زیاریان





خشونت سیاسی
ناصر فکوهی

دسترسی

Block Title

زیاریان

بیشتر

آل بویه (۹۳۲ تا ۱۰۶۲میلادی) و آل زیار (۹۲۷ تا ۱۰۹۰میلادی)(۳۰). هر دو این سلسله‌ها، همچون سلسله‌های کوچکتری نظیر باوندیان (۶۶۵ تا ۱۳۴۹ میلادی) و سالاریان (۹۱۶ تا ۹۹۷ میلادی) از نواحی شمالی کشور یعنی سواحل دریای خزر، دیلم و طبرستان، و ارتفاعات داخلی آن ریشه گرفته بودند.
این مناطق به دلیل دسترسی بسیار مشکل آن‌ها همواره در برابر هجوم حکومت‌های مرکزی در ایران مقاوم بوده‌اند و استقلال نسبی داشته‌اند. از پیش از اسلام حاکمان محلی این منطقه دارای قدرت نظامی مستقل بودند و هر بار که فشار قدرت مرکزی بیش از اندازه افزایش می‌یافت به کوهستان‌ها پناه می‌بردند. پس از اسلام نیز چندین قرن طول کشید تا مسلمان‌ها توانستند این مناطق را اشغال کنند، اما حتی پس از اشغال نیز این ناحیه مرکز شورش‌های حاکمان محلی بود.


آل زیار برخلاف بوئیان رابطه خود را با طبرستان قطع نکردند و هر چند در دورانی توانستند قدرت خود را تا همدان و اصفهان گسترش دهند اما تمرکز قدرت نظامی شان بر کل شمال بود و تلاش کردند مانع از نفوذ قدرت‌های بیرون از منطقه نظیر سامانیان بشوند. از لحاظ دینی زیاریان شیعه مذهب بودند اما در سال‌های آخر به سنت روی آوردند و به دلیل این گرایش می‌توان آن‌ها را از سایر دیلمیان که همگی شیعه بودند تمایز داد. به طور کلی، نکته قابل توجه درباره سلسله‌های ایرانی کوچک در آن است که آن‌ها اغلب استفاده‌ای محدود از خشونت سیاسی انجام می‌دادند که هدف از آن نیز در مرحله نخست خلفا و پس از آن‌ها خاندان‌های رقیب ایرانی بود. این سلسله‌ها عمدتا سنی مذهب بودند، یعنی شیعه هنوز در این زمان به جوهره اصلی نوزایی ایرانی تبدیل نشده بود. اما چند سلسله آن‌ها نیز شیعه مذهب بودند نظیر دیلمیان و آل بویه. این سلسله‌ها نزدیکی بسیار بیشتری با مردم خود داشتند. و بالاخره دو گروه از این دولت‌ها از لحاظ منشأ قدرت سیاسی قابل ملاحظه‌اند. گروهی از آن‌ها قدرت سیاسی را از پایین به دست آورده بودند نظیر صفاریان و دیلمیان و گروه دیگری از آن‌ها قدرت خود را مدیون حرکتی از بالا یعنی از سوی خلفا بودند نظیر سامانیان و طاهریان.

کمتر

زیاریان که نوادگان زیاربن‌وردانشاه بودند، به طایفه پادشاهی گیلی که در ناحیه داخل به سر می‌بردند تعلق داشتند. گویند وردانشاه در میان گیل‌ها از اقتدار زیادی برخوردار بود. زیاریان نیز مانند دیگر سلسله‌های ایرانی نسب خود را در به دودمان پادشاهی پیش از اسلام می‌رساندند، و مدعی بودند که نوادگان ارغش فرهادان، شاه گیلان در زمان کیخسرو می‌باشند. اسفار در سال 318 ق/ 930 م مرداویج‌ بن‌ زیار را به اتفاق برادر خود شیرزاد مأمور کرد تا قلعه شمیران طارم را از دست محمد بن‌ مسافر سلاری بیرون کند. در مدتی که مرداویج قلعه را محاصره داشت، ماکان و امیر سلاری با وی نوشت و خواند آغاز کردند و به خروج بر اسفار برمی‌انگیختند، و هردوی آنها به وی وعدۀ مساعدت دادند. مرداویج به کمک پسران امیر سلاری دفعتاً بر شیراز دست یافت و او را همراه با 29 تن از رؤسای وروداوند، قبیله اسفار به هلاکت رساند. هنگامی که مرداویج در قزوین به اسفار نزدیک می‌گردید، سپاه اسفار وی را فروگذاشته، به مرداویج پیوستند. اسفار بگریخت و مرداویج قلمرو وی ری، قزوین، زنجان، ابهر، قم، کرج را متصرف شد. در سال 319 ق/ 931 م وی اسفار را اسیر و مقتول کرد و به سرعت همدان، دینور و اصفهان را یکی پس از دیگری از دست ولات خلیفه بیرون کرد. آنگاه متوجه ماکان گردید…و در سال 320 ق/932 م طبرستان و گرگان را به تصرف درآورد.
وشمگیر به طبرستان گریخت… حسن از وشمگیر شکست یافت… وشمگیر سیادت سامانیان را پذیرفت، اما چون ابن‌محتاج آهنگ خراسان کرد، وی بار دیگر ری را به دست آور؛ و تنها در سال 331 ق/934 م و این بار به طور قطع حسن بویهی وی را از ری بیرون راند. وشمگیر به طبرستان بازگشت و در آنجا از حسن‌بن‌فیروزان که قبلاً گرگان را متصرف شده بود شکست یافت. در مدتی که وشمگیر نزد اسپهبد شهریار باوندی گریخت، و سپس به دربار نوح‌بن‌نصر سامانی پناه جست، حسن‌بن فیروزان مناسبات حسنه‌ای با حسن بویهی برقرار بر کرد و دختر خویش را به نکاح وی داد، اما هنگامی که ابن‌محتاج در سال 333 ق/945 م بار دیگر ری را تصرف کرد… وشمگیر این بار به کمک سامانیان توانست مجدداً گرگان را به دست آورد، اما نتوانست آنجا را نگه دارد. وی در سال 335 ق/947 م به کمک لشکر انبوهی که سامانیان همراهش کرده بودند بار دیگر طبرستان و گرگان را از وی بگرفت. حسن ‌بن فیروزان بار دیگر با آل ‌بویه متحد گردید. اما مادام که سامانیان با آل ‌بویه دشمنی می‌ورزیدند، وشمگیر می‌توانست روی حمایت دولت بخارا حساب کند. در سال‌های بعد گرگان و طبرستان چندبار دست به دست گردید، تا آنکه در سال 344 ق/955 م میان رکن‎الدوله و سامانیان صلحی منعقد گردید که به موجب آن امیر بویهی متعهد گردید متعرض آل‌زیار در طبرستان نشود… در سال 347 ق/ 985 م وشمگیر موفق گردید مدتی کوتاه ری، پایتخت رکن‌الدوله را تصرف کند. دو سال بعد رکن‌الدوله نیز به تلافی عمل وشمگیر زمانی کوتاه گرگان را اشغال کرد، و در سال 351 ق/962 م (شاید در سال 355 ق/966 م) وشمگیر موقتاً طبرستان و گرگان را به آل‌بویه باخت.
 عضدالدوله در سال 369 ق/980 م طبرستان را از قابوس گرفت، و در سال 371ق/ 981 م مؤیدالدوله، برادر عضدالدوله گرگان را نیز از دست امیر زیاری بیرون کرد، و قابوس اعزام شده بود از آل‌بویه شکست یافت، ولایت زیاری مدت هفده سال زیر سلطه مستقیم آل‌بویه درآمد، و قابوس از این مدت هفده سال را در خراسان در تبعید به سر می‌برد. پس از مرگ مؤیدالدوله در سال 373 ق/984 م، صاحب ‌بن عباد، وزیر وی فخرالدوله را از خراسان فراخواند و در ری برجای برادر نشاند، اما وی اجازه نداد که قابوس بر سر قلمرو خویش بازگردد. تنها پس از مرگ فخرالدوله و جلوس فرزند خردسالش مجدالدوله در سال 387 ق/997 م بود که قابوس توانست به مستقر خویش برگردد. طرفداران وی بر رویان و طبرستان استیلا یافتند و پس از آهنگ فتح گرگان کردند. قابوس در سال 388 ق/ 998 م به گرگان بازگشت. پس از شکست برخی کوشش‌های آل بویه در بیرون راندن وی از گرگان، حکومتش به رغم ناخشنودی عامه دوام آورد. اگر چند قابوس مناسبات حسنه‌ای با محمود غزنوی برقرار کرد، اما جز قبول سیادت خلیفه تن به قیومیت کس دیگری نداد.
منوچهر اندکی پس از آن درگذشت، و پسرش انوشیروان شرف‌المعالی به شرط تعهد پرداخت خراج به محمود از وی برای جانشینی پدر تضمین گرفت. انوشیروان که هنوز کودک بود، در سال 423 ق/1032 م جانشین پدر شد، اما زمام امور در عمل در دست ابوکالیجار، خویشاوند مادری وی و رئیس زیاری سپاه بود. مسعود غزنوی جانشین محمود به شرط ادامه پرداخت خراج از سوی ابوکالیجار فرمانروایی وی بر گرگان و طبرستان را ابقا کرد، و سال بعد دختر ابوکالیجار را به زنی گرفت. اما ابوکالیجار از پرداخت خراج مرسوم خودداری ورزید، و در سال 426 ق/1035 م مسعود به گرگان و طبرستان تاخت و تا رویان پیش راند. ابوکالیجار از برابر سپاه غزنوی گریخت، اما با عقب نشستن سپاه غزنه، ابوکالیجار بار دیگر بر قلمرو خویش دست یافت، و با مسعود مصالحه کرد و متعهد گردید که پرداخت خراج را از نو تجدید کند. انوشیروان در سال 431 ق/1040 م موفق به دستگیری ابوکالیجار شد و زمام امور را خود به دست گرفت. اما این اوضاع و احوال ناآرام طغرل را برانگیخت که در سال 433 ق/2- 1041 م گرگان را تسخیر کند. طغرل مرداویج‌بن بشوی، سردار سابق غزنوی را عامل خود در ولایت گرگان کرد. و او بی درنگ با انوشیروان مصالحه نمود و به موجب آن سیادت طغرل بر سراسر گرگان و طبرستان اعلام گردید. زیاریان تا ربع آخر قرن تحت سیادت سلجوقیان به فرمانروایی خود بر ولایت گرگان و طبرستان ادامه دادند.    

شمس‌المعالی قابوس بن وشمگیر (366 – 403 هجری) از افراد مشهور خاندان زیاری است، وی مردی فاضل و کریم و ادب دوست و شاعر پرور و خوش‌خط بود و در عهد خود حتی در همان هجده سالی که در خراسان می‌زیست و دستگاه شاهانه نداشت پیوسته با علماء و فضلاء در معاشرت و مکاتبه بود و آنها را انعام و اکرام می‌کرد وصیت فضائلش به همه اطراف بلاد اسلامی رسیده بود. در انشاء نثر عربی با بهترین بلغای این زبان دم برابری می‌زد و در شعر فارسی و تازی هردو ماهر بود و دربارش پناهگاه فضلاء و شعرا بود و در نوروز و مهرگان به هریک از شاعران مقداری وظیفه می‌داد، از شعرای معروف دربار او یکی حکیم ابوبکر محمدبن علی خسروی سرخسی و دیگر ابوالقاسم زیادبن محمد قمری گرگانی است که هردو به فارسی او را ستوده‌اند، شعرا و معاشرین عربی زبان او بسیارند. دانشمند بزرگ ایرانی ابوریحان محمدبن احمد بیرونی کتاب مشهور خود الاثارالباقیه عن‌القرون الخالیه را در سال 391 به نام قابوس تألیف کرده و ابوالفرج علی‌بن حسین‌بن هندو ادیب و حکیم بزرگ چندی در خدمت او به اعزاز و اکرام می‌زیست، و حکیم و پزشک بزرگوار ابوعلی سینا هم به عشق درک خدمت او از خوارزم عازم گرگان شد.



مطالب مرتبط