جلایریان نوشته شده در نوامبر 18, 2020به روز شده در سپتامبر 9, 2023توسط omidjavidaniدسته بندی ها:تاریخ, سلسله های ایرانی, گذشته ویکی پدیا اطلس تاریخی ایران تارنماهای وابسته: کتابهای وابسته: اخبار وابسته: گزیدهی کتاب: تاریخ ایران کمبریج / دوره تیموریان / پیتر جکسن / یعقوب آژند / معماری دوره تیموری / رالف پیندر ویلسون سلطه چنگیزیان بر ایران در نیمه دوم قرن هشتم / چهاردهم خاتمه یافت. این تاریخ در دو صورت میتواند تحقق یافته باشد: یا در سال بحرانی ۷۴۰/ ۱۳۴۰ که طی آن حسن بزرگ مؤسس آل جلایر، بشخصه قدرت را در بغداد به نام فرودست خود جهان تیمور – از بازماندگان ایلخان گیخاتو (۴-۹۹۰/ ۵-۱۲۹۱)- در دست گرفت؛ و یا در سال ۱۳۵۳/ ۷۵۴ که در آن یکی از چوبانیان گمنام و کم اهمیت آخرین سکهها را به نام ایلخان فرودست خود – انوشیروان – ضرب کرد و در همین سال هم طغاتیمور از بازماندگان چنگیز به دست سربداران به قتل رسید. ایران از این زمان تا یورش تیمور تحت سلطه امارت نشینهای کوچک رقیب قرار گرفت که از میان آنها فقط آل جلایر ادعا داشت که از بازماندگان مغولان (البته از بازماندگان چنگیز) است. آل جلایر در بغداد حکومت میکردند و با فتح آذربایجان اهمیت ویژهای در تاریخ ایران به دست آوردند. در بخش شرقی ایران بخصوص در شهر سبزوار خراسان، سربداران به قدرت دست یافتند و حال آنکه در فارس و اصفهان اعضای خاندان اینجو پیش از آل مظفر قدرت را به دست آوردند. در هرات در جنوب شرقی، سلاطین کرت (یا گرت) در صحنه سیاسی فعال بودند و از پیش تحت سلطه ایلخانان قرار داشتند. بعدها اتحادیههای ترکمانان در صحنه ظاهر شدند و از آناتولی شرقی به کوهپایههای ایران نقل مکان کردند. اینان قراقویونلوها و آق قویونلوها بودند و قراقویونلوها پیش از آق قویونلوها در قرن هشتم / چهاردهم در سرنوشت ایران سهیم گردیدند. واژه جلایر از نام یکی از قبیلههای بزرگ و مهم مغول ریشه گرفته است. سلسلهای که حکومت آن با قدرتیابی شیخ حسن بزرگ در بغداد در سال ۱۳۴۰/ ۷۴۰ آغاز شد و با مرگ حسین دوم در محاصره حله پایان یافت، اغلب سلسله ایلکاریا ایلکانیان نیز نامیده میشود. نام ایلکا از ایلقه (ایلکا) نویان پدر جد شیخ حسن ریشه گرفته است که در مقام یکی از فرماندهان هولاكو سهم عمدهای در فتح آسیای مرکزی و خاور نزدیک به دست مغولان داشت. فرزندان او نیز در اشرافیت نظامی امپراتوری ایلخانی مقام والایی یافتند و چند تن از آنان توانستند خواتین خاندان هولاکورا به عقد نکاح خود در آورند. از این رو حسین (متوفی ۱۳۲۲/ ۷۲۲ ) نوه ایلقه با دختر ایلخان ارغون به نام اولجتای ازدواج کرد و او مادر شیخ حسن مؤسس این سلسله بود. شیخ حسن بزرگ که در زمان ابوسعید و بار دیگر در روزگار آرپاگاون به بالاترین منصب یعنی ولوس بیک و نایب مناب دست یافت، در کشمکشهای پی در پی قدرت طلبی – که اواخر حکومت مغولان در ایران رخ داد – شخصیت قاطع و مؤثر تری از خود نشان داد؛ گو اینکه وی بارها در درگیری با آل چوبان و بهخصوص شیخ حسن کوچک – پس از مرگ او در سال ۱۳۴۳/ ۷۴۴ – با برادرش ملک اشرف مجبور به عقب نشینی شد. اگر ما با نگاهی نو به مسایل بنگریم، متوجه میشویم که هدف او بیشتر بازسازی امپراتوری ایلخانی بود تا براندازی آن؛ البته تا حدودی هم در این امر موفق شد. گفته شده که او هرگز لقبی به غیر از لقب اولوس بیک («امیر دولت» مشتق از بیک ترکی یعنی «امیر» و اولوس مغولی یعنی «دولت، قوم») به خود نیست و چند تن از خانان چنگیزی را نیز به رسمیت شناخت – طغاتیمور (۷۳۹ / ۹- ۱۳۳۸، ۴ – ۷۴۱ /۴ – ۱۳۴۰) جهان تیمور (۴۰/۷۴۰ – ۱۳۳۹) و سلیمان ( 1346 / ۷۴۷ ) – و سرانجام در فاصله بین سالهای ۵۷ – ۵۹/ ۷۴۷ – ۱۳۴۹ تاج و تخت را واگذاشت. نکته شایان توجه اینکه شیخ حسن بزرگ توانست موقعیت خود را در این روزگار پر آشوب تا زمان مرگش در سال 1356 / ۷۵۷ حفظ کند. ابن بزاز با شگفتی مینویسد: «امروزه کسی با مقام و موقعیت و سن و سال او موجود نیست»؛ و شیخ حسن بزرگ در تقابل با آل چوبان – با ارتباط حسنهای که با عارف بزرگ شیخ صفی الدین اردبیلی – که بیست و دو سال پیش در گذشته بود – برقرار کرد، به چنین توصیف مافوق طبیعی دست یافت. شیخ اویس فرزند شیخ حسن و دلشاد خاتون (شاهزاده خانم چوبانی) جانشین او شد. در همان سال که یک بار هم پیشتر در زمان مرگ ابوسعید اتفاق افتاده بود، حملهای از سوی آلتین اردو علیه ایران یعنی نواحی خراسان و آذربایجان صورت گرفت. ولی جلال الدین محمود جانی بیک خان جمبک) – که ملک اشرف حاکم آذربایجان را شکست داده و به قتل رسانده بود – به دلیل تحولاتی که در بخش شمالی قلمرو حکومتی اش رخ داد، بناگریز به سرزمین خود بازگشت. هنگامی که وی یک سال بعد دار فانی را وداع گفت، پسر او بردی بیک – که از سوی پدرش حاکم ایران شده بود – نیز به سرای برگشت. این مسأله فتح ایران را از سوی آلتین اردو در بوته فراموشی و تعویق انداخت؛ گو اینکه اخی چوق یکی از امیران ملک اشرف – که پس از شکست وی خود را در اختیار فاتحان قرار داده بود و پس از بازگرداندن آنان بار دیگر تبریز را متصرف شده بود . به آلتین اردو تعلق داشت؛ او نیز نتوانست برای مدت درازی موقعیت خود را تثبیت کند. اویس که در آغاز، مالك الرقابی آلتین اردو را پذیرفته بود، در سال ۱۳۹۰ / ۷۹۱ آذربایجان را – که بیست سال پیش پدرش به شیخ حسن کوچک واگذار کرده بود . متصرف شد. از این رو تلاش از سوی آلتین اردو در این زمان برای بازپسگردانی حکومت مغولان در ایران، بار دیگر با ناکامی مواجه شد. لیكن کامیابی شیخ اویس نیز در نخستین گام به نتیجهای که میخواست نرسید. او پیشتر حمله بی نتیجه ای را انجام داده بود و مبارزالدین محمدبن مظفر یزدی هم در یک لشکرکشی علیه اخی چوق، نیروهای رزمنده او را تضعیف کرده بود. شیخ اویس در سالهای بعد در کشمکشهای قدرت طلبی آل مظفر دخالت کرد. او اصفهان را به شاه محمود – که سلطنت او را به رسمیت شناخته و با یکی از دخترانش ازدواج کرده بود – واگذار کرد و بر استیلای او بر شیراز مهر تأیید زد. مشکلات و موانعی که شیخ اویس بناگریز با آنها درافتاد، این موفقیتها را تحت الشعاع قرار داد. از این رو در زمستان سال ۱۳۹۴ / ۷۹۹ هنگامی که علیه کیکاوس بن کیقباد (شروانشاه) لشکرکشی به راه انداخت، خبر طغیان خواجه میرجان حاکم دست نشانده اش در بغداد به او رسید و بناچار برای بازگرداندن نظم و نسق در پایتخت خویش بدانجا بازگشت. از جمله دشمنان سرسخت او قراقویونلوها در دیار بکر بودند، یعنی اتحادیه ترکمانانی که بعدها در آغاز سده نهم / پانزدهم طومار سلسله اش را درنوردیدند. او در بهار سال ۱۳۹۶ / ۷۹۷ علیه آنان وارد جنگ شد و در نبرد موش رهبرشان بیرم خواجه را درهم شکست. شیخ اویس سرانجام کار را با شروانشاه – که بار دیگر از غیبت او در آذربایجان استفاده کرده و به تبریز حمله برده بود – یکسره کرد. او در ری امیر ولی را که پس از طغاتیمور در استرآباد حکومت میکرد، شکست داد؛ ولی وقتی که خبر مرگ برادر خود امیر زاهد را در اوجان شنید، دست از لشکرکشی برداشت و بناگزیر به آذربایجان بازگشت. شیخ اویس حکومت ری را به قتلغشاه یکی از امیران خود واگذار کرد و این مقام دو سال بعد به عادل آقا تفویض گردید. با اینکه شیخ اویس بغداد را همچنان پایتخت خود قرار داد، ولی لشکرکشیهای نظامی و علائق سیاسی او در ایران خلاصه شده بود؛ چنانکه سرانجام در تبریز ( ۱۳۷۴ / ۷۷۹ ) جان به جان آفرین تسلیم کرد. فقط پیشرفتهای نظامی و سیاسی شیخ اویس نبود که وی را یکی از سلاطین مقتدر و قاطع زمانه اش کرد بلکه بخصوص صفات انسانی و اشتیاق و علاقه او به حیات فرهنگی نیز از عوامل مهم پیشرفتش به حساب میآمد. فعالیتهای او دربرگیرنده یک سلسله تلاشهای پیگیرانه برای زنده کردن مبادلات بازرگانی در مناطق متروک ایران و نیز یاریهای شخصی و فردی اش به گسترش حیات و زندگی مدنی و همچنین حمایت و پشتیبانی اش از هنر و ادبیات – که در این زمینه اشتیاق و علاقهای وافر داشت – بود. راجع به جزئیات مفصل در خصوص زندگی و فعالیتهای او، بی تردید و به طور غیر مستقیم مرهون تاریخ شیخ اویس نوشته ابوبكر القطبی الاهری مورخ رسمی دربار او هستیم. البته خود او نیز شعر میسرود و به خوشنویسی و نقاشی شهرت داشت. تلاش شیخ اویس در گسترش قدرت آل جلایر در مرکز و مشرق ایران – که با لشکرکشی علیه ری به ثبوت رسید – قرین کامیابی نبود. پس از او نیز حاکمان جلایری در این سیاست چندان موفقیتی حاصل نکردند. در واقع زوال قدرت جلایری بی درنگ پس از مرگ او شروع شد. پسر ارشد او حسن، نتوانست محبوبیت عمومی کسب کند و به وسیله امیران رده بالا به قتل رسید. این بود که امر جانشینی به دست برادر او حسین (776-83 / 1374-82) افتاد. نخستین مشکلات او با آل مظفر و به خصوص برادرزنش شاه محمود بود که از اصفهان به قصد تبریز حرکت کرد، ولی در نتیجه ابتلاء به بیماری اندکی پس از آن درگذشت به ناگزیر شهر را ترک گفت. شاه شجاع جانشین شاه محمود در اشغال تبریز درنگ نکرد و با اینکه موفق به تصرف آن شد، اما تلاش او نیز با ناکامی مواجه شد. آشوبهای شهر، مشکلات ناشی از سرمای سخت زمستان و نیز طغیانی در قزوین، شاه شجاع را وادار ساخت تا به اصفهان برگردد. هنوز تابستان سال ۱۳۷۹/ ۷۷۸ به پایان نرسیده بود که حسین دگرباره در تبریز اقامت گزید؛ ولی بهار آینده مجبور شد علیه بیرم خواجه و ترکمانان او که بار دیگر به طرف مشرق رانده بودند این بار از راه ارزروم) لشکری راه بیندازد. این عملیات با توفیق همراه بود، لیكن چیزی نگذشت که سلطان حسین درگیر مشکلات خانگی شد؛ مشکلاتی که برادران او شیخ علی، احمد و بایزید در آن دخیل بودند. این وضعیت با حمایت وی از عادل آقا که قدرتگیری استثنایی او دشمنی و خصومت امیران متنفذ را برانگیخته بود، پیچیده تر گردید. آشفتگیها و نابسامانیهای پی در پی خانگی، طغیانهای مدعیان محلی و جنگ با آل مظفر، منابع و امکانات سلطان حسین را رو به تحلیل برد. به همه این مشکلات باید عهدشکنی عادل آقا را نیز افزود که در این زمان به قدرت بلامنازعی دست یافته بود. از این رو سلطان حسین در صفر سال ۷۸۴ / پایان آوریل ۱۳۸۲ که برادرش سلطان احمد با نیروهای مسلح خود در اطراف اردبیل حملهای را سامان داد و تبریز را اشغال کرد، خود را بی یار و یاور دید. سلطان احمد پس از پیروزی، برادر خود را به قتل رسانید. سلطان بایزید مدعی که به زور از تبریز جسته بود، امیر عادل را در سلطانیه سلطان خواند. سلطان احمد که خود را از چندین سو در معرض حمله میدید، چارهای ندید جز اینکه از دشمن بزرگ خاندانش – قراقویونلوها با رهبری قرامحمد – کمک و یاری بطلبد. برادر او شیخ علی که از بغداد به قصد تبریز حرکت کرده بود، در جنگ آنان کشته شد. پیمانی که برای واگذاری آذربایجان به سلطان احمد، عراق عجم به برادر او بایزید و عراق عرب توأمان به احمد وعادل بسته شد مستعجل و کوتاه مدت بود؛ تا جایی که آن چنان تشتت و خصومتی برپا کرد که آل جلایر را به درگیریهای دشواری با تیمور کشاند؛ تیموری که از یک سو با آلتین اردو به رهبری توقتمیش و از دیگر سو با عثمانیان تحت رهبری بایزید اول ایلدرم سر ناسازگاری داشت. یاریها و کمکهای سلاطین مختلف سلسله جلایری به حیات فرهنگی ایران، نقش تخریبی این خاندان شاهی را در امور سیاسی ایران بخصوص سلاطین متأخر آن ـ که با منازعات و خصومتهای بی پایان همراه بود ـ پوشانده است. در دوره آنان هنر نگارگری ایران از اهمیت والایی برخوردار شد. فعالیتهای هنری آنان در تبریز و بویژه در بغداد متمرکز بود یعنی در جایی که نمونههای برجستهای از معماری آنان حفظ شده است. دوره مورد ارزیابی ما در زمان آل جلایر، دوره ترکزدگی و یا کمابیش دوره ترک زبانی بود. آنان در عراق عرب عناصر ترکانه را آنچنان با پایههای محکمی استوار ساختند که زبان ترکی پس از زبان عربی، زبان اکثریت مردم این نواحی گردید؛ لیکن این امر باعث نشد تا آنان از شاعران فارسی زبان حمایت به عمل نیاورند؛ و شاهد صادق این ادعا شاعری چون سلمان ساوجی در میان شاعران متعدد دیگر است. آل جلایر در حوزه مذهبی گرایشهای شیعی بی چون و چرایی از خود نشان دادند؛ چنانکه انتخاب نامهای علی و حسن و حسین نیز نمایانگر گرایش شیعی آنان است. یک اشاره صریحتر در این زمینه میتواند وصیت مؤسس این سلسله شیخ حسن بزرگ باشد که در هنگام مرگ سفارش کرد تا در نجف به خاکش بسپارند یعنی جایی که طبق روایتی علی بن ابیطالب دار فانی را وداع گفت. با وجود این، طبق اشاره مزاوی ، گرایش سلاطین این سلسله به تشیع در این روزگار ضرورت شکل نمایشی و یا گرایش اتباع آنان را به این مذهب در پی نداشت. آیا این شرایط عدم وجود اشارات و قواعد شیعی را بر روی مسکوکات آل جلایر توجیه و تبیین میکند یا نه، سؤالی است که همچنان بی پاسخ باقی میماند . رابینو در بررسی بالغ بر ۱۵۰ سکه از مسکوکاتی که آل جلایر ضرب کرده اند، نشانهای از حمایت و طرفداری آنان از تشیع نیافته است. در میان ۳۵ سکه دیگر که در موزه آذربایجان تبریز نگهداری میشود، فقط یکی از آنها در بر دارنده نامهای دوازده امام (در برابر اسامی خلفای راشدین) است یعنی سکه حسن بزرگ که در سال 1341-2/742 در آمل ضرب شده است . در کشفیات جدید عقرقوف ۲۰ کیلومتری غرب بغداد، ۲۲۷ سکه نقره از آل جلایر به دست آمده که ۵۰ سکه به شیخ اویس و بقیه به سلطان احمد تعلق دارد. در این سکهها نیز مشخصهها و ویژگیهای تشیع موجود نیست و سکههای شیخ اویس دربردارنده نامهای خلفای راشدین است.. گزیدهی مقاله: پایان نامههای وابسته: مقالههای وابسته: omidjavidani