آل مظفر نوشته شده در نوامبر 18, 2020به روز شده در سپتامبر 9, 2023توسط omidjavidaniدسته بندی ها:تاریخ, سلسله های ایرانی, گذشته ویکی پدیا اطلس تاریخی ایران تارنماهای وابسته: کتابهای وابسته: اخبار وابسته: گزیدهی کتاب: تاریخ ایران کمبریج / دوره تیموریان / پیتر جکسن / یعقوب آژند آل جلایر در اعمال فشار مداوم بر عراق عجم و فارس ناکام ماندند. از سوی دیگر، اقدامات و پیشرفتهای آل مظفر در این مناطق علیه قلمرو تحت سلطه آنان، از جمله تصرف مکرر تبریز را میتوان شاهین ترازویی به حساب آورد که کفه آن را به ضرر آنان تغییر میداد. نژاد آل مظفر به یکی از خاندانهای عرب خراسان میرسید که در صدر اسلام در این سرزمین اسکان گزیدند، اما در ایام تهاجمات مغول به یزد رفتند و به خدمت علاءالدوله اتابک محلی در آمدند. اعضای مختلف این خاندان بعدها به خدمت هولاكو در آمدند و بقیه در میبد – شهری در جوار یزد – باقی ماندند. سرانجام سردسته این خاندان که اسمش را نیز بدین سلسله بخشیده – یعنی شرف الدین مظفر، حاکم میبد شد. او به چندین ایلخان خدمت کرد که آخرین آنان اولجایتو بود. شرف الدین مظفر فرمانده قراولانی بود که وظیفه آنان در سرکوبی قطاع الطریقی که بخشهایی از مملکت را تاراج میکردند، خلاصه میشد. مبارزالدین محمد، فرزند او که در زمان مرگ پدرش سیزده سال داشت . در آغاز در دربار ایلخان اولجایتو بود، ولی پس از مرگ او به زادگاهش میبد برگشت. او در اینجا پس از چند سال موفق شد ریشه اتابک یزد را براندازد و شهر را تحت تصرف خود در آورد. چیزی نگذشت که وی بنا گزیر درگیر یک سلسله جنگها با نکودریان گردید؛ نکودریان یکی از گروههای قبیلهای و خانه بدوش بودند که در آن ایام از سمت جنوب شرقی در سرنوشت ایران دخالت میکردند. مبارزالدین محمد برای پیروزی در یزد به یاری امیر غیاث الدین کیخسرو از خاندان اینجو نیاز داشت. خاندان اینجو – که سرنوشت آنان با سرنوشت خاندان مظفری گره خورده بود . از سال ۱۳۰۴ / ۷۰۳ یعنی آغاز سلطنت اولجایتو تا سقوطشان از قدرت در سال ۱۳۵۷ / ۷۵۸ ، فارس و مراکز مختلف عراق عجم را تحت سیطره خود داشتند. جد آنان شرف الدین محمود شاه پدر کیخسرو (پیشتر نامش ذکر شد) عنوان اینجو را زمانی دریافت کرد که مسئول اداره املاک سلطنتی (مغولی = اینجو) شد. معروف بود که شرف الدین از بازماندگان عارف مشهور هرات، خواجه عبدالله انصاری (متوفی ۴۸۱/ ۱۰۸۹) است. سلطه بی چون و چرایی که وی از سال ۱۳۲۵/ ۷۲۵ در فارس اعمال کرد، بدگمانی ابوسعید را برانگیخت و لذا او را به دربارش فراخواند و حاکم دیگری را مأمور فارس کرد. اما حاکم جدید از تصدی مقام جدید عاجز ماند؛ چون امیرغیاث الدین که به نام پدرش در شیراز حکومت میکرد از سپردن زمام امور به دست او خودداری کرد و چندی بعد هم که خبر مرگ ایلخان ابو سعید شایع شد، وی را دستگیر ساخته و به آذربایجان گسیل داشت. شرف الدین حتی در ایام حیات ابو سعید پس از سوء قصد نافرجام به جان جانشین او، چندی را در تبریز محبوس بود. هنگامی که آرپا گاون او را به قتل رساند، فرزندان وی که در اردو حضور داشتند فرار کردند و امیرجلال الدین مسعود شاه به شیخ حسن بزرگ در روم و شیخ ابو اسحاق به امیر علی پدر شاه در دیار بکر پناهنده شدند. دیری بر نیامد که آرپا گاون به دست رقیب خود موسی خان افتاد و او نیز وی را به مسعود شاه تحویل داد و مسعود شاه هم به تلافی قتل پدر، انتقامی سخت از او گرفت. مسعود شاه به مقام وزارت محمد خان جانشین موسی خان در سال ۱۳۳۶ / ۷۳۹ رسید و پس از قتل ارباب خود به شیراز فرار کرد؛ در این زمان در شیراز کیخسرو جانشین پدر شده بود. در کشمکشی که بر سر قدرت بین دو برادر با شدت تمام آغاز شد، قوت و قدرت از آن مسعود شاه بود اما نتوانست خود را از جدال با کیخسرو برهاند تا اینکه کیخسرو چند سال بعد ( ۷۳۹ / ۹ – ۱۳۳۸) به رحمت خدا رفت؛ لیكن مقدر بود که مسعود شاه هودهای از سلطنت خود نبرد. سال بعد برادرش شمس الدین محمد که در قلعه سفید زندانی بود، فرار کرد و به پیرحسین چوبانی پناه برد. این دو نفر در رأس سپاهی از مغولان به شیراز راندند و شهر را گرفتند؛ و مسعود شاه نیز به لرستان فرار کرد. پیرحسین پس از قتل شمس الدین محمد، حمایت مردم را از دست داد و بناچار شیراز را ترک گفت. یک سال بعد تلاش دگرباره او برای تصرف شهر شیراز راه به جایی نبرد. پیرحسین در جدال با سایر اعضای خاندان چوبانی، سرانجام به حسن کو چک پناه برد. ولی حسن کو چک او را به قتل رسانید؛ و خود او هم اندکی پس از آن به قتل رسید (۲۷ رجب ۱۵ / ۷۴۴ دسامبر ۱۳۴۳). دو فرزند دیگر شرف الدین محمود شاہ تلاش کردند تا با کمک آل چوبان به موفقیتی برسند؛ اما آنان نیز راه به جایی نبردند. مسعود شاه در لرستان با یاغی باستی پیمانی بست و همراه او راهی شیراز شد. او نیز به سرنوشت برادر خود دچار شد و در همان سال به دست همپیمان خود به قتل رسید. ابواسحاق آخرین عضو خاندان اینجو – که در هنگام زوال حکومت ایلخانان در صدد تصرف یزد بر آمده بود – اصفهان را از سوی پیرحسین سابق الذکر دریافت کرد؛ با فروپاشی آل چوبان که بی درنگ پس از قتل حسن کوچک به وقوع پیوست، وی با موفقیت تمام در شیراز مدعی حکومت شد. ابواسحاق توانست قدرت خود را بر کرمان بگستراند (در آغاز سال ۱۳۴۷ / ۷۴۸ ) و با مبارزالدین محمد مظفری درگیر شود؛ برخوردی که فقط لشکرکشی او را به یزد (۷۵۱/ 1350-1) در پی داشت. دو سال بعد سپاهیان او در یک جنگ رویارو شکست خوردند و سپاهیان آل مظفر وی را در شیراز محاصره کردند. در گیروداری که بیم گرفتاری و اسارت میرفت، به کمک حسن بزرگ جلایری توانست فرار کند و در اصفهان پناه بگیرد؛ و باز به محاصره مبارزالدین محمد در آید. سرانجام به اسارت در آمد و زندانی شد و به قتل رسید ( ۱۳۵۷/ ۷۵۸ ). سرنوشت آل اینجو با پیروزی مبارزالدین محمد رقم خورد و انتظار میرفت که زوال آنان حتی برازنده رثائیهای نباشد؛ ولی این گونه نشد. عبید زاکانی یکی از شاعران نام آور این زمان، رثائیهای در مرگ شیخ ابواسحاق سرود و شخصیتی چون حافظ همیشه در اشعار خود از شور و نشاطی صحبت کرد که در شیراز روزگار شیخ ابواسحاق اینجو برقرار بود. شیخ ابو اسحاق اینجو از حامیان سخاوتمند شعر و ادب بود (اعضای دیگر خاندان او نیز یک چنین خصوصیاتی داشتند) و به همین دلیل به رغم شرکت فعالانه در دسیسهها و توطئههایی که برای او سهوهایی بزرگ در پی داشت، نام خود را در جهان ادبیات وارد کرد. بدینسان با پیروزی مبارزالدین که نام او نیز وارد تاریخ ادبیات شد (البته به مفهوم منفی آن؛ چون مبارزالدین محمد چنان سختگیر و متعصب بود که روزگار را به اهل ادب تلخ گردانید)، روزگار خوش شیراز به سر آمد و ایام سرودخوانی شاعران از رونق افتاد و حیات اجتماعی و عمومی شهر تحت نظارت شدید محتسبان در آمد. البته این وضعیت نه فقط نتوانست موانع بازدارندهای در امر شعر و شاعری به وجود آورد، بلکه باعث نیروی حیاتی بیشتر آن گردید؛ و شاعران را نیز وادار ساخت تا با استعاره و ایهام به مبارزه با وضع موجود بپردازند؛ چنان که این مطلب را میتوان در لابه لای شماری از غزلهای دیوان حافظ مشاهده کرد. مبارزالدین محمد به عنوان نخستین سلطان آل مظفر، با تصرف شیراز و اصفهان، موقعیت ممتازی در سیاست ایران به دست آورد. شهر کوچک میبد به صورت تخته پرش یزد به خدمت آنان در آمد؛ مظفریان از آنجا به کرمان فشار آورده و در این زمان با فارس و عراق عجم ـ که در اختیار خود گرفته بودند ـ صاحب دو ایالت مهم از ایالتهای ایران شدند. مبارزالدین محمد شیراز را پایتخت قرار داد. آوازه لشکرکشیها و موفقیتهای نظامی او باعث شد که جانی بیک، خان آلتین اردو که در تبریز بسر میبرد، او را به خدمت خویش فراخواند. مبارزالدین محمد در موقعیتی قرار داشت که میتوانست به دعوت او وقعی نگذارد و لذا هنگامی که خان اندکی پس از آن پسر و جانشین او بردی بیک تبریز را ترک گفتند، مبارزالدین محمد با تمام قوا به آذربایجان راند و اخی چوق حاکم خان را در میانه شکست داد و تبریز را متصرف شد. لیكن پیروزیاش کوتاهمدت و گذرا بود؛ چون زمانی که سپاهیان آل جلایر بغداد را به قصد آذربایجان ترک گفتند، مبارزالدین محمد دریافت که حفظ فتوحاتش برای وی میسر نیست و لذا تبریز را ترک گفت. این عمل معنا و مفهوم شکست اقدامی را در پی داشت که میتوانست مسأله و مشکل مهم ایران را در فاصله بین سقوط امپراتوری ایلخانی و ظهور تیمور، یعنی برقراری و استقرار حکومت و سلطه مرکزی حل و فصل کند. ستمگری بیرحمانه مبارزالدین محمد پس از راندن خاندان اینجو از صحنه چندان نپایید. تعصب وی که با شدت عمل و ریا کاری آمیخته بود – واهمه و دشمنی فرزندانش را نیز برانگیخت. یکی از آنان ابوالفوارس شاه شجاع ، او را دستگیر کرده و میل به چشمانش کشید و در قلعه سفید محبوس ساخت. مبارزالدین محمد اندکی پس از این واقعه درصدد فرار بر آمد، اما تا زمان مرگش ( ۱۳۹۴ / ۷۹۵ ) نتوانست در مقابل پسرش حتی با توطئهای که هوادارانش به راه انداختند، کمترین نفوذی در حکومت به دست آورده و کاری انجام دهد. دوره حکومت او در شیراز در رویارویی شدید با معیارها و ضابطهها و فرهیختگی شهر شیراز بود که کمابیش از آثار ادبی آن زمان بر ما شناخته شده است. در زمان شاه شجاع، حاكم جدید، روحیه گشاده دستی و آزادی و تسامح دوره گذشته دگرباره رونق یافت و حافظ را سرمست از شادمانی و سرخوشی کرد. با اینکه حکومت طولانی او ( ۱۳۵۸ در زمان شاه شجاع، حاكم جدید، روحیه گشاده دستی و آزادی و تسامح دوره گذشته دگرباره رونق یافت و حافظ را سرمست از شادمانی و سرخوشی کرد. با اینکه حکومت طولانی او ( ۱۳۵۸- ۸۴ / ۷۵۹ – ۸۹ ) فضایی از آزادی و گشاده دستی را رواج داد و بر خشک مغزی تنگ نظرانه خاتمه بخشید، ولی هنوز دورهای از بی ثباتی و دغدغه خاطر در آن فضا برقرار بود. کشمکشهای پیوسته شاه شجاع با برادرانش و نیز تلاش برای گسترش نفوذ و قدرت خود، شرایطی بدتر از زمان آل جلایر و آل اینجو بوجود آورد که با یک سلسله درگیریهای جنگ افروزانه با مقاطعی از پیروزیها و شکستها همراه بود. شاه شجاع در اوایل سال ۱۳۹۳/ ۷۹۵ علیه برادرش شاه محمود حاکم اصفهان لشکری راه انداخت. با اینکه در آغاز آشتی و سازش برقرار شد، ولی چندی بعد که شاه محمود با کمک شیخ اویس جلایری – حاکم بغداد و پدرزن خود به ایالت فارس را درنوردید و سرانجام شیراز را متصرف شد، اوضاع برگشت. شاه شجاع پس از سه سال سرانجام توانست پایتخت خود را باز پس بگیرد. اندیشه وحدتبخشی نواحی شمال غرب ایران با مناطق آل مظفر با مبارزالدین محمد و عقب نشینی او از تبریز از بین نرفت؛ در واقع برای تحقق آن اقدامات مضاعفی هم صورت پذیرفت. نخستین انگیزه از وضع بغرنجی برخاست که پس از مرگ شیخ اویس در سال ۱۳۷۴ / ۷۷۶ در تبریز بر سر جانشینی تخت و تاج این منطقه چهره خود را آشکار نمود. در آن ایام شاه محمود با ادعای برادر زنش حسین راجع به میراث پدری درگیر بود؛ لیکن بیماری شدید و ناگهانی او موجب شد تا تبریز را ترک گوید و البته بعدها باز آن را متصرف شود (یعنی درست همچون پدرش که پیشتر به این کار دست یازیده بود). چیزی از این واقعه نگذشته بود که شاه محمود درگذشت ( ۱۳۷۵ / ۷۷۹ ) و اصفهان به دست شاه شجاع افتاد و وی نیز آماده ضمیمه ساختن آذربایجان به متصرفات خود شد، به رغم پیشرفت پیروزمندانه به سوی تبریز، او نیز از موفقیت دست کشید و دلیل آن هم بیشتر اوضاع بی ثبات و نابسامان فارس بود که هیچگونه خطر دور بودن طولانی از آنجا را برنمی تافت. این خطر بی درنگ زمانی که برادرزادهاش شاه یحیی با استقرار در اصفهان دست به شورش زد، خود را نشان داد. شاه شجاع برای حل این معضل پیمان آشتی با حسین منعقد ساخت با این امید که موفقیت خود را با وصلت پسر خویش زین العابدین با یکی از خواهران حسین حاکم آل جلایر تثبیت سازد. این امید توهمی بیش نبود، چون آل جلایر و به ویژه امیر عادل سر ناسازگاری گشودند و جنگ به راه انداختند. شاه شجاع درصدد برآمد تا با جلب توجه بایزید جلایری که امیر عادل او را در آنجا سلطان خوانده و نایب مناب گردانده بود، مسأله را فیصله دهد؛ اما این اقدام هم از سقوط شهر به دست سلطان احمد جلوگیری نکرد. شاه شجاع اندکی پیش از مرگش در سال ۱۳۸۴ / ۷۸۹ فرزند خود زین العابدین را به جانشینی خویش برگماشت و در ضمن برادر خود عمادالدین احمد را حاکم کرمان ساخت. این ترتیبات با خرسندی شاه یحیی همراه نبود و لذا به سمت شیراز لشکر کشید که البته با بستن پیمان صلحی از درگیری جلوگیری به عمل آمد. شاه یحیی نتوانست مدت زیادی در اصفهان – که در آن روزگار دورهای از ناامنی و آشوب را میگذراند – ماندگار شود چون مردم اصفهان او را راندند و وی بناچار در یزد پناه گرفت. از آن زمان اصفهان تحت نظارت مظفرکاشی، عم زین العابدین در آمد. پایان دوره آل مظفر نیز خونبارتر از دوره حکومتشان بود. آنان به دست تیمور افتادند؛ تیموری که در اواخر عمر شاه شجاع سرزمین ایران را به توبره کشید. شاه شجاع در بستر بیماری نامهای به تیمور نوشت (در پاییز سال ۱۳۸۴ / ۷۸۹ ) و در آن نامه فرزندان خود را به تیمور سپرد تا تحت حمایت و خوش سلوکی او قرار گیرند. کشف رفتار واقعی تیمور با اعضای خاندان وی، تجربهای بود که تیمور وقعی بدان ننهاد. با این همه به همان اندازه که ثبت و ضبط اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار آل اینجو و آل مظفر یأس آور و مصیبت بار است، پیشرفتهای فرهنگی آن هم به همان میزان چشمگیر و برجسته است. شماری از افراد این دو خاندان چه به صورت حامیان سخاوتمند و چه به گونه شریک و دخیل فعال – نظیر شاه شجاع و اشعار وی – در این پیشرفتها سهیم بودند. پیشتر اشاره کردیم که این دوره یکی از درخشانترین و پربار ترین ادوار ادبیات فارسی است. اما اشاره به سهم عظیمی که این دو خاندان در هنر تذهیب کتاب داشتند، اهمیت شایانی دارد. حوزه دیگر پیشرفتهای مهم هنری، حوزه معماری بود که نه فقط در شکلگیری سبک مامشهر شیراز، اهمیت داشت، بلکه به شماری از شهرهای این روزگار نظیر، یزد، کرمان و اصفهان هویت و جایگاه ممتازی بخشید. در زمینه مذهبی هم گرایش سنتی این دو خاندان شاهی را در رویارویی با آل جلایر نمیتوان مورد تردید قرار داد. نورالله شوشتری آل جلایر را در زمره سلسلههای شیعی مذهب میآورد ولی شواهد و مدارک عکس این نظر را به اثبات میرسانند. چنین مینماید که اگر شاه شجاع گاهی با شیعه پیوند خورده، در نتیجه رابطه نزدیکی او با حافظ بوده که بعضی از نویسندگان او را شیعه قلمداد کرده اند. ولی اثبات این نظریه که شاه بیت شاعران – حافظ – به این حوزه مذهبی تعلق داشته، امکان ندارد. از طرف دیگر، تعلق شاه شجاع هم به حوزه مذهبی تسنن بیشتر به مسأله رسمیت شناختن متوکل اول خلیفه غیررسمی عباسی در قاهره ( ۱۳۶۸/ ۷۷۰ ) منحصر و محدود است. تاریخ ایران کمبریج / دوره تیموریان / پیتر جکسن / یعقوب آژند / معماری دوره تیموری / رالف پیندر ویلسون معماری سبک آل مظفر مرگ سلطان ابوسعید در سال 736/1325 زوال واقعی قدرت ایلخانان را در پی داشت. ایران از آن زمان به بعد و تا آمدن تیمور تحت سیطره خاندانهای آلجلایر در عراق و آذربایجان و آلمظفر در فارس، کرمان و اصفهان و آلکرت در خراسان قرار گرفت. سبک معماری ایلخانی که در سه دهه نخستین این قرن شکل گرفت در دو اثر تاریخی برجسته یعنی آرامگاه اولجایتو خدابنده در سلطانیه و مسجد جامع ورامین جلوهگر شد. آثار عمده سلسلههای بعد از مغولان، معدودی بیش نبود. برجستهترین آنها در غرب و جنوب ایران دیده میشد و کار حکام آلمظفر بود. اینکه از اعضای آلجلایر بنایی باقی نمانده، جای شگفتی است و شاید هم ویرانگریهای تیمور آنها را از بین برده است. یاری و کمکهای این سلسله در تحول نقاشی بسیار قاطع و حساس است، لیکن از کاخی که شیخ اویس در بیرون شهر تبریز ساخته بود و در سفرنامه کلاویخو توصیف شده، چیزی باقی نمانده است. توسعه سبک آلمظفر را میتوان در تاریخ دو بنای مذهبی برجسته یعنی مسجد جامع یزد و مسجد جامع کرمان پیگیری کرد. مسجد جامع ورامین که بین سالهای 1322م. و 1326م. ساخته شد، بر پایه پلان عمومی بود که مسجدهای عمومی ایران بعدها کمتر از آن مایه گرفتند. پیشطاق ورودی قوسدار عظیم آن مسلط بر نمایی پیشین بیرونی آن است. در میانۀ هریک از چهار نمای قوسدار صحن داخلی آن، یک ایوان ( نوعی کاو دیوار طاقدار و قوسدار) تعبیه شده است. در آن سوی ایوان رو به سوی قبله (یعنی به سمت مکه) محراب مربع شکلی با گنبد ایجاد شده است چون در نقشۀ کف، این ایوانها را میتوان به صورت بازوان یک چلیپا دید، لذا به این نوع مساجد عنوان چلیپایی برازنده است. مسجد ورامین از نخستین مسجدهایی است که در آن این ویژگیها و جنبهها از همان آغاز به کار رفته است. این مشخصهها در یزد در عمارت موجود مسجدی بازنمایی شده است. رکنالدین محمد یکی از رجال محلی و از وابستگان سلطان ابوسعید، در شمال شرق این مسجد کهن محراب گنبدی مربع شکل عظیمی تعبیه کرد. مقرنسهایی که هشت ضلعی را به دایره تبدیل کرد، گنبد درونی دو پوستۀ متکی بر سکنجها را پوشانده است. گنبد بیرونی از ساقه گنبد نسبتاً کوتاهی بیرون زده است؛ گنبد درونی مجوف و بیضی شکل است. در سال 1331م. ایوانی در برابر محراب گنبدی ساخته شد. نمای پیشین ایوان مرکب از روزنه قوسدار رفیعی است که در جدار مربعالرأس قرار دارد. خود ایوان به میزان شایان توجهی در عمق امتداد یافته تا اینکه به محراب رسیده است؛ و نیمرخ طاقگان آن نیمرخ قوس را بازنمایی کرده است. ایوانهای واقع در سه جهت دیگر صحن هرگز ساخته نشدند، ولی کاملاً روشن است که پلان اصلی آن نوعی پلان چلیپانی بوده است. حدود ده سال پس از تکمیل ایوان محراب، در شرق آن مدخل تزئینی سترگی برپا شد. این مدخل تزئینی، یک روزنه قوسدار است که در جدار مربعالرأس آراسته به دو مناره قرار گرفته است. دیوار پشتی روزنه مجوف به دو ردیف نقش افقی تقسیم شده است. در پایین یک سینه سنتوری مقوّس بر بالای درب مربعالرأسی قرار گرفته است: در بخش فوقانی طاقگان نیمکرهای مزین به مقرنسها در بالای دو قوس زاویهای سکنج وجود دارد. یک چنین ترکیببندی مدخل تزئینی و دو مناره، بیشتر در مدخل تزیینی مسجدی در اشترجان در نزدیکی اصفهان به کار رفته بود که تاریخ کتیبۀ آن 715/16-1315 است. مدخل تزئینی یزد و عمودوارگی مفرط آن نمود و تأثیر غیرمتعارفی را باعث شده است. شاه یحیی در سال 1362م. از سوی عموی خود شاه شجاع دومین شاه خاندان مظفری در یزد به حکومت پرداخت. به احتمال با تشویق او بود که وزیرش امیر رکنالدین شاه حسن در سال 1367م. مقصورهای مشرف بر سمت شرقی محراب گنبدی و ایوان برپا کرد. هدف از تعبیه این تالار ایجاد فضای اضافی در قلمرو محراب بود. به دلیل پهنای عظیم سقف آن یعنی 1/8 متر، روش جدیدی از طاقبندی به کار رفت. در فواصل یک دیوار طولی تا دیوار دیگر، قوسهای متقاطع پهنی قرار گرفت و فضای بین آنها پر شد تا تشکیل یک طاق تونلی بدهد. در سمت غربی محراب و ایوان مقصوره مشابهی قرار گرفت و در عین حال که عرض آن شبیه عرض مقصوره شرقی بود، ولی پهنای آن وسیعتر بود. در اینجا نیز از قوسهای متقاطع ولی باریکتر استفاده شده است. در رأس سوراخگیرهای تونلی شکل، سردیسهای گنبدی کوچکی قرار دارند. این مقصوره غربی هم به احتمال به دستور امیر رکنالدین شاه حسن و یا به گمان فراوان در سال 819/1414 در زمان سلطنت شاهرخ ساخته شد. این قاعده طاقبندی امکان بامبندی فضاهای وسیعتر را تا به آن روزگار فراهم ساخت. تعبیه دریچههای پنجرهای در فضای پر شدۀ بین قوسهای متقاطع، نورگیری پنجرههای فوقانی را مقدور میساخت. این قاعده بیشتر در شرق ایران ظاهر شده و در مسجد کرمانی مشرف بر مدخل ورودی مجتمع زیارتگاهی تربت شیخ جام به کار رفته بود. گولومبک تاریخ این مسجد را در سال 673/1362 قرار داده است. محراب این مسجد برخلاف مقصورههای مسجد جامع یزد یعنی در جایی که محراب در سمت کوتاه آن قرار داشت در میانه جهت طولی که دیوار قبله را تشکیل میداد، قرار گرفته ست. معمار آن از اهالی کرمان بوده است و بعید نیست که طاق متقاطع آن در غرب و جنوب ایران هم توسعه یافته باشد، چون بعدها در اصفهان به کار رفت یعنی در سال 1366م. در بنای مدرسهای در مسجد جامع که به دستور قطبالدین شاه محمود مظفری ساخته شد. این طاق در پشت ایوان شرقی مسجد ساخته شد و مرکب از یک صحن طولانی و باریک با طاقگان دو طبقه در سمت شرق و غرب و ایوانی در جهت شمالی و جنوبی بود. در پشت ایوان جنوبی مسجدی قرار داشت که محور طولی آن از شرق به غرب بود. بامبندی آن مرکب از چهار قوس متقاطع بود که از شمال به جنوب امتداد داشت و لنگه داخلی به صورت فضای وسیع و مجزایی در آمده بود تا محراب بزرگ را که قوسی در زاویههای راست بالای آن تا دو قوس متقاطع قرار داشت، در خود جای دهد. دهانههای سمت جنوبی مشرف بر محراب نشان دهندۀ امکان چگونگی ایجاد نورگیری پنجره فوقانی بود. در بالای محراب دو قاب کتیبهای کوچک دربرگیرنده نام معماران وجود داشت؛ یعنی البنّاشمس بن تاج و فخربنالوهاب شیرازی. کرمان در سال 1340م. به دست آلمظفر افتاد. نه سال بعد مبارزالدین محمد مسجد جامع آن را بنیان گذاشت. پلان چلیپایی بود، طاقگان یک طبقه آن به جز در سمت جنوب که دو طبقه بود، به ایوانها متصل میشد. مدخل ورودی با رأس مربعی و منارههای گلدستهای به یک هشتی گنبدی میرسید که به ایوان شمالی مجوفی باز میشد. ایوان عبادتگاه در سمت جنوب پهنتر و عمیقتر از دیگر ایوانها بود. در روزگار کاشی لعابی رنگین از مصالح پذیرفته شدۀ تزئین رویه بود. در این قلمرو دو تکنیک دوشادوش هم به کار میرفت؛ کاشی معرق و کاشی موزاییک. در کاشی معرق، عناصر چند ضلعی لعابی در آجر و یا سطح سفال بدون لعاب خاتمبندی میشد تا نقوشی را به وجود آورد و بخشهای غیرلعابی در تقابل با بخشهای لعابی قرار میگرفت. در کاشی موزاییک، کل سطح آن لعابدار میشد و بخشهای مجزای رنگ نقاری میگردید و متناسب با بخش کناری میشد. کاشی معرق پیشتر در ایام سلجوقیان به کار میرفت. کاشی موزاییک در این زمان برای نخستینبار در آرامگاه اولجایتو خدابنده در سلطانیه به کار رفت؛ و در نمای پیشین مدخل آرمگاه بابا قاسم- که در سال 1340م. تکمیل شده به اوج خود رسید. کاشیکاری نمای پیشین مدخل مسجد جامع کرمان به تاریخ 750/1349 کار شده و بیار آسیب دیده است، ولی آنچه باقی مانده برای ارائه نمود و تأثیر هدف اصلی آن بسنده مینماید. ترکیببندی نمای پیشین- که بسیار منطقی و موزون است- برای نسلهای بعد محک و معیار برجستهای شد. دور جدار قوس را نوار پهنی از کتیبه نسخ به رنگ سفید در زمینهای از طوماربندی پیچکی به رنگ آبی روشن، در پسزمینهای از آبی سیر، فراگرفته است. هریک از پاکار قوسها بر روی پاسنگ ستون کوتاهی به سه ردیف از طاقگان کاذب تقسیم میشود. قطاع قوس مدخل مرکب از گچبری مارپیچ و در هم تافته است که در دو پایه پیچیدگی خود را از دست میدهد. درب ورودی در درون قوس تعبیه شده و لذا اتاقک مستطیلی به دست آمده، به صورت نوعی مقرنس نیمکره طاقدار درآمده است. تزئین کاشی موزاییک تا حدودی در طاقگان کاذب پاکار قوسها و در نوارهای محصور آنها باقیمانده است. اینها با رنگهایی سفید و زرد و دو سایه روشن از آبی همراه با پیچکهای درهم تابیده- که از یک گل سرخ و یا ستارهای در میان توسعه یافته- تزئین شده است. تزئین محراب مسجد جامع یزد در سال 1375م. وسیله حاجی بهاءالدین محمد حسین اجرا شده و کاشیکاری آن بهتر از کاشیکاری مدخل مسجد کرمان حفظ شده است. ترکیببندی جداره در میان قاببندیهای بیرونی کتیبهها از زیباترین آنها است و نوار باریکه داخلی از پیچکهای گیاهی به نوار قطاع همراه با رشتهای از شکلهای آویزان نیمبرگ نخل و دو ستونک محافظ قوس حالت پخ گونه داده است. اجرای پشت بغل از اهمیت خاصی برخوردار است یعنی پنجره گرد هندسی در هریک از زوایای گوشهها و دایرهای که قبه را تا رأس قوس بالا برده است. این پرتوافشانی گیاهی طبیعی که زمینه پشت بغل را تزئین داده از ویژگیهای سبک تذهیبکاری نسخههای خطی است که در دهه اول قرن نهم/ پانزدهم در شیراز اجرا شده است. درون محراب مرکب از پنج نمای عمودی است که طاقبندی مقرنس نیمکرهای بدان مسلط است. قاببندیهای کاشی موزاییک با نیم نخلهای تنظیم شده در طرح «درخت زندگی» و یا با نقشهای ستارهای- که از یک گل سرخ مرکزی پرتو افشان میشود- تزئین یافته است. در دوتا از نماها قاببندیهایی موجود است که زمینه آنها با کاشی معرق اجرا شده است یعنی کاشیهای بیلعاب چند ضلعی همراه با طرحهای برجسته دلچسب و ظریف- که با نوارهای به هم بافتهای از کاشی فیروزهای معرق شده- به همراهی تکنیک و فنی که در آرامگاه سلطانیه به کار رفته است. متأسفانه از نیمه دوم قرن چهاردهم ایران آثار معماری اندکی باقیمانده است. آثار برجسته باقیمانده از آنِ سلسله آلمظفر است و سبکی را ایجاد کرده که از حیث قالب ساختاری و نیز تزئین شایان توجه است. معماران شیرازی و اصفهانی در گسترش و توسعه معماری تیموری در ماوراءالنهر و خراسان سهم عمده و اساسی داشتند؛ و مهاجرت و کوچ همین معماران به دربار تیمور تا حدود زیادی باعث کمبود و کاهش بناها در ایران اواخر این قرن گردید. گزیدهی مقاله: پایان نامههای وابسته: مقالههای وابسته: omidjavidani