پهلوی
خشونت سیاسی
ناصر فکوهی
دسترسی Block Title
دوره پهلوی (۱۹۲۵ تا ۱۹۷۹ میلادی)
بیشتردوران حکومت ۵۴ ساله پهلوی را باید لااقل به سه بخش تقسیم کرد که در هریک از آنها با گونهای متفاوت از خشونت سیاسی روبهرو بودهایم. نخستین بخش حکومت رضا خان است که رسما از سال ۱۹۲۵ میلادی با اعلام سلطنت سلسله پهلوی و انقراض قاجار آغاز شد ـ هر چند شروع واقعی آن را باید کودتای ۱۹۲۸ میلادی دانست و با ورود نیروهای متفقین به ایران در طول جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۱ میلادی و استعفای رضاخان پایان یافت. سپس دورانی ۱۲ ساله را شاهد بودهایم که از این زمان شروع و تا کودتای ۱۹۵۳ میلادی (۲۸ مرداد ۱۳۳۲) ادامه داشت. و سرانجام دورانی ۲۶ ساله که از کودتا تا انقلاب و سقوط سلطنت پهلوی تداوم داشت. خصوصیت عمومی حکومت پهلوی را باید در شکل گرفتن هر چه بیشتر دولت متمرکز و بوروکراتیک دانست که با تکیه گسترده بر عنصر خشونت به انجام رسید. در واقع به جز دوره کوتاهی از عصر پهلوی که در فاصله سقوط رضا خان و قدرت گرفتن واقعی محمد رضا پهلوی قرار دارد و در طول آن دولت مرکزی تا اندازه زیادی ناچار به عقب نشینی شد، سرتاسر این دوران دارای یک محور مشترک و آن تکیه بر ارتش و پلیس به عنوان پایههای اساسی قدرت است. اتکاء بر این دو پایه البته با هدف ایجاد تمرکز دولتی و از میان بردن بینظمی و اغتشاش در سطح کشور انجام گرفت اما نتیجه آن انباشت بیش از پیش خشونت درون بافتهای اجتماعی بود که سرانجام در سقوط انقلابی رژیم پهلوی تبلور یافت.
کمترBlock Title
رضا خان
بیشترپس از کودتای ۱۹۲۱، اولین اقدام رضا خان برای تشکیل دولت متمرکز از میان برداشتن قدرتهای نظامی پراکنده و ادغام آنها در ارتش جدید بود. به این ترتیب اختیارات تفنگداران جنوب و تیپهای خراسان و سیستان که انگلستان آنها را مجهز کرده بود و همچنین تشکیلات ژاندارم و قزاق برچیده شد و کشور به ۶ منطقه نظامی تقسیم شد که بر راس هریک از آنها یک فرماندار قرار گرفت؛ همچنین قدرت رؤسای عشایر و خآنهای محلی نیز به شدت محدود شد و در مواردی چون شیخ خزعل در خوزستان به سختی سرکوب شد(۵۱). در دوره پانزده ساله حکومت رضا خان، در عین آن که دولت متمرکز و ساختارهای جدید آن به وجود آمدند اما تنها محور برای این حرکت، محور نظامی بود. رضا خان با تکیه بر شهربانی که فرد خشن و جنایتکاری چون سرهنگ مختاری را بر راس آن قرار داده بود و ارتش، دست به استقرار یک حکومت ترور زد. مخالفان در همه ردهها و در همه گروهها و گرایشهابه شدت سرکوب میشدند، به زندان میافتادند، شکنجه شده و به قتل رسیدند. در طیف شخصیتهایی که به دست رضاخان به قتل رسیدند افرادی چون سردار اسعد، فرخی یزدی، ارانی، سید حسن مدرس… (۵۲) گویای کورکورانه بودن این ترور هستند که تنها با هدف ایجاد اقتدار دولتی انجام میگرفت. ترور سیاسی به همراه فساد مالیای بود که تمرکز آن در خانواده پهلوی از همین زمان آغاز شد. هرچند در این دوره هنوز دامنه فساد به گسترش دوره متأخر محمدرضا پهلوی نرسیده بود. سیاست ضد دینی رضا خان نیز بسیار خشونتآمیز بود، کشف حجاب با خشونتبارترین روشها انجام گرفت (۵۳) و واکنشها و تأثیر منفی آن به صورت یک ضربه فرهنگی دراز مدت بر جامعه ایران وارد شد. باید توجه داشت که هرچند خروج از هرج و مرج، بینظمی و تنشهای گسترده اواخر دوران قاجار در شرایط آن روز شاید بدون گذار از خشونت گستردهای از بالا امکان نداشت، اما این خشونت و دیکتاتوری نیز به رغم ظواهر نهادینه یک دولت ملی، بیش از آن که قدمی در راه توسعه پایدار نهادهای دولت متمرکز بردارد، دو نهاد پلیس و ارتش را تقویت کرد و سابقه خشونت سیاسی از بالا در جامعه را بار دیگر تثبیت نمود.
کمترBlock Title
از اشغال ایران تا کودتا
بیشتررضا خان در اواخر دوره سلطنت خود گرایشهایی هر چه خشونتبارتر و دیکتاتورمنشانهتر یافته بود، منطق دیکتاتوری حکم میکرد که او به تدریج تمایل به گونهای استقلال در مقابل قدرت استعماری انگلستان بیاید. گرایش رضا خان به هیتلریسم در اواخر دوره سلطنت او ناشی از همین تمایل بود. نتیجه همان گونه که میدانیم اشغال ایران در سال ۱۹۴۱ میلادی به رغم اعلام بیطرفی کشور بود.
شدت دیکتاتوری خشونت بار نظامی در این دوره به حدی بود که ورود ارتشهای بیگانه به کشور موجی از آزادی و دموکراسی را به همراه آورد. در این زمان نخستین تلاشها پس از صدر مشروطه برای عقلانی کردن قدرت دولت و خشونت سیاسی انجام گرفت. با این حال، حرکت به سوی دموکراسی در جامعه به دلیل عقب ماندگی عمومی بافتهای اجتماعی نمیتوانست چندان موفقیتآمیز باشد. بسیاری از احزابی که در این دوره تشکیل شدند ماهیت کاملاً وابسته و ساختگی داشتند. احزاب وابسته به دربار نظیر سومكا، آریا، انتقام و ذوالفقار؛ احزاب وابسته به قدرتهای استعماری نظیر اراده ملی و وطن و حزب همراهان؛ احزاب وابسته به شوروی نظیر حزب توده و حزب دموکرات از این جملهاند. گروهی از احزاب مذهبی نیز نظیر حزب الله شیراز، اسلام شاهرود، ایمان کرمان، سعادت خوزستان و همچنین بعضی از احزاب ملیگرا نظیر حزب ایران در این زمان تشکیل شدند. در کنار این احزاب حرکتهایی چون فداییان اسلام با هدف استقرار حکومت اسلامی از طریق مبارزه مسلحانه مخفی دست به ترور مسئولین و عناصر مهم دستگاه و چهرههای مشخص ضد مذهبی زدند، و جنبشهایی نظیر خداپرستان سوسیالیست هدف ایجاد تألیفی میان اسلام و سوسیالیسم را تعقیب میکردند (۵۴).
به طور کلی آنچه در این دوران مشاهده میشد، کاهش نسبی اعمال خشونت از بالا به دلیل ضعف قدرت مرکزی و نهادینه شدن نسبی آن بود. با این حال، خشونت به گونهای دیگر به احزاب منتقل شده بود و این احزاب راست گرا، کارفرمایی و وابسته به دربار نظیر سومكا، همراهان و وطن و… بودند که اغلب به احزاب دیگر یورش برده و با تظاهرات و حرکات اعتراضآمیز کارگری را به خون میکشیدند. هرچند که حزب توده نیز از همان آغاز روشهای مشابهی به کار میبرد. در واقع راهبرد حزب توده در این دوران پیش بردن منافع شوروی که پس از جنگ به یک قدرت جهانی تثبیت یافته، تبدیل شده بود در ایران بود. در سال ۱۹۴۵ میلادی فرقه دموکرات آذربایجان پس از رد اعتبارنامه پیشه وری نماینده دوره چهارم مجلس از تبریز، در آذربایجان اعلام شد و حزب توده نیز به آن پیوست (۵۵). فرقه دموکرات آذربایجان که به زودی زمینه تشكیل فرقه دموکرات کردستان را نیز فراهم کرد با تکیه بر قدرت نظامی شوروی که نیروهای خود را پس از جنگ از ایران خارج نکرده بود، هرچه بیشتر دعوی استقلال میکردند و با به کار بردن روشهای خشونتآمیز، مفهوم حکومت مرکزی را زیر سؤال میبردند. حزب توده در این زمان راهبرد گسترش تنش و خشونت را در نقاط دیگر نیز دنبال میکرد. در همین سال قیام افسران کمونیست خراسان به وقوع پیوست که به سرعت به شکست انجامید. در سال ۱۹۴۶ میلادی خوزستان نیز شاهد درگیری میان گروههای مختلف کارگری بود، خشونت به فاصله کمی به سمنان و سپس به خوانین قشقایی فارس نیز کشیده شد. به طبع این خشونتها که در بسیاری موارد حزب توده رهبری آنها را بر عهده داشت تا حدود زیادی به نیروی شوروی تکیه میزد و به این جهت نیز با خروج نیروهای این کشور به فاصله کوتاهی فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان فرو ریخته و ارتش شاه این مناطق را زیر کنترل خود گرفت.
از اواخر دهه ۱۹۴۰ میلادی، شرایط برای گذار شاه به دوران دیکتاتوری و از میان بردن دوره کوتاه دموکراتیک آماده شده بود. از این رو یورش مسلحانه برای کشتن شاه به دست ناصر میرفخرایی در ۱۹۴۸ میلادی (۱۵ بهمن ۱۳۲۷) که با شکست روبه رو شد و آن را به حزب توده نسبت دادهاند، در واقع مقدمهای بود برای شروع سرکوبهای سیاسی که بار دیگر گروه بزرگی از روشنفکران و روزنامه نگاران و روحانیون نظیر آیت الله کاشانی، دکتر علی اکبر سیاسی رئیس دانشگاه تهران… قربانی آن شدند. ممنوعیت حزب توده و محاکمه سران آن به زودی آغاز شد (۵۶). در این شرایط با گسترش یافتن سرکوب، عملیات مسلحانه مخفی علیه دولت نیز تشدید شد از جمله هژیر نخست وزیر شاه به دست فداییان اسلام کشته شد. در این میان، به راه افتادن جنبش ملی شدن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق را باید در واقع دورهای کوتاه و ذاتا ناپایدار دانست که در برابر گرایش گسترده دستگاه دولتی به سوی حکومت نظامی ـ پلیسی آخرین مقاومتها را انجام داد. پس از قیام ژوئیه ۱۹۵۲ میلادی (سی تیر ۱۳۳۱) که گویای وجود پتانسیلی نسبی در جامعه برای حرکت به سوی دموکراسی بود و به مصدق قدرت داد، شاه توانست به رغم فرار کوتاه مدت خود از کشور به ایتالیا به کمک آمریکا بر پتانسیل بزرگتری که در جامعه برای گریز از آزادی و دیکتاتوری نظامی وجود داشت تکیه کند و با کودتای اوت ۱۹۵۳ میلادی حکومت دولت مصدق را سرنگون و دیکتاتوری خود را جایگزین آن کند.
Block Title
محمد رضا پهلوی
بیشترمحمد رضا شاه بلافاصله پس از تثبیت قدرت خود شروع به گسترش آن بر اساس همان دو محوری کرد که رضا خان بر آنها تکیه زده بود. کمی پس از کودتا در سال ۱۹۵۴ میلادی قرارداد جدیدی میان ایران و کنسرسیوم نفتی به امضاء رسید. در سال ۱۹۵۵ میلادی ایران به پیمان بغداد پیوست و در ۱۹۵۹ میلادی قرار داد دفاع با آمریکا به امضا رسید. سرانجام در سال ۱۹۶۰ میلادی شاه با به رسمیت شناختن اسرائیل در واقع یک متحد نظامی جدید برای خود به وجود آورد. راهبرد آمریکا در این زمان تکیه بر دو قدرت ایران و اسرائیل به عنوان نمایندگان نظامی خود در منطقه خاور میانه بود.
در طول دوره سوم حکومت پهلوی، شاهد افزایش پیوسته خشونت با تکیه بر ارتش و پلیس سیاسی یا ساواک هستیم که در سال ۱۹۵۶ میلادی، ۳ سال پس از کودتا با هدف رسمی سرکوب مخالفان شروع به کار کرد. در ابتدای دهه ۱۹۶۰ میلادی، شاه بر اساس سیاست جدید آمریکا علی امینی را بر سر کار آورد و اندکی از بار خفقان و خشونت سیاسی کاست اما این دوره نیز به سرعت پایان یافت. زیرا مقاومتها و تظاهرات مردمی که در آن روحانیون و به ویژه امام خمینی نقش اساسی داشتند در برابر فرمهای پیشنهادی از سوی دولت سد بزرگی ایجاد کرد. خشونت دولتی فشار خود را به طور خاص علیه همین گروه روحانیون به کار گرفت و در مارس۱۹۶۳ میلادی چند ماه پس از اعلام و «انقلاب سفید» شاه، نیروهای نظامی به مدرسه فیضیه قم حمله کردند و امام خمینی را دستگیر نمودند. این اقدام دامنه شورش را گسترده کرد و کار را به قیامی عمومی در ابتدای ماه ژوئن ۱۹۶۳ میلادی (۱۵ خرداد ۱۳۴۲) کشاند که به شدت سرکوب شد و پس از آن شاه دست به تبعید امام خمینی از ایران زد.
از این زمان دوره جدیدی در خفقان و خشونت سیاسی در ایران آغاز شد که خفقان را به صورتی بسیار گستردهتر بر کشور حاکم کرد. در طول این دوره در حالی که تمامی راههای مسالمتآمیز برای مخالفان سیاسی بسته بود، به طبع مخالفتها یا به صورت مبارزه فکری روشنفکران انجام میگرفت که دائماً ناچار به تحمل فشار ساواک، زندان و تبعید بودند و یا به صورت مبارزات مسلحانه مخفی: چندین سازمان زیر زمینی با گرایشهای مذهبی نظیر سازمان مجاهدین خلق ایران و فداییان اسلام و… و همچنین سازمانهای مارکسیستی نظیر سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و… در این زمان فعال بودند. گروههای مخفی اسلامی بیشتر مسئولان بالای رژیم شاه و مستشاران و مسئولان نظامی آمریکایی را هدف قرار میدادند، در حالی که سازمانهای مارکسیستی علاوه بر آن اهداف، یورش و بمبگذاری در بعضی از نمادهای سرمایه داری را نیز در برنامههای خود جای میدادند. در کنار این سازمانها، گروهها و جمعیتهای غیر مسلح اعم از مذهبی، ملی و چپ گرا به صورت مخفیانه و بیشتر در زمینه تبلیغات علیه رژیم فعالیتی نسبی داشتند. رژیم شاه با منطقی که درجه خشونت در آن دائماً در حال افزایش بود با تمامی این حرکات اعم از خشونتآمیز و مسالمتآمیز با خشونت تمام برخورد میکرد. دستگیریهای گسترده، زندان، شکنجه و اعدام و یا سر به نیست کردن مخالفان در طول این دوره به صورت گسترده در سراسر کشور به چشم میخورد و ترس و واهمه از خشونت دولتی در تمام بافتهای جامعه پراکنده شده و نفرتی عمیق و فزاینده را در همه اقشار اجتماعی نسبت به دولت به وجود آورده بود.
در اواخر دوره شاه، تضادی اساسی میان رشد اقتصادی کشور و موقعیت سیاسی آن به وجود آمد. در واقع در حالی که درآمد اقتصادی کشور در فاصله سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۸ یعنی در طول کمتر از ۲۰ سال، از حدود ۱۷۶ دلار به بیش از ۲۵۰۰ دلار رسیده بود، یک طبقه بزرگ متوسط در کشور به وجود آمده بود که عمدتاً شامل تکنوکراتها، مدیران میانی و اقشار نیمهمرفه شهری میشد. این طبقه گرایشی طبیعی به برخورداری از آزادیهای سیاسی داشت و در عین حال با افزایش فساد در دستگاههای پلیسی و نظامی شاه ناچار به تحمل فشار هر چه بیشتری از سوی این دستگاهها بود که به بهانههای صوری و واهی سیاسی در واقع در پی غارت اموال این طبقه بودند. شاه به جای پاسخ دادن به نیازهای این طبقه در زمینههای آزادی و مبارزه با فساد، تنها به گسترش اجباری و حتی خشونتآمیز فرایند غربی کردن سطحی جامعه ادامه میداد که خود به دلیل تضاد با باورها و اعتقادات اکثریت مردم جبهه بزرگتری را علیه او میگشود. حتی طبقات متوسط جامعه نیز که درآمد آنها به صورت نسبی افزایش یافته بود، به دلیل تضاد عمیق با اقشار ثروتمند و توزیع بسیار نابرابر ثروت در کشور، از اوضاع ناراضی بودند. از این رو، به زودی موج مخالفت سراسر کشور را در برگرفت و بافتهای اجتماعی شروع به از هم پاشیدگی و فرو رفتن در تنشهای هرچه شدیدتری کردند. پاسخهای شاه به این موقعیت دائماً نابخردانهتر میشده. برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی با هزینههای هنگفت و در همان حال تشدید خفقان و خشونت سیاسی در سال ۱۹۷۱ م.، تشکیل حزب رستاخیز به عنوان حزب واحد و اجباری در سال ۱۹۷۵ میلادی و تغییر تقویم هجری شمسی به تقویم «شاهنشاهی» از جمله چنین اقداماتی بودند که هر بار واکنشهای شدیدتری را از سوی اقشار گسترده تری از مردم در پی داشتند. گسترش جنبش مخالفت از سال ۱۹۷۷ میلادی اوج گرفت و به زودی بر محور شعارهایی ملی و دینی و یک رهبری کاریزماتیک (امام خمینی) تمرکز یافت. خشونتهای سهمگین رژیم شاه در طول ۲۵ سال آخر حکومت او اینک به واکنشی گسترده در میان مردم میانجامید(57).