ساسانیان





خشونت سیاسی
ناصر فکوهی

دسترسی

Block Title

ساسانیان (۲۲۴ تا ۶۴۱ میلادی)

بیشتر

آخرین سلسله پادشاهی ایران پیش از ورود اسلام، سلسله ساسانی بود که بیش از ۴ قرن بر کشور حکومت کردند (۱۰). ساسانیان در اصل متولیان معبد آناهیته در استخر فارس بودند و با تضعیف قدرت مرکزی رفته رفته خود را به یک قدرت سیاسی محلی تبدیل کردند. شکل‌گیری دولت ساسانی و احیای قدرت بزرگ یک دولت متمرکز در ایران با دگرگونی‌های گسترده‌ای در زمینه دینی و اخلاقی همراه بود. ساسانیان برای مشروعیت بخشیدن به استیلای سیاسی خود و تثبیت حاکمیت خویش بر اقوام و مذاهب گوناگون ایران که در دوران طولانی سلطنت سلوکی‌ها و اشکانیان توانسته بودند به دلیل پراکندگی قدرت سیاسی رشد زیادی بیایند، بر آن شدند تا آرام آرام و با یاری مغان، ایدئولوژی حکومتی جدیدی بر قرار کنند. این ایدئولوژی با ترکیب باورهای باستانی ایرانی و تغییرات زیادی که در دین زرتشت قدیم به وجود آورد، شکل گرفت. اساس این ایدئولوژی قائل شدن به دو اصل نیکی (اهوره مزدا) و بدی (اهریمن) و جنگ شدید میان آن دو، و همچنین باور به وجود یک حالت آمیختگی، یعنی ناپاکی ناشی از یورش اصل بدی به آفریدگان نیکی بود(۱۱). به همین دلیل ساسانیان نظام اجتماعی ـ سیاسی خود را به گونه‌ای طراحی کرده بودند که در آن نوعی «وسواس» به «تطهیر» و «پاکسازی» دانم همه پدیده‌ها و همینطور پرهیز از «آلودگی» در همه جا به چشم می‌خورد(۱۲). این وسواس را که گروهی از تاریخ نویسان با برداشتی سطحی، با گرایش‌های کنونی توجه به محیط زیست اشتباه گرفته‌اند، در واقع نظامی برای حفظ و تقویت قدرت سیاسی بود. در این نظام تمامی نقاط پیرامونی قدرت سیاسی به صورت سلسله‌مراتبی و در شکل دایره‌هایی متحدالمركز به یک مرکزیت قدرتمند سیاسی ـ دینی وابسته می‌شدند که همه امور مربوط به تطهیر را در دست خود داشت. شکل گرفتن این ایدئولوژی سخت و خشونت‌آمیز که خشونت و مجازات و شکنجه‌های هولناک خود را تحت عنوان مبارزه با اهریمن و نشانه‌های او توجیه می‌کرد و هرگونه مخالفت سیاسی را در همین قالب به شدت سرکوب می‌نمود، به تدریج صورت گرفت. چنانکه مانی توانست به آزادی دین خود را که در آن عناصر زرتشتیگری با بودیسم و مسیحیت درآمیخته بودند، در سال‌های سلطنت شاپور اول (۲۴۲ تا ۲۷۲ میلادی) تبلیغ کند و حتی کتاب خود را با نام «شاپورگان» به او تقدیم کند(۱۳). اما از دوره سلطنت بهرام اول (۲۷۳ تا ۲۷۶ میلادی) و بهرام دوم (۲۷۶ تا ۲۹۳ میلادی) رئیس موبدان با موبدان موبد، کرتیر، در شکل دادن به سیاست سختگیرانه ساسانیان نقش مهمی ایفا کرد. کرتیر در یکی از کتیبه‌های معروف خود در «کعبه زرتشت»، با افتخار از درهم شکستن و سرکوب اقلیت‌های یهودی، بودایی، برهمنی، مسیحی و … به دست خود سخن می‌گوید. از این زمان، خطری که ساسانیان با رشد یهودیت، مسیحیت و بودیسم در مرزها و گاه درون سلطه خود حس می‌کردند سبب شد که ایدئولوژی دینی خویش را هر چه سخت‌تر به محوری سیاسی تبدیل کنند. روی آوردن کنستانتین اول ۲۸۰ تا ۳۳۷ میلادی( Constantin I )به مسیحیت و تبدیل این دین به آیین رسمی دولت رم از سال ۳۱۴ میلادی، به ناگهان مسیحیان ایرانی را از نگاه قدرت سیاسی به صورت «جاسوسان بالقوه» درآورد(۱۴). از این زمان در تمام طول سلطنت شاپور دوم (۳۱۰ تا ۳۷۹ میلادی) مسیحیان به شدت و به صورت بسیار خشونت‌آمیزی مورد سرکوب قرار گرفتند و ده‌ها هزار نفر از آن‌ها تبعید یا کشته شدند.
در طول دوره ساسانی، موبدان قدرت هر چه بزرگتری به دست آوردند و پادشاهان را وادار به پیروی از سیاست سختگیری‌های ایدئولوژیک خود کردند. هر پادشاهی که در برابر این سیاست مقاومت می‌کرد به سرعت کنار گذاشته می‌شد و یا مورد نفرت و توطئه موبدان قرار می‌گرفت. یزدگرد اول (۳۹۹ تا ۴۲۰ میلادی) به دلیل بردباری مذهبی نسبت به مسیحیان و یهودیان در منابع مسیحی مورد ستایش قرار گرفته است در حالی که موبدان به او لقب «یزدگرد گنهکاره دادند و حاضر نبودند هیچ یک از پسرانش پس از مرگ وی بر تخت نشیند. قباد (سلطنت اول: ۴۸۸ تا ۴۹۶ میلادی سلطنت دوم: ۴۹۹ تا ۵۳۱ میلادی) نیز به دلیل بردباری که نسبت به مزدک و یاران او از خود نشان داد، از سلطنت کنار گذاشته شد و به زندان افتاد.
مهم‌ترین واقعه‌ای که می‌توان در چارچوب خشونت سیاسی در دوره ساسانی به آن اشاره کرد نیز به همین زمان برمی گردد. جنبش مزدکیان، حرکتی سیاسی ـ مذهبی بود که در سلطنت اول قباد آغاز شد. مزدک خود موبد، و بنا به بعضی از شواهد تاریخی، در دوره‌ای حتی موبدان موبد بود. او تلاش کرد نارضایتی‌های گسترده‌ای را که در این زمان به دلایلی چون فشارهای مالیاتی، به انحصار در آمدن ثروت در یک قشر کوچک اجتماعی، و فشارهای ناشی از فقر و قحطی در جامعه به وجود آمده بود، از طریق به انجام رساندن اصلاحاتی چند در ایدئولوژی دینی رسمی کاهش دهد. اما مزدک با مقاومت شدید موبدان که منافع خود را در خطر می‌دیدند روبه رو شد. این گروه در واکنشی خشونت‌آمیز قباد را از سلطنت محروم کردند و به زندان انداختند. اما قباد توانست از زندان بگریزد و با یک ضد حمله بار دیگر سلطنت را به دست بیاورد. اما این بار او دست از حمایت از مزدکیان برداشت و به کمک پسر خود خسرو انوشیروان آن‌ها را در سال ۵۲۸ میلادی سرکوب و قتل عام کرد. هر چند خسرو در طول سلطنت طولانی خود (۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) توانست با اصلاح نظام مالیاتی آثار جنبش مزدکی را تا اندازه‌ای کاهش دهد و مخالفت‌ها را فرو نشاند اما مزدک‌گرایی به صورت اسطوره‌ای پایدار در برابر خشونت و بی‌عدالتی قدرت حاکم در آمد چنان‌که قرن‌ها بعد هنوز هم در جنبش‌های ایرانی ضد اعراب به آن اشاره می‌شد(۱۵).
سرانجام درجه خشونت، فشار و فساد در اواخر دوره ساسانی به حدی رسید که بافت‌های جامعه کاملا سست شده و آماده فروپاشی بودند. ایدئولوژی انسجام بخشی که ساسانیان برای ایجاد تمرکز دولتی به وجود آورده بودند به دلیل انحصارطلبی و عدم بردباری مطلق گرایانه آن در منطق خشونت بار خود چنان پیش رفت که در تضاد کامل با سنت بردباری هخامنشی قرار گرفت و همین خشونت از درون نظام ساسانی را از میان برد.

کمتر

ایران در عهد باستان در تاریخ اقوام و پادشاهان
محمد جواد مشکور

در کتاب حاضر بدون آنکه مانند محققان این بحث تنها نظر به تاریخ پنج دولت: ماد، هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی داشته باشد، کوشیده است تمام وقایع مهمی را که قبل از اسلام در فلات ایران در اعصار مختلف روی داده است با شرح احوال پادشاهان و نامدارانی که قهرمانان این ماجراها در این صحنه پهناور بوده اند، به رشته تحریر در آمده است.
دوران ایران باستان دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله عرب به ایران است. (..۶ ق.م. تا ۶۵۲ م) پیش از مهاجرت آریایی‌ها به فلات ایران، اقوامی با تمدن‌های متفاوت در ایران می‌زیستند. سرزمین کنونی ایران بخش بزرگی از یک واحد جغرافیایی بنام فلات ایران است، این واحد طبیعی با تنوع اقلیمی و زیستی خود دارای ویژگیهای بارزی است که در نتیجه آن وحدت فرهنگی ایران را سبب شده‌است، بی‌گمان تمدن بشری مرهون نبوغ و خلاقیت مردمانی بوده‌است که سالیان دراز در این سرزمین زندگی کرده‌اند و در تعامل با جغرافیا و نظام طبیعی حاکم بر آن و در جریان روزگار، تاریخ فرهنگی و تمدن خود را آفریده‌اند.
سلسله های پادشاهان ایران در پیش از اسلام:
ایلامیان
مادها
هخامنشیان
سلوکیان
اشکانیان
ساسانیان

دسترسی


ایرانیان دوره باستان تا دوره معاصر
محمد علی همایون کاتوزیان

این کتاب مروری بر تاریخ طولانی ایران نیست، بلکه تحلیلی تاریخی و جامعه شناختی درباره کل جامعه ایران است که شواهد آن ناگزیر به صورت شرح حوادث ذکر شده است. آنچه رسانه‌های غربی درباره ایران می‌گویند و می‌نویسند هم به دلیل بی‌اطلاعی یا کم اطلاعی هم به دلیل اختلافات سیاسی غالبا غلط است یا کامل نیست. و این کتاب می‌تواند پاره‌یی از آن اشتباهات و سوءتفاهمات را هم در میان عموم و هم در دوره‌های دانشگاهی رفع کند. اما من این کتاب را در وهله اول برای ایران و ایرانیان نوشتم تا آگاهی عمیق‌تر، وسیع‌تر و واقع‌بینانه‌تری از تاریخ و اجتماع خود به دست آورند، خاصه به این دلیل که اقدام درست بر آگاهی درست استوار است و این نکته را هم بیفزایم که خطاب آن فقط- یا حتی در درجه اول- به ایرانیان غیرمتخصص در تاریخ و علوم انسانی نیست زیرا که بسیاری از شرح و تحلیل‌های متخصصان نیز واقع‌بینانه نیست و بر مبنای الگوهایی است که برای شناخت جامعه و تاریخ غرب پدید آمده‌اند و به دلایلی که در کتاب آورده‌ام برای شناخت جامعه ایران مناسب نیستند.

دسترسی

ساسانیان چهار قرن، از ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی، بر ایران حکومت کردند و به دست اعراب مسلمان سرنگون شدند. امپراتوری ساسانی در اوج قدرت خود با امپراتوری هخامنشی، صرف نظر از مصر، سوریه و آسیای صغیر، هم اندازه بود. روشن است که دانش ساسانیان از تاریخ هخامنشی اندک بود، و قرن‌ها حکومت یونانی و پارتی بر ایران تأثیر اجتماعی و فرهنگی چشم‌گیری گذاشته بود. اما سرزمین پارس برخی سنت های خاص ایرانی را حفظ کرده و دین زرتشت در پارس بیش از هر جای دیگر گسترش یافته بود. در نتیجه شاید شگفت‌آور باشد که در افسانه ها و اسطوره های ایرانی که در دوران ساسانیان گرد آمده اند اثری از دوران هخامنشیان دیده نمی‌شود اما بی توجهی ساسانیان به اشکانیان را می‌توان این گونه توضیح داد که ساسانیان بر اشکانیان پیروز شده و آنان را از میان برده بودند. این یکی از ویژگی های آشنای تاریخ نگاری است که نه تنها در تاریخ ایران دیده می‌شود بلکه مثلا در انگلستان سلسله تیودور به سلسله پلانتاژانه نظر لطفی نداشت، و همچنین در فرانسه بوربون‌ها از خاندان والوا ذکر خیری نکرده‌اند.
مشکلات بین‌المللی ساسانیان ناشی از درگیری‌های مکرر در سه جبهه غرب، شرق و شمال امپراتوری بود. ساسانیان در غرب غالباً بر سر ارمنستان و بین‌النهرین غربی با رومیان بیزانس، یا امپراتوری روم شرقی، می‌جنگیدند، که در ۲۹۵ میلادی در نتیجه تقسیم امپراتوری روم به دو بخش غربی و شرقی به وجود آمده و پایتخت آن قسطنطنیه بود. در شرق، ساسانیان با فشار و گاه با قدرت بی چون و چرای قبایل گوناگون چادرنشین روبه رو بودند. برخی از این چادرنشینان، به ویژه کوشانیان ایرانی‌تبار، و دیگران که از مردمان شرق آسیای میانه، به ویژه هفتالیان بودند، یکی پس از دیگری حکومت های نیمه چادرنشینی در نزدیک مرزهای شرقی امپراتوری ساسانی یا در داخل آن برپا می‌کردند. بعدها جای این قبایل را ترکانی گرفتند که مقدر بود در قرن های آینده در ایران، غرب آسیا و شرق اروپا نقشی دوران‌ساز اجرا کنند. در شمال، ساسانیان هم با حمله های دائمی هون‌های چادرنشین سروکار داشتند، و هم با «مسئله ارمنستان»، که در آن واحد هم موضوعی مستقل و هم مورد منازعه با روم، یا در حقیقت بیزانس، بود.

شهرت پادشاهان ساسانی به حمایت اصحاب فضل موجب شد که در قرن پنجم میلادی عده‌ای از دانشمندان و مسیحیان به طوری که شواری مذهبی افیسوس (واقع در ساحل آسیای صغیر) آنها را محکوم کرده و از قسطنطنیه رانده بود به ایران پناه آوردند و به این افراد اجازه داده شد که در نصیبین مدرسه دائر کنند و یا در گندی شاپور به تدریس پردازند، از شاهنشاهان ساسانی کسی که پیش از همه به ادبیات و فلسفه و علوم توجه داشت خسرو انوشیروان بود که دانشگاه گندی شاپور را توسعه داد و شخصاً در بعضی از مجالس مناظره و امتحان دانشجویان حضور پیدا کرد. وی برزویه حکیم را به ریاست هیئتی از دانشمندان ایرانی به هندوستان اعزام داشت و آنان کتب طبی و اخلاقی و از آن جمله کلیله و دمنه را با خود به ایران آوردند که به دستور انوشیروان به زبان پهلوی ترجمه و منتشر شد کتب علمی و فلسفی بسیار نیز از یونانی به پهلوی نقل گردید مانند مختصری از منطق اسطو که پولوس پرسا برای انوشیروان به پهلوی ترجمه کرد، وی نزد معلمی از همین سریانی‌ها به نام اورانیوس فلسفه میخواند. دانشگاه گندی شاپور چندین قرن دوام داشت و در صد سال قبل از ظهور اسلام بزرگترین مرکز علمی و فرهنگی جهان بود.