مزدکی گزیدهی کتاب: ایران دوران باستان تا دروه معاصر / همایون کاتوزیان / حسین شهیدی مزدک جنبش مزدکی پس از پنجاه سال قحطی، شکست و آشوب به ظاهر پایانناپذیر پدیدار شد. پیام اصلی آیین مزدک اصلاح اجتماعی و اقتصادی بود و، در نتیجه، شگفتانگیز نیست که بسیاری به این آیین گرویدند و برای پیشبرد آن کوشیدند. قباد، چه به اختیار و چه از روی ضرورت، به آیین مزدک گروید، اما روحانیان و اشراف نگران خطر مزدکیان برای موقعیت اجتماعی خود بودند. مزدک از روحانیان اصلاحطلب زرتشتی بود. بنابراین جهان بینی و اندیشه دینی مزدکیان در دین زرتشت پایه داشت، اگرچه از اندیشههای مانوی نیز تأثیر پذیرفته بود. در آیین مزدک اعتقاد به دوگانگی وجود به جای خود باقی بود، زندگی زاهدانه تشویق میشد، خوردن گوشت ممنوع بود، و از مؤمنان خواسته میشد اخلاق را در زندگی فردی و اجتماعی خود رعایت کنند. اما نظر مزدک به جهان به بدبینی مانویان نبود. آیین مزدک افزایش خیر و کاهش شر در این جهان را در اثر عمل اجتماعی ممکن میدانست. همین بینش آیین مزدک را به جنبشی پرتوان برای رسیدن به عدالت و برابری اجتماعی، کاهش قدرت روحانیان و برقراری مراسم دینی سادهتر تبدیل کرد. تقریباً همه اطلاعات موجود دربارهی مزدک و جنبش او از نوشتههای دشمنان آیین او گرفته شده است. بنابراین منابع، آیین مزدک خواهان مالکیت مشترک مال و زن و کاهش مالیات مردم عادی بود، که در آن زمان تقریباً تمام مالیات از آنان گرفته میشد. مزدک حتی انبارهای غله دولتی را گشود تا به نیازمندان غذا بدهد. محبوبیت این گونه اقدامها شاه را واداشت که به آیین مزدک بپیوندند، و این کار او واکنش اشراف و روحانیان، و سرنگونی قباد در سال 497 م را به دنبال داشت. قباد پس از آن که با کمک هفتالیان به پادشاهی برگشت از مزدک فاصله گرفت و در فرصت مناسب سومین پسر خود، خسرو، را که رهبر نیروهای ضد مزدکی بود به جانشینی خود برگزید. میتوان گفت مزدکیان به جای مالکیت عمومی خواستار توزیع عادلانهتر ثروت، از جمله تقسیم املاک بزرگ بودهاند که بعضی از آنها مستقیم یا غیر مستقیم در دست حکومت بوده است. زنان، بنا بر قانون وقت، به نزدیکترین مرد خانواده خود تعلق داشتند و مردان ثروتمند زنان زیادی را در حرمسراهای خود نگاه میداشتند. فردوسی در شرح حال خسرو پرویز (حک 590 – 628 م) که چند دهه پس از مزدک حکومت میکرد میگوید او در مشکوی زرین، یا حرمساری طلایی، خود 12000 متعه داشت. حتی اگر یکدرصد این رقم درست باشد، بسیار متحملتر به نظر میرسد که مزدک خواستار برچیدن حرمسراها و آزادی زنانی شده باشد که به عنوان ملک مردان در آنها نگه داشته میشدند. قباد در سال 528 م، سه سال پیش از درگذشت خود، به فشار دشمنان آیین مزدک تسلیم شد و به پسرش، خسرو، که بعدها خسرو اول لقب گرفت، اجازه داد مزدک را به ضیافتی که ظاهراً برای بزرگداشت او برگزار میشد دعوت کند. ضیافت با کشتار مزدک و پیروان نزدیکش، از جمله پسر بزرگ شاه، کاوس، پایان یافت. آیین مزدک ممنوع اعلام شد و مزدکیان در سراسر کشور به تیغ سپرده شدند. قباد که به عمد یا سهو اجازه داده بود کار به این مرحله برسد، به تماشای کشتاری که از کشتار پروتستانهان به دست کاتولیکها در پاریس در روز سن بارتولومی، بیش از هزار سال بعد، خونینتر به نظر میرسد اکتفا کرد. آیین مزدک پس از این دوامی نداشت و بعدها در آیین بودائی آسیای میانه حل شد. پس از آن برخی از اندیشههایی که جنبش اجتماعی مزدکی را برانگیخته بودند بر جنبشهای اجتماعی ایران پس از اسلام اثر گذاشتند. گزیدهی کتاب: ایران در زمان ساسانیان / آرتور کریستنسن / رشید یاسمی …حاکی از پیروی کواد از مذهب مزدکی است، در کتب عرب و ایرانی، که مأخذ آنها خودای نامگ بوده، به اشکال مغلوط ضبط شده است. بنابراین دین مزدک همان آیین درست دین است، که بوندس انتشار داد. اگر این شخص مانوی، یعنی بوندس، پس از شروع به دعوت جدید در روم به ایران رهسپار شد، تا عقاید خود را تبلیغ کند، میتوان حدس قریب به یقین زد که اصل او ایرانی بوده است. کلمه بوندس شباهتی به اعلام ایرانی ندارد، ولی میتوان آن را لقب این شخص دانست. نه تنها کتب اسلامی، که مأخوذ از خودای نامگ هستند، بلکه الفهرست هم که منبع دیگر داشته، مؤسس فرقه مزدیکه را شخصی دانسته است مقدم بر مزدک، و در خودای نامگ اسم او را زردشت قید کردهاند و از اینجا نام فرقه زردشتگان پیدا شده است که در کتاب منسوب به استیلیتس، معاصر مزدک، نیز همین برای فرقه مزبور ذکر گردیده است. بنابراین به طور تحقیق میتوان گفت که «بوندس» و زردشت اسم یک شخص بوده است. و زردشت نام اصلی آورنده این دین است و این شخص با پیامبر مزدیسنان هم نام بوده است. پس نتیجه این میشود که فرقه مورد بحث ما یکی از شعب مانویه بوده، که قریب دو قرن قبل از مزدک، در کشور روم، تأسیس یافته و مؤسس آن یک نفر ایرانی زردشت نام پسر خورگان از مردم پسا بوده است. بنابراین مؤلفان بیزانسی و سریانی، که در شرح کفر و زندقه عهد کواد قلم فرسایی کردهاند، کاملا حق دارند که اتباع مزدک را مانوی خواندهاند. از اشارات مندرج در کتب عربی چنین مستفاد میشود که زردشت پیشوایی بوده که دعوات او فقط جنبه نظری داشته است، اما مزدک، که مرد عمل بوده و به قول طبری «در نزد طبقه عامه خلیفۀ زردشت به شمار میآمده است»، رفته رفته نام مؤسس اصلی را تحتالشعاع قرار داد و در همان عهد خود فرقه را به اسم مزدیکه مشهور نمود، از این رو در ادوار بعد مردمان پنداشتهاند که بانی حقیقی فرقه نیز مزدک نام داشته و از اینجا گمان کردهاند که مزدک دو تن بوده، یکی مزدک قدیم، دیگر مزدک جدید. مطابق این مقدمات، درست دین، که شریعت بوندس- زردشت و مزدک باشد، در واقع اصلاحی در کیش مانی محسوب میشده است. و مثل کیش مانی، این آیین هم آغاز کلام را بحث در باب روابط دو اصل نخستین، یعنی نور و ظلمت، قرار میداد. تفاوت آن با عقاید مانی در این بود که میگفت، حرکات ظلمت ارادی و از روی علم قبلی نبوده، بلکه کورکورانه و برحسب تصادف و اتفاق جنبشی داشته است. برخلاف اصل نور، که حرکاتش ارادی است. بنابراین اختلاط و آمیزش تیرگی و روشنایی که عالم محسوس مادی از آن پیدا شده، برخلاف تعالیم مانی، نتیجه نقشه و طرح مقدمی نبوده و برحسب تصادف وجود یافته است. پس در آیین مزدک برتری نور خیلی بیش از کیش مانی مؤکد بوده و این موافق روایت ملالاس است، که گوید اعتقاد بوندس بر این بود که خدای خیر (نور) بر خدای شر (ظلمت) چیره شده و از این رو باید غالب را ستود. اما این استیلا تام نیست، چه عالم مادی، که مخلوطی از دو اصل قدیم است، باقی است و مقصد نهائی تکامل این عالم، نجات ذرات نور است که در ذرات ظلمت آمیخته است. این قسمت از عقاید مزدکیان تابع قول مانی است. مانی میگفت نور را پنج عنصر است: اثیر، نسیم، روشنایی، آب، آتش، اما مزدک فقط سه عنصر را تصدیق داشت: آب و آتش و خاک. اگر چه شهرستانی در این قسمت ساکت است، ولی میتوان به قرینه گفت، چنانکه در عقاید مانی ظلمت هم پنج عنصر داشته، مزدکیان نیز به سه عنصر ظلمانی معتقد بودهاند، که مدبر شر از آن سه عنصر بیرون آمده است، چنانکه مدبر خیر از عناصر نورانی خارج شده بود. مراد از مدبر خیر خدای نور است، که در اصطلاح کیش مانی او را پادشاه نور میخواندهاند. مزدک خدای خود را چنین تصور میکرد، که بر تختی در عالم بالا نشسته است، چنانکه خسرو در این عالم مینشیند و در حضورش چهار «قوه» تمیز و فهم و حافظه و سرور هستند چنانکه در نزد خسرو چهارم شخص، یعنی موبدان موبد و هیربدان هیربد و سپاهبد و رامشگر حضور دارند. این چهار قوه، امور عالم را به واسطه هفت وزیر خویش میگردانند، که عبارتند از سالار (رئیس) و پیشکار (سرپرست) و بارور (باربَر) و پروان (مأمور) و کاردان (کارشناس) و دَستوَر (مشاور) و کودگ (غلام و خادم) و این هفت تن در (دایره) دوازده تن روحانیان دور میزنند از این قرار: خواننده، دهنده، ستاننده، بَرنده، خورنده، دونده، خیزنده، کُشنده، زننده، کننده، آینده، شونده، پاینده. در هر انسانی این چهار قوه مجتمع است و آن هفت و دوازده در عالم سفلی مسلط هستند. شهرستانی بیانات خود را در باب مبدأ آفرینش به شرحی در خصوص خواص اسم اعظم و حروف آن اسم به پایان میرساند. اما در باب علم معاد و احوال قیامت در نظر مزدکیان، شهرستانی تفصیلی قائل نشده است. مثلاً گوید بنا بر رأی مزدکیه خلاص نور از ظلمت بر حسب اتفاق و بدون قصد و اختیار صورت خواهد گرفت، چنانکه امتزاج آنها نخست بر حسب اتفاق و بدون اختیار واقع شده است و این بسیار موجز و مختصر است. در هر حال راه نجات این است که انسان طریق زهد و ترک بپوید. در منابع موجود بیشتر مطالب راجع به همین جنبه زهد و ترک مزدیکه است. نزد این طایفه چنانکه نزد مانویه، اصل آن است که انسان علاقه خود را از مادیات کم کند و از آنچه این علاقه را مستحکمتر میسازد اجتناب ورزد، از این رو خوردن گوشت حیوانات نزد مزدیکه ممنوع بود و درباره غذا، همواره تابع قواعد معینی بودند و ریاضتهایی میکشیدند. منع خوردن گوشت حیوانی سبب دیگر هم داشت، برای خوردن حیوان، کشتن حیوان لازم بود و ریختن خون نتیجهاش منع ارواح از حصول نجات میشد. شهرستانی روایت میکند که مزدک «امر به قتل نفوس میداد تا آنان را از اختلاط با ظلمت نجاد ببخشد». ممکن است مراد از این قتل، کشتن خواهشها و شهوتها باشد، که سد راه نجاتاند. مزدک مردمان را از مخالفت و کین و قتال باز میداشت. به عقیده او چون علت اصلی کینه و ناسازگاری، نابرابری مردمان است، پس باید ناچار عدم مساوات را از میان برداشت، تا کینه و نفاق نیز از جهان رخت بربندد. در جامعه مانوی «برگزیدگان» بایستی در تجرد بمانند و بیش از غذای یک روز و جامه یک سال چیزی نداشته باشند. از آنجا که نزد مزدیکه نیز همین میل به زهد و ترک موجود بوده، حدس زد که طبقه عالیه مزدیکان هم قواعدی شبیه برگزیدگان مانوی داشتهاند، ولی پیشوایان مزدیکه دریافتند که مردمان عادی نمیتوانند از میل و رغبت به لذات و تمتعات مادی از قبیل داشتن ثروت و تملک زنان و یا دست یافتن به زن مخصوص، که مورد علاقه است، رهایی یابند، مگر اینکه بتوانند این امیال خود را به آزادی و بلامانع اقناع کنند. پس این قبیل افکار را مبنای عقاید و نظریات اجتماعی خود قرار دادند و گفتند که: «خداوند کلیه وسایل معیشت را در روی زمین در دسترس مردمان قرار داده است، تا افراد بشر آن را به تساوی بین خود قسمت کنند، به قسمی که کسی بیش از دیگر همنوعان خود چیزی نداشته باشد. نابرابری و عدم مساوات در دنیا به جبر و قهر از آن به وجود آمده است که هرکس میخواسته، تمایلات و رغبتهای خود را از کیسه برادر خود اقناع کند، اما در حقیقت هیچ کس حق داشتن خواسته و مال و زن بیش از سایر همنوعان خود ندارد. پس باید از توانگران گرفت و به تهی دستان داد، تا بدین وسیله مساوات دوباره در این جهان برقرار شود. زن و خواسته باید مانند آب و آتش و مراتع در دسترس همگان بالاشتراک قرار گیرد. این عمل خیری است که خداوند فرموده و نزد او اجر و پاداش عظیم دارد و گذشته از تمام اینها، دستگیری مردمان از یک دیگر عملی است قابل توصیه و باعث خشنودی خداوند.» پس به آسانی میتوان فهمید که چرا دشمنان این فرقه کمونیستهای مزدکی را عموماً متهم به اباحه و ترویج فحشا و منکر کردند، در صورتی که این کارها خلاف اصل زهد و ترک است، که پایه و اساس عقاید مزدکیان را تشکیل میداد. خلاصه در اثر افکار و اندیشههای اخلاقی و نوع دوستی زردشت و مزدک به این نتیجه رسیدند که به تبلیغ یک انقلاب اجتماعی بپردازند. زردشت و مزدک هردو تأکید میکردهاند که انسان مکلف به عمل خیر است و در اصل شریعت آنان نه تنها قتل، بلکه ضرر رساندن به دیگران هم ممنوع بود. در مهمان نواری میگفتند که هیچ چیز را نباید از مهمان دریغ داشت، از هر طایفه و هر ملتی میخواهد باشد. حتی نسبت به دشمنان هم بایستی به مهربانی و عطوفت رفتار کرد. اگر چه کیش مزدک پس از ورود به طبقات پایین اجتماع تدریجاً صورت یک مسلک سیاسی انقلابی گرفت، ولی اساس دیانتی آن باقی بود و پیروان این آیین در میان طبقات بالا هم وجود داشتهاند. عاقبت مزدکیان خود را به اندازهای قادر یافتند، که شروع به ترتیب مراتب روحانی خود نموده، یک نفر رئیس روحانی انتخاب کردند. بنابر روایت ملالاس نام او ایندرزر Indarazar بوده و نلد که این لفظ را اندرزگر دانسته، که به معنی مشاور و معلم است. این کلمه عنوان بوده است، نه نام عادی و ظاهراً رئیس کل فرقه مزدکی را اندرزگر میخواندهاند. باری ملالاس و ثئوفانس روایت کردهاند، که این اندرزگر در قتل عام مزدکیان به هلاکت رسید و از طرف دیگر در همه منابع تاریخی ایرانی و عرب، که مأخذشان خودای نامگ بوده، منظور است که مزدک با گروهی از اصحابش در روز قتل عام هلاک شدند. پس خیلی محتمل است اندرزگری که مزدکیان به ریاست کل برگزیدند، همان مزدک باشد. ناتوانی و ضعفی که به سبب فتنه کمونیستی مزدکیان در ایران پیش آمده بود، اگرچه کواد را مانع نشد، که مردانه با رومیان نبرد کند، ولی نظر به همین ضعف داخلی ایران حارثبن عمرو، از قبیله کِندَه، توانست مُنذِر ثالث پادشاه حیره را منهزم کند و به پادشاهی حیره بنشیند. واقعه قلع و قمع مزدکیان در آخر سال 528 یا اوایل سال 529 رخ داد. علت آن نقشهای بود که مزدکیان راجع به ولیعهدی کاووس پدشخوار شاه، پسر کواد کشیده بودند و میخواستند علی رغم تصمیم شاهنشاه، به وسیله توطئه و تحریک، این شاهزاده مزدکی را بر تخت ایران جای داده، خسرو را از سلطنت محروم کنند. این آخرین قطرهای بود که جام صبر را لبریز کرد. اگرچه همه اقوال ثئوفانس را، که در این باب میبینیم، نباید صحیح بشماریم، ولی روایتی که ملالاس و ثئوفانس ذکر کردهاند، مشتمل بر حقیقت تاریخی هست. این دو مورخ مطالب خود را از بستگر Bastagar ایرانی گرفتهاند، که بعد از این حوادث به دین نصارا گرویده و تعمید یافته و نام تیموته Timothee گرفته است. دولتیان طریقهای را، که بارها تجربه شده بود، پیش گرفتند. انجمنی از روحانیان دعوت کردند و اندرزگر مزدیکان را با سایر رؤسای فرقه به آنجا خواندند و گروهی عظیم از آن طایفه را دعوت و جلب کردند، تا در مجلس مباحثه رسمی حاضر باشند. کواد شخصاً مجلس را اداره میکرد، اما خسرو که به ولایت عهد معین شده بود و حقوق خود را دستخوش توطئه و دستهبندی مزدکیان و کاووس میدید، تمام همت و همۀ جهد خود را مصروف داشت، تا کار طوری به پایان رسد، که ضربتی هولناک و قطعی به فرقه مزدکی وارد آید. پس چند تن از مجادلان و مباحثان کار افتاده و آزموده را از میان موبدان پیش آورد. نام آنان از این قرار است: پسر ماهداد، ویه شاپور، دادهرمزد، آدُرفرنبغ، آدربَد، آدرمهر، بَخت آفرید. موبدان موبد، گلونازس Glonazes و بازانس Bazanes اسقف مسیحیان ایران، که در این پیش آمد با زردشتیان همداستان شده بودند، در انجمن حضور داشتند. بازانس مورد توجه خاص کواد بود، زیرا از طبابت سر رشته داشت. طبعاً مدافعان کیش مزدکی مجاب و مغلوب شدند و در این اثنا افواج مسلحی که پاسبان میدان مخصوص مزدکیان بودند، تیغ در کف بر سر آن طایفه ریختند. اندرزگر (که ظاهراً خود مزدک بود) به هلاکت رسید. عده حقیقی مزدکیان، که در این دام مقتول شدند، معلوم نیست. اعدادی که مورخان ایرانی و عرب آوردهاند، مبنای صحیح ندارد، ولی ظاهراً همه رؤسای در این مکان عرضه هلاک شدند. چنان که بعد از این واقعه، که حکم کشتار عموم مزدکیان صادر شد، افراد این فرقه چون رئیس مطاع نداشتند، پراکنده گشتند و در مقابل دشمنان خود طاقت ایستادگی نیافتند. همه مضمحل شدند. دارایی آنها ضبط و کتب دینی آنها سوخته شد. چنین استنباط میشود، که میان قتل عام و افنای مزدکیان با تجدید سلطنت منذر در حیره رابطه و تلازمی موجود بوده است، که ما نمیتوانیم به تحقیق آن را بیابیم.