غزنویان






خشونت سیاسی
ناصر فکوهی

دسترسی

Block Title

ترک ها

بیشتر

ترکان به دو گونه وارد حیات اجتماعی ایران اسلامی شدند.
نخست با حملاتی که قبایل ترک نواحی شرقی نظیر قبایل ترکمان، قفچاق، قرلق و … بر مناطق شرقی ایران می‌کردند(۳۱). این حملات با تضعیف سامانیان به شدت افزایش یافتند زیرا برای ترک‌ها که به اقلیمی سخت و بی‌حاصل تعلق داشتند، ایران با طبیعت سرشار و ثروت و قدرت اقتصادی کلان آن منبعی اساسی برای جبران کمبودها و فشار فقر در زندگی آن‌ها بود.
از سوی دیگر قبایل ترک، قبائلی جنگجو بودند و حمله به مناطق کشاورزی برای آن‌ها نوعی تضمین به تداوم زندگی ماجراجویانه و خشونت‌آمیز را فراهم می‌کرد. این تفکیک میان جنگجویان و کشاورزان را همانطور که قبلا نیز اشاره شد چه درون یک جامعه خاص و چه میان جوامع گوناگون همواره در طول تاریخ مشاهده کرده ایم.
یورش گت‌ها (Goths) و وایکینگ‌ها (Vikings)ی شمال اروپا به جنوب، و شبیخون قبایل هون (Huns) به مناطق جنوب آسیا نمونه‌هایی از این حملات بوده‌اند که جهت آن‌ها اغلب از مناطق خشک و سرد شمالی به سوی مناطق گرم و حاصلخیز جنوبی بوده است. ترکانی که به این ترتیب وارد خاک ایران می‌شدند، چه در این زمان و چه در قرن‌های بعدی گاه شروع به استقرار در این کشور کرده و پس از مدتی بدل به یکی از اقوام ایرانی می‌گشتند و به این ترتیب خصوصیات پیشین خود را از دست می‌دادند. باید به این نکته توجه داشت که خصلت جنگجویی پس از اسکان یافتن این اقوام، رفته‌رفته رو به ضعف می‌رفت و آن‌ها گاه خود بدل به مدافعان گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی شده و همانگونه که در مورد تیموریان شاهد بوده ایم، مراکز مهم فرهنگی ایجاد می‌کردند.
اما ورود گسترده ترکان درون نهادهای سیاسی ایران از طریق نظام‌های برده‌داری انجام گرفت. می‌دانیم که در این زمان در ایران همچون در سایر کشورها، برده داری به عنوان نوعی تجارت پرسود و استفاده از کار بردگان به عنوان ابزارهای کار کم هزینه و سودآور بسیار رایج بود. منبع اصلی تأمین بردگان، جنگ‌ها بودند و زیاد دیده می‌شد که لشکرکشی‌هایی تنها با قصد غارت اموال و به دست آوردن بردگان انجام بگیرد. در بازارهای شهرهای بزرگ، بردگان از همه اقوام به فروش می‌رسیدند و هر قومیتی از آن‌ها دارای شهرت به قابلیتی خاص بود. بردگان ترک نیز به زیبایی در مورد زنان و به جنگجویی و شهامت برای مردان شهرت داشتند و با همین دو صفت نیز از قرن دهم میلادی وارد شعر و ادبیات فارسی شدند و تا قرن‌ها به صورت نمادهایی مهم در آن باقی ماندند. تعداد بردگان ترک به نسبت سایر بردگان بیشتر بود زیرا مناطقی که بیشترین دسترسی را در حوزه شرق ایران ارائه می‌دادند مناطق ترک‌نشین ماوراءالنهر بودند یعنی ترکمنستان، ازبکستان و قزاقستان امروزی. در حالی که در غرب ایران به دست آوردن بردگان در حوزه امپراطوری رم شرقی قرار می‌گرفت و کار ساده‌ای نبود. بردگان ترک به این صورت صاحب نفوذ زیادی در سلسله‌های ایرانی شرق شدند. زنان برده به همسری بالاترین مقامات در آمده و فرزندان آن‌ها در سلسله مراتب اداری در موقعیت‌های مهم جای می‌گرفتند در حالی که بردگان مرد بر اساس سیستم‌های خاصی برای جنگ آماده می‌شدند و معمولا تمام سلسله مراتب نظامی را تا بالاترین رده‌ها به خود اختصاص می‌دادند. به این ترتیب موقعیت بردگان به خصوص غلامان در این خاندان‌ها دائماً ارتقاء می‌یافت. با این همه نباید تصور کرد که بردگان به دلیل این موقعیت از خشونت مصون بودند، برعکس، در تمام طول دورانی که به روی کار آمدن ترکان انجامید، بردگان ناچار به تحمل خشونت‌بارترین رفتارها و سوء استفاده‌های اربابان خود بودند و هر اندازه هم که در سلسله مراتب بالا می‌رفتند انگ بندگی همواره با ایشان بود. رفتارهای خشونت‌آمیز بعضی از حاکمان نظیر احمد بن اسمعیل و مرداویج با غلامان صاحب منصب خود شهرت زیادی در تاریخ دارد. این امر خود سبب می‌شد که خشونت فروخورده بردگان که با قدرت جنگی و قابلیت‌های نظامی آن‌ها همراه بود از زمانی به بعد به صورت قدرت مخربی در آید. ترکان در ایران عمدتا از خلال 3 سلسله ترک تبار غزنوی، سلجوقی و خوارزمشاهی نزدیک به ۳ قرن بر ایران حکومت کردند.
خصوصیت مشترک این حاکمان که البته استثناهایی نیز در میانشان دیده شده است، روش اعمال خشونت شدیدی بود که درون هیأت حاکم و نسبت به پایه اجتماعی پیش گرفتند. این خشونت که به تعبیری می‌توان آن را واکنشی نسبت به خشونت‌های فرو خورده دوران بردگی دانست، در کنار انتقام‌جویی‌های بی‌رحمانه، هدف‌هایی کاملا مادی را تعقیب می‌کرد. غارت اموال مردم به بهانه بد دین، رافضی، قرمطی و… بودن، فساد مالی قضات و به زندان انداختن تجار برای اخاذی و یورش بردن به مناطق غنی داخلی و خارجی برای دست انداختن بر ثروت‌ها و غارت و به دست آوردن بردگان، هرچه بیشتر رفتارهایی بسیار رایج در این عهد به شمار می‌رفتند. در کنار این امور، عدم بردباری مذهبی و خشک‌مغزی این حاکمان نیز جای تأمل دارد. سلسله‌های ترک تبار که سنی مذهب بودند به شدت علیه شیعیان که آن‌ها را در ردیف مزدکیان و سایر «بد دینان» قرار می‌دادند مبارزه می‌کردند و تاب هیچ گونه آزادی فکری و دینی و اجتماعی را نداشتند. فاصله قرن دهم تا سیزدهم میلادی یعنی درست پیش از شروع حملات مغول را باید تاریک‌ترین دوران فکری و خشونت‌بارترین عصر تاریخی کشور از لحاظ خشونت قدرت حاکم نسبت به پایه اجتماعی به شمار آورد که با فشار عمومی دستگاه دولتی همراه بود. نفرت حاصل از این حاکمیت را می‌توان در تصویر بسیار منفی ترکان در ادبیات فارسی این دوران به ویژه در نزد دقیقی و فردوسی بازیافت.

کمتر

Block Title

غزنویان

بیشتر

غزنویان (۹۷۷ تا ۱۱۸۶ میلادی) نخستین سلسله ترک را پایه گذاری کردند(۳۲). با قدرت گرفتن غلامان دربار سامانی و همزمان با تشدید خشونت داخلی در قدرت حاکم، زمینه‌ای فراهم آمد که غزنویان سر بلند کنند. البتکین، سپهسالار خراسان، غلامی ترک بود و خود لشکری از غلامان مزدور داشت و زمانی که با منصور بن نوح اختلاف پیدا کرد یعنی در سال ۹۶۱ میلادی با این لشکر از خراسان خارج شد و در غزنین مستقر گردید. پس از او نیز غلامش سبکتکین قلمرو غزنوی را گسترش داد تا سرانجام نوبت به محمود غزنوی رسید. محمود خشونت را، با هدف غارت سرزمین‌های پیرامونی، به اوج خود رساند، زیرا در فاصله سال۱۰۲ میلادی تا ۱۰۲۶ میلادی، ۱۷ بار به هند لشکر کشی کرد و علاوه بر غنایم بسیار بیش از ۵۰ هزار برده به دست آورد. در زمان او خشونت علیه پایه اجتماعی نیز از طریق یک دستگاه جاسوسی هولناک، مالیات‌های سنگین و غارت اموال ثروتمندان از طریق اعلام خروج آن‌ها از دین و بهانه‌های واهی دیگر بسیار رایج بود. هر چند محمود تحت تأثیر محیط ایرانی گاه تمایلاتی به فرهنگ ایرانی نیز نشان می‌داد، اما حکومت او اساساً یک حکومت نظامی بود که بر اعمال قدرت یک ارتش مقتدر تکیه کرد. پس از محمود، مسعود نتوانست اقتدار او را حفظ کند و قدرت غزنوی به سرعت رو به افول رفت تا سرانجام به وسیله خاندان‌های ترک تبار دیگری چون غوریان و سلجوقیان از میان برداشته شد.

کمتر


محمود همیشه دقت داشت تا نام خلیفه را در سکه‌هایش بگنجاند و از غنایم جنگی هدایایی به بغداد بفرستد و در فتحنامه‌هایش خود را مجاهد بخواند. نقش مدافع سنت در برابر دیلمیان سبب شد که او تجاوز آشکاری را به حق بداند و در سال 420ق/1020م مجدالدوله رستم بن فخرالدوله پادشاه ری را از مقام خود خلع کند. از آنجایی که سلطان پس از لشکرکشی‌هایش به هند در ارسال فتحنامه‌ها به خلیفه تأخیر کرده بود، دیگر تأخیر جایز ندانست و فتحنامه‌ای از لشکرگاه بیرون دروازه ری به بغداد فرستاد. در این فتحنامه محمود به خود می‌بالد که به دست او «ایزد تعالی دست ظلمه را از بلاد کوتاه کرده است و آن را از فعالیت ملحدان باطنیه و بدعت گذاران بد کردار پاک ساخته است.» سپس به شرح مفصل اعمال غیر شرعی مجدالدوله و استیلای روافض بر قلمرو او می‌پردازد، و در خاتمه به خود مباهات می‌کند که «این ناحیه را از داعیان اسماعیلی و معتزلیان و رهبران غلات شیعه خالی ساخته و کمک گردید تا مقصود سنت به پیروزی برسد. این بنده ساعیانه عازم شد تا آنچه ایزد تعالی از قدرت به او داده است در جهت فیروزی آن خاندان غالب )خلافت عباسی( به کار گیرد.» این اقدامات همه در تصویری که از محمود در سال‌های آخر حیاتش به عنوان سنی متعصب به دست می‌دهند سهم داشت. تا آنجا که شبانکاره‌ای در محمود می‌گوید که از قرار معلوم سلطان بالغ بر 50000 رافضی و مخالفان مذهب عامه را معدوم کرد.
در پادشاهی مسعود پسر محمود وفاداری به دودمان غزنوی با وفادری به مذهب سنت یکی بود. القاب ناصردین‌الله، حافظ عبادالله، المنتقم من‌اعداءالله، و ظهیر خلیفه‌الله امیرالمؤمنین و خلعت و منشوری که مسعود در سال 421ق/ 1030م از رسول خلیفه دریافت کرد در منازعه بر سر جانشینی پدر با برادرش محمد حربه مؤثری بود. مسعود فرمان داد که نسخه‌های منشور خلیفه و جزئیات القاب به شهرهای خراسان و بادغیس فرستاده شود و در آن نواحی برای عامه بخوانند که شاید خلق در این منازعه جانب او را بگیرند. هنگامی‌ که در سال بعد القادر وفات کرد و فرزندش القائم در بغداد به خلیفتی نشست مسعود از او درخواست منشور حکومت خراسان، خوارزم، نیمروز، زابلستان، تمام هند، سغد، چغانیان، ختلان، قبادیان، ترمذ، قضدار، مکران، والشتان، کپانیان، ری، جبال، اصفهان تا نواحی کوهستانی حلوان، گرگان و طبرستان کرد و خلیفه نیز منشور حکومت این ولایت برای مسعود فرستاد. مسعود هدایای نفیسی از نیل، جامه، جواهر و عطر برای خلیفه و اطرافیانش فرستاد. وقتی که رسول خلیفه نو در سال 424ق/1033م با این منشور به خدمت سلطان آمد مسعود در یک اعلان عمومی سیاسی نقش خود را به عنوان مدافع ایمان و کوبنده زنادقه تأکید کرد:

به رقابت با پادشاهان سامانی و دیلمی و زیاری محمود غزنوی (387 – 421) از هرسو شعرا و دانشمندان را طوعاً و کرهاً به دربار خود جلب می‌کرد، وی ترک نژاد بود و درست لطایف فارسی را درک نمی‌کرد و به علت تعصب شدید در مذهب تسنن با هرچه که از آن بوی حکمت و آزادی فکر می‌آید به سختی دشمنی داشت. هیچگاه نمی‌توانست با میل دل و ذوق طبیعی طالب شعر و ادبیات و جویای علم و حکمت باشد. تمام تظاهراتی که در این راه از محمود دیده شده از آن نظر بوده است که وجود شعرا و علمای معروف در گرد دربار در آن ایام از اسباب شکوه و جلال محسوب می‌شده و شعرا با سرودن مدایح امرا و سلاطین و فضلا با نوشتن کتب و رسائل به نام آنها بهترین وسیلۀ نشر مفاخر و بلند آوازه ساختن نام ممدوحین خود بودند تا آنجا که هر درباری که عده شعرا و فضلای آن بیشتر و نام و نشان ایشان معروف‌تر و درخشان‌تر بود بر دربارهای دیگر فخر می‌فروخت و محمود که در عصر خود نمی‌توانست درباری را از هیچ جهت نامی‌تر از دربار غزنه ببیند هرجا از این شعرا و دانشمندان اثری می‌یافت آنان را به وعده و وعید به غزنین می‌کشاند چنانکه غضایری را نزد دربار مجدالدوله از ری با دادن صلات فراوان پیش خود خواند و از خوارزمشاه فرستادن ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی و ابوسهل مسیحی و ابونصربن عراق و ابوالخیرین خمار را که مایۀ رونق دربار جرجانیه بودند خواست و از ایشان ابوعلی سینا و ابوسهل مسیحی که از تعقیب محمود بیم داشتند در پناه آل زیار و آل بویه رفتند و بقیه که در جرجانیه مانده بودند پس از فتح آنجا اضطراراً در دستگاه محمود داخل شدند.