مانوی گزیدهی کتاب: ایرانیان از دوره باستان تا دوره معاصر / همایون کاتوزیان / حسین شهیدی آیین مانی آیین مانی نخستین بار در دوران حکومت شاپور پدیدار شد. مانی ایرانی بود و در سال 216 میلادی، هشت سال پیش از آن که اردشیر بابکان سلسله ساسانی را برپا کند، در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد. پدر مانی در بابل به جمعی زاهد پیوست و مانی در کودکی یکی از زبانهای سامی را فرا گرفت. مانی که از عقاید بودایی و بابلی تأثیر پذیرفته بود رسالت خود را در آن دید که آیین زرتشت را با آیینهای مسیحی و بودایی، که هردو از اندیشههای ادریون (عرفانی) وام گرفته و بر آنان تأثیر گذاشته بودند، ترکیب کند. التقاطی بودن اندیشه مانویان باعث شد که پیروان دینهای گوناگون آنان را مرتد تلقی کنند. مانی به همهی اصول پایه آیین زرتشت، از جمله وجود خدایان خیر و شر، بهشت و دوزخ، سه دوره جهان، بازخواست از فرد پس از مرگ، و باز خواست جمعی در روز واپسین معتقد بود اما آموزههای مانی روح و جسم را نیز کاملاً از یکدیگر جدا میدانست، و این با دوگانگی آیین زرتشت که در آن در دوره اول، دوره آفرینش، و پیش از حمله اهریمن، روح و جسم در وحدت و سعادت به سر میبردند، به کلی متفاوت بود. مانی همچنین، برخلاف آیین زرتشت، به جهان فعلی، یا دوره آمیختگی، بسیار بدبینانه مینگریست و آن را جهانی میدانست که در آن روح در جسم اسیر شده و میکوشد آزاد شود و به کمال نور مطلق بازگردد. مانی نور را تقریباً معادل کامل روح و تاریکی را معادل کامل جسم میدانست. تشخیص پیوند این دید و عقاید مرتبط با آن در مکتب ادریون با نظرات عرفای اسلام در قرون بعدی که نابودی نفس، یا خود مادی، را برای آزادی روح و وحدت آن برای بازگشت به رستگاری تبلیغ میکردند دشوار نیست. شاپور اول نخست از مانی بهسزا استقبال کرد، اما موبدان زرتشتی که مانی را هم مرتد و هم خطری نسبت به قدرت خود میدیدند شاپور را سرزنش کردند. شاپور به مانی توصیه کرد که به تبعید برود. مانی سالهای بسیاری را در آسیای میانه و غرب چین گذراند و پیروان بسیار یافت. پس از مرگ شاپور در سال 272 م، مانی به ایران بازگشت. شاه تازه، هرمز اول، از او استقبال کرد، اما اندکی بعد درگذشت. جانشین هرمز، بهرام اول (حک 273 – 276 م)، از مانی و آیین او چنان ناخرسند بود که مانی را به شکل فجیعی به قتل رساند. پس از این، مانویان را که اکنون دامنهی آیینشان به آفریقا و اروپا نیز رسیده بود، هم زرتشتیان و هم مسیحیان آزار میدادند. مانویان با پوششهای گوناگون، حتی در میان کاتارها، که انشعابی از مسیحیت بودند، به زندگی ادامه دادند تا آنکه در قرن هفدهم میلادی هر نشانهای از آنان در شرق و غرب از میان رفت. آیین مانی اگرچه به دنیایی دیگر توجه داشت، برای قدرت استبدادی حکومت و دستگاه روحانیت به عنوان بخشی از حکومت خطر به شمار میآمد. تهدید روحانیت احتمالاً مهمترین دلیل سرکوب آیین مانی بود، اگرچه تقریباً ناممکن به نظر میرسد که دینی چنان زهدگرا و بدبین میتوانست به دین رسمی تبدیل شود، یا اگر شد بتواند چنان منزلتی را حفظ کند.