قهوه خانه








قهوه خانه بازار فرش تبریز

آثار ایران آندره گدار عکس قهوه خانه بین راهی
آثار ایران آندره گدار عکس قهوه خانه بین راهی
آثار ایران آندره گدار عکس قهوه خانه بین راهی
آثار ایران آندره گدار عکس قهوه خانه بین راهی
آثار ایران آندره گدار عکس قهوه خانه بین راهی

چه پاتوق دایمی دانشمندان نیز بود که در آن به مناظرات علمی پرداخته و محلی که شعرا و متشاعران و گویندگان در آن به شعرگویی و شعرخوانی و محاورات برخاسته، مکانی که خطاطان خطوط ریز و درشت خود را به مسابقه گذارده، نمایشگران و بازیگران نمایشات و نمایشنامه‌های خود را در آن به اجرا آورده، تعزیه‌خوانان تعزیه‌های خود را در آن برپا نموده، مسئله‌گویان مسائل شرعی و روضه خوانان روضه‌ها و مراثی خود را در آن برپا نموده، مسئله‌گویان مسائل شرعی و روضه‌خوانان روضه‌ها و مراثی و گویندگان مذهبی مطالب خود را عنوان ساخته، لوطی‌ها و داش‌مشدی‌ها و ورزشکاران و نیک‌منشان اعمال و صفات و هنرنمایی‌های پسنديده و مردانه خود را ظاهر نموده، جوانان و ملعبه‌جویان بازی‌های گوناگون مورد علانه را از قبیل گل بازی و ترنابازی و امثال آن را به منصه ظهور رسانیده، الواط و رنود و بداندیشان وقایح اعمال و رفتار خویش را جهت هم به تعریف و توصیف آورده، خلاصه مأمن و ماوایی که صاحب هر سلیقه‌ای نهایت خواسته و غایت دلخواه خویش را می‌توانست از آن به دست آورد، تا که چه از آن به دست آورده، آهن ربا میل آهن، یا کهربا تمنای کاه نموده، طبع و طینت چه کسی چه از آن نورافشانی‌ها و دهان درانی‌های عوعو سگان تحصیل بکند.


پس از خواب یک قلیان دیگر تهرانی‌ها را سرحال میآورد ، هوا کم کم خنک شده و نوبت دو سه ساعت کار می‌رسد نزدیک غروب دست از کار می‌کشند و مردان طبقه متوسط واعیان در حالی که تسبیحی در دست دارند و دو سه نفر از دوستان یا ملازمان آنها را همراهی می‌کنند عازم خیابان‌های اصلی جنوبی شمالی شهر – که تفریحگاه مردم بشمار می‌روند – می‌شوند خورشید آخرین اشعه خود را به بام خانه‌ها می‌فرستد ولی در این خیابانها به علت وجود درختان بزرگ ، از آفتاب خبری نیست و سایه است . سقاها با مشگ‌هائی که به دوش دارند خیابان را آب پاشی می‌کنند و هوا خنک می‌شود . اشعه سرخ رنگ خورشید بر قله‌های کوه‌های شمیران می‌تابد و در طرف شمال شرقی قله پرازبرف دماوند در زیر آخرین انوار خورشید می‌درخشد و از دور بر تهران و جلگه‌های اطراف آن نظاره می‌کند. مردان تهرانی در این خیابان‌هابه آهستگی و باوقار ومتانت قدم زده و بایکدیگر صحبت می‌کنند. قباهای بلند و ریش‌های انبوه و شانه‌کشیده وکلاه‌های پوستی یا عمامه‌هایشان به آنها وقار خاصی می‌بخشد ، قدم زدن در این خیابانها بدون مزاحمت هم نیست و درشکه‌ها و کالسکه‌هائی که به سرعت می‌گذرند با کالسکه چی‌ها و درشکه‌چی‌های خشن و بی‌تربیت آرامش را بهم می‌زنند ولی صبر و تحمل مردان تهرانی هم زیاد است .
و در این ساعات چای‌خانه‌های تهران پرازجمعیت هستند برای خارجی‌ها شاید تعجب‌آور باشد که نوشابه و آشامیدنی مورد علاقه ایرانی‌ها، چای است نه قهوه ، ولی در کشورهای عربی همسایه ایران قهوه صرف می‌کنند البته در تهران قهوه‌ای که به شیوه ترک‌ها تهیه می‌شود مصرف دارد ولی آنچه که عموم ایرانی‌ها مینوشند چای است ایرانی‌ها، چای رابمقدار زیاد و آنهم بدون شیر ولی با قند و شکر زیاد که ب‌صورت یک نوع شربت در می‌آید ، صرف میکنند و برای تنوع در چای خود آب لیمو یا نارنج می‌ریزند. عادت ایرانی‌ها به مصرف چای ، نتیجه ارتباط تجارتی میان ایران و چین درفرون گذشته است . در تهران چای خانه‌ها زیادند و در هر محله و خیابان چای‌خانه‌های متعددی برای طبقات مختلف وجود دارد که همه آنها برای استراحت و صحبت واختلاط مردان است. در بخشی از چای‌خانه‌ها رقاص‌هائی هم وجود دارند که مشتریان را سرگرم می‌کنند. مطابق مقررات موجود فقط رقاصان مرد می توانند در قهوه خانه‌ها برقصند و زنان رقاصه در حرمسراها موجبات سرگرمی را فراهم می‌کنند. رقاصان مرد را از دوران کودکی برای این شغل تربیت و آماده می‌کنند. آنها موهای خود را مانند زنان بلند میکنند و ریش خود را هم از ته می‌تراشند و با رقص شہوت‌انگیز مشتریان چای‌خانه را حالی‌به‌حالی می‌کنند. چیزی که یک خارجی را در این چای خانه‌ها بیشتر از رقص سرگرم می‌کند، شعرخوانی نقالان است . این نقال‌ها غزلیات عرفانی حافظ را با آواز خوش می‌خوانند و یا اشعار حماسی فردوسی شاعر بزرگ ایران را با حرکات و صدای مخصوصی دکلمه می‌کنند. گاهی اوقات هم قصه‌های هزار و یک شب را در چای‌خانه‌ها برای مشتریان می‌گویند این قصه‌ها از نظر آنکه صحنه‌های مختلف زندگی مشرق زمین را مجسم میکنند ، جالب بنظر می‌رسند.
مسافر تازه‌ وارد اگر در همین ساعات به گردش در خیابان‌های تهران ادامه دهد، جمعیتی را مشاهده خواهد کرد که در وسط خیابان به تماشای رقص میمون ایستاده‌اند که با آهنگ دایره زنگی لوطی حرکات مضحکی را می‌کند میمون وحیوانات اهلی مشابه آن که با حرکات و مسخرگی‌های خود موجبات سرگرمی انسان‌هارا فراهم می‌کنند، گرچه پاداش کامل شیرین‌کاری‌های خود را دریافت نمی‌کند ولی مثل آن است که خوب احساس کرده‌اند به وظیفه مهمی را از نظر تفریح انسانها به عهده دارند و این وظیفه راهم به خوبی انجام می‌دهند. در گوشه دیگری از خیابان ، شیر پیر ماده‌ای دیده می‌شود که آن را زنحیر کرده‌اند و حیوان ناتوان وگرسنه از فرط ضعف از جای خود نمی‌تواند تکان بخورد و حتی جواب شوخی بچه‌ها را با یک غرش هم نمی‌دهد. مراسم دیگری که در این مواقع در تهران انجام میشود مراسم کشتی و تمرین پهلوانان در زورخانه‌های شهر است. پهلوانان با به دست گرفتن میل و پرتاب آن – که در این کار ایرانی‌ها استادی زیادی دارند – ورزش می‌کنند و بعد دو به دو کشتی می‌گیرند.

صادق هدایت

کافه پارس در لاله زار




یک جریان فرهنگی با پیشینۀ بسیار کهن در ایران داستان‌گزاری‌ یا نقل‌ داستان‌ بوده ‌است. بخشی‌ از میراث‌ فرهنگ و ادب‌حماسی وملی و قومی و مذهبی‌ایران از زبان‌داستان‌گزاران یا نقالان در میان تودۀ مردم ایران انتشار و رواج یافته است.
درگذشته نقالان معمولاً در فضاهای عمومی و میدانها و سرگذرها قصه و نقل می‌گفتند. با شکل‌گیری قهوه‌خانه‌ها، نقالان به این مکانها روی آوردند و در آنها پاتوغ گرفتند و به نقل داستانهای حماسی شاهنامه، اسکندرنامه و حماسه‌ها و واقعه‌های تاریخی ـ افسانه‌ای و دینی ـ مذهبی مانند حمزه‌نامه پرداختند و اخلاق و روحیۀ پهلوانی و جوانمردی را به مردم بی‌سواد و کم‌سواد از هر قشر و صنف انتقال می‌دادند. شماری از این نقالان با فن موسیقی آشنا بودند و سازی هم می‌نواختند و با صدای خوش آواز می‌خواندند. در تهران نقالان برجستۀ بسیاری در قهوه‌خانه‌های معتبر و مشهور نقالی می‌کردند، مانند مرشد عباس ظهیری، ملقب به «بُرزو»، که از پیشکسوتان هنر نقالی بود. او از اصفهان به تهران آمد و در قهوه‌خانۀ قوام‌السلطنه و قهوه‌خانۀ حاج قاسم در میدان شوش اسکندرنامه‌خوانی می‌کرد. یکی‌دیگر از نقالان نامدار، استاد غلامعلی حقیقت از ورزیده‌ترین نقالان شاهنامه‌خوان بود که به «آخوند نقالها» معروفیت داشت. او 40 سال تمام در قهوه‌خانۀ «آقا حسین» در بازارچۀ قوام‌الدوله شاهنامه می‌خواند. حاج حسین بابامشکین، غلامحسین معروف به «غول بچه»، درویش مرحب و مانند آنها نیز از داستان‌گزاران برجسته در تهران بودند

اما در شب‌های ماه رمضان، مردم و خاصه پیشه‌وران تمام وقت خود را از بعد از افطار تا هنگام خوردن غذای سحر و خواندن نماز صبح در قهوه خانه می‌گذراندند و بیدار می‌نشستند. در این شب‌ها قهوه خانه‌ها رونق و جلوهی دیگری داشت و در قهوه خانه با مراسمی‌خاص و بسیار جالب سخنوری میکردند. در آخرین شب ماه شعبان، کسی که متصدی سخنوری در قهوه خانه بود اثاثه خود را بدان جا می‌آورد و مشغول «پوست کوبیدن» می‌شد. اساس این سخنوری عبارت بود از یک سردم و مقداری پوست ببر و پلنگ و آهو  و اگر قافیه تنگ می‌شد، پوست گوسفند  و علامت صنف‌های مختلفی که باید به دیوار قهوه خانه کوبیده شود و در جای خود به شرح آن خواهیم پرداخت و مقداری از «وصله‌های درویش، مانند رشته و کشکول و تبرزین و مطراق و شاخ نفیر و اره‌ی پشت نهنگ و سنگ قناعت و جز آن. همان روز مراسم پوست کوبیدن پایان می‌یافت و از نخستین شب ماه رمضان در قهوه خانه سخنوری آغاز می‌شد و تا پایان این ماه ادامه می‌یافت. مردمی‌که بسیاری از آنان سواد خواندن و نوشتن نیز نداشتند چندین هزار بیت شعر فارسی و بحر طویل و معما و لغز و مسمط و غزل و قصیده و رباعی و مرثیه و حمد و نعت می‌خواندند و گروهی دیگر که تعدادشان زیادتر و باسواد در میانشان کمتر بود، با ولعی آمیخته به اعجاب و تحسین به هنرنمایی و سخنگویی خوانندگان گوش فرامی‌داشتند و دهانشان از تعجب باز می‌ماند و چون به خود می‌آمدند می‌دیدند شب به پایان آمده و هنگام سحری خوردن فرارسیده است. سخنوری در ماه رمضان، یکی از رایج ترین مراسمی‌بود که تا سی سال پیش در بسیاری از قهوه خانه‌های تهران برگزار می‌شد. اما امروز، ظاهرا در تهران بیش از یک جاسخنوری وجود ندارد و خوانندگان قدیمی‌(سخنوران بین خودشان سخنور را خواننده میگویند) هر یک به کنجی خزیده و دست و دلشان از کار بازمانده است و جوانان نیز نه محیطی مساعد برای این کار می‌یابند و نه (جز عده ای انگشت شمار) رغبتی بدان نشان می‌دهند و می‌توان حدس زد که تا چند سال بعد این رسم کهن به کلی از میان برود و اثری از آن برجای نماند.
امروز برای ما حتی نام «سخنوری» تازگی دارد. اما چندی پیش که تهران هنوز یک دهم وسعت فعلی را نداشت، در نزدیک به پنجاه قهوه‌خانه این مراسم برگزار می‌شد و بسیاری از آن قهوه خانه‌ها هنوز هم باقی است و شهرت خود را حفظ کرده است.ا در هر یک از این قهوه خانه‌ها هر شب نزدیک به بیست نفر خواننده گرد هم می‌آمدند و سخنوری می‌کردند و گاه خواننده‌های یک محل، با جماعتی از اهل محل و چراغ‌های متعدد با سلام و صلوات به قهوه خانه‌ی محل دیگر می‌رفتند، و مردم آن محل به استقبال ایشان می‌آمدند و با احترام تمام به قهوه خانه شان می‌بردند و مبارزه بین دو گروه آغاز می‌شد. آنچه در این مراسم بسیار جالب است، این که هیچ یک از این خوانندگان شغل خود را سخنوری قرار نمی‌داد و از این بابت پولی نمی‌گرفت (به جز خواننده ای که سردم بسته بود و او هم پولی را که دریافت می‌داشت به عنوان کرایه‌ی «اثاث» بود و با این همه او نیز شغلی دیگر داشت. این خوانندگان با شور و هیجانی عجیب در تمام سال به حفظ کردن شعرها و سؤال و جواب‌های مربوط به این کار مشغول بودند و از کارگران ساده گرفته تا استادکاران بسیار ورزیده و مجرب به این کار علاقه نشان می‌دادند و آن را فضیلتی برای خود می‌پنداشتند. سخنوران تشکیلات مسلکی خاص نیز برای خویش دارند و تمام ایشان درویش‌اند و سرسپردگان سلسله‌ی خاصی از متصوفه هستند که بین خود آنان به سلسله‌ی عجم معروف است. از خصایص آنها این است که باید شغلی داشته باشند و سؤال کردن و پرسه زدن را (جز در موارد بسیار معدودی آن هم به دستور مرشد خود) پیشه نگیرند. لباس آنان نیز مانند مردم عادی است و هیچ گونه علامتی مانند شارب و گیسو گذاشتن و کفن پوشیدن ندارند.

اینک ما بر‌ایشان شکار خوبی بودیم. اول جلال سلام کرد… مرشد که در صدر مجلس نشسته بود (منظور از مرشد کسی است که در متلک گویی و شوخی حریف ندارد) روی به یارانش کرد و گفت: بلی… آقایان مفت خورها آمدند! خداوند به خانعلی رحمت کند. خوب یک عده را به نان و نمکی رساند… . نمی‌دانم از کجا فهمید که ما معلمیم… مرشد در حالی که چشم از جلال برنمی‌داشت، زیر لب حرفهایی می‌گفت و با سرش تصدیق می‌کرد. بعد به یارانش گفت: قیافه را می‌بینید، حیف، صد حیف، آقا تو مال کجایی؟ جلال: فلان جا (جلال برایمان گفته بود که هر چه می‌گویند برایش بگوییم) مرشد: از کجا فرار کرده‌ای. جلال: از پایتخت شما؛ که همگی با صدای بلند خندیدند… دقت کنید قیافه آقا را… جلال می‌خندید و می‌گفت خوبه. مرشد: حیف… چقدر‌این ور و آن ور دویدیم، حتما تو بدشانسی، اگر دو سه ماه پیش ماه محرم می‌آمدی، دو سه هزار تومانی عایدت می‌شد. هیئت عزاداری دوه چی ] یکی از محلات قدیمی‌تبریز[ در جست و جوی همچون قیافه‌ای بود که شمرش سازد. یکی از یاران به مرشد: اگر آقا را داشتیم بی یزید نمی‌ماندیم که همگی زدند زیر خنده … جلال خیلی خوشش آمده بود. شبش آمدیم پای ساز و عاشق خوانی
سفر بعدی جلال به تبریز پنج، شش ماه بعد در زمستان بود که از مغان می‌آمد.‌ این بار هم مثل سابق جلال، جلالی به آذربایجان داد. در‌این سفر باز هم از بیشتر نقاط شهر دیدن کرد. قهوه خانه میتچی‌لار تکرار شد و قهوه خانه عاشیقلار اضافه گردید. قهوه خانه میتچی‌لار که رسیدیم مرشد کس دیگری بود… تا نشستیم مرشد رو کرد به یارانش و گفت بچه‌ها با ادب باشید، میهمان آمده- جلال مثل گذشته نبود که آرام بنشیند. دلش می‌خواست که زیاد سر بسرش گذارند. جلال رو کرد به مرشد و گفت: امسال هم زمستان برایتان خوش می‌گذرد چرا که باران در بهار و تابستان خوب باریده. مرشد منظورش را نفهمید، بعدش متوجه مطلب شد و گفت: بابا ول کنید اگر عقل داشت در‌این سرما‌ اینجا چکار می‌کرد … بعد جلال قلیانی خواست. قلیان را با چایی تازه دم آوردند. هی پک می‌زد. ولی از دود تنباکو خبری نبود. آخر مردی که قلیان آورده بود، به دادش رسید. بعد معلوم شد که به جای تنباکو تفاله چای را پر کرده‌اند و جماعت زدند زیر خنده.



مدفن حسین قوللر آقاسی در امامزاده عبدالله تهران
مصیبت کربلا / حسین قللر آغاسی



حوزه عمومی مکانی برای گفت وگو و نقد قدرت است که اولین بار آن را هابرماس به صورت نظری مطرح کرد و پیشینه اش را به سالن ها، قهوه خانه ها و دربار اروپایی رساند. این تصور که شکل گیر ی حوزه عمومی مختص غرب است، درست به نظر نمی رسد؛ زیرا در دورانی از تاریخ ایران نیز هم زمان با غرب، وجوهی از شکل های حوزه عمومی دیده می شود که در دورة صفویه به وجود آمده بود؛ اما مسیر تداوم و سیر آن در ایران و غرب به دلیل اوضاع تاریخی، سیاسی و اجتماعی متفاوت بوده است. این مقاله با روی کرد جامعه شناسی تاریخی و روش توصیفی- تحلیلی، در صدد اثبات این است که در غرب حوزه عمومی، یعنی نقد قدرت، از دربار آغاز شد و سپس به جامعه راه یافت؛ ولی در ایران بر عکس، نقد قدرت و گفت وگو درباره مسائل عمومی در جامعه و به ویژه قهوه خانه ها شکل گرفت و بعد به حوزه دربار انتقال پیدا کرد. هم زمان با تسلط قدرت حاکمه، نهاد مذهب (مذهب تشیع) توانست از راه های مختلف مانند یافتن عنوان مذهب رسمی کشور و گسترش مناسک شیعی، به قالب حوزه عمومی، یعنی جایی که در آن گفت وگو و نقد صورت می پذیرد، درآید. به این ترتیب، حوزه عمومی در ایران عصر صفوی تا پهلوی، در قالب حوزه عمومی مذهبی جلوه کرد و از دهه 1340 آمیختگی میان حوزه عمومی سیاسی و مذهبی رخنمون می شود.


هنرهای قهوه خانه ای نظیر نقالی و نقاشی قهوه خانه ای، در گذشته از اهمیت بسیاری برخوردار بوده اند. نکته مهمی که در مورد هنرهای مذکور قابل دریافت است تاثیر این هنرها بر معماری قهوه خانه است که تا کنون در مطالعات اندکی مورد توجه قرار گرفته است. از این رو نظر به اهمیت حفظ این هنرها به عنوان بخشی از میراث فرهنگی و هنری ایرانی از یک سو و اهمیت مطالعه این هنرها در بازشناسی فرهنگ و رسوم مردم در ادوار گذشته، هدف این پژوهش بررسی تاثیرات این هنرها بر معماری قهوه خانه (به عنوان فضای رشد و تعالی هنرهای قهوه خانه ای) قرار گرفت. پرسشهای اصلی پژوهش حاضر نیز بدین صورت تدوین شد: ویژگیهای هنرهای قهوه خانه ای چیست، رابطه بین هنرهای قهوه خانه ای با یکدیگر به چه صورت است و کدام ویژگی این هنرها بر معماری فضای قهوهخانه تاثیرگذار بوده است؟ لذا در همین راستا پس از ارائه مقدماتی از تاریخچه قهوه خانه در ایران و بیان نقش اجتماعی آن، هنرهای مذکور ارزیابی و شناسایی و ویژگیهای هر یک به صورت مجزا و در ارتباط با هم ارائه شد. سپس معماری قهوه خانه ای و ویژگیهای شاخص آن بیان شده و در نهایت این ویژگیها با معیار شاخصه های هنرهای قهوه خانه ای مورد ارزیابی قرار گرفت. نتایج پژوهش حاکی از تاثیرگذاری این هنرها بر معماری قهوه خانه و تاثیرپذیری آنها از این فضاست که به تفصیل در بررسی حاضر ارائه شده است.

قهوه ­خانه ­ی ایرانی از جمله مکان­ هایی است که در زمان­ های نه چندان دور، بنا به جایگاه خاصّ اجتماعی و فرهنگی خود، نقش بسیار مهمّی را در ایجاد ارتباط بیشتر بین هنرهای نقّالی (نقل) و نقاشی (نقش) ایفا نموده­ است. این پیوند هنری به ویژه پس از دوران قاجار در قهوه­خانه­ها نمود بیشتری یافته، به گونه­ای که تاثیر بسیاری از روایت­های پهلوانی و دینی را بر تابلوهای نقاشی قهوه­خانه­ای می­توان مشاهده کرد. روایاتی که گاه همراه با ذوقیات و بدیهه­گویی­ نقّالان بوده و به همان شیوه و حتّی با اغراق فراوان­تری در تابلوهای نقاشی نمود یافته­ است. در این تحقیق که به شیوه توصیفی و تحلیلی صورت پذیرفته، تعدادی ازآثار نقاشان مشهور قهوه­خانه­ای در فاصله زمانی پایان دوره قاجاریه تا پایان دوره پهلوی، مورد بررسی قرار گرفته و سعی گردیده تا به مهم­ترین سوالات این پژوهش، یعنی: روایت­های نقّالان قهوه­خانه­ای چه تاثیراتی بر شیوه نقاشی نقاشان قهوه­خانه­ای داشته است؟ و چه پیوندهایی میان این هنرها با فضای قهوه­خانه وجود دارد؟ پرداخته شود. نتیجه این پژوهش نشان از تاثیر مستقیم روایت­های نقّالی بر نقاشی قهوه­خانه­ای دارد. تاثیری که زمینه خیالی­نگاری و عامیانه­تر شدن این تابلوهای نقاشی را فراهم نموده است.
قهوه ­خانه ­ی ایرانی از جمله مکان­ هایی است که در زمان­ های نه چندان دور، بنا به جایگاه خاصّ اجتماعی و فرهنگی خود، نقش بسیار مهمّی را در ایجاد ارتباط بیشتر بین هنرهای نقّالی (نقل) و نقاشی (نقش) ایفا نموده­ است. این پیوند هنری به ویژه پس از دوران قاجار در قهوه­خانه­ها نمود بیشتری یافته، به گونه­ای که تاثیر بسیاری از روایت­های پهلوانی و دینی را بر تابلوهای نقاشی قهوه­خانه­ای می­توان مشاهده کرد. روایاتی که گاه همراه با ذوقیات و بدیهه­گویی­ نقّالان بوده و به همان شیوه و حتّی با اغراق فراوان­تری در تابلوهای نقاشی نمود یافته­ است. در این تحقیق که به شیوه توصیفی و تحلیلی صورت پذیرفته، تعدادی ازآثار نقاشان مشهور قهوه­خانه­ای در فاصله زمانی پایان دوره قاجاریه تا پایان دوره پهلوی، مورد بررسی قرار گرفته و سعی گردیده تا به مهم­ترین سوالات این پژوهش، یعنی: روایت­های نقّالان قهوه­خانه­ای چه تاثیراتی بر شیوه نقاشی نقاشان قهوه­خانه­ای داشته است؟ و چه پیوندهایی میان این هنرها با فضای قهوه­خانه وجود دارد؟ پرداخته شود. نتیجه این پژوهش نشان از تاثیر مستقیم روایت­های نقّالی بر نقاشی قهوه­خانه­ای دارد. تاثیری که زمینه خیالی­نگاری و عامیانه­تر شدن این تابلوهای نقاشی را فراهم نموده است.