سامانیان






خشونت سیاسی
ناصر فکوهی

دسترسی

Block Title

سامانیان

بیشتر

سامانیان (۸۱۹ تا ۹۹۹ میلادی) بر خلاف صفاریان، ریشه اشرافی داشتند و سامان خدات مؤسس خاندان آن‌ها از دهقانان بلخ و زردشتی مذهب بود اما سپس به اسلام در آمد(۲۹). سامانیان که خود را به سلسله ساسانی منسوب کردند در ابتدا تنها نمایندگان خلیفه در فرغانه و بخشی از ماوراءالنهر بودند، اما پس از آن که توانستند صفاریان را شکست دهند، خلیفه به عنوان پاداش، حاکمیت خراسان را به آن‌ها داد و به این ترتیب آن‌ها توانستند خود را به عنوان یک سلسله ایرانی سنی‌مذهب و مستقل مطرح کنند و خلائی که با از میان رفتن قدرت طاهری در شرق به وجود آمده بود را پر کنند. آن‌ها با مرکزیت دادن به شهر بخارا از آن یک مرکز فرهنگی برای نوزایی فرهنگ ایرانی به وجود آوردند و با وجود آن که خود سنی مذهب بودند، با بردباری زیادی نسبت به مذاهب و عقاید دیگر رفتار می‌کردند. سامانیان توانستند قدرت نظامی خود را در شرق ایران گسترش دهند. آن‌ها تلاش کردند شمال را نیز زیر سلطه خود درآورند اما در این کار چندان موفق نبودند. سامانیان در طول حکومت خود، به ویژه از دوران حکومت نوح بن منصور در ۹۷۶ میلادی، با شورش‌های نظامی اشراف و بزرگان روبه رو شدند. اصرار سامانیان به تربیت و استفاده گسترده از قدرت غلامان ترک در امور نظامی همان گونه که خواهیم دید سرانجام قدرت آن‌ها را با شکست روبه رو ساخت.

کمتر

میهن اصلی سامانیان به درستی روشن نیست، برخی منابع می‌گویند که سامانیان از سامان، روستایی نزدیک سمرقند گرفته شده و منابعی دیگر نیز ادعا می‌کنند که این نام مأخوذ از اسم دهی در اطراف بلخ یا ترمذ است؛ چون در منابع به نظر می‌آید که ظهور نخستین دودمان سامانی در خراسان بوده است نه ماوراءالنهر از این رو حدس اخیر بیشتر محتمل می‌نماید. در برخی منابع سامانیان مدعی شده‌اند که نسبشان به خاندان اشرافی بهرام چوبین در دوره ساسانی می‌رسد، در صورتی که مؤلفی ادعا می‌کند که سامانیان اصل و نسبی ترک داشتند و به قبیله اغز متعلق بودند که البته بسیار بعید است. گمان می‌رود که این نظر کوشش تازه‌ای است که آنها را به هپتالیان یا نژاد ترک نسبت دهند. اما همه روایات مربوط به خاستگاه دودمان سامانی می‌گویند که سامان، جد دودمان مزبور بر دست اسدبن‌عبدالله‌القسری (یا القشیری)، والی خراسان (9-105 ق/7-723 م) اسلام آورد، و به واسطه آن فرزند خود را اسد نام گذاشت.
در ایام صدارت این دو وزیر دیوانسالاری آنطور که نرشخی توصیف می‌کند چنان شکلی یافت که سخت تحسین نظام‌الملک و مؤلفان بعدی را برانگیخت. مؤلف تاریخ بخارا (ص 24، چاپ بنیاد فرهنگ ایران ص 36 .- م .) می‌گوید که در بخارا، پایتخت دولت سامانی ده وزارتخانه یا دیوان وجود داشت که عبارت بودند از دیوان صدارت عظمی (وزیر)، دیوان خزانه‌دار (مستوفی)، دیوان رسایل (عمیدالملک)، دیوان رئیس نگهبان شاهی (صاحب شرطه)، دیوان رئیس چاپار (برید)، دیوان بازرس مالیاتی و مفتش عمومی (مشرف)، دیوان املاک خصوصی پادشاه (مملکه خاصه)، دیوان رئیس انتظامات (محتسب)، دیوان عطیه‌های دینی (اوقاف) و دیوان دادگری (قضا)، این دیوانسالاری مرکزی سازمان‌های مشابهی در مرکز ولایات داشت، اما در سطحی کوچک‌تر. پاره‌ای ولایات زیر نظارت دولت مرکزی نبودند، بلکه تحت حکومت شاهزادگان محلی و با وابستگی‌های گونه‌گون با دولت بخارا به حیات نیمه مستقل خود ادامه می‌دادند. اگر چند با مدیریت وزیری با تدبیر دیوانسالاری پیشرفت می‌کرد و می‌بالید، یا دست کم اعمال قدرت و نفوذ می‌کرد، اما در ایام صدارت وزیری ناتوان حتی به خواری و بی‌حاصلی وظیفه خود را انجام می‌داد و دنبال می‌کرد. این ابزار مدیریت که تافته و پرداخته دولت سامانی بود، پس از انقراض آن دولت نیز به حیات خود ادامه داد. اما دنبال کردن سرنوشت دیوانسالاری در سراسر سده چهارم و پنجم هجری (دهم و یازدهم میلادی) آسان نیست.
ماوراءالنهر پیش از فتوح عرب سرزمینی مرکب از دولت‌های کوچک واحه‌ای بود که می‌توان آن را به سه ناحیه زبانی و فرهنگی تقسیم کرد: نخست ناحیه خوارزم در بخش سفلای رود جیحون و اطراف دریاچه آرال که زبان نوشتاری و گویشی رسمی آن زبان خوارزمی بود و تاریخی محلی و بومی داشت که مبدأ آن آغاز سده اول میلادی بود. دیر سغدیانای بزرگ که نه تنها شامل سمرقند و بخارا می‌گردید، بلکه مناطقی که در مشرق زیر نفوذ یا کوچ نشین سغدی‌ها بودند، نظیر فرغانه و شاش را نیز در بر می‌گرفت. زبان سغدی و فرهنگی مبتنی بر سوداگری که تا چین می‌رسید و زمینه‌داری‌های اشراف محلی یا دهقانان بر این ناحیه بسیار پهناور حکمفرما بود. بالاخره، سومین ناحیه ماوراءالنهر باکتر یا (باختر) بود که مشتمل بود بر چغانیان، بیشتر تاجیکستان کنونی و شمال افغانستان. در این ناحیه زبان کوشانی – باکتریایی به کار می‌رفت، و خط مردم آن در سده اول هجری/هفتم میلادی خط یونانی بود که اندک اصلاحاتی نیز در آن وارد شده بود. در باکتریا، مرکز بوداگرایی ایران، آیین بودایی هنوز پیروان زیادی داشت. سرانجام در جنوب ماوراءالنهر، در کوه‌های هندوکش، دره رود کابل، غزنه و زمین داور رستاخیزی هندوگرایانه به تثبیت مجدد نفوذ هندی آغاز کرده بود.
داستان سامانیان پایانی افسانه‌وار داشت. برادر جوان‌تر منصور‌بن‌نوح و عبدالمک که اسماعیل نام داشت از بند قراخانیان بگریخت و به خوارزم رفت و در آنجا برای نجات تاج و تخت سامانیان هواخواهانی بر خود فراز آورد. اسماعیل لقب المنتصر «پیروز» بر خود نهاد، و در ابتدا موفق گردید قراخانیان را نخست از بخارا و سپس از سمرقند بیرون راند. اما با بسیج شدن سپاه اصلی قراخانی و نزدیک شدن آن، منصور ناگزیر از همه فتوح خویش دست شست و به خراسان گریخت. اسماعیل در خراسان نیز به پیروزی دیگری دست یافت و نصر، برادر محمود را از نیشابور بیرون کرد، اما بار دیگر با نزدیک شدن سپاه محمود، وی ناچار گردید همه چیز را رها کند. منتصر در سال 394 ق/1003 م به ماوراءالنهر بازگشت و در صدد طلب یاری از منبعی جدید، یعنی قبایل ترک اغز که به دره رود زرافشان رخنه کرده بودند برآمد. قدرت ناپیدای صحرا گردان ترک، چنانکه بعدها در دوره سلجوقیان معلوم شد، هنگامی آشکار گردید که آنها در چند جنگ قراخانیان و از جمله نصر، فرمانروای بزرگ قراخانی را بشکستند. اما منتصر ترسید که به ترکان صحرا گرد اعتماد نتوان کرد، پس آنها را فرو گذاشت و به خراسان رفت.




مطالب مرتبط