
خشونت سیاسی
ناصر فکوهی
دسترسی Block Title
اسلام در ایران
بیشتراسلام از آغاز ظهور خود در شبه جزیره عربستان افزون بر رسالت الهی خویش، حرکتی سیاسی ـ اجتماعی نیز به شمار میآمد که توانست به سرعت جامعه عربستان قرن هفتم میلادی را بر اساس یک محور ایدئولوژیک عمومی متحد کند و پایههای یک قدرت بزرگ سیاسی را پی ریزی نماید (۱۶). در زمان ظهور اسلام دو قدرت بزرگ سیاسی، رم و ایران هریک قبیلهای عرب را در مرزهای خود در وابستگی به خویش نگه داشته بودند تا از هجوم سایر اعراب به قلمرو آنها جلوگیری نمایند. لخمیها زیر قدرت ایرانیان بودند و غسانیان زیر قدرت رم. در قرن هفتم میلادی در ایران ساسانی شاهد فروپاشی تدریجی قدرت سیاسی مرکزی هستیم. در این زمان خشونت درون قدرت حاکم به حدی رسیده بود که در فاصله کمتر از ۶ سال یعنی از زمان پایان یافتن سلطنت خسرو پرویز (۵۹۰ تا ۶۲۸ میلادی) تا به سلطنت رسیدن یزدگرد سوم (۶۳۳ تا ۶۵۱ میلادی)، ۶ پادشاه و ملکه بر سر قدرت آمدند که عمر سلطنت بعضی از آنها کمتر از چند ماه بود. هر یک از این حاکمان نیز به محض به قدرت رسیدن تنها در پی آن بودند که تعداد بیشتری از رقبای سیاسی احتمالی خود را به قتل رسانده و از میدان به در کنند. امپراطوری ساسانی به دورهای از تشتت و فروپاشی کامل بافتهای سیاسی رسیده بود و از این رو نتوانست در برابر یورش مسلمانان که دارای انگیزههای قدرتمندی بودند مقاومت کند. قدرت سیاسی متمرکز با نخستین یورشهای خارجی، به سرعت فرو ریخت و شاه متواری شد (شکست قادسیه در سال ۶۴۱میلادی). اما فتح ایران به سادگی انجام نگرفت و مقاومتهای زیادی در برابر اعراب انجام شد. در برخی از مناطق، نظیر منطقههای شمالی کشور که دسترسی جغرافیایی به آنها مشکل بود تا چند قرن پس از ورود اسلام هنوز قدرت آن به تثبیت نرسیده بود(۱۷). با این حال، در آمدن به دین اسلام نسبتا با سرعت و در فرایندی به انجام رسید که در آن شاهد انتقال گروه بزرگی از عناصر فرهنگی ایران باستان به درون قالبهای جدید فرهنگ پس از اسلام بودیم.
کمتر
چکیده تاریخ ایران
حسن نراقی
«چکیده تاریخ ایران» نوشته حسن نراقی(-۱۳۲۶) نگاهی گذرا دارد به تاریخ ایران از کوچ آریاییها تا پایان سلسله پهلوی.
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم:
اول این که تاریخ هر جامعه و هر کشوری صرفاً شرح حال بزرگان، امیران، پادشاهان و الزاماً شرح لشکرکشیهای آنان و به تبع آن عیاشیها و تعداد زنان حرمسراهای آنان نیست… و اگر در این کتاب عمدتاً بر شرح حال این بزرگان!! برمیخورید همانطور که قبلاً به آن اشاره شد بهدلیل برداشتی است که من از مطالعهی تاریخ سرزمینمان بهمنظور پیدا کردن علتی از علتهای نابهسامانیهای امروزین جامعهمان کردهام و به آن پرداختهام… والاّ در لابلای سطور همین تاریخِ پر از وحشت، اضطراب و تملق، کم نیستند مقاومتها، دلیریها و قیامهای ملی در مقابل حکام مستبد و ظالم داخلی و نبرد و مقابله با مهاجمان و بیگانگان و دفاع از این سرزمین، که شرح آن خود میتواند جلوه و تصویر دیگری از تاریخ کشورمان باشد…
دوم آنکه اگر سراسر تاریخ پادشاهان و امیران و حکام کشورمان را پر از شقه کردن، چشم درآوردن و قطع کردن دست، پا و زبان میبینیم، نباید این تصور غلط برایمان ایجاد شود که این شیوه و روش انحصاراً معمولِ شرق و کشورمان بوده است! واقعیتیاست تلخ که تاریخ بشر، اعم از شرقی و یا غربیِ آن، مملو است از اینگونه رسم و آیینهای ملکداری!! و رعیت پروری!!..
سوم اینکه در شکلگیری و روند تاریخمان هرگز نمیتوانیم نقش «موقعیت جغرافیایی» و حدفاصل قرار گرفتن آن را بین شرق و غرب، ولو با تعابیر مختلف، «چهارراه حوادث»، «پل پیروزی» و… همچنین شرایط آب و هوایی آن را نادیده بگیریم… وسعت قابل توجه آن، کمبود باران و آب، اندک بودن زمینهای قابل کشت و کوهستانهایی با قابلیت فراوان پناهگیری، همهوهمه در شکلگیری ویژهگیهای اجتماعی این کشور نقش داشتهاند. این واقعیات را نه میتوان و نه باید در ارزیابی تاریخمان وانهاد.
Block Title
با ظهور و رشد اسلام در اوایل قرن هفتم میلادی و قدرت یافتن مسلمانان و به ویژه توسعه و شکلگیری امپراتوری اسلامی در زمان عمر، خلیفه دوم، ایران دچار سرنوشتی دیگر شد.
بیشتر خالد بن ولید فرمانده عرب که از سرداران معروف و جنگجوی اعراب بود با فرماندهی لشکری صحراگرد، به ناحیه مرزی ایران در غرب حمله کرد. این جنگ که در نزدیکی کویت امروزی واقع گردید در حقیقت اولین جنگی است که ایران و اعراب را به صورت جدی روبه روی هم قرار داد. سردار بزرگ ایرانی «هرمزان» ، در این جنگ کشته شد و خالد پس از پیروزی در این جنگ به طرف شمال رهسپار شد. ولی این بار ایرانیان با مقاومت بیشتری به جنگ با خالد پرداختند. به طوری که خالد از این پافشاری ایرانیان در خشم شد و قسم یاد کرد که از خون دشمن چرخهای آسیاب آبی را به حرکت درآورد …
خالد تا آخرین جنگ خود در ایران (۶۳۴ میلادی) قساوت بی نظیری از خود نشان داد و سپس به امر خلیفه فرماندهی لشکر را به مثنی واگذار نمود و به رغم میل باطنی خود ایران را ترک کرد. میتم سپهبد ایرانی، لشکر عرب را محاصره کرد ولی مثنی توانست اعراب را از محاصره نجات بخشد. دولت یزدگرد تازه متوجه شد که خطر اعراب را خیلی دست کم گرفته است. در پاییز ۶۳۶ میلادی، سپاه ایران در محل قادسیه اردو زد. «سعد ابن ابی وقاص» فرماندهی لشکر مقابل را به عهده داشت. سربازان ایرانی که به بهترین سلاحها خود را مجهز میدیدند و فیلان درشتپیکری را در جنگ شرکت داده بودند، هنوز با دیده حقارت به دشمنانی مینگریستند که با چهرههای آفتاب سوخته و گردآلود و البسه ژنده و پاپوشی از پوست پاره و سپرهایی از پوست گاو، به مقابله شان آمده بودند. همین ارزیابی غلط بود که به آن روزشان انداخت. جنگ قادسیه در اوایل سال ۶۳۷ میلادی، سه روز و به روایتی چهار روز، طول کشید، و در روز آخر که باد شن به نفع اعراب بر صورت سربازان ایرانی وزیدن گرفت و اعراب این پدیده را یاری خداوند تلقی کردند، برتری سپاه اعراب مشخص گشته بود.
یزدگرد چون خبر شکست قادسیه را شنید به شتاب تیسفون را رها کرد و پایتخت به دست اعراب افتاد. جمع غنایم و وجه نقد و اشیای قیمتی بنا به روایات مختلف به حدود ۹۰۰ میلیون درهم سر میزد.
پس از این حمله، در سال ۶۴۰ میلادی، پیکار قاطع و مشهور دیگری در نهاوند بین دو خصم درگرفت که به پیروزی مجدد اعراب و قتل فیروزان سردار ایرانی انجامید (این منطقه هنوز به نام فیروزان نامیده میشود . در سال ۶۴۲ اعراب، زنجان، قزوین، ری و قومس (سمنان فعلی) و در سال ۶۴۴ همدان و قم و کاشان و اصفهان را متصرف شدند و یزدگرد به ناچار به استخر فارس گریخت و از آن جا به کرمان و سیستان و سرانجام به خراسان فرار کرد.
استخر به موجب عهدنامهای که در سال ۶۴۸ با ابوموسی اشعری منعقد کرد، سر به فرمان تازیان نهاد ولی سال بعد اهالی استخر سر به شورش برداشته و افراد پادگان عرب را کشتند. اعراب برای سرکوبی این شورش بی درنگ استخر را تسخیر و آن را ویران کردند. بسیاری از زمینداران ایرانی برای حفظ اراضی خود، سر به اطاعت قوم مهاجم نهادند. در سال ۶۴۹ اعراب، خراسان را تسخیر کردند و یزدگرد اجبار به مرو گریخت و با تعداد بسیار اندکی از همراهانش (به روایتی فقط یک نفر پیاده به دروازه مرو رسید و به آسیابی در کنار رود مرغاب پناه برد و آسیابان به طمع لباس و جواهراتش شبانه او را سر برید وبدین سان طومار سلسله ساسانیان در سال ۶۵۱ میلادی برابر با ۳۱ هجری درهم پیچیده شد و اعراب بر تمامی خاک امپراتوری ساسانی به جز از نواحی بلخ، زابلستان، کابل، دیلم، گیلان و طبرستان (مازندران فعلی) استیلا پیدا کردند.

ایران در عهد باستان در تاریخ اقوام و پادشاهان
محمد جواد مشکور
در کتاب حاضر بدون آنکه مانند محققان این بحث تنها نظر به تاریخ پنج دولت: ماد، هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی داشته باشد، کوشیده است تمام وقایع مهمی را که قبل از اسلام در فلات ایران در اعصار مختلف روی داده است با شرح احوال پادشاهان و نامدارانی که قهرمانان این ماجراها در این صحنه پهناور بوده اند، به رشته تحریر در آمده است.
دوران ایران باستان دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله عرب به ایران است. (..۶ ق.م. تا ۶۵۲ م) پیش از مهاجرت آریاییها به فلات ایران، اقوامی با تمدنهای متفاوت در ایران میزیستند. سرزمین کنونی ایران بخش بزرگی از یک واحد جغرافیایی بنام فلات ایران است، این واحد طبیعی با تنوع اقلیمی و زیستی خود دارای ویژگیهای بارزی است که در نتیجه آن وحدت فرهنگی ایران را سبب شدهاست، بیگمان تمدن بشری مرهون نبوغ و خلاقیت مردمانی بودهاست که سالیان دراز در این سرزمین زندگی کردهاند و در تعامل با جغرافیا و نظام طبیعی حاکم بر آن و در جریان روزگار، تاریخ فرهنگی و تمدن خود را آفریدهاند.
سلسله های پادشاهان ایران در پیش از اسلام:
ایلامیان
مادها
هخامنشیان
سلوکیان
اشکانیان
ساسانیان
Block Title
هجوم عرب به ایران
بیشترسرزمین پهناور عربستان که اکثر اراضی آن ریگزارهای خشک و سوزان است به علت کمی آب و نباریدن بارانهای مرتب در آن زندگی دشوار است. از این جهت از روزگاران بس کهن مردم فقیر آن سرزمین که از نژاد سامی هستند مکّرر در جستجوی چراگاه در زمینهای بارآور به سوی شمال مهاجرت میکردند. و از هزار سال پیش از میلاد آبادیهای شمالی این سرزمین که سرزمین عراق و شام و فلسطین کنونی باشد و هلال خصیب نامیده میشود مورد توجه قرار میدادند. و بر اثر این مهاجرتهای پیاپی در طول تاریخ توانستند دولتهای سامی نژاد قدیم را از قبیل اکد و بابل و دولت آرامی و کنعانی و فینیقی و غیره در این هلال خصیب به وجود آوردند.
به علاوه از زمان انوشیروان تا اواخر ساسانی کشور عربی یمن تحت تسلط ایران بود. با این رابطه نزدیک با عرب ساسانیان حتیالمقدور از مهاجرت اعراب به خاک ایران جلوگیری میکردند.
در این زمان عشایر زیادی از اعراب صحرانورد روی به مهاجرت آورده به مرزهای ایران نزدیک شده بودند و اگر جلوگیری ساسانیان از ایشان نبود در اندک زمانی سراسر عراق و خوزستان و پارس را فرا میگرفتند، و چون اجتماع این عشایر فقیر در مرزهای ایران خطر بزرگی برای کشور به شمار میرفتند، شهریاران ساسانی همواره مراقب جلوگیری از ایشان بودند حتی پادشاهان عرب حیره که تحت حمایت ایران بودند وظیفه مهم ایشان نگاهداری مرزها و دور راندن آن عشایر عرب از خاک ایران بود، چنانکه همین وظیفه را نیز غسانیان در مرزهای روم داشتند، و از مهاجرت تازیان به سوریه و آن نواحی ممانعت میکردند، بسا که این اعراب از ضعف دولتها استفاده کرده به ایران هجوم میآوردند و دست به قتل و غارت میگشودند چنانکه شاهپور ذوالاکتاف اعراب بنوتغلب و بنوبکر را که در کودکی او باعث خرابی ایران شده بودند در بزرگی گوشمالی به سزا داد.
قرنها بدینسان گذشت و اعراب روز به روز بر انبوهی شمار و سختی معیشتشان میافزود، و ناگزیر بودند که جنبش دیگری کرده موانع ایران و روم و مصر را از پیش برداشته برای رسیدن به زندگی بهتر راه مهاجرت را به روی خود باز کنند. در این هنگام پیغمبر اسلام لوای دعوت برافراشت. و یکی از وعدههایی که او به قوم خود میداد این بود که اگر دین او را پذیرفتند، عراق و ایران و سوریه از آن ایشان خواهد بود.
اعراب مسلمان که در تنگی معیشت میسوختند به امید آنکه اگر فاتح شوند سرزمینهای سبز و خرم عراق و ایران و سوریه و مصر را تصاحب خواهند کرد و اگر کشته شوند به بهشت جاودان خواهند رفت دعوت آن حضرت را لبیک گفتند، و در زمان جانشینان او به کشورگشایی پرداختند.
باری جنگها و فتوحات تازیان در صدر اول اسلام گرچه به نام ترویج دین بود ولی از نظر تاریخ انگیزه اقتصادی داشت.
اینکه اکنون در سراسر عراق و مصر و شام و سودان و شمال آفریقا و جاهای دیگر به عربی سخن گفته میشود دلیل است که اعراب گروهگروه به این سرزمینها ریخته بودند چه در دنیای قدیم برای نشر زبان در کشوری بیگانه جز کوچانیدن انبوهی از مردم آن زبان بدانجا و آمیزش با بومیان راهی نبوده است.
باری انحطاط دو دولت ایران و روم که در این زمان به منتهای خود رسیده بود کار حمله و مهاجرت عربها را آسان کرد.
عدم ثبات اوضاع و تعصب شدید موبدان، بیعدالتی و ظلم بیحد بزرگان و دولتیان بر مردم، و تحمیل مالیاتها و عوارض گزاف بر رعیت پیدا شدن بحرانهای اقتصادی بر اثر جنگهای طولانی ایران و روم و شکستن سدهای دجله و فرات و شعب آن و شیوع بیماریهای خانمان برانداز چون وبا و طاعون، اختلاف شدید طبقاتی، تفرقه بین مردم به واسطه اعتقاد به مذاهب و فرق گوناگون چون زردشتی، عیسوی، بودایی، مانوی، مزدکی، زروانی و غیره و مسائل دیگری امثال اینها چنان نظم اجتماع ساسانی را بهم زده و اوضاع را آشفته کرده بود که همه مردم به ستوه آمده بودند و همه کس ناراضی به نظر میرسید، و فرج و روزگار بهتری از خدا میخواستند. از اتفاق روزگار عربها یا سامیها به معنی اعم این بار با سلاح معنوی تازهای به میدان آمده بودند که هیچگاه در طول تاریخ مهاجرتهای پیشین اقوام سامی چنین شمشیر برندهای نداشتند. آن سلاح دین مبین اسلام بود که همه مردم روی زمین را به یکتا پرستی و برابری و برادری میخواند این ندای مساوات و عدالت طبقه محروم و مظلوم اجتماع را که بیش از دیگر طبقات بودند جلب کرد.
بعد از آنکه ابوبکر به دستیاری خالد بن الولید سراسر عربستان را مطیع اسلام کرد و اهل رده و مدعیان نبوت را از میان برد مصمم شد که اسلام را در بیرون جزیرهالعرب نیز منتشر سازد. لذا برای فتح ایران و روم دو لشکر یکی از راه بادیه به حدود عراق و دیگری از راه حجاز به سوریه فرستاد.
Block Title
نبردهای خالد در حیره
بیشتردر سال 12 یا 13 هجری که برابر با 633 و 634 میلادی است خالد بن ولید سردار نامی اسلام با دو هزار تن از طرف ابوبکر خلیفه اول مأمور حمله به عراق و تسخیر حیره شد. در این زمان ایاس بن قبیصه به جانشینی نعمان بن منذر از جانب ایران بر حیره فرمان میراند. خالد به وی پیشنهاد اسلام یا جزیه کرد نپذیرفت.
در این زمان مثنی بن حارثه رئیس بنیشیبان که قبلاً تابع ایاس بود و اسلام پذیرفته بود به یاری خالد آمد. سپاه حیره که از عرب و ایرانی ترکیب یافته بود در مقابل خالد بایستادند.
ایرانیان همگی سواره بودند، و سرداری داشتند که مورّخان عرب نام او را «اسدصوبه» ضبط کردهاند، بر اثر حیله مثنی شکست یافت. و چون حیره برای دفاع جز حصار و دیوار کهنهای چیز دیگر نداشت، ناچار ایاس تسلیم شد، و دویست هزار درهم جزیه بپذیرفت.
Block Title
فتح ابله و نبرد زنجیر
بیشترپس از فتح حیره ابوبکر مدد بیشتری برای خالد فرستاد تا شمار لشگر او به هجده هزار کس رسید. وی به طرف جنوب رانده و آهنگ شهر ابله را که بر روی شعبهای از دجلهالعوراء در نزدیکی بصرهی امروز و مرکز تجارت هند بود کرد. در این جا امیری ایرانی به نام هرمزد با بیست هزار سپاهی فرمان میراند. در محلی موسوم به حفیره چند میل دورتر از کویت کنونی با خالد، هرمزد جنگ مرد و مرد (یعنی تن به تن) کرده او را بکشت، و ابله به دست عرب افتاد.
کمترBlock Title
نبرد الیس
بیشترپس از یک ماه از این جنگ نبرد هولناکی در الیس که جایی بین ابله و حیره نزدیک فرات بود روی داد. سردار ایرانی در این جنگ جابان نام داشت در این نبرد ایرانیان سخت ایستادگی کردند، به طوری که خالد سوگند یاد کرد که اگر ظفر یابد چندان از ایرانیان بکشد که از خون دشمن نهری روان گردد. جابان در این جنگ کشته شد و ایرانیان شکست یافتند. خالد امر کرد که اکثر هزیمتیافتگان را اسیر کردند و بفرمود تا چند شبانهروز آنان را گردند میزدند تا نهری از خون ایشان جاری شد! او میخواست تا با این قصابی ننگآور نقض سوگند نکرده باشد! این جنگها در روزگار اردشیر سوم بود.
کمترBlock Title
نبرد و فتح انبار
بیشترخالد پس از آن قعقاع بن عمرو را بر حیره امیر کرد، و خود به شهر انبار که شهری بزرگ در میان سواد و تیسفون بود روی نهاد. امیر انبار مردی به نام شیرزاد بود خالد در اینجا فرمان داد که چشم سپاهیان دشمن را که همه غرق در آهن بودند و جز چشم ایشان پیدا نبود یکباره با تیر کور کردند. پس شیرزاد با خالد صلح کرد و شهر انبار را به او واگذاشت و خود به تیسفون رفت. شهر انبار را فیروز شاهپور نام بود و چون اسلحه خانه ایران در مرز روم بود از آن رو آن شهر را انبار گفتند.
کمترBlock Title
نبرد دومه الجندال
بیشتردومه الجندال دژی بود استوار و میان عراق و بحرین (الاحساء). خالد پس از گشادن آن، سه دژ دیگر را در همان نزدیکی که یکی مضیح و دوتا دیگر حصید و خامر نام داشت بگرفت و روزبه و زرمهر و مهبودان که امیران ایران در آن حدود بودند کشته شدند. سپس خالد ساحل فرات را گرفته بالا رفت و در الفراض (فیراز) شهر مرزی روم را در مشرق فرات فتح کرده یک ماه برای روزهی ماه رمضان به لشکر خود استراحت داد. در این جا مرزداران رومی و ایرانی متحد شده حمله به خالد بردند ولی وی پیروز شده گروه بسیاری از رومیان و ایرانیان را بکشت (12 هجری = 634م.) در این هنگام خالد از طرف ابوبکر تغییر مأموریت یافت و مثنی بن حارثه شیبانی را به جای خویش گذارد، و خود با نیمی از سپاه به یاری مجاهدین یرموک در مرزهای سوریه رفت.
در تاریخ 624 تا 625 میلادی که نبردهای مثنی به وقوع پیوست، عده سپاه مثنی به نه هزار تن میرسید. معلم است که این عده در برابر لشگر ایران نمیتوانست ایستادگی کند، لیکن خالد قبلاً تمامی زنان و کودکان و بیماران را به مدینه فرستاده بود، و سردار عرب میتوانست با تمام قوای خود به جنگ بپردازد و چون مثنی از مدتی قبل خبر ورود لشگر ایران را شنیده بود، لذا حیره را رها کرده و از ساحل فرات گذشته تقریباً در حدود بابل قدیم منتظر حمله دشمن گشت. سرانجام جنگ آغاز شد. در رأس لشگر ایران پیلی بود که اسبان عرب از آن میرمیدند با افکندن تیر، پیل را از پای درآوردند، و غلبه کردند. تا این زمان نبردهای عرب و ایران حکم جنگهای سرحدی داشت از این پس جنگهای مهم مسلمین با ایران آغاز میشود. از طرف عمر، ابوعبید بن مسعود ثقفی نامزد سرداری سپاه در عراق شد. از جانب ایران هم رستم فرخزاد سپه سالار کل سپاه گشت.
Block Title
Block Title
نبرد کسکر
بیشتردر دیه کسکر از روستاهای سواد دژی بود که ساقطیه نام داشت و نرمی نامی که پسر خاله پرویز بود خداوند آن ناحیت بود. رستم جالینوس را با لشگری به مدد او فرستاد پیش از آنکه جالینوس بدانجای رسید نرسی بر دست ابوعبیده هزیمت یافت. و پس از آن با سپاه جالینوس جنگ کرد، او نیز شکست یافته بگریخت.
کمترBlock Title
جنگ الجسر یا قس الناطف
بیشتررستم فرخزاد سپهبد خرسان با اختیارات تام سپهسالار سپاه ایران در برابر اعراب شده بود. با عجله لشگری فراهم آورده بهمن دراز ابرو (به عربی بهمن ذوالحاجبین) یا بهمن مردانشاه را که به او بهمن جادویه نیز میگفتند، به حدود بابل قدیم فرستاد. بهمن در فرات غربی در محلی معروف به قس الناطف جای گرفت. در این جنگ بهمن سی فیل همراه لشگر داشت. در اینجا مسلمنان پلی از قایقها ساخته برای جنگ با ایرانیان از پل گذشتند. اسبهای عرب از دیدن فیلهای به وحشت افتادند و سواران تیرانداز ایرانی بنای تیراندازی را به عرب در هنگام گذشتن از فرات گذاردند. در این اثنا ابوعبید بن مسعود که به یکی از فیلها حمله کرده بود زیر پای فیل رفت و درگذشت. و اکثر افسران عرب کشته شدند. پس از آن مثنی خود را به سپاه ایرانیان زد تا اعراب موفق شدند پل را که قطع شده بود تعمیر کرده عقب نشستند.
در این جنگ تلفات مسلمانان چهار هزار تن بود و این یگانه جنگی بود که به بهرهمندی ایرانیان انجامید. مثنی توانست سه هزار تن از لشگر شکستخورده عرب را جمع کند. اگر بهمن جادویه آنان را دنبال کرده بود هر آینه همه را از میان برمیداشت ولی از خوشبختی اعراب انتشار یافت که در تیسفون شورشی به پا شده لذا سردار ایرانی با شتاب به پایتخت بازگشت. مثنی پس از این شکست به الیس رفت و از عمر کمک طلبید در این سال که سال چهاردهم هجرت بود عمر جریر بن عبدالله بجلی را به یاری مثنی فرستاد.
Block Title
نبرد بویب
پس مثنی سپاه بر گرفت و به ساحل غربی شعبهای از فرات که بویب نام داشت آمد. در اینجا مهران سرداری ایرانی با لشگری انبوه به سوی او شتافت و از ظهر تا غروب با کمال ایستادگی جنگ کردند. اما کشته شد، و آنان ناچار از فرات گذشته به تیسفون باز گشتند. در این جنگ مانند اغلب جنگها مسیحیان کمک بسیاری به لشگر عرب کردند.
عربها این جنگ را «یومالاعشار» نوشتهاند. چه میگویند در این روز صد نفر از جنگاوران عرب هر یک صد تن از دلیران ایرانی را بکشتند! فیروز نامی پس از مهران در برابر عرب ایستادگی کرده دو هزار تن از ایشان بکشت ولی سرانجام او نیز کشته شد.
معروف است در همان اوان مثنی سوقالخنافس و هفته بازار بغداد را که در محل بغداد فعلی بود غارت کرد. پس از اندک زمانی مثنی از زخمی که در جنگ پل برداشته بود، درگذشت.
در سال چهاردهم هجری برابر با 635 میلادی عمر بن ابی وقاص را به سر کردگی سپاه عرب برگزید. و او را با سی هزار تن به عراق گسیل داشت. سعد به عراق آمد و در محل مستحکمی در قادسیه موضع گرفت. از سوی دیگر یزدگرد شاهنشاه ساسانی چون عرب را در حمله به ایران مصمم یافت. رستم فرخزاد یا به قولی رستم فرخ هرمزد را با یکصد هزار کس برای مقابله با سعد بفرستاد. رستم که در این وقت نایبالسلطنه حقیقی ایران محسوب میشد. مردی بزرگ و با تدبیر و سرداری دلیر بود و این خطر عظیم را که در نتیجه حمله عرب در پیش بود درک میکرد.
Block Title
هیأت اعزامی عرب به نزد یزدگرد
بیشتردر همین سال عمر سفارتی مرکب از چهارده تن از بزرگان عرب چون: مغیره بن زراره، نعمان بن مقرن مزنی، و جریر بن عبدالله بجلی و طلیحه بن خویلد به نزد یزدگرد به دربار ایران در تیسفون فرستاد. با آنکه ظاهر آنان باعث سخریه مردم بود. یزگرد آنان را با احترام پذیرفت، زیرا مقارن این اوان مسلمین شهر دمشق را در سوریه فتح کرده بودند. یزدگرد پرسید مقصود شما از این جنگ چیست؟ گفتند باید مسلمان شوید با جزیه دهید یا در میان ما و شما شمشیر حاکم باشد. یزدگرد آنان را گفت: شما همان مردمانی هستید که از غایت فقر سوسمار و موش میخوردید و فرزندان خود را میکشتید و دخترانتان را زنده به گور میکردید! گفتند؛ چنین است، ولی آن وضع سابق تغییر کرده است، و خداوند از میان ما پیغمبری برگزید و او ما را به راه راست رهبری کرد. و اکنون خدای تعالی خواسته است که غنی و نیرومند باشیم، حال که اسلام نمیپذیرید، حاکم بین ما و شما شمشیر است. پس رستم آزاد مرد را در مقدمه سپاه روانه ساخت.
کمترBlock Title
جنگ قادسیه
بیشتراین جنگ نخستین جنگ بزرگ بین ایران و عرب است، و آن در سال 13 هجری برابر با 636 میلادی روی داد. قادسیه نام قریهای بوده است در پانزده فرسنگی شهر کوفه در عراق. این جنگ تاریخی چهار روز به طول انجامید. روز اول موسوم به ارماث و دوم به اغواث و سوم به عماس است. روز اول به واسطه رمیدن اسبهای عرب از فیلها بهرهمندی با ایرانیان بود. روز دوم کمکی از شام به عرب رسید، و سواره نظام ایران را شکست دادند. روز سوم قعقاع بن عمرو که با لشگر امدادی از شام رسیده بود با نیزه چشم پیل سفیدی را کور کرد. دیگر اعراب نیز چنین کردند. پیلان برگشته در سپاه ایران ایجاد بینظمی کردند. شب روز چهارم مسلمانان به دستههای متعدد تقسیم شده شبیخون به لشگر ایران زدند، و مانع از استراحت ایشان شدند. این شب را لیلهالهریر نامیدند. زیرا عربها برای ترسانیدن ایرانیان در آن شب از خود صدای سگ و شغال در میآوردند.
روز چهارم جنگی سخت در گرفت و تندبادی وزیده خاک میدان جنگ را به روی ایرانیان زد و اختلال بزرگی در صفوف آنان ایجاد شد. عرب فرصت را مغتنم شمرده به قلب لشگر ایران حملاتی شدید کرد. در این موقع رستم تخت بر لب رود نهاده و بر سر او چتری زده بودند که سایه بر سر او افکند. باد آن چتر برداشت و در آب افکند رستم از تخت به زیر آمد و در سایه شتران بنشست. مردی از عرب که هلال بن علقمه نام داشت به آن شتران رسید و چون قصد غارت داشت، بند بار شتران را پاره میکرد، و بارها به زمین میافتادند. اتفاقاً یکی از بارها به سختی بر پشت رستم فرود آمد و او را مجروح کرد. رستم خود را در نهر العتیق انداخت تا شاید به شنا بتواند جان به در برد. هلال نیز از دنبال او در نهر جسته وی را گرفته به ساحل آورد، و کشت و سپس بر تخت رستم برآمد و فریاد برآورد که سوگند به پروردگار کعبه که رستم را بکشتم.
این خبر لشکریان ایران را به هراس انداخته و خود را به رود افکنده هزاران نفر در آب غرق شدند. فتحی که نصیب عرب شد قطعی بود و تأثیر زیادی در باختن روحیه نظامی ایرانیان کرد. در این جنگ درفش کاویانی که پرچم مشهور ایران بود به دست دشمن افتاد. مینویسد: ضرار بن الخطاب که آن را به دست آورد، به سی هزار دینار فروخت. در صورتی که بهای واقعی جواهرات آن صد و بیست هزار دینار بوده است.
Block Title
فتح ویه اردشیر
بیشترپس از جنگ قادسیه، سعد به فرمان عرب به سپاه خود دو ماه استراحت داد و بعد وارد حیره شد، و سپس از فرات نزدیک برج بزرگ بابل ذشته آن نواحی را از دشمن پاک نمود، تا اینکه خود را به کنار دجله رسانید و در ماه شوال همین سال (637م.) متوجه تیسفون شد و ویه اردشیر (سلوکیه) را پس از دو ماه محاصره بگرفت. ساکنان آن که از گرسنگی جز رمقی نداشتند خود را به تیسفون انداختند. در این میان سعد وقاص حمله نیروی اعزامی از طرف ملکه مادر شاه را دفع نمود و سردار این لشگر در جنگ مرد و مرد (تن به تن) کشته شد.
کمترBlock Title
تصرف تیسفون (مدائن)
بیشترپیش از ورود سپاه عرب به حومه تیسفون و تسخیر رباط که تا مدائن یک روز راه بود، یزدگرد با دربار و حرمسرا و بعضی گنجهای خود از پایتخت گریخت در حالی که هزار تن آشپز و هزار تن رامشگر و هزار تن یوزبان و سگبان و هزار تن بازبان و جماعتی کثیر از خدمه همراه او بودند، و به قول ثعالبی شاهنشاه هنوز این کوکبه را به علت حقارت کسر شأن خود میدانست. یزدگرد میخواست به موجب قراردادی همه ساحل غربی دجله را به عرب واگذارد به شرط آنکه متعرض بقیه قلمرو او نشوند ولی این پیشنهاد با مسخرگی رد شد.
بهار بود و دجله طغیان داشت و ایرانیان جسرها را بریده و قایقها را از ساحل غربی شط دور کرده بودند. یزدگرد هنوز وسایل دفاع را فاقد نشده بود و میتوانست در موقع عبور اعراب از دجله از لحاظ اینکه آنان از کشتیسازی اطلاع نداشتند مدتها آنان را معطل نماید. اما لشگر عرب پس از تسخیر ویه اردشیر در دجله، گدری یافته از آب گذشتند و در ماه صفر سال شانزدهم هجری با فتح و فیروزی تکبیر گویان وارد پایتخت خالی ساسانی شدند.
در این تاریخ، 411 سال از تأسیس دولت ساسانی به دست اردشیر گذشته بود. اعراب از دیدن عظمت و جلال و شکوه و آبادانی این شهر انگشت حیرت به دندان میگزیدند. چون به ایوان کسری رسیدند سعد وقاص هشت رکعت نماز فتح در آن بگذارد.
باید دانست یکی از علل سقوط ساسانی نزدیک بودن پایتخت آن دولت به جزیرهالعرب و زود دست یافتن عرب بر آن شهر با شکوه بود. دیگر خیانت بعضی از سرداران و بزرگان ایرانی به شاهنشاه بود چنانکه بنا به نوشته بلاذری در جنگ قادسیه چهار هزار تن از ایرانیان به سرداری دیلم نامی خیانت کرده بدون جنگ به دشمن تسلیم شدند. سعد در برابر ایوان کسری اردو زد و خزائن و گنجهایی را که یزدگرد نتوانسته بود ببرد در ید اختیار خود یافت. از اشیایی که یافتند سبدهای مهر شده پر از آلات زرینه و سیمینه جامهها، گوهرها، اسلحه، ادویات و عطریات خوشبود بود. فوجی از عرب در دنبال گریختگان تا پل نهروان پیش رفتند، و چند رأس دواب به غنیمت گرفتند که گنجها و نشانههای بسیار گرانبهای سلطنتی را میبردند.
در صندوقی که بر شتری بسته بود چیزهای بسیار نفیس یافتند. من جمله جامههای زربفت و تاج خسرو پرویز و قبای او که از پارچه مرصع زربفت مرصع به جواهر و مزین به مروارید بود. در صندوقهای دیگر زره و خود و رانبند و بازوبند و شمشیر خسرو پرویز که همه از طلا بود به دست آمد. پس از آنگاه زره و شمشیرهایی که از هراکلیوس قیصر روم و خاقان ترک و داهر Dahir پادشاه هند و وهرام چوبین غنیمت گرفته بودند با اسلحه پیروز و قباد اول و هرمز چهارم و نعمان به دست عرب افتاد.
شمشیرهای خسرو و نعمان را با تاج پرویز نزد خلیفه عمر فرستادند. عمر تاج را در کعبه آویخت . قالی معروف بهار کسری یا بهارستان هم جزو غنایمی بود که نزد عمر فرستادند. عمر گفت تا آن را قطعه قطعه کرده میان اصحاب رسول تقسیم کردند! علی علیهالسلام سهم خود را به بیست هزار درهم فروخت. پس خمس غنایم را که به خلیفه تعلق داشت جدا کرده در بین شصت هزار تن سپاهیان سعد تقسیم نمودند. گویند به هر تن دوازده هزار درهم رسید.
Block Title
بنای شهر کوفه (17 هجری ـ 638 میلادی)
بیشترچون هوای تیسفون (مدائن) با مزاج عرب سازگار نبود و عمر دید که گونههای اعراب در آن شهر زرد به نظر میرسد، متوحش شده دستور داد کوفه را در نزدیکی بابل قدیم بنا کردند. انتخاب آن هم از آن جهت بود که این شهر به صحرا اتصال داشت که قسمت بیشتر مردی و شجاعت عرب مرهون آن بوده است. پس از بنای این شهر حیره که فاصله زیادی با کوفه نداشت و نیز مدائن رو به انحطاط نهاد.
کمترBlock Title
جنگ جلولاء (16 هجری ـ 637 میلادی)
بیشتریزدگرد، پس از فرار از پایتخت، به حلوان که محل استواری در کوههای زاگرس بود رفت، و قریب صد هزار لشگر فراهم ساخت، سعد وقاص، هاشم بن عتبه و قعقاع بن عمرو را با دوازده هزار تن به جنگ ایشان فرستاد. مهران فرمانده لشگر ایران در جلولاء که محلی در نزدیکی حلوان بود جای گرفت (جلولاء از شهرهای ناحیهای به نام طسوج از ایالت شاذ قباد در میان دستگرد و خانقین بر روی شاخهای از رود دیاله در جای قزل رباط امروز واقع بود) طرفین شش ماه در برابر هم موضع گرفتند تا جنگی سخت روی داد و گردبادی به اعراب کمک کرده ایرانیان پریشان گشتند و پس از 80 روز محاصره مهران کشته شد و لشگر ایران شکست یافت و قعقاع پس از شکست داد گشسب نام سردار دیگر، قصرشیرین و حلوان را بگرفت، و آن را مرکز پادگان اسلامی قرار داد. غنایم عرب را در این جنگ به سی میلیون درهم تخمین زدهاند بلاذری مینویسد که سردار ایران در این جنگ خرزاد (خورهزاد) برادر رستم بود.
از جمله غنایمی که به دست ایشان افتاد یکصد هزار اسب مادی بود. پس از این شکست یزدگرد به ری گریخت. سعد میل داشت یزدگرد را تعقیب کند. از عمر اجازه خواست، عمر که یقیناً آن وقت هوای جهانگیری در سر نداشت به سعد نوشت:
«ای کاش که میان عراق و کشورهای آن طرف جبال (کوههای زاگرس) سدی میبود که نه ایرانیان میتوانستند از آن بگذرند نه اعراب، کشور عراق ما را کافی است».
پس از فرمان توقف سپاه از جانب عمر قشون اسلام به تسخیر باقی نقاط بین النهرین قناعت نمود. از طرف مشرق به قسمت علیای دجله تا تکریت که 35 فرسنگ بالاتر از مدائن بود دست یافت و اعراب مسیحی آن نواحی را متحد خود ساخته با مدد آنان به موصل حمله بردند و پس از تسخیر آن، قلعه هیت را که بر ساحل راست فرات بود تسخیر کردند و سپس قرقیسیا را که در ملتقای رود خابور به فرات بود به حمله گرفتند. پس از اشاعه این اخبار اعراب تابع روم در ساحل شمال غربی فرات و قبایل عرب تابع ایران در جنوب غربی فرات تحت انقیاد دولت اسلام درآمدند.
پس از تسخیر تمام بینالنهرین برای اینکه نظم اقتصادی آن منطقه از نو برقرار شود، عمر فرمود تا فراریان سکنه عراق را اذن بازگشت و تصرف اراضی خود داده سازمانی برای اداره اوقاف و خالصه جات دولتی از املاک شاهزادگان گرفته تا اوقاف آتشکدهها دایر کرد و به اعراب اکیداً قدغن کرد املاک نخرند و به جای شهر تیسفون (مدائن) شهر کوفه را در نزدیک حیره و به جای شهر ابله، بصره را در مصب دجلهالعوراء (شط العرب بنا کردند).
بنابراین سعد به تسخیر شهرهای بین النهرین پرداخت و در اندک مدتی این خطه زرخیز را تحت تسلط اسلام درآورد.
Block Title
فتح اهواز
بیشتردر سال هیجدهم هجری سعد نعیم بن مقرن را با عبدالله بن مسعود به دشت میشان و گشادن اهواز فرستاد. امیر اهواز هرمزان نام داشت، و از امیران محتشم ایرانی بود. عشایر عرب خوزستان که از روزگاران قدیم در آن استان مسکن داشتند با مسلمانان دست یکی کرده، اهواز را در محاصره گرفتند. چون کار جنگ با هرمزان به درازا کشید و هرمزان سخت پایداری میکرد، در میان او و عرب صلح شد و برخی از شهرهای خوزستان چون رامهرمز و شوشتر و شوش و جندیشاپور از بهر او بماند. سردار عرب در این جنگ ابو موسی اشعری بود.
کمترBlock Title
لشگرکشی عرب از بحرین
بیشتردر همین زمان علاء بن الحضرمی حاکم بحرین، که از زمان پیغمبر بر بحرین حکومت میکرد و با سعد وقاص میانه خوبی نداشت چون دید که سعد فتوحات بسیار کرد او نیز به هوس کشورگشایی افتاد و از بحرین (الحساء کنونی) که در شمال شرقی عربستان و جنوب بین النهرین بین بصره و عمان قرار داشت، از خلیج پارس با سفاین محقری گذشته به فارس حمله آورد. فرمانروای پارس مردی به نام شهرک بود علاء را شکست سختی داد. چون به لب دریا بازگشت دید که کشتیهای او را موج دریا غرق کرده است. به زحمت بسیار خود را از راه خشکی به مأمنی رسانیده پیکی به مدینه نزد عمر فرستاد، و یاری خواست عمر دستور داد که عتبه بن غزوان با دوازده هزار کس از راه اهواز به پارس رود و دشمن را عقب رانده علاء را نجات دهد.
کمترBlock Title
فتح خوزستان و تصرف شوشتر (19 هجری ـ 640 میلادی)
بیشترهرمزان امیر خوزستان از پیشرفتهای مردم پارس علیه علاء و مسلمانان بحرین تشجیع شده تصمیم گرفت که عربها را از خوزستان بیرون کند. پس با شهرک فرمانروای پارس همدست شده بر عرب به جنگ برخاست و خواست اعراب را از اهواز بیرون کند. ولی در رامهرمز سرانجام شکست یافته به شوشتر پناه برد اعراب آن شهر را محاصره کردند و پس از هیجده ماه به دست عرب افتاد. فتح شوشتر به خیانت مردی ایرانی به نام «سینه» و به دست براءبن مالک صورت گرفت ولی طبری این خیانت را به «سیاه» نام دیلمی نسبت داده است.
هرمزان به شرط آنکه او را زنده به نزد عمر ببرند تسلیم شد. چون او را به نزد عمر بردند زرنگی به خرج داده اظهار تشنگی کرد. جام آبی برای او آوردند. هرمزان از روی بیاطمینانی به اطراف نظر میکرد مثل اینکه میترسید در اثنای آب خوردن او را بکشند عمر گفت آسوده باش تا این آب را نیاشامی کشته نخواهی شد هرمزان آب را بر زمین ریخت عمر هرچند زرنگتر بود خودش را حفظ کرد و هرمزان مسلمان شد و از کشته شدن نجات یافت. او در دفاع خودش درباره به جنگ برخاستن بر عرب اظهار داشت که از طرف پادشاه بزرگ دستور داشت و ناچار بوده که دستور شاهنشاه را اطاعت کند، و این اعتراف بر عمر مسلم داشت که باید جنگ با ایرانیان را به پایان رساند. پس از تسخیر شوشتر، شوش را که شهر بزرگی بود محاصره کردند. در اینجا خیانت جمعی از اشراف ایران که با اتباع خود به لشگر عرب ملحق شدند سبب قوت مسلمین شد ولی باز شوش به سختی تسخیر گشت و پس از آن شهر جندیشاپور به دست عرب افتاد.
Block Title
جنگ نهاوند:
بیشتراین آخرین جنگ بزرگی است که با عرب روی داد. و آن در 21 هجری = 642 میلادی بود. چون یزدگرد سوم شنید که عمر، سعد بن ابی وقاص را از سپهسالاری سپاه عرب و فرمانروایی عراق برکنار نموده و به جای او عمار بن یاسر را در کوفه که مقر حکومت او بود گماشته است. از آنجا که سعد را سرداری با کفایت میدانست و رفتن او را فرجی برای ایرانیان میپنداشت خشنود شده لشگر فراوانی گرد آورده به سرداری فیروزان در مقابل عرب به نهاوند فرستاد. عدهی سپاه ایران در حدود صد و پنجاه هزار تن بود.
عمر همین که از لشگرکشی عظیم آگاه شد؛ نعمان بن عمرو بن مقرن المزنی حاکم اهواز را با سی هزار تن مأمور دفع ایشان کرد. لشگر ایران با وجود فزونی شمار، جنگ دفاعی پیش گرفته از پشت سنگرها پیکار میکردند. و در صحرا فقط زد و خوردهای کوچکی رخ میداد، و امیدوار بودند که با این شیوه لشگر عرب را خسته کنند. خوار و بار سپاه عرب نزدیک به اتمام بود. بعضی سردار ایران را در این جنگ مردانشاه دراز ابرو (ذوالحاجین) نوشتهاند. لشگرگاه ایرانیان وایخورد، و لشگرگاه اعراب در دهی به نام «اسپیذهان» بود، بلاذری مینویسد که ایرانیان در این جنگ «درفش کاویان» را با خود داشتند.
در این حال نعمان حیلهای به کار برده عقب نشست و چنین وانمود کرد که خبر مرگ خلیفه رسیده است. ایرانیان فریب خورده از سنگرهای خود بیرون آمدند: همین که سپاهیان ایران به جایی رسیدند که منظور نعمان بود اعراب برگشته چنان سخت حملهور شدند، که ایرانیان تاب مقاومت نیاورده روی به گریز نهادند. در این هنگام نعمان کشته شد و حذیفه بن الیمان به جای او نشست، ولی کشته شدند نعمان تغییری در وضع جنگ نداد، بلکه لشگریان عرب بیشتر به هیجان آمده ایرانیان را تعقیب کردند. فیروزان و بسیاری از سپاه در معابر کوهستانی به دست قعقاع بن عمرو به قتل رسیدند. نتیجه این فتح به قدری درخشان بود که اعراب آن را فتح الفتوح نامیدند. چیزی از فتح نهاوند نگذشته بود که همدان تسلیم شد. فاتح همدان جریر بن عبدالله البجلی بود 23 ه (643م).
Block Title
فتح اصفهان
بیشترپس از جنگ نهاوند یزدگرد فرار بر قرار اختیار کرد، و دفاع شهرها به عهده ساکنان آنها محول شد. در اصفهان فاذوسفان نام ایرانی حکومت داشت از بدیل بن ورقاء خزاعی شکست یافت و آن شهر به دست عرب افتاد (23 و 24 ه ). پیش از فتح اصفهان یزدگرد خود با گروهی از واسپوهران در آنجا میزیست. چنین پیدا است که این شهر در پایان دوره ساسانی مرکز واسپوهران (امیرزادگان) ایران بود.
کمترBlock Title
جنگ واجرود
بیشتردر این وقت که دیلمان امیری به نام موتا داشتند در دستبی (دشت میان قزوین و همدان) با پیش قراولان لشگر عرب به جنگ پرداختند، سردار سپاه آذربایجان اسفندیار برادر رستم فرخزاد و سرداری فرخان زیبندی به موتا پیوستند، و سپهسالاری او را به گردن گرفتند. نعیم بن مقرن از همدان بیرون تاخت و در واجرود که جایی در میان آن شهر و قزوین بود، نبرد سختی روی داد 22 ه (643م).
طبری مینویسد که این جنگ در سختی از نهاوند کمتر نبود، و از ایرانیان بسیار کشته شدند، و موتا نیز در این جنگ کشته شد و ری به دست عرب افتاد. چون خبر هزیمت سپاه ری به مردان شاه مصمغان دماوند رسید دانست که دیگر کار ایران تمام شد. از این رو کس فرستاد و با نعیم بن مقرن صلح کرده قبول جزیه نمود. پس از آن طولی نکشید که آذربایجان و فارس و مکران و سیستان و گرگان و خراسان به دستت عرب افتاد. فقط طبرستان تا نیمه قرن دوم هجری (769 میلادی) به واسطه صعبالعبور بودن راههای آن استقلال خود را حفظ کرد. چون عمر مکران را حد جهانگیری عرب قرار داده بود در این زمان از آن ایالت تجاوز نکردند.
تسخیر ایران به دست عرب دوباره پس از دوازده قرن از سقوط نینوا (612قبل از میلاد)، تسلط سامیها را بر آسیای قدامی مسلم ساخت. منتهی این بار عربها از هم نژادان سامی خود، یعنی آشوریها و بابلیها به مراتب نیرومندتر بودند. زیرا شریعتی استوار و دین راستینی پشتیبان آنان بود که بیرون از قدرت نظامی، نفوذ معنوی و عمیق آن دین، دلهای رمیده آنان را تسخیر کرده بود.
Block Title
فرجام کار یزدگرد سوم
بیشترپس از فتح نهاوند یزدگرد که جز عنوان شاهنشاهی نداشت باز هم روی به گریز نهاد. سپاهبد طبرستان او را به پناه خود خواند، و اگر این دعوت را میپذیرفت شاید میتوانست در پناه کوههای بلند طبرستان قدرت خود را در برابر حملات مسلمین حفظ کردند. ولی یزدگرد خراسان را ترجیح داد و سعی بیفایده کرد شاید امرای محل را که در این وقت کاملاً مستقل بودند، با خود یار کند، اما میسر نشد.
یزدگرد پیش از این در سال شانزدهم هجری (639 میلادی) با اعزام هیأتی به چین از فغفور آن استمداد کرده بود. ولی فغفور چین به عذر دوری راه از فرستادن کمک به ایران امتناع کرد. یزدگرد از نیشابور به طوس رفت، ولی کنارنگ آنجا مایل نبود او را پناه دهد هدیههای گرانبها پیش برد و گفت: قلعه طوس گنجایش موکب شاهی را ندارد. ناچار یزدگرد روی به مرو نهاد.
بلاذری مینویسد یزدگرد از شکست جولاء به اصفهان گریخت و بعد از فتح عرب در نهاوند به اصطخر آمد تا اینکه عبدالله بن عامر بن کریز اصطخر و شهر جور را در پارس بگرفت پس یزدگرد به داراب آمد عبدالله بن عامر، مجاشع بن مسعود را بر اثر یزدگرد بفرستاد، یزدگرد از کویر بگذشت و به کرمان آمد و از آنجا به سیستان رفت سپس به خراسان رفت تا به مرو رسید.
بعضی نوشتهاند که یزدگرد پس از شکست نهاوند به بلخ و طخارستان گریخت از خاقان ترک و فعفور چین مدد خواست. خاقان ترک با اعزام لشگری به او کمک کرد و چندی به کمک همین لشگر به عربها در خطه مرو جنگ و گریز میکرد عاقبت خاقان با لشگر خود به پشت جیحون بازگشت و سفیر چین به یزدگرد خبر داد که امپراطور چین نمیتواند به او یاری کند. یزدگرد که به قصد جلب کمک امپراطور به طخارستان آمده بود ناچار شد برای جمع آوری سپاه به خراسان بازگردد. ظاهراً وی در همان موقع که به طخارستان میرفته زن و فرزند خود را به طخارستان برده و در همین جا گذاشته است.
بنابر روایت بلعمی چون یزدگرد به مرو آمد با او چهار هزار مرد بودند اما مرد جنگی نبودند. همه غلامان و خواجه سرایان و زنان و فراشان و آشپزان و دبیران بودند. و همه از خواص او شمرده میشدند.
آنگاه ماهوی مرزبان که میخواست از این مهمانان ناخوانده خلاص شود با نیزک طرخان امیر بادغیس متحد شد. نیزک تحت فرمان یبفوی طخارستان بود. نیزک فوجی را به گرفتن یزدگرد فرستاد. پادشاه بخت برگشته روی به فرار نهاد و تنها و حیران از جایی به جایی میرفت تا شبی برای خفتن به آسیابی درآمد. آسیابان او را نمیشناخت. به طمع بردن آن جواهرات و جامههای زیبا و زربفت که با او بود وی را بکشت. یا بنابر روایت دیگر سواران ماهوی که در جستجوی یزدگرد بودند او را در آنجا خفته یافته بکشتندش!
ثعالبی گوید جسد این شهریار بخت برگشته را در رود مرغاب انداختند. آب او را همی برد تا به جدولی که زریگ نام داشت به شاخه درختی گیر کرد. اسقف مسیحیان این شهر جسد او را از آب گرفت و در طیلسانی مشک آلود پیچیده و در باغی به مرو به خاک سپرد. مرگ وی ده سال پس از جنگ نهاوند در سال هشتم خلافت عثمان در 31 هجری مطابق با 652 میلادی اتفاق افتاد. و به مرگ او که تا آخرین نفس برای نجات ایران بکوشید شاهنشاهی ساسانی سقوط کرد.
هنوز زردشتیان هند با نهایت وفاداری هر سال 12 سپتامبر به مناسبت سال جلوس او به سلطنت که مبدأ تقویم ایشان سنهی یزدگردی این سال خود را به نام او تجدید میکنند.
ایرانیان را رسم این بود که تاریخ را از سال جلوس هر پادشاهی به حساب میآوردند، و چون پس از یزدگرد سوم، ایران پادشاهی نیافت زردشتیان همان سال جلوس یزدگرد سوم را مبدأ کار خود قرار دادهاند، و آن را تاریخ یزدگردی خواندهاند.
یزدگرد چون به تخت سلطنت نشست پانزده سال داشت، و در جنگ نهاوند بیست و چهار ساله و در 652 میلادی که در مرو کشته شد سی و چهار سال داشت. او به راستی پادشاه بدبختی بود. زیرا در زمان او چراغ استقلال و عظمت یک ملت بزرگ باستانی خاموش شد. اگر چه بعد از دویست سال باز حیات ملی خود را از سر گرفت، ولی در واقع دیگر آن ایران نبود بلکه روحی بود که در شخصیت کوچکتر از خودش حلول کرده بود، و تا کنون هم نتوانسته است قالب پیشین خود را پیدا کند.
یزدگرد را نمیتوان به تقصیر بزرگ یا خیانت مهمی متهم داشت. لیکن چون شهامت و شجاعت و تدبیری که در آن روز یک شاهنشاه ایرانی میبایست داشته باشد فاقد بود، او را مانند داریوش سوم هخامنشی که زندگانی او با وی شباهت زیادی دارد باید در پیشگاه تاریخ مسئول و محکوم دانست.
Block Title
بازماندگان یزدگرد
بیشتراز سرگذشت خاندان یزدگرد آگاهی اندکی داریم. مسعودی فرزندان او را چنین میشمارد: دو پسر و هرام و پیروز، سه دختر اردک Adrugh و شهربانو و مردآوند.
از کتابها برمیآید که یزدگرد سه زن داشته و از این سه زن دارای هفت پسر و پنج دختر بوده است: شش پسر او: فیروز، خسرو، بهرام، نرسی، مهرگشنسپ و کامکار بودهاند و هفتمی را مینویسند که پس از مرگ پدر به دنیا آمده و نام او را «مخدج» ضبط کردهاند.
نام پنج دختر او: آذرک، شهین، مرداوند، بابونه (بانویه) و تهمینه بوده است. دختر دیگری هم به نام «شهربانو» به او نسبت دادهاند که گویند با دو دختر دیگر، آنان را به اسارت به مدینه بردند، و شهربانو به زنی حضرت امام حسین درآمد. کریستسن دانمارکی در انتساب این شهربانو به یزدگرد شک کرده است. ظاهراً این داستان بایستی از اینجا پیدا شده باشد که مخدج پسر کهتر یزدگرد دختری یا نوادهای به نام «شاه آفرید» داشته که در 93 ه 711م با خواهر دیگر به دست قتیبه بن مسلم سردار عرب در خراسان اسیر شدند و وی آنان را توسط حجاج بن یوسف عامل عراقین به نزد ولید بن عبدالملک گسیل کرده ولید با یکی از آن دو بخفت و یزید بن ولید معروف به یزید ناقص از آن زن متولد شد. طبری این دختر را دخت «مخدج» پسر یزدگرد دانسته که فرزند زن مروی او بوده است.
مسعودی مینویسد که بیشتر اعقاب یزدگرد در مرو ساکن شدند. ولی اکثر بازماندگان شاهان و چهار طبقهی ایرانی هنوز در سواد عراق هستند و نسب خود را نوشته و مانند اعراب حفظ میکنند.
بنا به منابع چینی پس از مرگ یزدگرد، پسر او پیروز سوم خود را شاه ایران خواند. و فغفور چین او را به این سمت شناخت. پس از آن پیروز در کوههای طخارستان شرق بلخ، در کنار جیحون مانده در صدد گردآوری سپاه و جنگ با عرب بود. ولی فغفور چین از یاری او سر باز زد. اما پادشاه طخارستان به وی کمک کرده او را شاه ایران دانسته است.
پس از آن در 661 میلادی، دولت چین پس از شکست دادن ترکها دولتی به نام ایران تشکیل داد و پادشاهی آن را به پیروز سپرد این کشور تزی کیک Tezi.kik نام داشته و معلوم نیست در کجا بوده است. بعضی آن را در انتهای سیستان و برخی نزدیک رود سیحون پنداشتهاند.
باری پس از چندی پیروز به واسطه حملات مسلمین نتوانسته است در شهر تزی کیک بماند، و گریخته و به چین رفته است، و در 684م. فغفور به او اجازه تأسیس یک آتشکده در چانگ گان داده است.
پسر او که در منابع چینی نی نیش (شاید نرسی) آمده به طخارستان بازگشت، و مدتی در آنجا ماند و برای بازگرفتن ملک خود کوششها کرد. سرانجام ناامید شده به دربار چین بازگشت. 707م. در منابع چینی مقارن 722م. از پوشان هونامی (شاید پشنگ) یاد شده است که خود را شاه ایران میدانست که تا 729 یا 728م. میزیست با ترکان برای به دست آوردن ملک نیاکان خود همدست شد، ولی به مقصود نرسید. و نیز چینیها ضبط کردهاند که شاه ایران در 732 میلادی کیلی نامی نسطوری را به سفارت به دربار چین فرستاد ولی نام این پادشاه را ذکر نکردهاند.
خسرو نامی را نیز نوشتهاند که از بازماندگان یزدگرد بود و در ۱۱۰ ه ۷۳۰م به یاری ترکان با اعراب جنگ کرد ولی به مقصود نرسید.
اما بازماندگان «کامکار» پسر ششم یزدگرد تا سیصد سال پس از او در خراسان بودهاند زیرا نسب احمد بن سهل را که از بزرگان زمان نصر بن احمد سامانی (در گذشته در 331 ه 942م) بود به این شاهزاده ساسانی رسانیده و احمد بن سهل بن هاشم بن ولید بن جبله بن کامکار بن یزدگرد بن شهریار ساسانی نوشتهاند.
پسری هم به یزدگرد به نام «دارا» نسبت دادهاند و گویند دختر او به زنی مرد یهودی به نام «بوستانی» درآمد و پس از بوستانی میان فرزندان او که از شکم مادران دیگر بودند دربارهی میراث اختلاف افتاد.