مسجد جامع


دانستنی ها







پایان نامه ها

علم نت

کمتر





تاریخ تطبیقی




ویژگی‌های عمده نخستین مسجد را در چند جمله می‌توان خلاصه کرد. این بنا اساساً فضایی محصور، وسیع و خالی بود.  دیوارهای دربرگیرنده آن ساده بود، در ابتدا، در بدنه داخلی دیوار مواجه با قبله «ظله»، یا مکان سایه‌دار، با دو ردیف ستون از تنه‌های درخت خرما و سقفی از برگ‌های همین درختان که با گل اندود شده بود، قرار داشت. این وضع دقیقاً همان طرح اولیه نبود بلکه در ظرف یک سال پدید آمد و آن هم به خاطر این بود که برخی از صحابه از گرمی آفتاب به هنگام نماز شکایت داشتند. کمی بعد، وقتی که امر الهی برای تغییر قبله از بیت المقدس به مکه آمد، «ظله» پائین آورده شد تا به سوی مکه ساخته شود. «ظله» به حد کافی وسیع بود تا صد نفری را در خود جای دهد. در جهت مخالف «ظله» فضای سرپوشیده دیگری با عمقی نصف عمق «ظله» قرار داشت، که پیروان مسکین و سالخورده پیامبر از آن استفاده می‌کردند. بنای دیگری در حیاط وجود نداشت، و سه درگاهی که دسترسی به حیاط را میسر می‌ساخت، چیزی در حد روزنی در دیوار بودند.
پیش از ارزیابی مفاهیم این طرح، لازم است با مباحث عنوان شده توسط کرِسوِل و دیگران، دایر بر این که این بنا به قصد مسجد ایجاد نشده است، مناقشه کنیم. تکیه این مباحث بر این است که در زمان حیات پیامبر، هیچ نوع تقدس خاصی به این بنا نسبت داده نشده است و این بنا در واقع به سان خانه مورد استفاده قرار می‌گرفت و از آن منحصر به عنوان خانه معمولی (دار) یاد شده است. علاوه بر این، در مراسم مهم، محمد(ص) در مصلای خارج مدینه به نماز بر می‌خاست. ضرورتی ندارد که تلاشی برای بی اعتبار کردن این اظهارات به عمل آید، ولی همین اظهارات نتوانستند این معنا را بی اعتبار سازند که این بنا در درجه اول به قصد کانون جامعه جدید و در مرحله بعد به نیت خانه محمد(ص) ایجاد شده است. آن که اظهار اخیر، با نفس سنت اسلامی وفق می‌دهد، فراتر از همه، بین کسانی که بنا را  به عنوان مسجد و کسانی که بنا را خانه محمد(ص) می‌دانند، تناقض ذاتی وجود ندارد. واضح است که این بنا به هر دو منظور پاسخ می‌داد، و روح تعلیمات مذهبی صدر اسلام چنین چیزی را کاملا طبیعی و لازم تلقی می‌کرد.
به منظور درک کامل مسجد در مراحل آغازین و قطعی توسعه آن، لازم است نقش آن را به عنوان کانون امت مسلمان به یاد  آورد. و همین نقش است که آشکارا تناقض گزارش‌هایی را که درباره چگونگی استفاده از خانه محمد(ص) ارائه شده‌اند روشن می‌سازد. حیات روحانی و حیات مادی هر دو به طور همزمان در این بنا جریان داشته است. این دوره، دوره شکل‌گیری امت اسلامی بوده است، و لذا جای شگفتی نیست که معماری آن جامعه پدید آورد، خود نیز در حالت گذار بوده باشد. در سده‌های بعد، توسعه نهادهای دقیقاً اسلامی، عملکردهایی را از مسجد که قبلا به طور اتفاقی در آن اجرا می‌شد حذف کرد؛ عملکردهایی نظیر تعلیم، تدفین، مراقبت از بیماران و جز آنها. برخی از کارکردها برای مدت زیادی در مسجد درنگ کرد. از این رو بود که مساجد در قرن‌های نهم و دهم، به طور شبانه روز باز بودند و قوانین نیز اجازه بهره‌گیری از آن‌ها را برای مسافرین، توابین، و بی‌خانمان‌ها می‌داد. به همان میزان که مسجد در کارکردهای خود تخصصی تر شد، معماری تخصصی خود را نیز به طور طبیعی توسعه و رشد داد. ولی در قرن اول اسلام همه این امور به آینده موکول شد. نفس راه و رسم غیر تشریفاتی مسلمانان اولیه مانع از هرگونه جزمی‌گرایی و تعبیر انحصاری از مسجد در دهه‌های آغازین اسلام می‌شود. این‌که مفاهیم مسجد را که از بناهای بعدی ناشی شده، به بناهای نخستین از این نوع نسبت دهیم رویه ناپسندی است، زیرا آن بناهای اولیه زمانی ساخته شده‌اند که هنوز فکر مسجد دقیقاً‌ تعریف نشده بود. از این رو شواهد ارائه شده توسط کائتانی (Caetani) که حاکی از خوابیدن، استراحت کردن، مباحثه کردن، مداوا کردن در خانه حضرت محمد(ص) بوده، صرفاً تأكیدی است بر نقش متفاوتی که این بنا در جامعه اولیه اسلامی ایفا می‌کرد. از همان بنا، محمد(ص) و خانواده‌اش، اصحاب پیامبر و مردم بی‌بضاعت اهل صفه، به طور منظم برای نماز استفاده می‌کردند. تخریب سریع و برپایی دوباره ظله به هنگام تغییر قبله، نشانی از کاربری ثابت و منظم این بنا برای عبادت بود، و به سختی می‌توان توضیح دیگری برای آن یافت.
آن چه بدان اشاره شد برای آن نبود که هیمه به تنور جدال کهنه نقش خانه پیامبر(ص) افکنده باشیم. بلکه قصد آن است که روشنایی کمی به مقطع نخستین از تاریخ مسجد بتابانیم، و عللی را که موجب سادگی این بنا به صورت یک ویژگی ماندگار شده‌اند را بیان کنیم. حیاط وسیع برای اعلام طبیعت اساساً عمومی این بنا کفایت می‌کرد. مسجد به سرعت تبدیل به مرکز فرمان جامعه در حال رشد مسلمان گردید. در این مكان عبادت می‌شد، اجتماعات بزرگ برپا می‌گردید، سان دیده می‌شد، قضاوت می‌شد، بیت‌المال نگهداری می‌شد و شوراهای جنگی تشکیل می‌شد. سپس، به سان دینی که به زودی این بنا نماد قدرتمند آن شد، هم عرصه‌های دینی و هم قلمروهای دنیوی را در بر گرفت. مساجد بعدها به لحاظ نظری وفاداری به این هر دو جنبه را حفظ کردند و فقدان نهادهای رسمی در دنیای اسلامی، با فقدان متقابل بناهای رسمی عمومی نظیر تالار شهر و یا محاکم، به نقش دوگانه مسجد اهمیت بیشتری بخشید. بدین ترتیب طی فراگردی طبیعی مرکز جامعه اعتقادی جدید گردید. مساجد بزرگتر، به ویژه در تمام دوران سده‌های میانه به ایفاء نقش خود در ارائه سلسله وسیعی از تسهیلات غیر عبادی استمرار بخشیدند. مساجد کوچکتر در کل این نقش را  ایفا نکردند. این تمایز کار کردی، تفاوتی را در منزلت و مقصود مساجد منعکس ساخت، که با گذشت یکصد سال از درگذشت پیامبر پایدار گردید و در دو واژه کاملا مجزا رسمیت یافت یعنی: «مسجد» و «جامع». «مسجد»، که از ریشه «سجد» می باشد، اگر چه در معنای وسیع‌تر، در خود قرآن برای اشاره به محل عبادت به کار رفته است. هر چند این معنی به زودی پالایش یافت تا این‌که به صورتی خاص‌تر به مساجدی که برای برگزاری نمازهای یومیه مورد استفاده قرار می‌گرفتند اطلاق شد. ساده‌ترین معماری‌ها، حتی یک اتاق تزیین نیافته، برای چنین نمازخانه‌ای کفایت می‌کند. هر چند بعید نبود که مسجدی مزین و عالی به امر کارفرمایی ثروتمند برپا شود. هیچ‌یک از اجتماعات بدون مسجد نبود، و این مسجد می‌توانست فضایی کوچک در بخشی از یک ساختمان بزرگ‌تر باشد. در شهرها امری عادی بود که هر محله‌ای مسجد خود را داشته باشد. در عین حال مساجدی دیگر به طور اخص برای گروه‌های مشخصی از قبیل اعضای یک فرقه، یک حرفه، یک مذهب ویا جمعیت خاص، یا اجتماع بر پا می‌شد. بالاخره از قرن دهم به بعد، متداول شدن روزافزون مجتمع‌هایی با کارکرد مشترک بدین معنا بود که مساجد همراه با ردیف بناهایی قرار می‌گرفتند که عمده کار آن‌ها دنیوی بود، مانند کاروانسراها، مقابر، کاخ‌ها، و همچنین بناهایی که معنای آشکار مذهبی داشتند، نظیر رباط‌ها بناهایی برج و بارودار که جنگاوران مسلمان را در خود جای می‌دادند) و مدارس علوم دینیه. این ترکیب مسجد با اماکن عبادی دست دوم موجب شد که شکل کالبدی مسجد بیش از پیش تغییر کند.
«جامع» روی هم رفته نوع باشکوهی از بنا بود که رابطه کاملاً مستقیمی با کار کرد خیلی بزرگ‌تر مسجد داشت. مذهب به هر مرد بالغ و آزاد مسلمان تکلیف می‌کرد که در اجتماع نماز روز جمعه حضور یابد و همین تکلیف نیازی را برای پدید آوردن بنایی با مقیاس خیلی بزرگتر از مسجد به وجود آورد. نفس لفظ «جامع» که از ریشه عربی جمع کردن می‌آید، این کار کرد حیاتی بنا را یادآوری می‌کرد و بقا می‌بخشید. این بنا می‌باید از هزاران نفر، در مقابل تعداد معدود و یا حداكثر صد یا دویست نفری (نمازگزاران مساجد معمولی) پذیرایی کند. به علاوه «جامع» نقشی عمومی با مایه‌های نمادین و تبلیغی داشت که مساجد عادی از آن بی بهره بودند. این بنا به یک معنا وسیله‌ای نمایشی برای به رخ کشیدن ایمان و غالباً شخصی، دودمان و ناحیه‌ای که جامع با آنها سر و کار داشت، بود. از این رو جای شگفتی نیست اگر، تجربیات قطعی در تحول مسجد، و نیز عالی ترین اجراهای آن برای مسجد جامع اختصاص داده شده باشد. واژه غربی «مسجد كاتدرال» هر چند به طور خیلی واضح غلطی اصطلاحی است، ولی انتقال دهنده معنای مناسبی برای مسجد جامع است. احداث یک جامع اقدامی نظیر برپایی کاتدرال بود، در واقع تا قرن دهم لازم بود که قبل از برپایی «جامع» شخص خلیفه آن را تصویب کند، و معمولاً برای قرن‌ها برای هر شهری تنها برای یک مسجد جامع اجازه ساخت داده می‌شد و این ناشی از این واقعیت بود که داشتن یک مسجد جمعه در یک استقرار جمعیتی، به یک شهر مقام و منزلت می‌بخشید. مقدسی در ارتباط با روستایی به نام بیکند در آسیای میانه اشاره می‌کند که چگونه ساکنان آن بارها و بارها تلاش کردند تا بالاخره به ایشان اجازه داده شد تا در مسجد خود منبر قرار دهند. مذهب حنفی اجازه برگزاری نماز جمعه را تنها در شهرهای بزرگ صادر می‌کند، در حالی که شافعی اجازه می‌دهد که نماز جمعه در هر شهر فقط در یک مسجد برگزار گردد. حجاج، حکمران اموی در عراق، «جامعی» در پایتختش شهر «واسط» ساخت، ولی با عدم موفقیت این «جامع» مواجه شد، و این امر ناشی از آن بود که شهر قبلا در ساحل دیگر رودخانه مسجد جامعی داشت. به هر حال،  به تدریج شهرهای بزرگ در اثر فشار جمعیت از قید و بند  چنین مقرراتی آزاد شدند.
بعضی از انواع «جامع»، به ویژه در قرون اولیه اسلام، وجوه متمایزی با «مساجد» داشتند. هرچند باید تأکید کرد که این وجوه تغییراتی جزئی را در ارتباط با طرح اصلی مساجد، یعنی حیاط باز و شبستان سرپوشیده، عرضه می‌دارند. معرفی این تغییرات از اهمیت کلیدی در تاریخ مساجد برخوردار است، هر چند خبر از ورود جریانی از آرمان‌ها، فنون و مصالح بیگانه می‌دهد که به صورت تعیین‌کننده‌ای سادگی ابتدایی مسجد عربی را دگرگون ساختند. از این به بعد معماری مسجد بر مبنای پس زمینه‌ای از نفوذ (گرایش‌های) کلاسیک، بیزانس و ایرانی متحول شد. در نتیجه، از دوره اموی به بعد شکل کالبدی مسجد، حداقل در برخی از بخش‌ها، به طور غیرقابل انکاری، ریشه در سنت‌های هزار ساله دنیای خاور نزدیک و مدیترانه دوانید. مسجد در شکل اصلی خود بدون بهره‌گیری از این تأثیرات قادر بود که وظیفه خود را به خوبی انجام دهد. ولی شکی نیست که ترکیب آنها در طرح مسجد به طور اساسی موجب گسترش بعدی آن در تمامی جنبه‌ها شد.
محراب شاید محراب آشکارترین مورد از موارد پنجگانه فوق‌الذكر باشد. محراب مسجد، طاق‌نمایی که جهت نمازگزاری را نشان می‌دهد، در واقع کوچک شده محراب (Apse) کلیسای مسیحی است که مذبح (Altar) را در خود دارد. محراب (Apse) کلیسای مسیحی یادآور طاق‌نمای عمیق و بزرگ معابد یونانی – رومی است که مجسمه‌ای آئینی را در خود داشت و یا در کاخ‌های متأخر عتیق رومی شخص امپراطور را در خود جای می‌داد. این طاق‌نما حتی در بستر یک مسجد همچنان خاطرات و باقی‌مانده‌ای از کارکرد ابتدایی خود را حفظ کرده است. زیرا که در نمازهای جمعه، امام درون آن قرار می‌گیرد تا نمازگزاران را امامت کند. این واقعیت که بخشی از وظیفه خلیفه این بود که مانند امام (جمعه) عمل کند، به روشنی توانایی‌های مذهب جدید را در آشتی دادن میان اقتضائات کلیسا و دولت که پیش از آن با یکدیگر سازگاری نداشتند در قالب فرآیندی نو نشان می‌دهد. این قابلیت ذاتی برای تبادل (و گونه برداری) شاید نمایان‌تر از هر جای دیگر در کاخ مشتّی که به اواخر عهد اموی تعلق دارد به تصویر کشیده شده است. شکل سه‌طاقی اطاق تخت‌گاه که در انتهای محور شرفیابی قرار گرفته است، نزدیک‌ترین شباهتها را به کلیسای جامع و قصر قرن ششم میلادی اسقف بُصری در جنوب سوریه دارد. شکل معماری در هر سه مورد یکسان است، هر چند که طاق‌نمای بزرگ مرکزی در هر یک از سه مورد برای کارکرد متفاوتی در نظر گرفته شده است: اولی برای مذبح و دومی و سومی به ترتیب برای تخت اسقف و خلیفه. عاقبت‌الامر همان شکل با محرابی که در طاق‌نمای مرکزی قرار داده شده است در الگوی طراحی مسجد وارد شد.
ممکن است تصور شود که محراب نیاز مبرم هر مسجد فعال بود، حال آن‌که باید به یاد آورد که قدیمی ترین نمونه محراب به سال 86/705 بر می‌گردد و آن زمانی بود که مسجد بازسازی شده پیامبر(ص) در مدینه با یک محراب به پایان برده شد. این محراب احتمالا یادآور مکانی بود که محمد(ص) شخصاً نماز را در آنجا امامت می‌کرد. البته چنین نیست که مساجد اولیه فاقد محراب، به طریقی مساجد ناقص تلقی شوند. در مسجدی که به طور صحیح جهت یافته، تمام دیواری که رو به مسجدالحرام در مکه دارد – و دیوار قبله نامیده می‌شود – به عنوان شاخصی هدایت‌گر مورد مصرف دارد. لذا چنین دیواری محراب را غیر ضروری می‌سازد. بدین قرار هیچ الزام آیینی ضرورت محراب را ایجاب نمی‌نمود. از شواهد چنین استنباط می‌شود که على‌الأصول این ضرورت مذهبی نبود که محراب را شکل داد، بلکه چنین به نظر می‌رسد که تمایل متزاید برای دنیایی کردن مسجد و هم‌طراز کردن آن با معماری پیشرفته خاور نزدیک کهن و بیزانس بود که عامل تعیین‌کننده‌ای برای به وجود آمدن محراب گردید. ابداع محراب توفیق آشکاری به عنوان یک نماد و مرکز توجه عبادت بود و همین امر آینده آن را تضمین کرد. به همین نسبت، كانونی برای تزیینات استادانه با موزائیک و کاشی، مرمر و دیگر مصالح گران قیمت شد. مسلمانان پرهیزکار نسبت به این شکوه برخوردهای متفاوت داشتند.
مقایسه نمونه منبر موجود در قیروان با «اَمبو» موجود در «اپا ارمیاس» در «سقّاره»، شباهت شکلی آن‌ها را به حد کافی آشکار می‌سازد و مقایسه بین این دو را توجیه می‌کند. منبری که در مسجد تاریخانه دامغان ساخته شده و بعید به نظر می‌رسد که متأخرتر از قرن نهم باشد و احتمالاً مربوط به قرن هشتم است، نمونه مشابه‌تری را با «اَمبو» قبطی ارائه می‌دهد، مضافاً این که منبر تاریخانه دامغان از خشت است و نه از چوب. نظر به این که خشت جانشین سنتی چوب است، می‌توان چنین پنداشت که شکل مثلث پله‌های به کار رفته در دامغان برگردانی است از «اَمبو» سنگی قبطی که آن را از مصالح موجود در دسترس ساخته‌اند. شاید این منبرها سنگی، آجری یا خشتی (که امروز هم معمول است، مثلا در لیبی) همزمان با نمونه‌های منبر چوبی، که آنها را به طور استادانه‌ای می‌ساخته‌اند، وجود داشته است. نوع متأخر منبر چوبی، گاهی دارای چرخ بوده است که آن را به هنگام برگزاری نماز جماعت بزرگ‌تر به حیاط منتقل می‌کرده‌اند. پیوند منبر با زندگی شاهانه از دوره آغازین اموی برقرار گردید. نقل است که معاویه منبر خود را در سفر به همراه می‌برده است. تصور این که خود محمد(ص) از یک چنین منبر (قابل حملی) استفاده می‌کرده است، می‌تواند به ذهن متبادر شود. مطمئناً در صدر اسلام از منبر به عنوان تختی استفاده می‌شد که حاکم می‌توانست از فراز آن رعایای خود را خطاب کند یا بیعت آنها را به شکل سوگند دریافت دارد. در یک چنین اوضاعی، مسجد اساساً کارکردی سیاسی مشابه بخش‌های جانبی یک کاخ داشته است.
مثال منبر قیروان، علی رغم تغییرات و اصلاحات مختصری که طی قرون متمادی در آن صورت گرفته، نمونه‌ای است از آن چه که بعدها توسعه یافت. برای افزایش خصوصیات صوتی که منبر به آن احتیاج داشت، روی پاگرد آخر آن قبه‌ای اضافه شد که معمولا به شکل چند وجهی بود و کارکردی مشابه قبه یا آسمانه سکوی خطابه اروپایی دارد. غالبا دری لولادار دسترسی به پلکان منبر را فراهم می‌کرد. این هم مشابه نمونه اروپایی آن است. هرچند ضرورتی وجود ندارد فرض شود که الزاماً یکی بر دیگری اثر گذاشته است. گاه در جاهای دیگر مسجد جامع، مثلا در حیاط آن، در هوای آزاد یا در یک عیدگاه و یا در مصلی منبرهای اضافی گذاشته می‌شد با حجاری می‌گردید که اعتبار آن‌ها در حد همان اضافی بودن آن‌ها بود. دو واژه عیدگاه و مصلی به مسجدی گفته می‌شد که در آنها نمازهای فوق العاده به مناسبت دو عید بزرگ فطر و قربان یا نماز باران و… در مواقع خشکسالی، قحطی و نظایر آن برگزار می‌شد. تزیین منبرها براساس سنتی اتفاقی، به صورت قابل تشخیصی کلیشه‌ای بود. سازه چوبی آن‌ها بر اساس قطعات چوبی بود که وقتی با هم ترکیب می‌شدند طرح کلی به وجود می‌آمد. این طرح معمولا هندسی بود، هر چند که نمونه‌های اولیه، نظیر منبرهای فاس و مراکش، دارای طرح‌های گل و بوته‌ای هستند. از قرن چهاردهم به بعد انواع متنوعی از منبرها پدید آمد. نمونه‌هایی از آن که با کاشی‌کاری تزیین شده بودند در ایران، و به صورت روزافزونی در عثمانی، برپا شدند. منطقه اخیر به نوع سنگی یا مرمرین منبرها با آسمانه یا قبه همراه با تزیینات منبت و مشبک متمایل بود. منبرهایی نیز از آجر و آهن دیده شده است . معمولا کاربرد مصالح مقاوم با طرح‌های ساده همراه بود. در اصفهان دوره صفویه در قرن هفدهم میلادی (یازدهم هجری)، منبرهایی ساخته می‌شد که عینا مشابه شکل منبر دامغان بود که به یک هزاره پیش از آن تعلق داشت، منتهی این بار به جای خشت، از سنگ مرمر گران‌قیمت استفاده شده بود.
از مقصوره نمونه‌های کمتری باقی مانده و محتمل است که این وضعیت بازتابی از ندرت نمونه‌های آن در دوره سده‌های میانه باشد. علت چنین امری نیز چندان دور از دسترس نیست. دیگر نمونه‌ها در مجموعه‌ها و بنیادهای چندمنظوره نظیر مجموعه سلطان قلاوون در قاهره اشاره داشت. ریشه و خاستگاه مقصوره هر چه که باشد، جای کمترین تردیدی در نوع کارکرد نمادین آن نخواهد بود. در واقع، مقصوره تجلیل قابل رؤیت مقام و منزلت حاكم ولذا بخش جدایی ناپذیری از عنصر دنیوی مسجد جامع اسلامی و بیان‌گر ارتباط نزدیک آن با شکوه و تشریفات سلطنتی بود. تاریخ بعدی مقصوره حکایت از ضعیف و کم رنگ شدن این ارتباط دارد. به صورتی که این کلمه برای اشاره به بخشی از مسجد که جهت ادای نمازهای جماعت، در مقابل نماز فرادی، کنار گذاشته می‌شد تغییر کاربردی داد و با چنین مفهومی، شکل آن دچار تغییری اساسی گردید. از قرن یازدهم میلادی به بعد، به ویژه در شرق اسلامی، مقصوره‌ها به شکل گنبدخانه‌های بزرگی که در شبستان مسجد ترکیب شده بودند رو به ازدیاد گذاشتند که مسجد کبیر اصفهان نمونه‌ای از آن است. معمولاً مقدم بر این گنبد یک راهروی مرکزی شاخص قرار می‌گرفت. مسجد بیبرس در قاهره نشانه نفوذ همین رسم در غرب دنیای اسلام است. مقصوره، مانند منبر، در اشكال و اوضاع مختلف ظاهر می‌شود، که از آن میان می‌توان به نمونه‌های متحرک چوبی (نظیر قیروان) و دیگر نمونه‌ها در مجموعه‌ها و بنیادهای چند منظوره نظیر مجموعه سلطان قلاوون در قاهره اشاره داشت.
 (raised gabled transept) مقصوره، با داشتن تمام اهمیت نمادین، و البته تأثیر کالبدی که صرف حجم آن می‌تواند به جای بگذارد، حتی زمانی که متضمن شبستان گنبدپوش می‌شود، نمی‌تواند ادعای داشتن نقش عمده عبادی را داشته باشد. همین مطلب در مورد آن دو عنصر دیگر (راه یافته به معماری مسجد) نیز که ریشه‌های بیگانه دارند و (به تدریج) بیشتر و بیشتر در مساجد جامع بزرگ شهری ترکیب شدند، با قوتی بیشتر صدق می‌کند. این دو عنصر عبارتند از گنبد واقع بر فراز محراب و شیروانی برجسته راهروی مرکزی به دلیل آنکه نمی‌توانست در تمام مساجد به کار رود با استقبال زیادی مواجه نشد. از آن گذشته، برای این که راهروی مرکزی تأثیر مطلوب خود را به جا بگذارد مستلزم شبستانی بود که نظام بام بندی آن موازی قبله باشد و نه عمود بر آن. هدف از راهروی مرکزی عمود بر محور شبستان (transept) تنها ایجاد محوریتی متفاوت نسبت به جهت غالب در شبستان بود، تا محراب که در انتهای آن قرار داشت برجسته تر شود. ارتفاع اضافه سقف این راهروی مرکزی، که بالاتر از بام شبستان قرار داشته و عمود بر خط بام حرکت می‌کند، تجسم بصری بیرونی این مسیر تشریفاتی است.
برحسب حسن اتفاق اولین مسجدی که این معنی را بیان داشت یکی از نخستین بناهای اسلامی یعنی مسجد کبیر دمشق بود. راهروی مرکزی بی‌درنگ به عنوان بخش لایتجزای طرح دمشق تشخیص داده شد، و به اشکال مختلف در تمامی مساجد وابسته به این نمونه اصلی تکرار گردید. هر چند همین وابستگی به طرح دمشق موجب شد که این عنصر در مساجدی که ریشه در خاستگاه‌های دیگر دارند و به مراتب در اکثریت هستند هیچگونه تجلی نداشته باشد. پس بدیهی است که این عنصر به هیچ وجه یک بخش الزامی و یا حتی مرسوم یک مسجد نیست. بدین ترتیب این سؤال مطرح می‌شود که این عنصر از آغاز چرا در معماری مسجد مطرح گردید؟ فضای محدود ما مانع بحثی با جزییات لازم است و لذا باید به مجمل ترین وجه، دو امکان را که بیش از همه محتمل هستند مطرح کنیم. اول این‌که می‌توان گفت تبدیل کامل جبهه غربی یک کلیسای سوری به صورتی که بتواند به عنوان شاه‌بیت در نمای داخلی یک مسجد عمل کند اگر بنا نباشد که به عنوان یک تقلید صریح تفسیر شود، کنایه‌ای از یک پیروزی سیاسی و مذهبی بوده است. باید پذیرفت که چنین تعهدی در ترکیب بند مجدد اجزاء (بنا) شیوه جاافتاده و مرسوم در رویکرد (معماران) اموی است. با این همه چنین به نظر می‌آید که امکان دوم، یعنی در ارتباط با تشریفات شاهانه، محتمل تر است. با این حساب باید قرینه آن را نه در معماری مذهبی بلکه در کاخها، اعم از کاخ حکومتی نظیر راونا، کاخ اسقفی مانند بشری یا امپراطوری در قسطنطنیه جستجو کرد. در هر سه مورد نمای شیروانی یک ورودی قوس دار را در بر گرفته است که به مسیر شرفیابی باز میشود. این مسیر معمولا به اطاق تخت گاه منتهی می‌گردد. البته در مسجد تالار تخت گاه وجود ندارد و در قرآن و یا در صدر اسلام هم چیزی برای پذیرایی رسمی شاهانه ذکر نشده است. معهذا ورود تشریفاتی خلیفه یا سلطان به مسجد جامع برای نماز جمعه سنت پایداری در جهان اسلامی قرون وسطی بود. شیروانی برافراشته راهروی مرکزی، محراب و سرانجام گنبد روی مقصوره و منبر، در مجموع صحنه آرایی معمارانه‌ای را پدید می‌آورد که به طور طبیعی مناسب چنان وضعیت‌های تشریفاتی بود. ممکن است در معماری غربی سده‌های میانه فراگرد قابل مقایسه و مستند بهتری مشاهده شود.
خلف شیروانی برافراشته راهروی مرکزی مسجد کبیر دمشق را باید تقریبا تنها در غرب دنیای اسلامی ردیابی کرد. منتهاالیه شرقی نفوذ مسجد جامع دمشق احتمالا مسجد جامع دیاربکر در آناتولی است. قابل توجه است که در میان مساجد مصر آن‌هایی که عنصر شیروانی افراشته راهروی مرکزی را تکرار می‌کنند. اگرچه معدودند ولی از عالی ترین مساجد زمان خود به شمار می‌آیند مانند الأزهر، الحاكم و بیبرس. این خود اشاره به این امر دارد که وقتی عنصر مزبور به خارج از مرزهای سوریه رهسپار شد ارتباط سلطنتی خود را حفظ کرد. شکل این عنصر به مرور ساده شد تا بتواند ترکیب ملایم تری را در نمای حیاط، که مشخص‌ترین عنصر را تشکیل می‌داد، بیابد. این چنین پدیده‌ای به طور اخص در مساجد بزرگ مغربی قابل ملاحظه است. در این نوع مساجد هم‌چنان عرض بیشتر راهرو مزبور نسبت به راهروهای اطراف حفظ شده است، ولی هیبت بیرونی بام آن، دیگر نسبت به سایر بام‌های مسجد چندان نمایان نیست. مهمتر از همه، آن فكر اصلی محورهای متنازع که برای شکل راهروی مرکزی بسیار حیاتی بود، از میان می‌رود. احتمال دارد که چنین اتفاقی قبلا در مسجد اموی مدینه و بیش از یک قرن بعد در مسجد کبیر سامراء رخ داده باشد. در این مساجد مغربی راهروها نیز عمود بر دیوار قبله بنظر می‌رسند و راهروی مرکزی تنها به واسطه عرض و ارتفاع بیشتر و ابعاد بزرگتر طاق بندی‌ها است که متمایز می شود. بدین ترتیب در دراز مدت مفهوم راهروی عمود بر شبستان (transept) نشان داد که در متن معماری اسلامی به عنوان یک کل، پدیده ای نامتجانس بوده است و جای خود را به راهروی محوری داد.
و نهایتاً درباره گنبد روی محراب ـ یا روی دهانه پیش از محراب ـ به عنوان جایگزین چه می توان گفت؟ معماری رومی به طور قاطع نقش افتخار آمیز شخصیت گنبد را با شرف دادن به مکان آن در معماری کاخ‌ها پایدار کرده است و تصادفی نیست که عظیم‌ترین بنای مذهبی رومی، یعنی پانتئون، گنبد را نقطه کانونی خود قرار می‌دهد. البته این چنین پیوستگی‌های والا مانع از آن نشد که رومی‌ها گنبد را در بسترهای متواضعانه تری نیز به کار برند، ولی در معماری بیزانسی، استفاده از مقیاس بزرگ گنبد، در کلیساها و صومعه‌ها انگاره‌ای جا افتاده و تثبیت‌شده بود. از این رو است که کاربرد آن در مساجد و به طور اتفاقی در موقعیت‌های کلیدی، در کاخ های اسلامی یک انتقال طبیعی است. بهترین مکان برای قرارگیری گنبد در درون مسجد طبعاً نزدیک محراب بود، زیرا که به عنوان بخشی از رابطه پیچیده‌ای به شمار می‌آمد که بین محراب، منبر، مقصوره و راهروی مرکزی برقرار می‌شد. هر یک از این عناصر در اثر مجاورت با عنصر دیگر تأثیر افزوده‌ای را  دریافت می‌کرد. در یک مسجد با بام تخت، شیبدار یا حداکثر با طاق‌بندی های خوابیده، بدیهی است که حضور یک گنبد تمام‌عیار اگر نگوئیم بیانی از نمادگرایی مذهبی یا سیاسی است، قطعا تأکیدی بر یک کانون عبادی هست. با توجه به این واقعیت که محراب اساسا بخشی از انتظام داخلی مسجد است و وضعیت آن از طرف خارج قابل تشخیص نیست (هرچند که در برخی از موارد، قدری برجستگی در دیوار قبله ایجاد می کند)، لذا ارزش گنبد به عنوان نشانه خارجی آن کاملا واضح است. علاوه بر آن، شکل گنبد همراه با پیوند غنی و ذاتی این جهانی آن تأکید بر نقش شاهوار محراب دارد. و بالاخره گنبد موقعیت قبله را مشخص می سازد و همین امر در بافت‌های شلوغ شهری که بدون آن از نقاط ثابت هدایت‌گر محرومند، از اهمیت فوق العاده‌ای برخوردار است. گنبد بر فراز محراب ثابت کرد که پایدارترین و فراگیرترین وجه معماری قرون وسطای اسلامی است و فایده آن به عنوان علامت مشخصه، به تدریج آن چنان اعتباری کسب کرد که موجب شد این فکر در مقیاس وسیع‌تری کاربرد پیدا کند. برپاکردن گنبدهای جفتی با سه تایی بر فراز عرصه محراب، مقصوره و راهروی مرکزی یا بر فراز مرکز امتداد دیوار قبله اثرات مضاعف داشته است. ترکیب مطلوب دیگر برای مشخص کردن باقیمانده‌های راهروی عمود بر شبستان که پیش‌تر معمول بود و اینک تبدیل به یک راهروی مرکزی وسیعتر شده بود، قرار دادن یک گنبد در هر یک از دو سر آن بود. برای روشن کردن وضعیت دیوار قبله نیز دو گنبد در دو انتها و یک گنبد در وسط آن (بر روی محراب) قرار می‌دادند. یک چنین ابزارهایی نشان می‌دهند که معماران اسلامی بناهای خود را با دیدی جامع‌نگر طراحی می‌کردند و گنبدها را به مثابه نت‌های تزیینی برای فاصله گذاری میان ضرباهنگ یک دیوار قطعه بندی شده و یا ردیفی از ستون‌ها به کار می‌بردند. یک چنین پس زمینه‌های تخصصی معمارانه، هرچند، گنبد را به طور مطلق از پیوندهای دنیوی و مذهبی آن که به لحاظ سنتی بسیار قوی بود عاری نساخت، ولی این وضعیت حتی زمانی که رواج معماری گنبد به مرحله اوج خود رسیده بود، پابرجا بود. سرانجام مدارج دوره عثمانی یک سلسله مراتب مشخص که بر مبنای تغییر تدریجی در اندازه‌ها بود تضمین کرد که گنبدهای اصلی با قرار گرفتن در میان گنبدهای بسیار کوچکتر به صورت مناسبی برجسته شوند.
بدین ترتیب، این‌ها پنج عنصر مساجد جامع هستند که می‌توان برای آن‌ها حداقل تا حدودی مدعی ریشه‌های بیگانه با ویژگی‌های سلطنتی شد. همان گونه که قبلا نیز اشاره شد، هیچ کدام از این عناصر جنبه حیاتی برای کارکرد صحیح مسجد ندارند. نظر به این که محراب و منبر دارای یک مهر تأیید سنتی و ناگسستنی هستند که تسلسل آن تا سیزده قرن قبل امتداد دارد، لذا می‌توان چنین استدلال کرد که هر یک از این دو عنصر بخش جدایی ناپذیری از مساجد جامع به شمار می‌آیند. در واقع، هرچه که تفسیر دقیق آیین مسلمان بخواهد ارائه دهد، باز هم نمی‌توان قدرت عرف و سنت را در مورد این دو عنصر کاملاً نادیده گرفت. سه عنصر دیگر از چنین ارتباط مستقیمی با سلیقه مسلمانان بی بهره‌اند و تا حدود زیادی به فراموشی سپرده شده و یا این که وجهه خود را تنها در برخی از نواحی حفظ کرده‌اند. کاسته شدن از اهمیت در مقایسه با منزلت اولیه‌ای که داشته‌اند، قطعاً با جدایی تدریجی خلافت از امامت نماز جمعه ارتباط دارد. به همان میزان که خلیفه وظایف خود را در ارتباط با نماز جمعه به امام و خطیب واگذار می‌کرد بخش‌هایی از مسجد که به طور ویژه به حضور شاهانه (خلیفه) مربوط می‌شد، نیز ناپدید می‌گردید. ولی رابطه بین سیاست و مسجد همیشگی و بادوام بود. زمانی که اخشید، حاكم مصر در قرن دهم میلادی، از طرف خلیفه در مقام خود ابقا گردید، درهای مسجد اصلی قاهره با ورقه‌های زر مرصع شد. احترام به حاکم در دوران فاطمی از این هم فراتر رفت، به صورتی که ذکر نام هر یک از حكام فاطمی در مسجد الازهر کافی بود تا مردم خود را به سجده بیاندازند.
هرچند که صحن مسجد از لحاظ نظری جذاب‌ترین جنبه از دیدگاه یک بیننده است، ولی در باره آن مطلب زیادی نمی توان گفت. اثر آن بر بیننده عمدتاً به میزان زیادی بستگی به ابعاد آن دارد. فضای عظیم و خالی آن به بیننده حالت مکث می‌دهد و یادآور می‌شود که دنیای کاری روزمره را پشت سر گذاشته است. نظیر حیاط مقابل کلیسا (آتریوم) در کلیساهای اولیه مسیحی (این محوطه باز) به خوبی نزدیک شدن به شبستان را خبر می دهد و محدوده‌ای را تعریف می‌کند که مقدس است، حتی اگر به صورت منظم از آن برای نیایش استفاده نشود. برای حیاط شکل ثابتی وجود نداشت، ولی مستطیل، با توجه بر عرض یا طول آن، شکل غالب را تشکیل می‌دهد. معمولاً نمای داخلی آن را رواقه‌ایی مسقف با سقف گنبدی تشکیل می‌دهند. فضای باز آن را یک گنبد کوچک، نظیر ساختمان خزانه در مسجد جامع دمشق، حما یا صنعا می تواند قطع کند. مزار یا آرامگاهی و شاید هم منبری، حوضی یا دکه‌ای سکون این فضای باز را بر هم می‌زند. این عناصر اضافی چیزی از تأثیری که حیاط می خواهد در ایجاد احساس فضایی یکپارچه بگذارد نمی‌کاهد. در شهرهای بزرگ‌تر، حیاط پذیرای اجتماع نمازگزاران نماز جمعه شبستان‌ها بوده است. حتی در مراکز کوچکتر، ظرفیت آن برای مناسبت‌های فوق‌العاده‌ای نظیر اعیاد چاره ساز بود. صحن هرگز فضای مرده‌ای نبوده است.
عبادت اسلامی مستلزم وضو گرفتن به عنوان مقدمه نماز بود. از این رو، در اغلب مساجد ایجاد تسهیلات لازم برای چنین امری متداول بوده و شکل‌های مختلفی را به خود می گرفته است. این نوع تسهیلات گاهی فضای گنبدداری را شامل می‌شد و یا به صورت حوضی در میان مسجد بود که به منظور شستشو تعبیه شده بود. زمانی که ابن طولون حاكم مصر بود به واسطه افزودن حوضی در میان مسجدش مورد انتقاد قرار گرفت این حوض مدت‌هاست که از میان رفته است ).ده ستون مرمرین گنبدی را بر دوش داشتند و در زیر گنبد حوضی به قطر چهار متر وجود داشت. در مرکز این حوض فوارهای بود. دور آب نرده کشی شده بود. احتمالا تمام این‌ها به یک زندگی درباری نزدیکتر بوده است، (زیرا) در قبة البرودیین در مراکش، فواره‌ای نظیر آن وجود داشته است که برخی از آن به عنوان کوشک در مجموعه یک کاخ تعبیر کرده اند. سنت جایگزین این است که وضوسازی در وضوخانه‌ای در آبریزگاه مسجد و در خارج آن صورت گیرد. در این صورت سنگابی برای آب آشامیدنی در میان صحن قرار می‌گرفت. شاید در آن مساجد (نظیر برخی از مساجد دوره عثمانی در بورسی) بتوان تأثیر خانه‌های کلاسیک رومی را که حوضی «باران گیر» در حیاط (آتریوم) خودش داشتند، جستجو کرد. در این نوع مساجد امکانات وضو در زیر یک نورگیر در خود شبستان قرار داده می‌شدند. در ایران، و به ویژه در هندوستان، بخش بیشتر حیاط را آب نمایی (حوضی اشغال کرده است که نقش عنصر چشم‌انداز را نیز ایفا می‌کند و عریانی گستره حیاط را تخفیف میدهد و نواری از رنگهای متضاد را فراهم می‌سازد. در جاهای دیگری که مذهب مسلط یا رسمی آن حنبلی بود، وضو ساختن با آب راکد مجاز نبود و وضو باید با آب جاری انجام می‌گرفت. لذا در مساجد حنبلی آب را توسط شیرهای آب به جریان می‌انداختند.
در مساجد بزرگتر، ابعاد اجتماعات به تدریج مسئله‌ای را پیش آورد که قبلا مطرح نبود. ازدحام مردم به گونه‌ای شد که رؤیت امام، مشکل شد. از حدود قرن نهم به بعد، راه حل را در این گونه مساجد در برافراشتن سکو یا دکه‌ای دیدند که گروهی مؤذن روی آن قرار می‌گرفتند و حرکات نماز را همراه و همزمان با امام و در دید کامل نمازگزاران صف‌های عقب ادا می‌کردند. چنین رویه‌ای موجب تشتت می‌شد و لذا چندان ادامه نیافت مگر در مساجدی که طرح آن‌ها انجام چنین رویه‌ای را ضروری می‌ساخت. با این که مشهور است که بغداد به سال۹۱۲/۳۰۰ بیست و هفت هزار محل برای برگزاری نماز داشته، ولی بر اساس برخی گزارش‌ها فقط در سه مسجد نماز جمعه برگزار می‌شده است. این مساجد برای پذیرش جمعیت عظیمی که برای نماز گرد می‌آمدند جای کافی نداشت. و لذا صف‌های نمازگزاران هفته به هفته از پشت سردرهای مسجد به بیرون می‌زد و نفرات بعدی نیز که با کرجی‌های خود از راه دجله می‌آمدند، به همین جماعات می‌پیوستند. در چنین شرایطی ائمه اضافی در فواصل مورد نیاز قرار می‌گرفتند تا اعمال عبادی نمازگزاران همزمان انجام شود. بعضی اوقات، مساجد طبعا بیش از هدفشان عمر کرده‌اند، ابن جبیر که بغداد را در قرن دوازده دیده، با آن که از این شهر تقریبا جز نام مشهورش چیزی باقی نمانده بود، در آن یازده باب مسجد جامع می‌یابد.
بدین ترتیب سرانجام سیاهه عناصری که به همراه یکدیگر یک مسجد نوعی را تشکیل میدهند به پایان می‌رسد. روشن است که سنت اسلامی جایی برای اسباب و اثاثیه ای، مثل نیمکت‌های ثابت، حوضچه تعمید، شمایل مسیح، مذبح، و انواع مجسمه‌های مختلف کلیسایی و نظائر آن که کلیسای مسیحی را می‌سازند، ندارد. برای نوا و موسیقی گاهی پیش‌بینی‌هایی شده است. مقدسی متذکر می‌شود که در خراسان رسم بر آن بود که دسته نواخوان روی نیمکتی مقابل منبر بنشینند و نوایی را با لحنی ماهرانه بخوانند. به نظر می‌رسد که استفاده از شیشه‌های رنگی – البته به شکل مجرد و نه تصویری ـ بیش از آنچه که غالبا تصور شده، معمول بوده است. ولی در نهایت تنها اشیایی که عریانی زاهدانه پهنه شبستان معمولی را بر هم می‌ریخت، چراغ‌ها بودند که به ش کل چهل‌چراغ‌های مثلث، به تعداد صدها و حتی هزاران چراغ از سقف تا ارتفاع قد انسان آویخته می‌شدند. ارزش نمادین یک چنین نورپردازی به عنوان استعاره‌ای از اشراق روحانی آن زمان که سنت ترسیم نمایشی قندیل در محراب را در نظر آوریم هویدا می‌شود. این قندیل را آیات نور در بر می‌گرفت (قرآن۳۵:۲۴ ) «خداوند نور آسمان‌ها و زمین است، مثل نور او به سان چراغدانی است که در آن چراغی قرار دارد، چراغ در شیشه‌ای است، و شیشه گویی ستاره‌ای درخشان است…». محراب‌ها و مقابر در مناسبت‌های ویژه با نورپردازی می‌شدند. بیهقی می‌گوید: مأمون خلیفه عباسی بود که دستور داد مساجد باید به شیوه‌ای فاخرتر از آنچه که قبلاً مرسوم بوده است نورپردازی شوند. با آغاز قرن دهم، چراغ عظیم اجاق مانندی (که تنور نامیده می‌شد) برای این منظور مرسوم شد. الحاكم خلیفه فاطمی یک چنین شیئی را که از نقره ساخته شده و یکصد هزار مثقال وزن داشت به مسجد عمرو در قاهره هدیه کرد. برای این که بتوانند آن را در این مسجد نصب کنند مجبور شدند درهای مسجد را بردارند.
غیر از چراغ، تنها اثاثیه دیگری که معمولا در مساجد یافت می‌شد، کف پوش آن بود. حصیرهای بافته شده نی متداول‌ترین پوشش کف مساجد در قسمت اعظم جهان عرب بود. فرقه‌های مختلف برای پوشاندن کف مساجد خودشان از حصیرهای مختلفی استفاده می‌کردند. رسم پوشاندن کف مسجد، بدون تردید ناشی از این نیاز مذهبی بود که همگی باید بدون کفش وارد مسجد شوند. حضرت محمد(ص) خود گاهی به هنگام نماز از زیرانداز استفاده می‌کرد و جای شگفتی نیست که کف مساجد ایران و ترکیه ـ سرزمین‌هایی با سنت کهن فرشبافی ـ با قالی مزین شود. این قالی‌ها یا از کرک و پشم بودند و یا از نخهای پشمی و پنبه‌ای (گلیم یا زیلو). فرش‌های تجملی اختصاص به جشن‌ها و اعیاد بزرگ داشتند. چنین رویه‌ای موجب می‌شد که فرش‌ها دچار کهنگی و فرسودگی کمتری شوند. همین امر دلیلی برای وجود عالی ترین و قدیمی ترین فرش‌ها در مساجد است. طبیعی است که زاهدان، چنین تجملی را به دلیل مغایرت با اسلام رد می‌کردند. استفاده از عطریات در مساجد نیز مخالفت می‌شد. معهذا در قرن دهم در مسجدالازهر برای معطر ساختن بنا در خلال ماه رمضان و دیگر اعیاد، مواد معطری چون مشک، کافور و عود هندی در دسترس بود.
 آموزش، به ویژه در چهار قرن اول صدر اسلام، شاید اصلی‌ترین کارکرد ثانوی مسجد بود. این اصطلاح با سلسله وسیع فعالیت‌های مذهبی مرتبط می‌شود که عبارتند از تحصیل قانون اسلامی و به عبارتی تحصیل علوم دینی نظیر تفسیر و فقه؛ حفظ قرآن که غالبا در بنایی به نام دارالقرآن یا دارالحفاظ انجام می‌گرفت؛ تحصیل حدیث یا گفته‌های پیامبر، که برای این منظور گاهی دارالحدیث ایجاد می‌شد. کتاب ـ مدارسی با تأکید قوی بر روی تعالیم دینی ـ نیز گاه در عرصه مسجد برقرار می‌شد. آموزش معمولا در شبستان برگزار می‌شدند؛ مدرس در کنار ستونی قرار می‌گرفت و محصلین بر اطراف او حلقه می‌زدند. مقدسی جغرافی‌دان در قرن دهم میلادی شاهد یکصد و بیست حلقه این چنینی در مسجد اصلی قاهره بوده است. مدرسین فقه می‌توانستند بیش از پانصد نفر مستمع داشته باشند. وجاهت مذاهب مختلف می‌توانست به نسبت تعداد محصلینی که جذب مسجد می‌شدند تعیین گردد. ابن سعید می‌گوید که در سال۹۳۸/۳۲۶ شافعی‌ها و مالکی‌ها هر یک پانزده حلقه درس در مسجد اصلی فسطاط داشتند، در حالی که حنفی‌ها تنها سه حلقه درس داشتند. سیوطی نقل می‌کند که جمع شاگردانی که اطراف امام عالی مالکی گرد می‌آمدند هفده ستون مسجد را فرا می‌گرفته است. گاهی بناهایی به عنوان مدرسه (صرف) ساخته می‌شدند تا وظایفی که قبلا مسجد در زمینه تعلیم و تعلم به عهده داشته است را متکفل شوند. گرچه حتی همین مدارس نیز گاه در جوار مسجد و یا در درون آن واقع می‌شدند، البته تا همین امروز شهرت برخی از مساجد خاص بیشتر به خاطر نقش آن‌ها به عنوان دانشگاه است تا عبادتگاه. از آن جمله‌اند: مسجدالازهر در مصر (تأسیس به سال۹۷۰/۳۶۱) که بی تردید کهن ترین دانشگاه جهان است که به طور مستمر دایر بوده است. مسجد قرویین در فاس، که مؤسسه آموزشی بی همتای غرب مراکش؛ و مسجد زیتونه تونس که معادل مسجد قرویین در شرق مغرب اسلامی است.
مسجد در سراسر سده‌های میانه و در برخی از موارد، تا به امروز، روابط نزدیک خود را با وجوه خاص آموزش نظیر: دنیای علما، طلبگی و کتاب حفظ کرده است. بیش از همه جا در مسجد بود که طلاب برای مباحثه، سخنرانی و استماع آخرین آثار گرد می‌آمدند. پیش از ظهور چاپ، انتشار به این معنا بود که اثر مورد نظر در حضور جمع خوانده شود تا در حضور خود مؤلف یا کسی که از طرف مؤلف اجازه کتبی داشت، مورد تصدیق قرار گیرد. هر شخصی که به این ترتیب مجاز شناخته می‌شد به نوبه خود و با همین روال به دیگران مجوز می‌داد. مسجد برای چنین کاری میدان مناسبی بود. هر مسجد صاحب نامی برای خود کتابخانه‌ای داشت و کتاب‌های آن نیز معمولاً به صورت ارث در اختیار آن قرار می‌گرفت. مساجد همچنین می‌توانستند به عنوان محلی برای حراج عمل کنند. نقل است هنگامی که قاضی ابوالمطرف در سال ۱۰۲۹/۴۲۰ در قرطبه وفات یافت، کتابخانه او در مسجدش به مدت یک سال به فروش رفت و بهای کتاب‌های او بالغ بر چهارصدهزار دینار شد. طلاب مسافر سرگردان، که وجه مشترک قرون وسطای اسلامی و مسحیت غربی است، عادت داشتند که مسکن خود را در مساجد بیابند. اینان عملاً باعث شدند که مساجد کار کردهایی نظیر مسافرخانه، آش خانه، دارالشفا (بیمارستان) و محل به امانت گذاشتن اموات را پیدا کنند. ابن بطوطه، این مسافر کهنه کار و عالم، طول و عرض جهان مسلمان را در قرن چهاردهم میلادی درنوردید، در حالی که متوقع بود که جا و غذای رایگان خود را در برد وسیعی از نهادهای مذهبی بیابد که می‌یافت. مسجد با گسترش طبیعی موارد بهره برداری از آن، نخستین توقفگاه برای تازه واردان، یعنی مسلمانان بخشهای دیگر جهان اسلامی بود.
در میان این کار کردهای کمتر مذهبی و یا نیمه‌مذهبی، مهم ترین کارکرد مسجد مکانی برای زیارت بود. یک چنین ویژگی را فقط پاره‌ای از مساجد داشتند و این‌ها معمولا مساجدی بودند که به طریقی یا به محمد(ص) و یا به برخی از مقدسین طراز اول مرتبط می‌شدند. معمولا تعداد این نوع مساجد در شامات و عربستان سعودی خیلی زیادتر از بقیه جهان بود. مهمترین آن‌ها مسجدالحرام در مکه، مسجدالنبی در مدینه و مسجدالاقصی در بیت المقدس بودند. بر اساس احادیث، ثواب نمازهایی که در این مساجد زیارتی برگزار می‌شد بیشتر از مساجد معمولی بود. این در حالی است که به موجب برخی دیگر از این روایات، ثواب نمازگزاران در مساجد معمولی خود بیست برابر بیشتر از جاهای دیگر بود. دامنه چنین تقدس ویژه‌ای بر حسب درجات به مساجد دورتر از قلب سرزمین اسلام کشانده شد، مثل مسجد قیروان در تونس و قونیه در ترکیه. تا همین امروز نیز جمعیت زیادی از شیعیان ایران، عراق و شبه جزیره عربستان برای زیارت به مسجد کبیر دمشق می‌روند.
 بین مسجد و قضا سابقه طولانی و ارجمندی وجود دارد. محمد(ص) خود از مسجد برای این منظور استفاده کرد. استفاده از مسجد به عنوان مکانی برای سوگند گرفتن و ثبت آن و نیز برای عملیات ثبتی تنها یک وجه از این همزیستی است. مهم‌تر آن که در سده‌های میانه رسم بود در روزهای معین هفته بخشی از مسجد را برای برگزاری دادگاه به ریاست قاضی در نظر می‌گرفتند. براساس آن چه که در کتاب الاغانی آمده است در اصل رسم برای قاضی این بوده که در مسجد اصلی بنشیند و به ستونی تکیه بزند. چون این مکان یک مکان عمومی و گشوده برای تمام امت بود. تلاش بعدی (در قرن نهم میلادی) برای متوقف کردن این رویه، بر مبنای این اعتقاد که سنت مزبور موجب بی حرمت شدن خانه خدا می‌شود، شکست خورد. اگرچه از یک قرن پس از این گزارش ثبت شده است که نشان می‌دهد جمعی از مصریان که از بی عدالتی قاضی رنجیده خاطر شده بودند س جاده او را به بیرون از مسجد بردند و در کوچه انداختند. در زمان فاطمیان قاضی القضات قاهره روزهای یکشنبه و سه شنبه در جناح مسجد عمرو بن العاص جلوس می‌کرد. او یکی از شاه نشین‌ها را اشغال می‌کرد، یک مخده ابریشمین داشت، در چپ و راست او معاونان او می‌نشستند، در برابر او چهار خدمه و چهار منشی دادگاه حضور داشتند که دو به دو روبروی همدیگر قرار می‌گرفتند. دوانی نقره‌ای از خزانه ارگ در مقابلش بود. این‌که مسجد تنها محلی نبود که محاکمات در آن صورت می‌گرفت از گزارشی آشکار می‌شود که می‌گوید خلیفه عباسی، المهتدی، سرسرای ویژه گنبدداری ساخت که چهار در داشت و بر اساس وظیفه‌ای که خلیفه در صدر اسلام داشت، وی در همانجا عدالت را اجرا می‌کرد. گنبد دادخواهی (قبة المظالم) در سال ۶-۹/۲۵۵-۸۶۸ بر پا شد. بر حسب نقل قولی که از بیهقی می شود، خلیفه ترتیبی داده بود که این گنبد دادخواهی را در روزهای سرد با منقل های آتش (ذغال) گرم کنند که طرفین دعوا به واسطه سرما و نیز حضور ملوکانه او تبدیل به سنگ نشوند. این واقعیت که قاضی به سان خلیفه از منبری شبیه به منبر خطیب استفاده می کرده است، گواه رسایی برای کاربرد مسجد برای منظورهای بسیار متفاوت و تأکیدی بر وحدت رویه بسیاری از شئون تمدن اسلامی است. به همین ترتیب گویای این واقعیت است که چرا دعاوی مربوط به مسلمین در مسجد استماع می‌شد، ولی دعاوی مربوط به مسیحیان روی سکوهایی شنیده می شد که به مسجد منتهی می گردید.
(در این‌جا) باید بر بعد سیاسی که مسجد در قالب آن رشد کرده و عمل کرد به صورت مناسب تأكید شود. این وجهه (سیاسی) در مسجد بیان‌های گوناگونی پیدا می‌کند؛ آن پنج عنصری که قبلا از آن‌ها به عنوان عناصر بیگانه راه یافته به طراحی مسجد یاد شد، بسیار کمتر از آنند که تمام این بیان‌ها را پوشش دهند. برای مثال می‌توان به موقعیت بسیاری از مساجد اولیه اشاره داشت که در میان اردوگاه سربازان عرب و در جوار محل اقامت فرمانده و یا مالا کنار کاخ حاکم بر پا شدند. خطبه یکی از راههای متعددی است که این روابط نزدیک (میان مسجد و سیاست) به وسیله آن بیان میشد. خطبه که نشانی بود از مشروعیت و شرکت در (جمع مستمعین) آن معادل با بیعت و اتحاد همگانی بود. در زمان جنگ‌های داخلی و یا سایر انواع بی‌ثباتی‌های سیاسی وسیله‌ای سریع‌تر از خطبه برای آگاهی دادن به عموم درباره حاکم راستین و یا نماینده مورد وثوق او وجود نداشت . از این رو احساسات تند، علی‌رغم تقدس مسجد، با سنگسار کردن خطیب یا حتی کشتن او و یا بالعکس با مراسم لعن دشمن نظام از روی منبر، تخلیه می‌شد. درست همان‌گونه که ناخدای یک کشتی جنگی انگلیسی لازم بود پیش از تأیید رسمی اختیاراتی، خود را به مقامات عالیه نسبت دهد، در قرون وسطای اسلامی نیز اولین وظیفه یک حاکم (محلی) به هنگام کسب قدرت آن بود که بالای منبر برود. خدای را ستایش کند و نامه خلیفه را مبنی بر انتصاب خویش به صدای بلند بخواند، یا این‌که صرفاً با همان آرامش، رسیدن خود را به این مقام اعلام نماید. همین منبر صحنه‌ای بود برای همه گونه اعلام‌های سیاسی و نطق‌ها و رجز خوانی‌ها. همین که حاکم بالفعل بغداد اعلام کرد که عضدالدوله دیلمی لقب قدیمی شاهنشاه را برای خود برگزیده است، مردم شورش کردند و به واعظ سنگ پراندند. مسجد غالبأ صحنه مباحثات فرقه‌ای بود، که البته بعد سیاسی نیز داشت. معزالدوله حاکم دیلمی، مسجد بغداد را با کتیبه‌ها و نفرین‌های معمول شیعی آراست ولی همه آن‌ها در یک شب محو گردیدند. به همین نحو، در سال ۱۰۰۵/۳۹۵ الحاكم خلیفه فاطمی دستور داد بر روی بدنه خارجی مساجد نفرین و ناسزاهایی را به ابوبکر، عثمان، معاویه و خلفای عباسی بنویسند. گاه چنین نفرین‌هایی که بر روی مساجد نوشته می‌شد، ارتباطی با اختلافات فرقه‌های مذهبی نداشت. در سال۱۰۳۴/۴۲۵ از منبر وعظ مسجد بغداد لغو مالیات ضد مردمی ولی پر سود نمک اعلام گردید و بر در مسجد بر کسی که این مالیات را وضع کرد، لعن و نفرین‌ها فرستاده شد. سنت پناهگاه سیاسی بودن مسجد، به سان کلیسا در اروپای غربی، شدید در اسلام ریشه کرده بود. در برخی از موارد به منظور بهره‌گیری نظامی از مسجد نیز، تمهیدات لازم در آن به عمل آمده بود، مثل استحکاماتی که بتوانند مؤمنین را به هنگام شورش یا جنگ پناه دهند. یک چنین برج‌هایی، حتی زمانی که جامعه مسلمان به آن نیازی نداشت، مستعد آن بود که چهره سنتی به معماری مسجد دهد. گاهی مسجد کاربری نظامی نیز پیدا می‌کرد که نمونه آن زمانی است که زید بن علی در سال ۷۴۱/۱۲۳ قیام کرد و به مردم کوفه دستور داده شد که همه به سوی مسجد اعظم بروند، با این تأكید که هر کس وارد مسجد نشود با او همانند یک آشوبگر رفتار خواهد شد. وقتی همه وارد مسجد شدند، درهای مسجد به روی آن‌ها بسته شد. در زمان قیام همین زید، نقش مسجد از حالت دفاعی تبدیل به حالت تهاجمی شد. طبری نقل می‌کند که نیروهای شام از بالای مسجد به آن‌ها (شورشیان) نگاه کردند و شروع به پرتاب سنگ به روی آن‌ها نمودند. و بالاخره در شورش دیگری که در همین زمان اتفاق افتاد و آن را یزیدبن ولید با موفقیت رهبری می‌کرد، این بار مسجد اعظم دمشق محل تجمع دسیسه کاران شد، شاید چون می‌دانستند که اسلحه فراوانی در آنجا انبار شده است.
به نظر منطقی می رسد که هزینه‌های بنای عام المنفعه به عهده افراد جامعه‌ای باشد که از این بنا بهره می بردند. از این رو است که رسم توسعه مسجد (همان‌گونه که مثلا در مورد اصفهان ذکر شده است) باید از طریق تعهد پرداخت عمومی صورت می گرفت. ابن حوقل در جریان گزارش خود از سیسیل با حیرت ذکر می کند که «در «پالرمو» و «خالصه» و محلات خارج از حصار، در مجموع سیصد مسجد وجود داشت که تمام بام‌ها، دیوارهاو درهای آنها سالم و همه آنها در شرایط خوبی بودند… در هیچ مکان یا شهر بزرگی و حتی شهرهایی به ابعاد دو برابر این شهر نه دیده و نه شنیده‌ام که کسی چنین تعدادی را ادعا کرده باشد، مگر اهالی قرطبه که ادعا می کنند شهرشان پانصد مسجد دارد. البته خود من قادر به احصای این تعداد مسجد در قرطبه نشدم و در جای خود نیز با کمی تردید از آن یاد کرده‌ام. ولی رقم مربوط به تعداد مساجد سیسیل را تأیید می‌کنم، چون خودم قسمت اعظم آنها را مشاهده کرده‌ام. روزی در حالی که در کنار خانه.. قفصی که فقیه و محضردار است، ایستاده بودم، از مسجد او حدود ده مسجد را می توانستم ببینم که همه آن‌ها در میدان دید من بودند، بعضی از آن‌ها روبروی یکدیگر قرار داشتند و فاصله آنها با یکدیگر فقط به اندازه عرض یک گذر بود. در این باره  پرس و جو کردم، گفتند که اینان آن چنان مغرورند که هر یک مسجدی از آن خود می‌طلبند. حتی اتفاق می‌افتد که دو برادر همخانه که خانه‌های آنها را فقط دیواری از یکدیگر جدا  می‌کند، هر یک مسجدی مستقل از دیگری می سازد».
هرچند این ملاحظات کافی به ادای مطلب درباره کار کرد مسجد در سده‌های میانه نیست، با این همه به تنوع کارکردهایی که ویژگی مساجد این قرون را مشخص می‌سازد اشاره دارد و همچنین بیان‌گر علت استفاده از یک نقشه هسته‌ای است که عناصر اضافی می توانند به راحتی به آن پیوند بخورند. این انعطاف ذاتی از آغاز شکل گیری مسجد قابل ردیابی است، زیرا که به ضرس قاطع نمی توان گفت که از اساس مسجد به عنوان یک مرکز مذهبی ساخته شده است. خانه محمد(ص) بیشتر یک ستاد سیاسی مرکزی بود تا مکانی برای عبادت. مردم در آن اطراق می کردند، مجادله داشتند و حتى نزاع می‌کردند. مسجد قداست خود را به تدریج به دست آورد. به عنوان مثال، مسیحیان در عهد امویان اجازه داشتند که وارد مسجد شوند. برای مدت های طولانی فقط بخش‌های خاصی از مسجد کاملا مقدس شمرده می شد، مثل محراب، منبر و گاهی مقبره مقدسی که مورد احترام مردم بود. احکام رفتاری تدریجاً خود را تحمیل کردند: از پا در آوردن کفش‌ها اجباری شد و چنین مقرر گردید که آب دهان نیندازند (یا فقط به سوی چپ بیندازند)، سکوت و رفتار آراسته را رعایت مشکلات طبقه بندی کنند ـ پیش‌بینی‌ای که به ویژه متوجه بدوی‌های بی‌انضباط در ارتباط با کلیات ارائه شده فوق ضرورت انجام یک بود ـ مواظب نظافت لباس خود باشند، در روز جمعه بهترین بررسی تفصیلی درباره مکاتب عمده معماری قرون لباس خود را بپوشند و رعایت بسیاری دستورالعمل‌های دیگر اولیه اسلامی وجود دارد. ولی محدودیت جا فقط امکان در قرن نهم. کتابفروشان از فروش کتاب در مسجد منع شدند ولی ریشه یک چنین اعمالی را (مثل کسب و کار) به سختی می‌شد قطع کرد.
ابن حوقل، جغرافی‌دان قرن دهم، نظیر چنین اعمالی را، که غذا خوردن در مسجد بود، در فسطاط دیده است. بدون شک چنین رسمی در جایی شکل گرفته است که نان و آب فروشان در حوالی مسجد به کار و کسب خود مشغول و در انتظار مشتری بوده‌اند. مقامات حریری که در قرن دوازدهم نوشته شده است نشان می‌دهد که کلاهبردارها چگونه در مساجد زیاد شده‌اند. مقدسی، جغرافی نویس قرن، دهم، به طور اهانت آمیزی از اهواز در جنوب غربی ایران سخن می‌گوید: «در مساجد آن هیچ‌گونه تقدسی وجود ندارد، منظورم آن است که آنجا مملو از افراد متقلب است، افراد پست و نادان در آن قرار ملاقات می‌گذارند. از این رو مساجد هرگز خالی از افرادی نیست که در آنجا نشسته‌اند، در حالی که دیگران به نماز مشغولند. محل تجمع گرایان سمج و خانه گناهکاران است». نقش زن و جایگاه او در مسجد به دقت تعریف شده است. آن‌ها بایدجدا از مردان و پشت سر آنها قرار گیرند. نباید عطر بزنند و به هنگام عادات ماهانه نیز نباید وارد مسجد شوند. غالبا بخش خاصی از مسجد، نظیر غلام گردش‌های فوقانی در اطراف صحن یا در جایی پشت برای آن‌ها در نظر گرفته شده بود.
در ارتباط با کلیات ارائه شده فوق ضرورت انجام یک بررسی تفصیلی درباره مکاتب عمده معماری قرون اولیه اسلامی وجود دارد. ولی محدودیت جا فقط امکان برخوردی گذرا را میسر می سازد. بنابراین ضرورت دارد که درباره انواع خاصی از مساجد که مرتبط با دودمان‌ها یا ولایات مختلف هستند، به اجمال بحث کنیم و همچنین باید تنوع بیش از حد انواع را در سه بستر قالبی و تنگ سنتهای معماری قومی» یعنی: عربی، ایرانی و ترکی قرار دهیم. اگر چنین روشی در مورد تمام مساجد جهان اسلامی اعمال گردد مستلزم چنان ساده سازی می شود که فی‌المثل مساجد شبه قاره هند را، که نیمی از مساجد برجا مانده از سده‌های میانه جهان اسلام را تشکیل میدهد، می باید به عنوان فرعی از انواع عربی یا ایرانی به حساب آوریم. به علاوه این کار مستلزم آن است که بسیاری از معماری های بومی و مکاتب فرعی معماری اسلامی افریقا و جنوب مغرب، چین و جنوب شرقی آسیا را نادیده بگیریم. این مناطق برحسب اتفاق خارج از حوزه این کتاب قرار دارند؛ بدین ترتیب هدف از آنچه پس از این خواهد آمد پوشش دادن به انواع پایه و قابل توجه از مساجد قرون میانه در قسمت‌های مرکزی جهان اسلامی است. چنین ماده‌ای برای بحث، تن به تحلیل در قالب سه سنت «قومی» مزبور خواهد داد.
به همین دلیل، در این گزارش بیشترین توجه به مناطقی بوده که به طور استوار در صف اول تجربه قرار داشته‌اند و لذا به مناطقی که تغییر در آن‌ها بطیء بوده توجه کمتری شده است. به همین دلیل است که مثلا مغرب در این گزارش فضای کمتری را نسبت به ایران اشغال می‌کند، همچنان‌که عراق و شرق دریای مدیترانه (شامات) در مقایسه با مصر و آناتولی در جایگاه دوم قرار می‌گیرند. به علاوه این تأكیدها انعکاس‌دهنده این حقیقت بنیادی هستند که طرح مسجد به طور مشخص کمتر در معرض رنگها و انگ‌های محلی قرار می‌گرفت، در حالی‌که تزیینات و فنون سازهای و یا حتی اجزاء خاصی از آن، نظیر مناره این‌گونه نبود. همچنین تعمیم‌هایی که خواهد آمد، عمدأ مناطق حاشیه‌ای جهان اسلام را مستثنی می‌کند، زیرا تقریبا تمام مساجد این مناطق مربوط به پس از قرون وسطای اسلامی هستند و طبعا در سایه توسعه‌های سرزمین‌های مرکزی اسلامی قرار می‌گیرند. علاوه بر آن، در این سنتهای منطقه ای، صبغه بومی غلبه‌ای قدرتمند دارد، زیرا آن‌ها معمولا به شدت متکی بر منابع عقیدتی، رسوم و اشکالی هستند که وابستگی شان به اسلام اندک است. و به دلایل تاریخی، فرهنگی و جغرافیائی، به جریان اصلی معماری مسجد تعلق ندارند.
بنابراین، بررسی حاضر سرزمینهای اسلامی از اندلس تا افغانستان را تحت پوشش قرار میدهد. طبیعت این ماده  بحث، هر چند، به صورتی است که، درگیر شدن مستقیم با خلاصه گوئی‌ها در ارتباط با هر منطقه را نامطلوب می‌سازد، به این معنی که کمبود محض آثار به جامانده ایجاب می‌نماید که هر خلاصه‌ای را از تاریخ متفاوتی آغاز کنیم. در بیشتر مناطق جهان اسلامی مساجد کمتری از قرن یازدهم (به قبل) باقی مانده‌اند تا امکان ترسیم سبک‌های محلی میسر گردد. تشریح این سبک‌ها، در غالب موارد مستلزم ارجاع به مساجد قدیمی‌تر سایر مناطق و در نتیجه تکرار و توضیحات دوباره است. تصمیمات سرنوشت‌سازی که در توسعه بعدی شکل مساجد مؤثر افتاد در قرون اولیه صدر اسلام اتخاذ شد؛ و بناهای معدودی که این تصمیمات را در خود متبلور می‌سازند در سراسر منطقه گسترده‌ای از اندلس تا افغانستان پراکنده‌اند. با این حال پیوند فی‌مابین این بناها چنان است که جدایی جغرافیایی آن‌ها از یکدیگر را سهل می‌کند.
از آنچه که تاکنون گفته شد روشن می‌شود که ارائه گزارش کاملی از توسعه مسجد در قالب‌های منطقه‌ای آن بدون تیره و تار کردن موضوعات اصلی و یا مغالطه در آن‌ها کار ساده‌ای نیست. در مجموع، مسجد بنایی است که بیش از هر ساختمان دیگر اسلامی با آن مواجه می‌شویم و بنایی است که در گذر از قرون، نظر بیشترین جهانگردان، مورخین و محققین را به خود جلب کرده است. جای شگفتی نیست که مسجد تنها بنایی باشد که در معماری اسلامی گسترده ترین تغییرات را به خود دیده است. هرچند که تشریح تفصیلی این تغییرات غیر ممکن است ولی درباره خویشاوندی آن‌ها با یکدیگر هوشیار خواهیم ماند و به این ترتیب اصل را به خاطر پرداختن به جزئیات از دست نخواهیم داد. شاید ساده ترین راه حل (علی‌رغم مشکلاتی که بدان اشاره شد)، شناسایی سه دسته عمده معماری مسجد، ـ یعنی عربی، ایرانی و ترکی ـ و تلاش برای جای دادن هر یک از گونه‌های مختلف در یکی از آن‌ها باشد. البته ممکن است طبقه بندی‌های دیگری نیز داشته باشیم، همانند تقسیم بندی‌هایی که به صورت دقیق تری بر انواع بنا، دوره بندی‌های تاریخی، تقسیمات جزئی تر منطقه‌ای و یا کارکرد مبتنی هستند. یکایک این طبقه بندی‌ها قابل توصیه هستند، منتهی در همه آن‌ها این کاستی نیز وجود دارد که می‌توانند موجب از نظر دور ماندن این واقعیت برجسته، نمایان و یگانه شوند که در مورد مسجد، و نه در مورد هیچ‌یک از دیگر انواع (بنا در) معماری اسلامی، تمایزی خارق‌العاده میان سه نوع عربی، ایرانی و ترکی حفظ شده است. طبعاً بناهای زیادی وجود دارند که در آن‌ها این تفاوت‌ها ک‌مرنگ می‌شوند و نیز نمونه‌هایی وجود دارد که وجه مشخصی را از دیگری اخذ کرده‌اند. مثال‌هایی نیز از مساجدی وجود دارد که کاملا به سبک بیگانه و متفاوت از سبک رایج منطقه ساخته شده‌اند، نظیر مساجد عربی در هند و یا مساجد ترکی در الجزایر. علاوه بر این، از آنجایی که مساجد برای اولین بار در سرزمین‌های عربی برپا شدند، لذا  تأثیرات معماری عربی بر روی مساجد اولیه ایرانی و ترکی اجتناب ناپذیر بوده است. و بالاخره باید به مساجدی اشاره  کرد که سرسختانه از قرار گرفتن در هر گونه تقسیم بندی قومی، سیاسی و یا جغرافیایی ابا دارند و در پاسخ به کار کرد یا مناسبتی خاص برپا شده‌اند، یا این‌که شکل خویش را وامدار الهامات شخصی معمار خویش بوده‌اند. با این همه، پذیرش تمامی این تعدیل‌ها به معنی رد اعتبار تقسیم بندی سه گانه پیشنهادشده نیست. طبقه بندی ما (که نوعی خطای نزدیک به صحت است) چهار چوب مناسبی را برای بحث درباره تحولات تنها بنایی که در پیوند با ایمان اسلامی محوریت داشته است، فراهم می‌کند.

مطالب مرتبط