تخت جمشید



هنگامی که جلگه خفرک را پشت سر گذارند جاده از پائین دامنه‌های شمالی کوه رحمت می‌گذرد و در این موقع دره عریضی که بین جلگه‌های خفرک و مرودشت واقع است در سمت راست قرار می‌گیرد – جانب شمالی این دره به کوهستان حاجی آباد وجنوب آن به کوه رحمت محصور بوده رودخانه پلوار که به نام رود سیوند نیز خوانده می‌شود از وسط آن عبور می‌کند – ویرانه‌های شهر استخر که نام محلی آن تخت طاووس است در همین محل واقع گردیده دروازه سنگی آن سمت چپ کنارجاده متصل به کوهستان جلب نظر می‌نماید و آثار باروهای خشتی در سمت راست پدیدار است چون بر فراز و یرانه‌های آن رو ند یک ستون سنگی و دیوارهای سنگی عهد هخامنشی که در دوران اسلام برای مسجد به کار رفته بود جلب نظر می‌نماید و اثر مهم دیگری بیرون از خاک دیده نمی‌شود. ضمن کاوش‌های ی که در سال‌های ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۸ از طرفی هیئت علمی دانشگاه شیکاگو در ویرانه‌های استخر به عمل آمد بقایای ابنیه ادوار اسلامی و ساسانی و اشکانی وظروف و آثار قرون اولیه هجرت کشف گردید و بایدها و قطعات ستون‌های عهد هخامنشی که در ساختمان‌های دوره‌های بعدی به کار رفته بود هویدا شد و هر اندازه تجسس گردید اثری از بنای دوره هخامنشی که در محل اصلی خود باقی باشد مشهود نگشت و طبعاً با سوانح و انقلاباتی که در مدت ۱6 قرن یعنی از دوران هخامنشی تا قرن پنجم هجری که روزگار شهر تاریخی استخر سپری می‌گردد بر این شهر وارد آمده است آثار آن به جای خود نمانده مکرر زیر و رو شده است لکن در عین حال می‌توان پنداشت که استخر دوران هخامنشی در محلی بیرون از محوطه‌ای باشد که این به نام تخت طاووس می‌خوانند و چون در تواریخ قدیم حدود استخر را از جانب شرق و غرب چند فرسنگی ذکر کرده‌اند بعید نمی‌نماید که ویرانه‌های استخر در دوران اسلام تنها شامل قسمتی از مکان این شهر باستانی بوده باشد و در هر صورت اطلاع درست از وضع آثار مدفون شهر مهم استخر نیازمند کاوش‌های  دامنه دار با فرصت و وسایل کافی می‌باشد. این مکان تاریخی در تاریخ ۲4 شهریور ماه ۱۳1۰ ذیل شماره ۱۸ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت تاریخی رسیده است. مسافت ویرانه‌های استخر تا آثار تخت جمشید هفت کیلومتر است و در این مسافت آثار تاریخی متعددی وجود دارد که از نظر اهمیت بیشتر تخت جمشید و آسان ساختن طرز راهنمائی به آثار تاریخی دیگر بهتر به نظر می‌رسد قبلاً به شرح تخت جمشید بپردازد.
 در محلی از دامنه شرقی کوه رحمت که تپه سنگی از کوهسار به طرف جلگه مرو دشت پیش‌آمدگی دارد به فرمان داریوش اول کرانه‌های تپه را بریده سنگ‌های تراش بسیار بزرگی بر آن نهاده‌اند و بدین‌وسیله دیوار عظیم سنگی مضرسی به وجود آورده‌اند که قسمت‌هایی از آن صخره طبیعی و بقیه آن از تخته‌سنگ‌های مزبور تشکیل یافته است (ش – ۲4 ) صفه که بدین ترتیب ایجاد گردیده است به درازای شمالی جنوبی قریب 450 متر و پهنای شرقی غربی ۳۰۰ متر به طور متوسط می‌باشد و از جانب مغرب به کوه رحمت پیوسته از سه جانب دیگر به جلگه پهناور مرودشت مشرف است (ش- ۲5 ) به مسافت مختصری از جوانب شمالی و جنوبی صفه هم پیش آمدگی‌هایی از کوه وجود دارد که دوجانب محوطه پائین صفه بدان‌ها محدود می‌گردد – کاخ‌های معظم شاهنشاهان هخامنشی از زمان داریوش اول یعنی از سال ۵۲1 پیش از میلاد مسیح تا بیش از صد و پنجاه سال پس از آن بر فراز این صفه عظیم بنیاد گردیده (ش – ۲6) نام داریوش اول و فرزندش خشایارشا و در برخی قسمت‌ها نام اردشیر اول و اردشیر سوم بر سنگ نبشته‌های میخی کاخ‌های مزبور نشر گردیده است و با توجه به اسناد نوشته مزبور می‌توان فهمید که داریوش اول دست به کار احداث این آثار معظم گردیده آن‌چه در زمان وی پایان یافته به نام خودش عنوان شده است پس از او هم خشایارشا کار‌های ساختمانی را ادامه می‌داده آثار دوران وی به نام این شهریار ذکر گشته است و اردشیر اول و اردشیر سوم نیز بعضی ابنیه و آثار را پایان بخشیده یا تغییر داده با الحاقاتی بر آثار پیشین افزوده‌اند. نوشته بزرگی که بر دیوار جنوبی صفه دیده می‌شود به نام داریوش کبیر است بنابراین صفه تخت جمشید را در زمان این شهریار احداث نموده‌اند. نقشه کوچکی از آثار تخت جمشید به منظور تسهیل آشنایی با هر قسمت ضمن تصاویر آخر کتاب (ش – ۲۷) از نظر خوانندگان گرام می‌گذرد.
 راه ورود به صفه پلکان دو طرفه بسیار بزرگی است که بر ضلع غربی صفه ایجاد کرده‌اند و از هر طرف شامل صد و ده پلکان عریض کوتاه می‌باشد. (ش ۲۸ و ۲۹). بربالای پلکان مزبور بنای ورودی تخت جمشید قرارداد که عبارت از ساختمان معظم شیوایی مشتمل بر سه دروازه و تالار چهار ستونی است. در دروازه معظم بالای پلکان شکل گاوهای بزرگ و بر دروازه مقابل آن که رو به کوه واقع است پیکر گاو‌های بالدار با سرانسان را حجاری نموده‌اند (ش۔ ۳۰ ) و نبشته‌های بالای این نقوش به سه زبان پارسی باستانی و عبلامی و بابلی اتمام بنای ورودی را به فرمان و در دوران خشایارشا می‌رساند (۱) – دروازه سوم بنای ورودی به طرف جنوب قراردارد و از دو دروازه دیگر پهن‌تر بوده تنها کف و بنیاد آن را از سنگ ساخته‌اند و به همین جهت بر خلاف دو دروازه دیگر دیوارها و نقوش سنگی از آن به جای نمانده است. از این دروازه به حیاط شمالی کاخ آپادانا یا اپدانه یعنی کاخ بزرگ بار می‌رفته‌اند که ستون‌های باقی‌مانده و نقوش برجسته پلکان‌های زیبا و بی‌نظیر آن هنوز شاهد عظمت و جلال کاخ مزبور است (ش-۳۱ و ۳۲) کاخ آپادانا از دو جانب شمال و مشرق دارای پلکان‌های زیبایی است که از حیاط‌های آن دو سمت به درون ایوان‌های آن بالا می‌رفته‌اند نقوش روی دیوار‌های هردو پلکان در سه ردیف بر یک جانب شامل صف افسران و سربازان و عرابه‌ها و اسب‌های شاهی بوده (ش۳۳ و ۳4) در جانب دیگر بیست و سه مجلس تصاویر نمایندگان استان‌های مختلف کشور شاهنشاهی هخامنشی را در حال عرضه داشت هدایای خود و بار یافتن بحضور شاهنشاه ایران می‌نماید(ش- 35) و یک‌نفر حاجب پارسی یا مادی دست رییس نمایندگان هریک از استان‌های کشور را گرفته نزد شاهنشاه رهبریشان می‌کند (ش – 36).
 وضع اجمالی کاخ آپادانا بدین ترتیب است که از هر کدام از پلکان‌های شمالی و شرقی به ایوان بزرگی به طول 70/60 متر و پهنای قریب 15 متر بالا می‌رفته‌اند (ش – 52) هر کدام این ایوان‌ها دارای دوازده ستون سنگی به بلندى ۱۸ متر بوده ( ش – 53 ) از ایوان شمالی به وسیله در آستانه و از ایوان شرقی به وسیله یک آستانه به درون تالار بزرگ مرکزی کاخ می‌رفته‌اند – کلفتی دیوار خشتی بین ایوان‌ها و تالار 5 مترو نیم است و آثار آن با سوراخ‌های آب‌رو که به وسیله آن‌ها آب باران پشت بام وسیع از میان دیوار به مجراهای زیرزمینی می‌رفته است موجود و مشهود می‌باشد. ایوانی هم نظیر در ایوان مزبور به طرف مغرب داشته که چشم انداز آن به جلگه پهناور مرودشت بوده مانند ایوان شرقی بوسسله یک آستانه به تالار مرکزی ارتباط می‌یافته است. سرستون‌های کاخ آپادانا را از سنگ‌های یک پارچه بزرگی به صورت دو نیم تنه شیر یا گاو یا هیکل‌های حیوان با سرانسان حجاری کرده بودند و نمونه هایی از آن‌ها هم که به کار نرفته است در خاکبرداری‌های قسمت شمال صفه تخت جمشید هویدا گشته است (ش 54 و 55).
هنگامی که کاخ اپدانه به فرمان داریوش کبیر ساخته می‌شد در هر یک از چهار گوشه تالار مرکزی آن در زیر خشت‌های دیوار جعبه سنگی نهاده درون هر جعبه لوح چهار گوشی از زر و لوحی نظیر آن ازسیم به نام داریوش قرار داده‌اند. هر ضلع الواح مزبور ۳۳ سانتیمتر بوده مضمون آن نام داریوش و پدر و نیای او وسپاس از اهورامزدا و ذکر چهار گوشه کشور شاهنشاهی (هندوستان – سکستان آن طرف سغد – حبشه – ساحل مدیترانه ) را در بر دارد –  دو عدد از چهار جعبه مزبور با الواح آن‌ها از میان رفته ودو جعبه دیگر با الواح آن‌ها در اواخر شهریور سال ۱۳۹۲ کشف گردید که یکی در موزه سلطنتی کاخ مرمر و دیگری در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود (ش – 56) – هر ضلع تالار مرکزی 70/60 متر بوده درون آن 6 ردیف در 6 ردیف جمعأ ۳۶ ستون هر کدام بارتفاع ۱۸ متر قرار داشته است. کاخ بزرگ و مهم دیگر تخت جمشید در مشرق صفه بین کاخ اپدانه و کوهستان واقع بوده به علت  وجود صد ستون در تالار اصلی آن به نام صد ستون خوانده می‌شود (ش-۵۷).
نقشه اجمالی کاخ صد ستون بدین قرار بوده است که ایرانی به درازای 56 متر و کسری و پهنای بیش از 16 متر و نیم دارای دو ردیف ستون سنگی هر ردیف ۸ ستون در سمت جنوب حیاط وسیعی واقع بوده است. حیاط مزبور در جانب شمال سردر نیمه‌تمامی داشته که از آن به وسیله راهرو عرضی مستقیماً به عمارت ورودی تخت جمشید ارتباط می‌یافته‌اند(ش – 58) در مشرق آن حیاط در پایین کوه نیز ایوانی دارای ۸ ستون و در عقب ایوان تالار بزرگی دارای 4 ردیف هر ردیف ۸ ستون قرار داشته است. در دوجانب ایوان بزرگ کاخ نقش برجسته گاو‌های بزرگ نظیر آن‌چه در بالای پلکان بزرگ دیده می‌شود حجاری کرده بودند – تالار اصلی کاخ در پشت ایوان بزرگ مزبور یعنی جنوب آن قرار گرفته دارای ده ردیف در ده ردیف ستون بوده است و به وسیله دو دروازه بلند و عریض سنگی به ایوان راه داشته است بر روی بدنه‌های این دو دروازه نقش سربازان پارسی ومادی حجاری گردیده بالای آن‌ها نقش شاه بر اورنگی شاهی با نقوش صاحبان مقامات نزدیک به شاهنشاه به نظر می‌رسد. علاوه بر دو دروازه فوق هفت پنجره از تالار به ایوان شمالی باز می‌شده است. هر ضلع تالار صد ستون 65 مترونیم بوده دو دروازه بلند هم در سمت جنوب آن قرار دارد (ش – 59) که از آن‌ها باتاق‌های باریک آن سمت می‌رفته‌اند و بر روی بدنه آن‌ها نیز تصویر شاه بر فراز اورنگ شاهی با گماشتگان مخصوص حجاری گردیده زیر تخت روی هر بدنه نقش چهارده نفر که هر کدام نماینده یکی از اقوام تابع شاهنشاهی هخامنشی بودند ملاحظه می‌شود ( ش – 60) – در هریک از در ضلع شرقی و غربی تالار هم دو دروازه سنگی وجود دارد که بر بدنه آن‌ها پیکار شاه را با مظاهر گوناگون اهریمن نموده‌اند ( ش 61 و 62 و 63 ) و این دروازه‌ها وسیله ارتباط تالار با اتاق‌های باریک پشت تالار به شمار می‌رفته است – در فضای بین تالار صد ستون و کوهستان ابنیه خشتی وجود داشته است که از بررسی نقشه آن‌ها می‌توان چنین استنباط نمود که محل اسبان خاص و عرابه‌های شاهی بوده به وسیله راهروهای مناسب با حیاط وسیع کاخ صدستون مربوط می‌گشته است (ش – 57)
در جنوب حیاط واقع بین کاخ‌های اپدانه و صدستون آثار کاخ مهم دیگری پدیدار است که نظر به موقعیت آن در وسط صفه تخت جمشید به نام کاخ مر کزی خوانده می‌شود و به مناسبت این‌که دارای سه دروازه سنگی بوده است آن را کاخ سه دروازه هم نامیده‌اند. این کاخ دارای پلکاندو جانبه زیبائی در سمت شمال است که نقوش سربازان و افسران پارسی و مادی بر جبهه‌های خارجی و داخلی آن بوضع شیوائی نمایان می‌باشد (ش ۹۶ و ۹۵) از پلکان مزبور به ایوان دو ستونی بلندی بالا می‌رفته‌اند و از ایوان به درون سرسرای مرکزی کاخ که دارای چهار ستون سنگی بوده است راه می‌یافته‌اند در سمت مشرق سرسرا اتاقی بوده است که فقط آثار دروازه سنگی آن باقی و دارای نقش بر جسته منحصری می‌باشد که داریوش را بر اور نک شاهی نشان می‌دهد و خشایارشا ولیعهدوی پشت سر او ایستاده است و ۲۸ نفر نمایندگان ۲۸ استان کشور شاهنشاهی تخت شهریار را بالای دست نگاه داشته‌اند – ایوان دو ستونس قرسنه ایوان شمالی باحیاط کوچکی در سمت جنوب سرسرای مرکزی واقع بوده است که از آن سو به کاخ‌های کوچک داریوش و خشایارشا می‌رفته‌اند – پلکان کوچک ظریفی هم در سمت جنوب حیاط مزبور قرار داشت که با نمونه سرستون عالی دارای سر آنان و تنه حیوان و قطعات ستون کوچک دیگر آن کاخ در سال ۱۳۹۷ به موزه ایران باستان منتقل گردید و در غرفه هخامنشی آن‌جا حفظ می‌شود (ش66 تا ۶۹).
در مغرب کاخ مرکزی تپه فروریخته‌ای که از خرده سنگ انباشته است پدیدار می‌باشد و از قرائن چنین بر می‌آید که این تپه مصنوعی محل معبد تخت جمشید ساکاخ مرتفعی بوده است که در اواخر دوره هخامنشی و احتمالاً دوره ساسانی وضع آن را بهم زده قطعات پلکان‌ها و نقوش برجسته آن را در محل‌های دیگر به کار بسته باشند کاخ آپادانا نسبت به تپه مصنوعی موردن کردر جهت شمال قرار دارد – در مجاورت تپه مزبور نزدیک کرانه غربی صفه تخت جمشید آثار کات کوچک داریوش کبیر هویدا است (ش ۷۰ تا ۷۲) که بهترین و مستحکم‌ترین آثار سنگی موجود تخت جمشید را نشان می‌دهد. در نبشته‌های بالای نقش داریوش نام این کاخ تچر ذکر گردیده است که به گفته مرحوم پرفسور هرتسفلد احتمالاً معنی قصر زمستانی می‌دهد- به علت  صیقل قسمت‌هایی از سنگ‌های آن که انعکاس صورت در آن دیده می‌شود مردم آن را تالار آئینه می‌خوانند از نوشته‌های میخی این کار معلوم می‌گردد که خشایارشا کار‌های ناتمام آن را پایان بخشیده و اردشیر سوم پلکان و مدخلی بر جانب غربی آن افزوده است نوشته‌های متعدد : به خط پهلوی و کوفی و ثلث و نسخ و نستعلیق که یادگار شاهان و بزرگان و راهگذران مختلف است و بعضی از آن‌ها اهمیت تاریخی فراوان دارد بر سنگ‌های مستحکم این کاخ نقر گشته است و امتیاز دیگر آن به شمار می‌رود(1).
در محوطه پایین و پستی که در جنوب کاخ کوچک خشایار شاواقع گردیده است اتاق‌های چهار گوش مشابه هم قرار دارد که هر کدام دارای چهار ستون بوده است و اتاق باریکی هم که حکم پستووصندوق‌خانه را داشته است در مجاورت هر کدام واقع می‌باشد بین ردیف اتاق‌ها نیز دهلیزهای طولانی وسیله ارتباط آن‌ها بوده است مجموع این ابنیه را قسمتی از اندرون کاخ‌های تخت جمشید می‌شناسند و به وسیله دو پلکان از کاخ خشایارشا بدان‌جا می‌رفته‌اند و آثار پلکان‌های مزبور در دو انتهای مهتابی باریک جنوب کاخ مزبور موجود است. کاخی هم که تجدید ساختمان کرده‌اند و محل بنگاه علمی و موزه تخت جمشید و تأسیسات و متعلقات این مرکز علمی است قسمت اصلی اندرون به شمار می‌رود (ش ۷4 تا۷6) وسنگ نبشته‌ای که سال ۱۳۱۰ در زیر دیوار خشتی گوشه جنوب غربی آن کشف گردید معلوم داشت که از آثار خشایارشا است. لکن قبلاً در همان محل بنای دیگری از عهد داریوش موجود بود که در زمان خشایارشا آن را برداشته به جای آن بنای جدید را ساختند و نشانه هایی از بنای اولیه قبلی در قسمت‌هایی از بنای کنونی موجود و مشهود می‌باشد.
 سراسر محوطه وسیعی که بین کاخ اندرون و کوهستان قرار دارد مشتمل بر تالار‌ها و حیات‌ها و ایوان‌ها و اتاق‌ها و دهلیزهایی بوده است که عموم آن‌ها را زمان داریوش کبیر ساخته بودند و جز دو نقش برجسته سنگی (ش – ۷۷) و پایه‌های ستون‌ها بقیه آن‌ها از خشت و چوب بوده است و از قرار معلوم پیش از آن‌که ساختمان کاخ‌های معظم اپدانه و صدستون بزرگ پایان پذیرد مراسم سلام و آئین جشنهای نوروز و مهرگان و غیره در این ابنیه صورت میگرفته است. وجود تالار مستطیل صدستونی و تالار چهار گوشه 99  ستونی و وضع کلیه بنا نیز این نظر را تأیید می‌نماید به خصوص که قطعات مجسمه و مقدار زیادی ظروف سنگی شکسته کار مصر در خاکبرداری‌های این محل پیدا شد و معلوم داشت که محل جشن‌ها و پذیرائی‌ها عملاً در آن‌جا بوده است و به مناسبت کشف اشیاء اخیر این قسمت راخزانه تخت جمشید نامیده‌اند. یک نقش برجسته بزرگ و مهم‌ترین اشیاء مکشوق در قسمت خزانه تخت جمشید در موزه ایران باستان است) در زیر تمام کاخ‌های تخت جمشید آب رو زیر زمینی از سنگ‌های تراش بزرگی ایجاد کرده بودند که آب باران و فاضل آب تمام کاخ را بیرون می‌برده است و به وسیله پلکان منظم سنگی که در یکی از اتاق‌های پایین کوه رحمت در نزدیکی تالار بزرگ صدستون قرار دارد می‌توان به درون این مجرا راه یافت. چاه بزرگ سنگی و آثار اتاق‌هایی که محل سربازان و گماشتگان کاخ بوده است در دامنه کوه رحمت مشهود و بر فراز تمام خط الراس کوهسار هم تپه خاکی باریکی وجود دارد که نشانه برج و با روی خشتی بوده در حقیقت حصار کاخ‌ها از سمت کوهستان به شمار می‌رفته است. در سینه کوه نیز در دخمه موجود است یکی محاذی تالار بزرگی صدستون (ش-۷۸) و دیگری کمی دورتر از گوشه جنوب شرقی صفه – بیرون هردو دخمه مانند نظایر آن‌ها که در نقش رستم موجود است و ذکر آن‌ها خواهد آمد تصویر شاه در حال عبادت بر فراز اورنگ شاهی در مقابل آتش مقدس و فروهر دیده می‌شود و ۲۸ نفر نمایندگان ۲۸ استان کشور تخت شهریار را بالای دست گرفته‌اند – دخمه شمالی منسوب به اردشیر دوم و مشتمل بر دو آرامگاه بوده دخمه دیگر متعلق به اردشیر سوم شناخته شده دارای شش آرامگاه است و نام نمایندگان هریک از ملت‌های تابعه بر بالای سر آن  به خط میخی منقور می‌باشد. (ش۷۹ و ۸۰)
به مسافت یک کیلومتری شمال صفه تخت جمشید در جانب راست شاهراه شیراز به اصفهان گورستانی مربوط به بعد از دوران هخامنشی و احتمالاً نزدیکتر به عهد اسلام در کف جلگه نزدیک کوهستان رحمت وجود دارد که در تابستان ۱۳۱۸ ضمن خاکبرداری کارگران راهسازی آن محل چند عدد از گورهای باستانی هویدا شد و هیئت علمی دانشگاه شیکاگو که آخرین ماه‌های اقامت خود را در تخت جمشید می‌گذرانید (۱) در آن‌جا به تحقیق و تجسس پرداخت و در نتیجه کاوش علمی تعداد ۳۱ گور سفالی نزدیک هم کشف گردید – قسمت اعظم گورهای مزبور هر کدام از دو پارچه سفالی (طول هر کدام ۸۰ سانتیمتر و عرض قسمت پهن تر 55 سانتیمتر وارتفاع آن ۱۸ تا ۲۰ سانتیمتر) تشکیل می یافت درون این گورهای سفالی استخوان‌های مردگان قرار داشت و در صورت ادامه حفاری در آن‌جا گورهایی دیگر از ادوار نزدیک باوایل اسلام (پیش از آن یا بعد از آن) پدیدار خواهد گشت و تنها از نظر علمی و تحقیقات تاریخی فایده هایی بر آن مترتب خواهد بود. و در سوی دیگر جاده هحانی محوطه شمالی خارج صفه تخت جمشید نیز بر اثر خاکبرداری‌های سال ۱۳۱۱ بقایای آتشکده معتبری از شاهان محلی پارس مربوط به دوران پس از سلطه اسکندر کشف گردید که درگاهی سنگی پهن و کوتاهی با نقش بر جسته دو نفر در حال عبادت با ته‌ستون‌ها و آتشدان سنگی از آثار مهم آن محسوب می‌شود.
چون پادشاهی جهان به جمشید رسید … سرایی کرد آن‌جا در پایان کوهی که در همه جهان مانند آن نبوده است و صفت این سرای آن است کی در پایان کوه دکه ساخته است از سنگ خارا سیاه‌رنگ و این دکه چهار سواست یک‌جانب در کوه پیوسته است و سه جانب در صحراست و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد و از پیش روی دو نردبان بر آن ساخته است که سواران بر آن آسان روند و بر سر آن دکه ستون‌ها از سنگ خارا سپید به خرط کرده چنانک از چوب مانند آن بکنده گری و نقاشی نتوان کرد وسخت بلند است آن ستون‌ها. هرستونی بر شکل دیگر و نقش دیگر و از جمله آن دو ستون کی در پیش در گاه بوده است مربع است و از سنگ سپید کرده است مانند رخام و در همه پارس از آن سنگ هیچ جای نیست و کس نداند که از کجا آورده‌اند و جراحت را نیک باشد چنانک پاره‌ها از آن بر می‌دارند و چون کسی را زخمی آید آن را به سوهان بزنند و بر جراحت کنند در حال ببندد و عجب در آن است تا آن سنگی را چگونه از جای توان آورد کی هر ستونی را فزون از سی گز گرد بر گرداست در طول چهل گز زیادت چنانک از دو پاره و یاسه پاره سنگ در هم ساخته و پس به صورت براق بر آورده صورت براق چنین کرده است کی رویش به روی آدمیان ماند با ریش و جعد و تاج بر سر نهاده و اندام و چهار دست و پای او هم‌چنان گاو و دنبال او همچون ذنب گاو – و پس بر سر این همه ستون‌ها بناها کرده بودست و اثر آن بناها نماند است. اما کودهای گل بر جای است و مردم روند و آن گل کنند و شویند و در میان آن توتیای هندی یابند کی داروی چشم را شاید و کس نداندکی آن چگونه در میان گل آمیخته شده است و هر کجا صورت جمشید به کنده گری کرده‌اند مردی بوده است قوی کشیده ریش و نیکو روی وجعد موۍ ودر بعضی جاها صورت او گرد است و چنان است کی روی در آفتاب دارد و بیک‌دست عصائی گرفته است و یک دست مجمره دارد و بخور می‌سوزد و آفتاب را می‌پرستد و بر بعضی جاها صورت او کرده است کی به دست چپ گردن شیری یا سر گوری یاسرون کرگدنی به دست گرفته است و به دست راست خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرگدن زده – و در آن کوه گر ماده کنده است در سنگ خارا با حوض‌ها و پیوسته گرم باشد – و آبی گرم از دیوار و سقف آن می‌زاید و این دلیل آن است بر آنک چشمه‌گاه گوگرد بوده است – و بر سر کوه دخمه‌های عظیم کرده است و عوام آن را زندان باد می‌خوانند و این ناحیت بعضی در میان استخر محل‌ها و شهر بوده او بیشترین بستان‌ها و سرای جمشید بوده است. (1)
« بدان که کار دیو و جن دروغ نباشد و کسی که دیده باشد ولایت فارس و تاج گاه سلیمان علیه السلام بداند که من مخاریب وتماثیل و جفان الجواب از عمل دیو است و جایی که قصر جمشید گویند هزار استون است نهاده از مراحل‌ها بینند هر یک چهل و هشت آرش بالای آن و ستبری هر یک چهار مرد را دست پیرامون آن در نیاید و در وسع بنی آدم نیاید که آن را نصب کند و از آن عهد بسی دعوی کردند که به جر الثقیل مثل آن کنند نتوانستند کردن. پس معلوم شد که آن نه بقوه شیاطین کرده‌اند و درین بقعه سرای کرده است از سنگ سیاه کرده و صورت‌های سنگین از دیلمان و غلامان و موی‌های دیلمان جعد وزلف‌های ترکان که صفت آن نتوان کردن و تانبینند شگفتی آن معلوم نشود که سنگ‌ها برهم نهاده‌اند هریک ده هزار من و میان دوسنگی موی در نرود و بر این تاج دو گاو کرده‌اند سنب‌ها از آن کار و ریش‌ها از آن آدمی دراز دوانزده آرش طول و عرض آن و وزن آن خدای داند یکی برین گوشه و یکی بر دیگر بر گوشه. مقصود از این آن است که درین عهد آدمی مثل آن نتوان کردن. اگر گویند که دیو و پری کرده است عقل آن را قبول کند » (1)

نقطه کانونی یا هسته مرکزی تمام سازه‌های روی ،صفه چنان که در شکل ۱ دیده می‌شود، تالار بار بود که کاوشگران بر اساس نامی که بر ستون‌های بنای مشابهی که بعدها در شوش ساخته شده بود نام آپادانا را به آن دادند آپادانای تخت جمشید از تالار ستوندار وسیعی به وسعت 5۰/6۰ متر مربع با برج‌هایی در هر گوشه تشکیل شده بود که هر یک دارای سه ورودی سرپوشیده (هشتی) بودند و در پشت آنها انباری‌های مناسب ساخته شده بود ستون‌های تالار اصلی بیش از ۱۹ متر ارتفاع داشتند که این ارتفاع برابر با ۵ طبقه آپارتمانهای امروزی است. دو جفت لوحه یادبود تأسیس از طلا و نقره درگوشه‌های شمال شرقی و جنوب شرقی تالار پیدا شده‌اند. این کتیبه‌ها به زبان‌های پارسی باستان عیلامی و بابلی هستند که در آنها نوشته شده است «داریوش شاه بزرگ شاه شاهان، شاه کشورها پسر هیستاسپ هخامنشی داریوش شاه می‌گوید: این قلمروی است که من در اختیار داشتم از سرزمین سکاها که در فراسوی سغدیانا قرار دارند تا اتیوپی از هندوستان تا سارد – (قلمروی) که به لطف اهورامزدا، بزرگترین خدایان از آن من شد. باشد که اهورامزدا مرا و خاندان سلطنتی مرا حفظ کند.»
در پایین سرستون حلقه‌ای از کاسبرگهای آویخته شبیه به تزئینات ستون‌های شمال سوریه و فنیقیه تعبیه شده است. یک نیم تاج مهره ماسوره کاسبرگها را به شکل گیاهی شکفته تقسیم می‌کند که همانند سرستون برگ نخلی مصری است. افزون بر این، هر قطعه یک گل پاپیروس در مرکز دارد در بالای این تزئین مصری وار دوباره یک نیم تاج مهره ماسوره قرار گرفته که آن را به قطعه رابطی با هشت طومار دوگانه عمودی تقسیم می‌کند و شبیه به طرح‌های عمومی ساحل شرقی مدیترانه است که در آنجا معمولاً افقی مانند عاج‌های قبرسی و نمرودی و جاهای دیگر که آرایه‌هایی از عاج دارند. در بالای طومارها یک نیم‌تاج مهره ماسوره سوم ساخته شده که پاهای دوجانور که سرستون جانوردیس را تشکیل می‌دهند بر آنها قرار گرفته و به این ترتیب یک سرستون پاکار قوس را به وجود می‌آورند ترکیب مضامین گیاهی با هندسی در این ستون‌های بسیار آراسته تخت جمشید در تضاد با عناصر معماری شرق مدیترانه است که فقط از طومارها و کاسبرگهای آویزان به سبک ایونی تشکیل شده‌اند آنها تجلی‌گاه شرایط متفاوت و ذوق و سلیقه دیگری در ایران و ایونیه هستند.

در آپادانا سرستون‌های پاکارقوس به شکل گاودیس می‌باشند و در ستون‌های تالار اصلی و ستون‌های ساده تر هشتی‌ها و ایوانها قرار دارند غیر از ضلع شرقی که اژدهاهایی به شکل شیر شاخ‌دار وجود دارد تعداد اندکی از این سرستون‌های جانوردیس که جلوه شکوهمندی دارند باقی مانده‌اند و سرستون‌های کاخ داریوش در شوش بهتر حفظ شده‌اند . جلوه کامل آپادانا به پلکان شکوهمندی تعلق دارد که به رواقهای شرقی و شمالی منتهی می‌شود (تصویر (۵) نماهای دیوارک‌ها و پلکان با نقش برجسته‌های درباریان نگهبانان و اقوام قلمرو شاهی که حامل هدیه‌هایی برای شاه هستند پوشیده شده است. نقش بزرگ شرفیایی به حضور شاه که بعدها به خزانه انتقال داده ،شد در مرکز قرار داشت این برجسته کاری‌ها حتی از فاصله دور به دیوارها جان می‌بخشیدند درباره بعضی از جزئیات و ارزیابی سبک حجاری آنها در زیر بیشتر بحث خواهیم کرد. گرچه رنگ‌های این برجسته کاری‌ها تا امروز حفظ نشده است ولی مدارکی وجود دارد که آنها در اصل رنگی بوده‌اند.
یک راه خروجی در سمت غربی به پله‌هایی که توسط اردشیر سوم ساخته شده منتهی می‌شود بی گمان است که این بناها طی نسل‌ها مورد استفاده قرار گرفته‌اند. اظهار عقیده شده است که رابطه‌ای میان طرح و نقشه اولیه کاخ داریوش و نقشه معبدی که شاه برای خدای آمون در هیبیس در واحه خارگه در مصر ساخته است وجود دارد. شباهت اصلی این دو بنا مبتنی است بر یک تالار مرکزی پرستون که از طریق یک هشتی یا رواق میتوان به آن وارد شد و اتاقهای قرینه‌ای در اطراف آنها وجود دارند. با آنکه وجود چنین رابطه‌ای تا حدی مبهم است اما هر دو بنا بر طبق نقشه دقیقی به طور قرینه ساخته شده‌اند این نشان می‌دهد که معماران از روشهای مشابهی استفاده کرده‌اند نقشه‌های دقیقی که در خاور نزدیک باستان بر روی الواح گلی ترسیم می‌شدند و طرح جزئیات در آنها مقدور نبود بنابراین غیر ممکن نیست که استادکار یک مصری بوده باشد. افزون بر این در کاخ داریوش قرنیزهای ربع گردی مصری به عنوان آرایه روی نعل درگاه‌ها، طاقچه‌ها و پنجره‌ها به کار رفته است. از آن پس تمام بناها در تخت جمشید دارای این قرنیزها
شدند.
سازه‌ای که با تمام سازه‌های دیگر روی صفه تفاوت دارد، دیوارک یا جان‌پناهی است (تصویر (۱۶) که در پیرامون گوشه جنوب غربی دیوار صفه وجود دارد و تیلیا بلوک‌ها و قطعات آن را کشف و بازسازی کرد و بقایای آن را در پایه دیوار از زیر خاک بیرون آورد. فن حجاری جان‌پناه نشان می‌دهد که تاریخ آن متعلق به دوره هخامنشیان است. این دیوارک از عناصر بزرگ و کوچکی تشکیل شده که در بالای آن تاجی باریک و بلند از نیم مخروط شاخ گونه وجود دارد. عقیده کاوشگران در مورد اینکه این عناصر معرّف محراب‌ها یا آتشگاه‌هایی بوده‌اند شاید برای تفسیر این دیوارک منحصر به فرد حقیقت داشته باشد. در مورد جنبه‌های اضافی که در دیوارک دیده می‌شود شاید اصطلاح نمادگرایی استحکاماتی به ذهن برسد عناصر کوچک دارای شکل تیر هستند که بر آن کنده شده‌اند و یادآور شکل عمومی سوراخ تیر در استحکاماتی می‌باشند که از دوره آشوریان به پارسیان رسیده است. عناصر بزرگ طرحی مرکب از مربع‌ها و مثلث‌ها دارند که یادآور راه‌های ورودی به برج در تصویری از یک ظرف هیتی است که دیوار شهر را نشان می‌دهد سرانجام، افریزی از زنجیره‌های دندانه‌ای وجود دارد که بر روی آن قسمت بالای هر عنصر قرار گرفته است. این زنجیره‌های دندانه‌ای عملاً از شاه تیرهای سقف که سازه را نگه داشته‌اند سرچشمه میگیرند چنان که در بناهای پهلوی معبد خدای هالدی در موساسیر (شکل) (۵) دیده می‌شود ردیف‌های شاه تیرها ممکن است جزئی از استحکامات باشند و از این رو معنای حمایت داشته باشند که از نوع سازه‌ای که با آن پیوند دارند سرچشمه می‌گیرند.
این تحول شاید از کنگره‌هایی الهام گرفته باشد که معنای نمادین تاج‌های سلطنتی
است که در این مورد مثلاً تاج داریوش روشنگر آشکاری است.  این تفسیر از افریزهای زنجیر دندانه‌ای در معماری پارسی و مادی توضیح دهنده وجود آنها در سازه‌هایی است که بی گمان معنایی مذهبی داشته‌اند نظیر معبد نوشیجان و نمای قبر داریوش (تصویر (۲۰) و سایر جاهایی که وجود مفهوم دینی یا آیینی محتمل است، نظیر برج‌های پاسارگاد و نقش رستم زنجیره‌های دندانه‌ای تیر و طرح مرکب مربع‌ها و مثلث‌ها نظیر دیوارک یا جاه پناه در تخت جمشید در شَرَفه‌های merlon روی دیوارهای پیرامون معبد سرخ کتل (افغانستان سده دوم میلادی (تصویر (a۱۷) همراه با پنجره‌های کاذب روی زنجیره‌های دندانه‌ای در سرخ کتل همانند آنهایی که در نوشی‌جان وجود دارند. طرح پنجره کاذب همچنین در آتشکده موجود در قبرهای شاهان هخامنشی و نیز در تزئینات دیواری برج‌های فوق الذکر وجود دارند. احتمالاً تمام اینها دارای معنای ویژه‌ای بوده‌اند که تأثیر نهایی آنها حمایت از سازه و مردمان درون آن است.
داریوش در جهت شمال شرقی کاخ چنان که در طرح بناهای هخامنشی روی تل( شکل ۶) دیده می‌شود آپادانا را در سمت شمال شرقی کاخ بنا کرد. گوشه‌های ساختمان در جهات شمال ـ شرق ـ جنوب ـ غرب بودند فقط از این لحاظ است که طرح آپادانای شوش با آپادانای تخت جمشید تفاوت دارد، گرچه در جهت جنوب غربی آن قدر از بنا حفظ نشده که نشان دهد آیا همان اتاق‌های خدماتی آن سمتی را که تخت جمشید داشته است داشته یا نه در مورد تالار چهارگوش ظاهراً اصیل یکی از آنها در شوش، باید فرض کرد که این یکی از دو تالار آپادانا بوده است. با وجود این ظاهراً یک تالار اجلاس بزرگ برای برگزاری جلسات سیاسی پارسیان و مادها وجود داشته و بعضی از ساختمان‌هایی نیز بوده‌اند که پیش از ساخته شدن آپادانا بدین منظور مورد استفاده قرار می‌گرفته‌اند البته اگر تالار آپادانای شوش به راستی پس از آپادانای تخت جمشید ساخته شده باشد. در شوش دسترسی به جاده ساحلی مرتفعی که کاخ آپادانای داریوش بر روی آن ساخته شده از طریق دروازه‌ای بوده که خود او بنا کرده بود (شکل ۲۷). این تالار پر ستونی بود که دو اتاق مستطیل در جنب آن قرار داشت در جلوی تالار و مقابل مجموعه کاخ دو تندیس شاه که فقط یکی از آنها باقی مانده است قرار داشت ارتفاع این دو تندیس در اصل ۳ متر بوده که البته سر و شانه‌ها از بین رفته‌اند. قطعاتی از یک مجسمه با همین اندازه در هر دو طرف دروازه پیدا شده است در مورد مجسمه بعداً همراه با سایر پیکرتراشی‌های زمان داریوش بحث خواهیم کرد.
برای بررسی برجسته کاری‌ها و پیکرتراشی‌های موجود در تخت جمشید و شوش در توالی ساده شدنشان برای جنبه تزئینی یافتن باید به آثار اولیه داریوش در بیستون و پاسارگاد توجه کرد برجسته کاری داریوش در بیستون که به منظور گرامی‌داشت و یادبود پیروزی او بر گئومات مغ و سایر شاهان دروغین نقش شده است، معمولاً به عنوان نخستین کارهای زمان سلطنت او و مربوط به پیروزی‌هایش در سال ۵۲۱ ق.م تلقی می‌شود. سبک آن با سبک خزانه سیفنیان در دلفی (حدود ۵۲۵ ق.م) مقایسه شده است که در آنجا به راستی رفتار مشابهی با شخصیت‌های شکست خورده شده و فاتحان پا بر آنها گذاشته‌اند که تأثیری از عمق و حجم پدید می‌آورد به خوبی پیداست که محتویات و مفاد سنگ نبشته بیستون نسخه برداری شده و توسط دستگاه اداری داریوش در سراسر امپراتوری انتشار یافته است. قطعات پیدا شده در بابل کمتر شناخته شده هستند . اگر برجسته کاری در محلی قرار گرفته بود که قطعات در آنجا پیدا شده بودند در بیرون خیابانی بود که به دروازه ایشتار منتهی می‌شد. همچنین محتاطانه اظهار نظر شده است که این مضمون می‌بایست در کاشی‌های نقاشی شده در شوش بازسازی شده بوده باشد چون یکی از قطعات یک کاشی یا به چنین صحنه‌ای تعلق داشت یا متعلق به صحنه یک قهرمان سلطنتی بود که با غولی می‌جنگید مضمون اخیر بارها در تخت جمشید دیده شده و به احتمال زیاد در کاشی‌ها نیز نقش بسته است. به هر صورت این قطعه کوچک نشان می‌دهد که تصویر گاردهای «عیلامی» یگانه مضمون چهره‌های انسانی در کاخ داریوش در شوش نبوده است.
آستین عریض ـ به صورت هنری و شاید در واقعیت  ـ  با چین‌های مورب  بود و لبه زیگزاگ در یک جهت به صورت قابل بررسی دوخته شده بود. در قسمت پایین لباس یک رشته برآمدگی‌های مقعر از یک طرف به طرف چین‌های عمودی انحنا پیدا کرده و در دو جهت قرینه است. ساختار کنونی لباس هنوز نامعلوم است چون آزادی عمل هنری قابل توجهی در تزئینی کردن چین‌ها به کار نرفته است چین به عنوان ابزاری برای جلوه هنری  ـ  در این مورد تجلی و بیان یک صحنه باشکوه  ـ  نمی‌توانسته ابداع یک هنرمند خاورمیانه‌ای بوده باشد، زیرا از نظر آنها تزئین لباس به تنهایی ابزار نشان دادن تجمل و ثروت صاحب آن بود. با وجود این هنرمندانی که با تحولات چین یونانی آشنا بودند ظاهراً این وسیله بیان را برای نشان دادن کمال زیبایی لباس و نیز ظاهر طبیعی چهره‌ها افزوده‌اند ،بنابراین، این عقیده که ایونیان برجسته کاری‌های کاشی‌کاری گاردها در شوش را طراحی کرده‌اند چندان دور از احتمال نیست. این کاشی‌های برجسته با کاشی‌های بابلی فرق دارند که به جای سفالینه سازی به مکلس کردن یا خمیر شیشه گری می‌پرداختند و به جای رنگ‌های دیگر در طرح‌های خود از رنگ‌های سیاه استفاده می‌کردند. بنابراین طرح‌های دقیق در هنگام پختن آجرها در کوره‌های ایرانی بدون تغییر می‌ماندند. جامه‌های الگویی زیبای گاردها این اندیشه را پیش می‌آورد که مراسم پرشکوهی در دربار ایران برپا بوده است.
اظهار عقیده شده است که این کاشی‌های برجسته کاری شده پیش از آن که کار در تخت جمشید به مرحله‌ای برسد که سنگ‌تراشان برجسته کار به وجودشان نیازی باشد در شوش ساخته می‌شدند .همین نکته ممکن است در مورد برجسته کاری کاخ P در پاسارگاد ( تصویر ۱۷) نیز صادق باشد که در آنجا برجسته کاری روی کاشی بر حاشیه‌ای که در وسط چین‌های عمودی دیده می‌شود تأکید داشت. در پاسارگاد حاشیه کاری با فلز ،مناسب مانند، یونان، انجام می‌گرفت، مثلاً در  پیکرتراشی‌های معبد آفایا Aphaía   در اجینا که در آنجا چین تندیس الهه آتنا با آنچه در پاسارگاد دیده می‌شود از لحاظ حالت ،طبیعی تأثیر عمیق و ترتیب چین‌های طولی در جلو و چین‌های مورب در اطراف مورد مقایسه قرار گرفته است. این عقیده که گروه‌های گوناگونی از هنرمندان یونان شرقی توسط شاهان هخامنشی داریوش و خشایارشا دعوت شده‌اند که خدمات مورد نیاز آنها را انجام دهند، با توجه به وجود سبک‌های گوناگون در هنر کلاسیک هخامنشی در قیاس با مراحل مختلف توسعه هنر یونان دور از راستی نیست.
مرحله سبک هخامنشی در برجسته کاری‌های کاخ P در پاسارگاد نیز مشابه همان چیزی است که در نمای گور داریوش دیده می.شود داریوش فضای با ابهت و هولناک دره نقش رستم (تصویر ۱۹) را برای مقبره خود انتخاب کرد که در درون آن دهلیزی وجود دارد که تاق‌های قوسی تقریباً مستطیل گونه تا داخل صخره ادامه می‌یابند. محل‌های تدفین کنونی حفره‌های مستطیلی در کف تاق‌های قوسی هستند. شاید داریوش اندیشه احداث چنین گورهای صخره‌ای را از اورارتوها کسب کرده باشد. با این حال چیزی که جدید بود شکل نمای گور بود یک تقاطع صلیب گونه غول آسا (تصویر (۲۰ که روی بخش میانی آن نمای یک کاخ هخامنشی حجاری شده، که شاید به معنای کاخ داریوش باشد. در قسمت بالای آن تصویر شاه روی یک سکو یا صفه‌ای به سوی یک آتشگاه که آن نیز بر یک پاسنگ ( سنگ زیرین ) ته‎ستون یا سکو قرار گرفته است، و یادآور پاسنگ‌های محوطه مقدس پاسارگاد می‌باشد. میان شاه و آتشگاه در آسمان تصویری ریش‌دار و تاج بر سر با بال‌های گسترده قرار دارد که معمولاً آن را خدای بزرگ و متعال زرتشتی یعنی اهورامزدا دانسته‌اند تصویری که در واقع فرنه (فر) یا بخت شاهی است.
مرحله سبک دار هنر داریوش که در کاخ او در تخت جمشید به آن برخورد می‌کنیم، ظاهراً با کمی استثناء  ـ  رسمی‌تر و پیشرفته تر از برجسته کاری مقبره اوست. برجسته کاری‌ها را بر لغازهای  چارچوب در سنگی بزرگ کاخ حجاری می‌کردند. در لغازهای تالار اصلی که به اتاق‌های تالار اصلی منتهی می‌شود یک قهرمان سلطنتی مشغول نبرد با شیر (تصویر a۲۲) گاو یا شیردال غول مانندی است. لغازهای منتهی به رواق ورودی شاه را نشان می‌دهند که با دو ملازم خود که مگس پران یا سایه بانی بر سر شاه گرفته‌اند که این دومی بی گمان در هنگام بیرون رفتن شاه لازم بود دیده می‌شوند آغازهای درهای منتهی به اتاق‌های عقبی شاه را با یک مگس پرانی که روی سرش گرفته شده نشان می‌دهد (تصویر (۲۲). برجسته کاری‌هایی که بر لغازها حجاری شده‌اند و مابین در اتاق‌ها هستند ملازمینی را نشان می‌دهند که ظرف‌های روغن و پارچه‌هایی را حملمی‌کنند که بی‌گمان برای پاک کردن روغن است. این برجسته کاری‌ها به روشنی مشخصمی‌کنند که قسمت عقبی ساختمان محل مسکونی بوده است. سایر برجسته کاری‌ها ورود و خروج معمول شاه را به آپارتمان خصوصی او و به شیوه نقاشی‌های گور مصری نشان می‌دهند این مفهوم را شاید بتوان با این واقعیت مسلم در آمیخت که تصویر شاه بر برجسته کاری‌ها می‌خواهد مشخص سازد که شاه در کاخ خود گام بر می‌دارد و بیننده باید به تأمل در این امر بپردازد
شاید بتوان مضمون تصاویر قهرمان شاهی که بر غول یا جانور خطرناکی پیروز می‌شود را نمادی تفسیر کرد که از شمایل نگاری آشوری به ارث رسیده است. در این شمایل‌ها شاه در حال کشتن شیری است که نقش آن سنتی بود مربوط به زمان شلمنصر سوم (۸۵۸  ـ  ۸۲۴ ق.م) تا زمان آشوربانیپال (۶۸۸  ـ  ۶۲۷ ق.م). با وجود این باید متذکر شد که شاه آشور فقط با شیرهایی مبارزه می‌کرد که مانند انسان‌ها بر روی دو پای خود ایستاده بودند حال آنکه قهرمان سلطنتی ایرانی با غولهای فوق طبیعی نبرد می‌کرد. برجسته کاری‌هایی که شاه را با ملازمین خود در حال قدم زدن نشان می‌دهند از جمله عالی‌ترین و فاخرترین نقشهای صفه هستند و بی‌گمان توسط پیکرتراش بسیار استادی حجاری شده‌اند. در مورد شناسایی هنرمند خاصی که در زمان سلطنت داریوش در تخت جمشید کار کرده باشد و سبک کار او و اجرای جزئیات هیچ تلاشی انجام نگرفته است. اختلاف نظر و جر و بحثی که درباره برجسته کاری‌های مربوط به شرفیابی به حضور شاه تشدید شده است از فقدان مشاهده دقیق سرچشمه می‌گیرد که بدون آن به نتیجه‌گیری قابل اطمینانی نمی‌توان دست یافت.
دو برجسته کاری شرفیابی به حضور یک شاه ایرانی را نشان می‌دهند. یکی از آنها که بهتر حفظ شده و در موزه باستان شناسی تهران است در تصاویر ما در این کتاب وجود دارد تصویر (۲۳). در اینجا چهره شاه به سوی راست است دیگری که در تخت جمشید مانده است شبیه اولی است ولی صحنه برعکسی دارد و چهره شاه به سوی چپ است (تصویر a۲۴) در پشت شاه که بر تخت نشسته است ولیعهد دیده می.شود پیشکار شاه با حوله و اسلحه دار که در پشت شاهزاده قرار دارند، احتمالاً نوع تشریفات قرار گرفتن شاه بر تخت و نحوه ایستادن اطرافیان او را نمایان میسازد شخصی که به حضور شاه بار یافته است تا مدتها پیش از روی جامه‌اش نوع شلوارش و کلاهی با طرح کلی پیازی مردی مادی پنداشته می‌شد بیش از آن که هدف در این مرحله از تحول رسمی لباس در امپراتوری هخامنشی نشان دادن خصوصیت صرفاً قومی بوده باشد، لباس احتمالاً کارکردی نظامی داشته است. در صحنه مورد بحث بسیاری از دانشمندان این مرد را به صورت زیبایی سازمان دهنده اصلی هیئت‌های نمایندگی اقوام امپراتوری می‌دانستند. حرکت خاص دست او احتمالاً بدین معنی است که میخواسته مانع شود تا تنفس او شاه را بیازارد یا بیالاید.
مجسمه از یک سنگ استعاره‌ای خاکستری تیره مایل به سبز به نام گراویک ساخته شده است که معادن آن در منطقه وادى حمامة وجود دارد این معادن در سراسر دوره پیکرتراشی مصری مورد استفاده بوده است اما سنگ خاکستری مایل به سبز آن به خصوص در دوره تسلط ایران بر مصر بسیار مورد توجه بوده است. ده کتیبه کوتاه در نقاط مختلف وادی وجود دارد که میان سال‌های ۴۹۶ تا ۴۹۲ ق.م توسط استاد پیکرتراش مخصوص شاه حجاری شده است. گرچه قابل فهم است که نظیر این سنگ که مجسمه با آن ساخته شده در منطقه بین همدان و بروجرد نیز وجود داشته ، ولی منشاء مصری آن که با سبک مجسمه مطابقت ،دارد بیشتر محتمل به نظر می‌رسد.
مجسمه مورد بحث که عمود و مغرور حدود 95/1 متر آن حفظ شده (تصاویر ۲۵ و۲۶) در اصل حدود ۳ متر ارتفاع داشته و بر روی یک پایه 51/0 متری قرار گرفته بوده است. مجسمه و پایه آن از یک سنگ یک‌پارچه تراشیده شده‌اند. مجسمه پای چپ خود را به پیش نهاده و دست راست در قسمت کف دست از بین رفته که احتمالی دستمالی به دست داشته است.
پهنای جامه با چین‌هایی کاهش یافته بود که در دو مجموعه در طرفین روی هم جمع شده‌اند. یک رشته چین‌های عمیق در وسط آویخته‌اند؛ این چین‌ها در پشت در ستون پشتی بالا می‌روند و به شیوه طبیعی بر چین‌های دیگر غلبه می‌کنند شکل چین‌ها به نظر می‌رسد که با چین‌های استادان خیاط ایونی فرق دارد و بنابراین به رغم این که این گونه چین ممکن است منشاء یونانی داشته باشد مسأله اینکه یک پیکرتراش ایونی این مجسمه را ساخته باشد منتفی می‌شود. به نظر می‌رسد که کفش‌های شاه کاملاً اندازه و مناسب پای او بوده و بدون بندهایی هستند که معمولاً کفش‌های نگهبانان و سایر تندیس‌های نظامی با آنها بسته می‌شوند. گفته شده است که کفش‌های شاه در اصل رنگی بوده‌اند و این نشانه آن است که در عهد باستان مجسمه را رنگ می‌کرده‌اند این عقیده درباره ساخت اجمالی تندیس‌های گاوهای بالدار که بر غلاف خنجری که بر کمر شاه بسته شده نیز اظهار گشته است این طرح‌های کلی بی‌گمان نقاش را در فاصله گذاری رنگ‌ها بر تندیس‌ها هدایت می‌کرده است به نظر می‌رسد که کمربند شاه از ماده نرمی ساخته شده بوده و پلاکت‌هایی با خط هیروگلیف مصری بر آن وجود داشته است. در یکی از آنها داریوش شاه مصر علیا و سفلی استاد اجرای شعائر، داریوش ـ باشد که زندگی جاوید داشته باشد خوانده شده است. پلاکت آن طرف دیگر، داریوش را «ارباب دو سرزمین می‌نامد.
حالت زانو زدن افراد با دستهای بالا برده و نخل‌های برافراشته چنان است که گویی تندیس شاه را نگه داشته‌اند و بسیار شبیه به تصاویر متعدد شاه ترهقه (کوشیت) از سلسله بیست و پنجم (حدود ۶۹۰ ـ ۶۴۰ ق.م) است. در عین حال بی گمان به درستی با اندیشه اقوامی که حامی پیوند با ملل قلمرو شاهنشاهی هستند و شاه نشین پادشاه ایران را در نمای گورستان او نگه داشته‌اند مطابقت دارد. با این حال باید متذکر شد که حرکت خاص عیلامی در دعا و درخواست نیز یکی از دست‌هایی است که بلند شده و نخل‌ها را به دست گرفته است. این حرکت ممکن است برای بیننده ایرانی معنایی دوگانه داشته باشد. استادی و طرز کار پایه مجسمه از نوع مصری است که احتمالاً قبل از رنگرزی با گچ سفید با لایه ظریفی از دوغاب آهک پوشانیده شده است. قاعدتاً . حداقل سه نمونه از این مجسمه داریوش وجود داشته که اصل آن در معبد آتوم در هلی پولیس بوده که بنابر متن سنگ نبشته روی مجسمه در آنجا قرار گرفته ، و دو تای دیگر در دروازه شوش بوده‌اند. این نشان می‌دهد که نفوذ مصر بر سبک داریوش، حتی در کارهایی که مانند مورد مجسمه آشکار نیست احتمالاً شایان توجه بوده است. اینجا می‌توانیم به مجلس باریابی به حضور شاه در برجسته کاری‌ها بازگردیم و رابطه آن را با مجسمه متذکر شویم که مدرکی برای نفوذ مصر و نیز ابعاد و اندازه چهره شاه محسوب می‌شود. مثلاً گل‌هایی که شاه و ولیعهد به دست گرفته‌اند شکل (b۲۴). از لحاظ شکوفه‌ای که میان دو غنچه قرار گرفته شکل نوعی مصری دارند افزون بر این نحوه ساقه گل‌ها ویژه سبک گل‌های مصری است. یک جنبه دیگر که از هنر مصری سرچشمه می‌گیرد، نحوه خطی است که پلک بالای چهره کسانی که در برجسته کاری باریابی حضور دارند بر روی پلک پایین خم شده است تصویر (c۲۴ (این جنبه که هرگز در هنر بابلی و آشوری وجود ندارد و در هنر یونانی هم تا پیش از آثار نیمه دوم سده پنجم ق.م دیده نشده بود، ویژه هنری مصری از سلسله بیست و پنجم تا دوره بطلیموس محسوب می‌شود.
پس چنین به نظر می‌رسد که در تخت جمشید و در مصر سبکی در آخرین دهه سلطنت داریوش رشد یافته که در آن عناصر یونانی و مصری به طور هماهنگی با هم ترکیب شده‌اند. در مورد مجسمه پیدا شده در شوش می‌توان گفت که این تاریخ‌گذاری مسلّم و در مورد برجسته کاری مجلس باریابی حداقل می‌توان گفت که محتمل است. برای ارزیابی کیفیت کار هنرمند مسئول آفرینش برجسته کاری مجلس باریابی باید متذکر شد که ظرافتی که در خلق تندیس شاه با تخت بلند تصویر (a۲۴ (به کار رفته چنان که هرگونه آرایه برجسته‌ای را در برابر سر ریش‌دار شاه ناچیز جلوه می‌دهد شایان اهمیت است. ضمن آنکه تخت شاه نیز شکوهمند است و فضایی ایجاد می‌کند که توجه به شاه جلب می‌شود. افزون بر این فضای خالی بالای دو مجمر یا بخوردان که شاه را از مرد باریافته جدا می،سازد فاصله میان دو چهره را نمایشی تر می‌کند با این حال مرد باریافته نیز همان جنبه نیرومند شاه و اشخاص موجود دیگر در برجسته کاری را دارد علت آن تفاوت ویژگی‌های فردی است نظیر آنچه در هنر بعدی یونانی و رومی دیده می‌شود و هرگز در هنر خاور نزدیک باستان دیده نشده است. در عوض در سبکی که قاطعانه بر شاهی نظیر داریوش در تخت جمشید متمرکز می‌شود یا بر آخناتن در آمارنا، یا بر آشور نصیر پال در نمرود، به نظر می‌رسد که خصلت متمایز سایر اشخاص در برجسته کاری‌ها همانند خصوصیت شاه برجسته مینماید. بنابراین شاید ساده شدن اشکال برای جنبه تزئینی یافتن چهره داریوش را تا حدی در تخت جمشید به عقب می‌کشد تا به آن زیبایی بیشتری ببخشد چنان که هر پیکرتراش در زمان داریوش و حتی پس از او به این شیوه متوسل شده است.
حاصل یک بررسی جدید پذیرش این نکته است که کمانداران پارسی که تعداد ۲۰۰ تای آنها در پلکان وجود دارد تصویر (۲۹) به وسیله گروه کوچکی از هنرمندان حجاری شده‌اند که تحت نظر یک استادکار کار می‌کرده‌اند. ظاهراً این هنرمندان در کنده کاری بخش‌هایی از حجاری نظیر چهره یا ترکش متخصص بوده‌اند و تصویر کمانداران را به صورت سری حجاری می‌کرده‌اند. این نکته توضیح دهنده یکدستی برجسته کاری‌ها است. بیشترین بخش کار برعهده هنرمندانی بوده که به حجاری هیئت‌های نمایندگی گوناگون می‌پرداخته‌اند هر یک از این گروه‌ها از گروه بعدی توسط طراحان مصری جدا می‌شده‌اند که مستقیماً در زیر یا بالای گروه قبلی کار می‌کرده‌اند در هر هیئت نمایندگی مرد اول به تناوب یک «پارسی» یا یک «مادی» است اما تعداد افراد در هر گروه تفاوت می‌کند، به ویژه اگر همراه آنها یکی از جانوران نظیر اسب گاو یا شتر وجود می‌داشته است. با این حال هیچ گروهی به صورت شلوغ و انبوه یا بی تناسب و ناجور حجاری نشده است؛ فاصله گذاری میان آنها باید با دقت و پیش از کنده کاری روی دیوار، روی یک «پاپیروس» طراحی شده باشد ثبت‌های افقی همراه با درختان شبکه‌ای را تشکیل می‌داده‌اند که هیئت‌های نمایندگی در درون آن به تناسب جا بگیرند برای چنین طراحی ترکیب افقی و عمودی هیچ پیشینه‌ای در خاور میانه وجود ندارد ،برعکس در نقاشی دیواری بازسازی شده اتاق تخت سلطنتی سارگون در خُرساباد طرح‌های ثبت افقی با طرح‌های ثبت بالایی یا پائینی ارتباطی ندارند. به نظر می‌رسد که پیش از آغاز حجاری و برجسته کاری، طرح‌های نقش هر هیئت نمایندگی قبلاً با جزئیات آن نقاشی می‌شده است. حتی چنین می‌نماید که پیش از حجاری ،نهایی نقاشی آنها چیزی بیش از یک راهنما برای پیکرتراش بوده و برای ایجاد تأثیر از آرایه پایان یافته نهایی به کار رفته است. این شاید توضیح دهنده بخش‌های مکرر پایان نیافته باشد که تا وقتی که با رنگ پوشیده نشده بودند نادیده گرفته می‌شدند و امروزه در تضاد با بخش‌های پایان یافته بسیار برجسته می‌نمایند.
به طور کلی در هنر خاور نزدیک تشخیص تفاوت میان اقوام و ملل بیشتر از روی شکل لباس آنها صورت می‌گرفت در اینجا شلوارها که برای اولین بار در برجسته کاری‌های ایرانی ظاهر می‌شوند جنبه مهمی از سند مربوط به الحاق ملل جدید به مردم شاهنشاهی ایران در شمال غربی شمال و شمال شرقی محسوب می‌شدند مادها شلوارهای تنگی می‌پوشیدند، کفش به پا می‌کردند و ردای بلندی با آستین‌های ساختگی به نام Kavgus تن می‌کردند که روی آن بر شانه‌ها شنل گونه‌ای می‌انداختند و کلاهی پیازی شکل با زائده‌ای دم مانند به سر می‌گذاشتند بسیاری از ملل دیگر در برجسته کاری‌ها نیز شلوار می‌پوشیدند که بعضی تنگ مانند ارامنه و کاپادوکیه‌ها و بعضی گشاد مانند آرین‌ها، بلخیان و باختریان، آراخوزی‌ها و درانگیاناها بودند. اقوام سکایی اسکیت‌ها و نیز سغدیان، خوارزمیان و اسکو دریان‌ها همگی شلوار به پا دارند و نوع خاصی سربند یارو سری به سر بسته‌اند که از نرمه گوش یا زیر چانه گره می‌خورد، و نیز ژاکت کمردار و آستین بلندی به تن کرده‌اند.
مدرک مستندی وجود دارد که کمبوجیه لباس عیلامی می‌پوشید. با این حال، لباس عیلامی پوشیده شده توسط شاه اومانالداس Ummanaldas در صحنه اطراف آشوربانیپال (حدود ۶۴۰ ق.م) لباس حاشیه دار یا شرابه دوزی شده‌ای بود که مدرکی مبنی بر اینکه آستین‌های پهن داشته بوده وجود ندارد. بنابراین این لباس عیلامی با آنچه پارسیان یک قرن بعد می‌پوشیدند بسیار تفاوت داشت چنین مغایرتی را نمی‌توان فقط مربوط به تغییر سبک جامه دانست. از این رو می‌توانیم فرض کنیم که تغییری در لباس‌های رسمی رخ داده که شاید ناشی از تغییر جمعیت بوده بدون در نظر گرفتن نام عیلامی که در زمان درازی به آن منطقه و ساکنان آن اطلاق می‌شده است. کلاه تشریفاتی پارسیان استوانه‌ای و راه راه و احتمالاً از بالا باز بود. چه بسا این کلاه از نوعی تاج پردار سرچشمه گرفته باشد. با وجود این لباس روزانه پارسیان، چنان که اظهار عقیده شده است ، می‌بایست اگر هم عیناً مانند مادی‌ها نبوده به آنها شباهت داشته باشد. مردمان هندوستان در هیئت نمایندگی هجدهم فقط یک دامن به تن دارند که شبیه دامن‌های امروزی است که پایین تنه آنها را می‌پوشاند فقط رهبر آنها شنلی چین دار بر دوش انداخته است که یک بازو و شانه را نمیپوشاند ،قندهاریان ساتاگیدیان‌ها و نمایندگان ماکانیز دامن می‌پوشند که غالباً شنل یا عبایی به آن افزوده می‌شود.
آثار خود اردشیر یکم را می توان از روی برجسته کاری‌های تالار صدستون قضاوت کرد که بنایی است که توسط هنرمندان خشایارشا آغاز شده ولی توسط هنرمندان اردشیر یکم تکمیل گشته است. این تالار که از آپادانا بزرگتر بود، دو جفت درگاه داشت که در لغازهای آنها شاه بر تخت نشسته بالاتر از شش کاتب قرار گرفته است تصویر (۳۱). در درگاه‌های شمالی که احتمالاً محل ورود عمومی بوده‌اند شاه یک مرد با لباس «مادی» را به حضور پذیرفته است. در درگاه‌های جنوبی شاه تنها است و فقط یک پیشکار با یک مگس پران در کنار او حضور دارد. در درگاه‌های شمالی پنج ردیف نگهبان در زیر تصویر شاه کنده کاری شده اند؛ در درگاه‌های جنوبی شاه نشینی که تخت شاه بر آن قرار دارد توسط نمایندگان ۱۴ ملت امپراتوری در یک سو و ۱۴ نفر دیگر در سوی دیگر نگهداری می‌شود به طوری که ۲۸ نماینده ملل در حجاری نشان داده شده‌اند این نسبت به کارهای اولیه کار تازه‌ای تلقی می شود که بنابر آن تصویر آینه گونی از یک چهره یا صحنه در لغاز مقابل یا در نمای پلکان دوگانه یا سایر سطوح دوگانه تصویر شده است. یک جنبه جدید دیگر، اندازه اغراق شده شاه نسبت به تمام تندیس‌های دیگر است که صحنه باریابی را از جمله از اعتبار خود محروم می سازد.
در اندازه بزرگ یکتای چهره شاه برجسته کاری‌های تالار صدستون با تالار تریپیلون، که اشمیت تالار شورا می‌نامد فرق دارد و تالار اخیر برجسته کاری‌هایی از شاه و ولیعهد در اندازه بزرگ و نمایندگان ملل به عنوان نگهدارندگان شاه نشین دارد. بر اساس شباهت مضمون شاه بر تخت نشسته و ولیعهد با مضمون برجسته کاری‌های مجلس باریابی اشمیت تریپیلون را مربوط به زمان داریوش دانسته است. با وجود این جزئیات تصویر نظیر شکل تاج شاه یا مگس‌پران و سایه بان همه اینها می‌توانند شبیه برجسته کاریه‌ای اردشیر یکم باشند و به تاریخ‌گذاری برجسته کاری‌های تریپیلون در زمان این شاه بینجامند. با این حال خودبنا که به عنوان پیوند اصلی ارتباطی میان بناهای عمومی در شمال و بخش جنوبی که کاخ‌های مسکونی قرار داشته‌اند به کار می‌رفت کارکرد مهمی داشت. افزون بر این یک ارتباط معماری میان سکوی آپادانا و سکوی تریپیلون وجود دارد. بر این اساس می‌توان فرض کرد که بنایی در زمان ساختمان آپادانا برای همان مقصودی که تریپیلون ساخته شده وجود داشته، گرچه میان زمان داریوش و اردشیر یکم بعضی بازسازی‌ها و اضافات انجام گرفته است.
برجسته کاری‌های روی پلکان اصلی که انبوه نجبای راحت و آسوده و پرنشاط را نشان می‌دهد (تصویر ۳۲) به راستی سازگار با سبک اردشیر یکم است، چنان که تندیس‌های روی جان پناه یا دیوارک پلکان چنین وضعی دارند و بعضی بسیار کوچک و دیگران بسیار بزرگ‌اند. برجسته کاری‌های گسترده‌ای که برای اردشیر یکم ساخته شده و تیلیا آنها را در محل جنوبی کاخ داریوش پیدا کرده اشمیت کاخ H نامیده است. این کاخی بوده که خشایارشا آن را شروع کرده و اردشیر نماهای پلکان آن را با برجسته کاری‌های گسترده آراسته و در آن، هیئت‌های نمایندگی موجود در آپادانا گسترش یافته‌اند. در اینجا نیز یک سوی پلکان تصویر آینه‌ای طرف دیگر ،نبود گرچه هر دو طرف به طور قرینه تراز بودند. می‌توان به وجود تنوع بیشتر در ترکیب و حالات تندیس‌های فردی که غالباً سرزنده‌تر و شادتر از برجسته کاری‌های آپادانا هستند اشاره کرد و نیز ابعاد ،بزرگتر، تعداد بیشتر و فضای فاصله گذاری تنگ‌تر تندیس‌ها را متذکر گردید از این لحاظ داوری هنری ظاهراً کمتر کامل است و نتیجه کار کمتر از گذشته کلاسیک می‌نماید.

آثار تپه نوشیجان که متعلق به قرن هشتم تا نیمه اول قرن ششم قبل از میلاد است شامل یک آتشگاه و یک قلعه نظامی و یک تالار تشریفاتی با چهار معبر می‌باشد (۹).
در سال ۸۰۰ قبل از میلاد در گودین تپه (۱۰) یکی از فرمانروایان کوچک ماد کاخ حصار داری بنا می‌کند. تالار اصلی بنا دارای شش معبر است و سقف آن بر پنج ردیف ستون که هر ردیف شامل شش ستون می‌باشد استوار شده است . با استفاده از این ستون‌ها دو راهرو و یک محل برای زندان یا انبار آذوقه ایجاد شده است و هریک از این راهروها دارای سه معبر می‌باشد.
در نوشیجان و گودین تپه نمای بناها به‌وسیله پیش‌آمدگی‌های موجود در فواصل منظم، هماهنگی یافته است.
تالار شش معبره گودین تپه در مسیر توسعه تالارسازی به‌عنوان اولین گام و شاید یک الگو در کاخ هخامنشی پاسارگاد مورد استفاده قرار گرفته است.
در میان صفحات تاریخ معماری کاخ‌سازی هخامنشی سه دوره متمایز وجود دارد که اولین دوره از سال ۵۵۰ قبل از میلاد در طراحی یکی از کاخ‌های پاسارگاد با ایجاد یک تالار بزرگ که برخلاف تالار مادی گودین تپه با یک مستطیل بزرگ که دارای سه معبر است آغاز می‌شود. قسمت شمالی شرقی آن کاملاً طولانی و ستون‌دار است و دو اطاق شبيه برج در گوشه شمال غربی و جنوب غربی آن ساخته شده است.
دوره دوم از سال ۵۲۰ قبل از میلاد شروع می‌شود که نمونه بناهای مربوط به این دوره را در دشت گوهر که میان نقش رستم و تخت جمشید واقع است ایجاد کرده‌اند.
تفاوت اساسی این بنا با آنچه قبل از آن ساخته شده در طبقه اول آن است و به‌خصوص می‌توان گفت که طرح تالار مرکزی آن با تالارهای مربع شکل آپادانا در تخت جمشید و تالار شوش اختلاف فاحش دارد بدون این‌که تمام این بناها در نمای خارجی با یکدیگر تفاوت داشته باشند.
احتمال دارد که کاخ دشت گوهر در زمان سلطنت کمبوجیه ساخته شده باشد.
نمونه سومین دوره معماری هخامنشی را در کاخ‌های آپادانای تخت جمشید و کاخ شوش که ابعاد آن‌ها تقریباً به یک اندازه است می‌بینیم. چهار برج پیش‌آمده نسبت به سایر قسمت‌ها در گوشه‌های بنا تعبیه شده و هر دو بنا از پازارگاد و دشت گوهر بسیار بزرگ‌تر می‌باشند. ضمناً این دو کاخ در وسط باغ بنا نشده‌اند بلکه ضلع جنوبی آن‌ها همان دیوار جنوبی باغ نیز هست.
در هر دو کاخ، اوج توسعه و تکامل هنر معماری هخامنشی را در تالارهای مربع شکل مرکزی آن‌ها مشاهده می‌کنیم. طرح آپادانا نشان می‌دهد که یک فضای سبز تشریفاتی است نه مسکونی.
کاخ‌های مسکونی (۱۱) در تخت جمشید برای مطابقت با تالار تشریفات به‌صورت یک فضای مربع شکل مرکزی و تعدادی اطاق در اطراف این فضا ایجاد شده‌اند.







مطالب مرتبط