تکیه








تعزیه / شبیه خوانی

گذشته از این، حوادث دراماتیک در اساطیر ایران و شاهنامه که ممکن بود نمایشی شوند، کم نیست از قبیل ماجراجوییهای بیشمار رستم برترین پهلوان اسطورهای ایران، مظهر نمادین نیروهای سترگ پهلوانی و قدرت کلان معنوی و ما اعلای فداکاری و خودنگاری در راه پاسداری و نگاهبانی ایران زمین و قهرمان نبرد با تورانیان و یَلِ نظرکرده سیمرغ، مرغ افسانهای پشتیبانی او. اما ایران، سوفوکل یا واگنر نداشت و نپروراند تا ازین اسطورهها درام بسازد، گرچه چنانکه گفتیم ایرانیان اسطوره را به تاریخ بر میگرداندند یا بدل میکردند تا آنجا که «اسطوره و تاریخ در دین زردشتی با هم در میآمیزند و ایرانیان همه تاریخ خود، گذشته و حال و آینده را در پرتو اسطورههای خود درک میکنند / جان هینلز ».به عنوان مثال در شاهنامه، دست کم دو تراژدی (و نه داستان تراژیک بسان حدیث سیاوش) هست، چون، دست تقدیر را در گردش پنهانی امور و حوادث آنها، میتوان دید: یکی کشته شدن سهراب به دست پدرش رستم به نیرنگ افراسیاب تورانی است. سهراب پس از آنکه از مادرش تهمینه دانست پدرش کیست، از سمنگان در کشور دشمن که زادگاه اوست، برای یافتن پدر و به تخت شاهی نشاندنش به جای کیکاوس، بیرون میرود. اما افراسیاب بدکنش که از عزیمت سهراب آگاه میشود، توطئهای مرگبار تدارک میبیند و آن پوشیده نگاه داشتن پیوند پدر فرزندی رستم و سهراب است. بدینگونه چرخ بازیگر، گمان یا دل آگاهی رستم و سهراب را که شاید پدر و فرزندند، نقش بر آب میکند و تیر قضا به هدف مینشیند. دیگر افتادن رستم و رخش در چاه تیغنشان و کشته شدنشان به نیرنگ شغاد برادر ناتنی رستم است، پس از کشته شدن اسفندیار به دست رستم که سیمرغ پیش بینی کرده بود قتل، پیامبر فاجعهباری خواهد داشت. اسفندیار فرزند گشتاسب (ویشتاسپ اوستا)، حامی زردشت است و به دست زردشت، روئین تن و آسیبناپذیر شده است و بنابراین دوده و تبار شاهی و یزدانی دارد:








سیاووش خوانی / مویه مغان / داستان زریر
