مقبره


دانستنی ها






کتاب ها


آشنایی با بناهای آرامگاهی امامزاده‌ها

آرامگاه ارامنه اصفهان “میراث کم نظیر تاریخ” مدفن نام‌آوران

آرامگاه خارجیان در اصفهان: سرگذشت دهها تن از خارجیانی که در شهر اصفهان به خاک سپرده شدند

آرامگاه در گستره فرهنگ ایرانی

آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارس

آرامگاه‌های جنوب غرب ایران (خوزستان و منطق همجوار)

آرامگاههای خاندان پیامبر(ص) در افغانستان

آرامگاههای خاندان پاک پیامبر(ص) و بزرگان صحابه و تابعین

از گوردخمه تا آرامستان: نگرشی بر معماری آرامگاه‌های ایران، از آغاز تا معاصر

امامزادگان آمل و مقابر ایشان

امامزادگان ایران و بقاع متبرکه

امامزادگان ری: بررسی تاریخ و زندگانی امامزادگان شهر ری (جلد 1)

امامزاده‌های ایران: فهرست بخشی از امام‌زاده‌های آرمیده در کشور ایران همراه با معرفی آرامگاه پیامبران

امامزاده‌های گیلان

امامزاده طاهر (ع): و مقابر برخی از هنرمندان و نام‌آوران (شهرستان کرج) همراه با جاذبه‌های گردشگری استان البرز

انوارالحرمین: آشنایی با سلاله پاکان، بقاع متبرکه و امامزاده‌های استان خوزستان

بارگاه آزاد گله: شرح حال و زندگانی امامزاده عباس ساری راوی تفسیر علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله علی

برج مقبره بردع: گمشده‌ای از هنر معماری ایلخانی در کشور جمهوری آذربایجان

برج‌های آرامگاهی ساری

بررسی معماری مساجد و مقابر برجسته ایرانی در دوران تیموریان و صفویان

بقعه پیر بکران

بقعه‌های خاندانی دوران صفویه: معماری، مذهب و قدرت در ایران مدرن

بناهای آرامگاهی و گورنگاره‌های اندیمشک (تجلی‌گاه فرهنگ، هنر و معماری)

به جنس تاریخ به رنگ دیروز: معرفی برج مقبره‌های آذربایجان شرقی

پاسارگاد (آرامگاه کوروش بزرگ)

تاریخ اصفهان: مجلد ابنیه و عمارات فصل تکایا و مقابر

تاریخ تشیع و مزارات شهرستان ساری

تاریخچه آرامگاه دحیه کلبی در دارابجرد

تداوم طراحی باغ ایرانی در تاج محل (آرامگاه بانوی ایرانی تبار)

تحلیل الگوهای طراحی در تزئینات بناهای آرامگاهی ایران از صدر اسلام تا پایان دوره ایلخانی

تخت فولاد: یادمان تاریخی اصفهان (جلد 1)

تذکره مزارات خاک مصلی در شیراز

خانقاه و آرامگاه چلبی‌اوغلو: تجربه‌ای در مرمت و احیاء: گزارشی از مطالعات، طرح‌ها و مداخله‌های انجام شده در مجموعه چلبی‌اوغلو سلطانیه در سال‌های 1378 ت

خفتگان آستان علوی (درآمدی بر تاریخ نجف و حرم امیرالمومنین (ع))

دانشنامه تخت فولاد اصفهان: آ – ج (جلد 1)

دانشنامه تخت فولاد اصفهان: ص – گ (جلد 3)

دایره‌المعارف بناهای تاریخی ایران در دوره اسلامی: بناهای آرامگاهی 

راهنمای جامع بازدید پاسارگاد (آرامگاه کوروش کبیر)

راهنمای مستند نقش رستم فارس

زیارتگاه‌های گیلان

ساختارشناسی معماری تدفینی شمال ایران

سرزمین زنگان: بناهای آرامگاهی استان زنجان (جلد 1)

ستاره‌ای بر کرانه خاک: شرح حال امام‌زاده محمد فرزند امام جعفر صادق (ع) و آرامگاهش در بسطام

سنگ مزارها و کتیبه‌های تاریخی گرگان و استرآباد: (نگاهی به معماری آرامگاهی و شیوه‌های تدفین در ایران و گرگان)

سیر تحولی آرامگاه‌های هخامنشی و تاثیر آن بر دوران‌های بعد

سیمای تاریخی – فرهنگی شهر مشهد (پیشینه تاریخی، مراحل توسعه شهر، مقابر، زیارتگاهها، مدارس) …

شماری از بقعه‌ها، مرقدها و مزارهای استان‌های تهران و البرز (شهرستان‌های اسلامشهر، پاکدشت، دماوند، رباط کریم، ساوجبلاغ و شهرری) (جلد 1)

شماری از بقعه‌ها، مرقدها و مزارهای استان‌های تهران و البرز (شهرستان‌های شهریار، فیروزکوه، کرج، نظرآباد و ورامین) (جلد 2)

شماری از بقعه‌ها، مرقدها و مزارهای استان‌های سیستان و بلوچستان (شهرستان‌های ایرانشهر، چابهار، خاش، زابل، زاهدان، زهک سراوان، سرباز، سیب و سواران، کنار

شناسایی و تحقیق در بناهای آرامگاهی امامزاده‌ها

گردشگری آرامگاه باباطاهر

گردشگری آرامگاه خیام

گردشگری رنج: گذری بر مقابر و آثار بزرگان و مرگ غم‌انگیز آنها

گنجنامه: فرهنگ آثار معماری اسلامی ایران: امامزاده‌ها و مقابر (جلد 1)

گنجنامه: فرهنگ آثار معماری اسلامی ایران: امامزاده‌ها و مقابر (جلد 2)

گنجنامه: فرهنگ آثار معماری اسلامی ایران: امامزاده‌ها و مقابر (جلد 3)

گورستان‌های شهر مشهد و معرفی نامداران مدفون در آنها (به جز مدفونین حرم حضرت رضا (ع))

گورنگاره‌های لرستان: پژوهشی مردم‌شناختی در نقش و مضمون سنگ گورهای لرستان

مزارات ایران (جلد 1)

مزار پیامبران

مطالعات انسان‌شناختی دیلمان: نتایج مطالعه‌ی اسکلت‌های به دست آمده از مقابر دیلمان در کاوش‌های هیئت ژاپنی

معماری اسلامی (آرامگاه، حسینیه، مصلی)

مقابر برجی سده‌های میانی ایران: مطالعه‌ای نگاره‌شناختی

مقبره الشعرای تبریز

مقبره‌سازی هنر فراموش شده: بررسی گونه‌شناسی مقبره‌سازی و هنرهای پیرامون آن در ایران و جهان ویژه طراحان، معماران و نوجوانان

نقش رستم و پاسارگاد: آرامگاه کورش هخامنشی

هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیت‌های مدفون در بناهای ثبت شده ایران استان البرز

هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیت‌های مدفون در بناهای ثبت شده ایران (استان خراسان شمالی)

هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیت‌های مدفون در بناهای ثبت شده ایران استان قزوین

هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیت‌های مدفون در بناهای ثبت شده ایران استان کرمان








کمتر


پایان نامه ها



اراِئه طرح حفاظت و مرمت صندوق چوبی مقبره برج سلطان زین العابدین متعلق به دوره تیموری

بررسی تزئینات مقابر دوره سلجوقی در ایران

بررسی مقابر دوره اسلامی شهر ری

 بررسی نگاره های سنگ مقابر در دوره صفویه (با تاکید بر پایتخت های این دوره)

بررسی و مقایسه تزیینات برج مقبره های سرخ و کبود مراغه

بررسی و نقد احکام فقهی مقابر در مذاهب خمسه اسلامی

بررسی ویژگیهای آثار تجسمی در اماکن مذهبی یزد (مساجد، حسینیه‏‎ها‎‏، مقابر متبرکه)

بررسی ویژگیهای مقابر قرن هشتم (ه.ق) دروازه کاشان قم

 پژوهشی بر ابنیه تدفینی ولایت رویان و علل رواج مقبره سازی در منطقه

تحلیل عددی لرزه‌ای سازه‌های تاریخی با در نظر گرفتن اثر چیدمان آجرچینی، مطالعه موردی ” مقبره دانیال نبی”

تحلیل ویژگی های معماری بناهای آرامگاهی اهل سنت دوره قاجار آذربایجان غربی و مقایسه آن با مقابر هم عصر شیعی در منطقه

تعیین الگوهای معماری مقابر اسلامی ایران در گیلان

حس مصالح و تاثیر آن در حس فضا ارائه الگوی به کارگیری مصالح در مزارها و مقبره ها

طراحی مقبره شمس تبریزی

طرح مرمت و ساماندهی مقبره خواجه عبدالله انصاری (هرات باستان)

مطالعه آثار چوبی مقبره شیخ صفی‌الدین اردبیلی «مورد مطالعاتی صندوق‌های قبر مقبره شیخ صفی‌الدین اردبیلی»

مرمت و ساماندهی مقبره تپتی آهار (هفت تپه)

مزارات شمال شیراز

مزارات و مقابر ایران و عراق به روایت سفرنامه های اروپاییان از آغاز عصر صفوی تا پایان قاجار

مطالعه تزیینات ختایی و اسلیمی مقبره شاه نعمت الله ولی

مطالعه و شناخت ویژگی های مقبره های قرن هشتم ه.ق در استان بوشهر

 مطالعه ی ویژگی های تزیینات معماری در مقابر عهد صفوی شهر اصفهان (مطالعه ی موردی مقبره هارون ولایت، امام زاده احمد(ع) و امام زاده اسماعیل(ع))

مقابر اسلامی و پایگاه فرهنگی آن در شمال غرب ایران “آذربایجان”

نگاهی به تصویرها و نگاره های مقابر مصر باستان و استفاده از ویژگی های آن در تصویر گری داستانی










کمتر




عکس های جدید





آرامگاه حافظ در باغ زیبایی در شیراز واقع شده است که به حافظیه معروفست، و این مقبره را ابوالقاسم بابر تزیین کرد در وقتی که به سال 856 هجری 1452/ میلادی به شیراز آمد، ساختن آن مقبره را به مولانا محمد معمایی رجوع فرمود. در ازمنه  اخیر آن مقبره را کریم خان زند که یکی از بهترین پادشاهان ایران بوده است، مرمت کرده بر زینت و جمال آن بیفزود، و سنگی هم که اکنون بر روی قبر حافظ قرار دارد به امر آن پادشاه از یک پارچه مرمر بسیار زیبا تراشیده شده و در آن‌جا نصب کرده‌اند، و بعضی ابیات این غزل بر آن منقوش است: مژده ٔ وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم. مردم شیراز حافظیه را بسیار حرمت می‌دارند، هم آنان که آشنای آن آستانند و هم رندان صاحبدل که از اطراف جهان به شیراز می‌‌آیند همه آن‌جا را زیارتگاه خود میدانند و قبر شاعر را عده ٔ بسیاری از قبور دیگران که در عالم خاک شرافت مصاحبت جسمانی را با کالبد آن مرد روحانی آرزو کرده‌اند احاطه کرده است، و مصداق بیت …

تنها بنای یادبود ملی‌ای که یهودیان در ایران دارند مقبره استر در همدان یا اکباتان قدیم است. از قدیم‌ترین زمان‌ها یهودیان به زیارت این محل می‌‌آیند. در آن‌جا در وسط محله یهودیان ساختمان کوچکی است با قبه‌ای که بر فراز آن لک‌لکی لانه کرده است. قسمت اعظم مدخل ساختمان را دیوار کشیده‌اند، فقط سوراخ کوچکی هست که تنها در حال خم شدن می‌‌توان از آن گذشت. این سوراخ با تخته سنگ متحرکی به جای در بسته می‌شود و این تمهیدی است برای جلوگیری از حملات و شبیخون‌هایی که به تکرار رخ می‌‌دهد. زائر به هشتی کوچکی وارد می‌شود، در آن‌جا نام بسیاری از زائران و سال مرمت بقعه حک شده است. از هشتی به یک تالار کوچک چهار گوش که از پنجره کوچک آن نور ضعیفی به داخل می‌‌تابد وارد می‌شود. در این تالار دو ضریح بلند از چوب بلوط وجود دارد و این‌ها قبور استر و مردخای است. دورتادور آن به زبان عبری آیاتی تقر شده است، از آخرین فصل کتاب استر به همراه نام سه طبیب که مرمت بنا به خرج آن‌ها بوده است. به دلایل زیر در صحت قصه استر و انتساب آن گور به او تردید نباید کرد …
بسیاری از اطبا یا یهودیند یا از اخلاف یهودیان، و مثلاًمی‌‌توان گفت که در کردستان و ترکستان کار طبابت منحصرًا در دست یهودیان است. و این طور به نظر می‌‌آید که از قدیم کار بر این منوال بوده است، حد اقل در لوحه‌ای بر قبر استر واقع در همدان چنین آمده است که این مقبره در قرن سیزدهم توسط سه برادر که همه طبیب بوده‌اند مرمت شده است. در تهران نیز چهار برادر از یک خانواده کلیمی در شمار پرمشغله‌ترین اطبای شهر به شمار می‌‌روند. یکی از آنان به نام حق نظر برای مدتی طبیب مخصوص شاه سابق، محمد شاه بوده است و این نکته که هم خود شاه و هم فرزند دلبند شاه فعلی که به ولایتعهدی نیز منصوب شده بود هر دو تحت معالجه وی بودند و جان سپردند و او هنوز هم در قید حیات است، هر چند گویای حذاقت وی در معالجات نیست، ولی نشانی از زرنگی و سیاستمداری وی است. از قانون ابن سینا چاپ خوبی به زبان عبری وجود دارد. ایرانیان توقع دارند که هر کس ادعای داشتن سواد و فرهنگی دارد، از علوم طبی نیز مطلع باشد هم‌چنان که قیمت اسب و شال را نیز باید بداند.
مقبره و مسجد اولجایتو زیباترین بناهای موجود در ایرانِ زمان چنگیز خان (مغولان) است. در اینجا تنها از مقبره‌ای که کمتر آسیب دیده صحبت می‌کنیم (تصویر 59)؛ گنبد آن با وجود خرابی بر فراز باقیمانده حصارها به سمت جنوب با ابهتِ تمام سرفراز مانده است. در سمت چپ سربازخانه‌ای با چند برج و بارو و در سمت راست قصر فتحعلی شاه و نیز حدوداً صد خانه کم‌اهمیت قرار دارد. در انتهای سمت چپ نیز چند گنبد دیگر و قسمت‌هایی از دیوارهای مسجد و آرامگاه‌ها دیده می‌شود. مقبره تالاری هشت‌وجهی با گنبدی به قطر داخلی 24 متر و با ارتفاع 54 متر دارد. در اطراف این گنبد 8 مناره وجود دارد. بنای این ساختمان از آجر مرغوب است و در بعضی نقاط پوششی از کاشی لعاب‌دار رنگی دارد، تزیینات داخلی گچ‌بری بوده ولی به بهانه تعمیر تزیینات اولیه و کتیبه‌های کوفی از بین رفته و امروزه با اندود گچی و خطوط جدید فارسی پوشیده شده است. در بعضی قسمت‌ها که پوشش ثانویه تخریب شده، می‌توان تزیینات اولیه را مشاهده و تحسین کرد. در بیرون گنبد نیز که دارای قوس عربی است و در رخبام بزرگ آن، هنوز قسمت‌هایی از پوشش لعاب‌دار سفید و لاجوردی وجود دارد.


در تهران تکیه‌هایی که در آنها مراسم شبیه‌خوانی برگزار می‌شد، 3 خاستگاه متفاوت با یکدیگر داشتند: نخست، تکیه‌هایی که در آغاز بقعه و مقبره یکی از بزرگان و مشایخ یا صالحان بودند و در صحن یا حیاط و ایوان مقبره، یا در پیرامون آن مراسم سوگواری مذهبی برپا می‌کردند. این فضاها با اندکی تغییر در ساختمان و ضمایم آنها به صورت تکیه تعزیه‌خوانی درآمدند. تکیه‌های پیرزن، هفت‌تن و پهلوان شریف احتمالاً از این دسته فضاها بوده‌اند. دوم، تکیه‌هایی که پیش از آن کاروان‌سرا بودند و گهگاه در آنها مراسم عزاداری برپا می‌کردند، مانند تکیه‌های حمام خانم و باغ پسته بیک. سوم، تکیه‌هایی که از دوره زندیان به این سو اختصاصاً برای برگزاری تعزیه‌خوانی با شیوه تلفیقی معماری کاروان‌سرا، خانقاه، میدان و زورخانه ساخته شده‌اند. تکیه سید نصر الدین،تکیه عباس‌آباد، تکیه حاج میرزا آقاسی و تکیه معیّر الممالک نمونه‌هایی از این دسته تکیه‌ها هستند.
در مقابر بزرگ ائمه شیعیان در عراق و ایران این سبک با کمال و ضوح ظاهر می‌شود. گرچه آن‌ها هم شکل جدید‌تری از سبک‌های معماری ساسانی به خود گرفته است. این سبک یعنی بنای گنبد بر روی چهارتاق مربع پایه برای مقابر ساخته شده است و مقبره به جای محراب آتش قرار داده شده و یک دهلیز تاقی گرداگرد آن به قصد طواف زائران (که سه مرتبه دور مقبره طواف می‌کنند) ساخته شده و دروازه‌های ورودی مجللی دارد. اما طرز بناهای خصوصی منسوب به افراد هنوز به خوبی کشف نشده است. به غیر از یک بنا که درنتیجه حفاری موزه متروپلیتن در نزدیکی شیراز قدیم به عمل آمده و موجود است (این بنای موجود در تپه مرتفعی جنب قریه قصر ابونصر شیراز می‌باشد.) تمام خرابه‌های آتشکده‌ها همه متصل به منازل و قصر‌های سلطنتی است، و همان‌طور که در هخامنشیان در پرسپولیس منزل نداشته‌اند، بلکه پایتخت آن‌ها در شوش و بابل بوده است، همچنین ساسانیان معمولاً در شهر طیفون (مدائن) در نزدیکی بغداد اقامت می‌کرده‌اند و خرابه‌های تاق کسری هم اکنون به خوبی معلوم است.



در میان آثار پراکنده دوره شاه اسماعیل یک عمارت دیگر هم در خور تحلیل و بررسی است: بقعه شیخ جبرائیل (پدر شیخ صفی) در کلخوران نزدیک اردبیل. با این‌که این عمارت تاریخ ندارد، ولی همگان بر آنند که از آن اوایل سده دهم / شانزدهم است، چون سبک و تزیین آن به دوره مابعد تیموری تعلق دارد، در حالی‌که مرمت نهایی آن از کارهای شاه عباس اول به تاریخ 1030 / 1620 است. این عمارت را طبیعتاً می‌توان یکی از نخستین محصولات لایقطع علاقه شاهان صفوی به اردبیل دانست که آرامگاه شیخ صفی و متعلقات آن از بازتاب‌های دیگر این. علاقه در مقام نوعی زیارتگاه سلطنتی بود. در این‌جا شکل و کرد و کار مرقد، هر دو قابل توجه هستند. شکل آن به طور کلی شبیه چهارتاقی‌های عظیم تیموریان در ماوراء النهر مخصوصاً مسجد ـ آرامگاه خواجه احمد یسوی در ترکستان و گور میر است. مع‌هذا اندازه آن کوچکتر از این‌هاست و شکل آن هنوز حالت انتقالی خود را مخصوصاً به لحاظ فقدان انسجام بین آرایش درونی و بیرونی آن، حفظ کرده است. گنبد کاملاً مرمت شده‌ای بر روی ساقه گنبدی بلند، بدون واسطه، بر روی طبقه تحتانی مربع‌شکل و تخت‌بام، نه چندان خوشایند قرار گرفته و ورودیهای تزیینی محوری قوس‌دار و عمیق، جلوه جعبه گون آن را تنظیم و جبران کرده است. این گونه مرقدها که‌های برج‌های مقبره‌ای را گرفته بود، فضای وسیعی برای زیارتگاه‌ها تدارک می‌‌دید. این انتقال قطعی از یادبودهای مجلل غیر مذهبی پیشتر در آرایش تدفینی شاه اسماعیل در زیارتگاه اردبیل چهره نموده بود. شاه اسماعیل با پیروی از سنت تاریخ میانه یک برج استوانه‌ای گنبددار برای مقبره خود ساخت، ولی این بنا نه تنها کوچک بود، بلکه با دوری از یک جای مستقل و آزاد، همه ویژگیهای ظاهری خود را جلوه گر می‌‌ساخت. این بنا که در میان عمارات بزرگ‌تر محصور شده، آشکارا وصله‌ای ناجور است. یعنی نوعی از معماری سنتی که با طرح تازه‌ای اجرا شده است. بیشتر شاهان بعدی صفوی در اماکن مقدسه کهن دفن شدند و قبر آن‌ها بیشتر شبیه یک تابوت سنگی حجاری شده و منقوش است تا عمارت.






اگر «تکیه»، که خانقاه صوفیان بود، هم‌نام تماشاخانه‌هایی که برای تأمین جای تشریفات و بویژه نمایش‌های تعزیه بود، پس بر سبک معماری تماشاخانه‌ای که ساخته می‌شد تأثیراتی داشت. حتی پیش از آن‌که کار ساختن تماشاخانه‌ها آغاز شود. واژه «تکیه» برای مشخص کردن هرجایی که برای تشریفات مورد استفاده بود، و نیز اماکنی نظیر چهارراهها که تنها با یک سکوی نمایش ساده پر می‌شد، به کار می‌رفت. از آن‌جا که مفهوم کلی تکیه به هیچ وجه به خانقاه‌ها یا مقابر منحصر نبود بلکه اماکن تشریفات را نیز در بر می‌گرفت، این واژه در بعد وسیع‌تر در مورد تماشاخانه‌های جدیدی که به صورت جزء مهمی‌ از معماری مردم ایران در می‌آمدند نیز به کار می‌رفت. در واقع، مهم‌ترین پیوندهای میان مقبره خانقاه و معماری تماشاخانه، نخست تماشاخانه‌ای بود که هر از گاه در مجاورت مقبرهای مشخص ساخته می‌شد، که در آن‌صورت کل آن‌ها مجموعه تکیه به حساب می‌آمد، و دوم مقبره خانقاهی که بنا به وصایای هر یک از بانیان، جنازه آن‌ها را در محوطه تماشاخانه‌های شخصی شان دفن می‌کردند. خلاصه آنکه، هرچند در تمام طول تاریخ تعزیه، استفاده از اماکن موقتی معمولی بود، ولی به نظر می‌رسد که نخستین تماشاخانه‌هایی که مشخصاً برای متمرکز نمودن تشریفات و نمایش‌های تعزیه بنا شد به دهه نخست سده نوزدهم مربوط‌اند و اکثراً در استان‌های کناره دریای خزر، منطقه‌ای که پیشتر در هواداران تشیع نیز بود، پیدا شدند.


داخل گنبد و تمام دیوارهای داخلی مقبره مُذهب‌کاری و به صورت بسیار ظریفی کاشی‌کاری شده یعنی قطعات کوچک ظریف کاشی‌های طلایی و رنگارنگ در داخل یکدیگر کار شده‌اند و با خط خاصی که در مشرق زمین خیلی مرسوم است با قطعات ریز کاشی که در داخل کاشی‌های دیگر کار کرده‌اند بر آن‌ها مطالبی نوشته‌اند. این طریقه تزیین بسیار جالب ولی کم‌دوام است چنان‌که از هم‌اکنون قسمتی از آن‌ها خراب شده یا در معرض خرابی قرار گرفته است. در بالای مسجد که معمولاً ما آن را به تریبون کلیسا اختصاص می‌دهیم زایده‌ای پیش رفته و در آن‌جا هشت‌گوش داخل به هم خورده و فضایی به وجود آمده که در وسط آن قبر سلطان قرار گرفته است و پوشیده از پارچه‌های زربفت و ابریشمی است. درب آهنی مقبره از بالا تا به پایین طلاکاری و نقره‌کاری شده و زیبایی و ظرافتی که در آن به کار رفته بیش از قیمت این فلزات اهمیت دارد و باید بگویم که مسجد سلطانیه زیباترین بنایی است که تا به حال در ایران و به طور کلی در سرزمین‌هایی که تا به حال در آن‌ها به سربرده‌ام به چشم من خورده است. البته می‌گویند جای دیگری نیز هست که اگر من آن را دیدم گزارشش را برایتان خواهم فرستاد و آن‌جا به قراری که از اشخاص مورد اعتماد شنیده‌ام یک بنای عظیم قدیمی است که در ایران به چهل منار معروف است و قدری دورتر از شیراز در شهر قدیمی پرسپولیس برپا شده و تصور می‌کنم مدفن شاهان باستانی ایران یا قیصری از زمان سیروس‌ها و داریوش‌ها باشد.


در سنه ۱۰۴۷ هجری اولاریوس نام سفیری از هولستن که به دربار شاه عباس اول مأمور بود، به اردبیل رسید. او در سیا حت نامه خود نوشته است، اردبیل از شهرهای قدیم ایران، از بلاد آذربایجان، ومقر سلطنت سلاطین عظیم الشان ایران بوده و اکنون مدفن شیخ صفی الدین جد سلسله‌ای از پادشاهان ایران و اسم قدیم شهر اربلا بوده و شهر واقع است در وسط صحرایی وسیع که اطرافش کوه هست و در فصل پائیز امراض مزمنه زیاد است، خاصه نو به و تب که از گیلان سرایت می‌کند و این فصل در وسط روزها با دمای بد سخت می‌وزد و نیز اولاریوس می‌‌نویسد، در این عهد اردبیل را قلعه و بارونی نیست و هر خانه‌ای باغی دارد که مسافر از خارج گمان جنگل می‌کند. دور سقف کتابخانه که گنبد مانند است، نقلدان ساخته شده است و در نقلدان‌هایش قدح‌های بسیار بزرگ چینی و ایرانیهای بسیار ممتاز خوب چیده شده و از قرارمذ کور نظارتخانه مقبره شیخ صفی الدین روزی هزار نفر جز عملجات و خدمه واستمراری غذا می‌‌دهند، یعنی بار و آش و آبگوشت و غیره و در شبانروزی بنا به رسم سه مرتبه غذا داده و صرف می‌شود. مخارجی که از دولت در سلطنت نتاج خود داده می‌شود، سالی هیجده هزار تومان است و از موقوفه مقبره هم نقد سالی سی و شش هزار تومان داده می‌شود که این پنجاه هزار تومان فقط مخارج مطبوخ آیند و روند می‌شود.



مقبره برجی فعلاً هیچ‌گونه ارتباطی از لحاظ نقشه با خانقاه، که در چند متری آن است، ندارد و ممکن است قدیم‌تر یا جدیدتر یا همزمان با آن دستگاه ساختمانی باشد. این مقبره آنقدر نزدیک مقبره اولجایتو است که در داخل حد شهر قرار گرفته و گفته شده است که بعضی از بناها و کارگران پس از تکمیل و انجام کار خود در سلطانیه به اصفهان رفتند و بنای امامزاده جعفر مورخ ـ ۷۲ را از روی نمونه مقبره چلبی اوغلو ساختند. به نظر نمی‌رسد که مقبره بعداز خانقاه ساخته شده باشد، زیرا بعد از سال ۱۳۳۵ وضع آذر بایجان مساعد برای فعالیتهای ساختمانی نبود و همچنین همه خصوصیات سبک بنا در ابنیه این ناحیه که قبل از ۱۳۳۵ ساخته شده‌اند، دیده می‌شود و اگر تاریخ آن جدیدتر باشد باید ارتباط شباهت زیادتری با بنای بزرگ‌تر داشته باشد. بنا بر این احتمال می‌رود که مقبره قبل از خانقاه ساخته شده و این محل از نظر تبرک برای بنای خانقاه در نظر گرفته شده باشد. تاریخ این مقبره را به احتمال می‌توان در حدود سال ۱۳۳۰ میلادی قرار داد
نقطه مرکزی شهر مقبره اولجاتیوبود و آن پادشاه، به پیروی از غازان خان، در بدو سلطنت خود به ساختن مقبره خویش پرداخت. احتمال می‌رود که جزئیات مقبره غازان خان منبع الهام و نمونه قرارگرفت. کالبد ساختمان بزرگ هشتگوش می‌بایست تا سال 1309م. تکمیل شده باشد. در این موقع اولجایتو از طریقه سنت دست کشید و به فرقه شیعه گروید. بر‌سکه‌هایی که بعد از سال 1309 ضرب شده، نام علی(ع) نقل گردیده و کتیبه محراب مورخ 1310م. در مسجد جامع اصفهان، حاوی عبارات و احادیث شیعه است. اولجایتو به زیارت مرقد مقدس علی(ع) و امام حسین(ع) در عراق رفت و به فکر افتاد که جسد آنان را به سلطانیه منتقل نماید. با این عمل شهر جدید او زیارتگاه شیعیان می‌گردید و بر رونق و درآمد آن اضافه می‌شد. مقبره مجلل خود او آرامگاه مناسبی برای شهدا و ائمه شیعه به شمار می‌رفت و تزیینات داخلی آن با در نظر گرفتن این منظور ساخته شده بود. ولی این نقشه جاه‌طلبانه هرگز جامه عمل نپوشید. گفته شده است که اتاق سمت سمت جنوبی بنا برای مقبره شهدا اضافه و تخصیص داده شد، ولی تزیینات موجود همه متعلق به دوره دوم است و داخل آن شاید در سال 1313م. کاملاً دوباره تزیین گردید و اثر نام سلطان محمد خدابنده هنوز مشهود است. اولجایتو در اواخر عمر خود به فرقه سنت برگشت و بالاخره در مقبره خود بخاک سپرده شد.



شکل مقبره معروف سامانی در بخارا به تاریخ 331 هجری 943 میلادی در واقع، شکل غنی‌شده آتشکده ایرانی (چهارتاقی) از دوره ساسانیان است. گنبد علی ابرقو به تاریخ 448 هجری 1056 میلادی واقع در نقطه‌ای دور از منطقه مسکونی، در فضایی باز و بر لبه پرتگاه، به ناچار تداعی کننده دخمه زرتشتیان یا برج خاموشی است. گنبد قابوس (به تاریخ 398 هجری 1006 میلادی)، به درستی ردیف‌های شکوه‌مند برج‌های مقبره‌ای ایران را می‌گشاید و بار دیگر یک چنین پیوند‌های زرتشتی را ـ هر چند در شکلی نو و تغییر ماهیت‌یافته ـ به طور انکار ناپذیری عرضه می‌دارد. آن‌ها به استفاده از تقویم یزدگری در کنار تقویم اسلامی در کتیبه‌ای که تاریخ احداث بنا را ذکر می‌کند بار دیگر رو می‌آورند ـ و مهم‌تر از آن ـ نحوه قرار دادن جسد است. به گفته جَنّابی، جسد در تابوتی شیشه‌ای از سقف آویزان بود، و سر آن به سوی تنها روزنه‌ای قرار داده شده بود که رو به طلوع خورشید باشد. اگر این گزارش پذیرفته شود، پرهیز از به خاک سپردن نمی‌تواند یادآور دستورات زرتشتی نباشد. تلاش بر این است که به همین طریق انتخاب فراز تپه دور افتاده‌ای را به این آرامگاه‌‌های نخستین ـ نظیر گنبد علی در ابرقو، یا مقبره سامانی ـ به عنوان اشاراتی به دخمه زرتشتی تعبیر و تفسیر شود. نمونه مشابهی برای این بناهای تدفینی انتقالی از این دوره اولیه در سیراف بر ساحل خلیج فارس یافت شده است. در صخره‌های سیراف مقابر کنده شده‌ای وجود دارد که به جای ایفاء کردن نقش استودان، اجساد در آن‌ها نگهداری می‌شود و بدین ترتیب می‌تواند متعلق به بستری از تلفیق عقاید مختلف در مذهب باشد.
بی‌تردید آرامگاه پس از مساجد، متداول‌ترین نوع بنای عمومی در معماری اسلامی ایران است…جایگاه چنین بنایی در زندگی مذهبی مردم، عموما تضمین‌شده است…روی‌هم‌رفته تغییرات حاصل در شکل این گونه بنا طی قرون متمادی، در قیاس با مسجد یا کاخ نسبتاً کم است… از آنجا که مراحل آغازین معماری ایران در دوره اسلامی به میراث ایران از دوره پیش ار اسلام وابسته است، شایسته تاکید است که هیچ سنت قابل‌ذکری از بناهای تدفینی آزاد در دوره‌های پیش از اسلامی وجود ندارد. آرامگاه عالی کورش در پاسارگاد نوعی استثناست که ثابت می‌کند قاعده‌ای وجود داشته است. شاهان بعدی هخامنشی در حفره‌های کنده‌شده در دل صخره‌ها قرار داده شدند…عادات تدفین پارتیان ایرانیان پذیرای برپایی مقابر نبوده‌است… بنا بر آموزه‌های زرتشتی اجساد مردگان، به خاطر پلشتی و آلودگی اهریمنی ناشی از مرگ…بر روی سکوهای برآمده یا دخمه یا دخمه‌هایی قرار داده می‌شدند که در اماکن کاملاً دور افتاده‌ای قرار داشتند. وقتی که این اجساد توسط پرندگان و… پاک می‌شد استخوان‌های آنها جمع‌آوردی شده و در ظروف خاکستر مرده یا استخوان مرده دفن می‌شد… روشهای تدفین در ایران نمی‌تواند جدا از بقیۀ جهان اسلامی مورد مطالعه قرار گیرد. مراجع ادبی محقق می‌سازند که مقابر، از سدۀ دوم هجری به این سو،به طور وسیعی در سراسر دارالاسلام ساخته می‌شدند و از این‌ رو کاملاً محتمل است که مسلمانان این فکر را از هم‌کیشان خود در مصر وسوریه یا عراق اخذ کرده باشند و نقض سنت نبوی در امور مربوط به تدفین به تدریج در ایران انعکاس یافته‌باشد…آیا تاثیرات قابل توجه در روش و سنت تدفین می‌توانسته از سوی استپ‌های شمالی و آسیای میانه باشد… نزدیکی جغرافیایی به منطقه‌ای که نخستین مقابر ایرانی در آن یافت می‌شود دلیل محکمی در تایید این فکر است…کاوش‌های مجموعۀ ساختمانی در تاجیسکن و در آسیای میانه که تاریخ آنها به قرن سوم پیش از میلاد باز می‌گردد، دلالت بر این امر دارد که قبرها به شکل یورت‌های عظیم با مصالح بادوام ساخته شده است… برج‌های آرامگاهی که مشتمل بر سردابه‌های تدفینی دربرگیرندۀ جسد و اطاقی خالی روی آن است، به عنوان یک ترکیب معمارانه از این روشهای تدفینی تعبیر می‌شود و حتی تزیینات چادرهای صحرانشینان به طور حیرت‌آوری شباهت‌های نزدیکی با تزیینات برخی از مقابر ایرانی دارند. نمای خارجی این برج‌ها نیز شباهت معمارانه با چادرهای عالی سلطنتی توصیف شده از سوی مسافران غربی مانند کارپینی و روبروکیس دارند… قدیم‌ترین برج‌های مقبره‌ای باقی‌مانده، عموما توسط شاهزادگان ایرانی ساخته شدند، تا ترک، و مربوط به پیش از دوره سلجوقی است.

تنوع فراوانی که بناهای گنبددار در ایران اسلامی به وجود آورده است تحلیل مشروح موارد آن را در مجال کنونی ناممکن می‌سازد. البته اتاق گنبددار در معماری اسلامی بر سایر سبک‌های پیشی گرفته و در روزگار سلجوقیان به طور کامل جانشین آن نوع یک شکل ستون‌دار گردید. ابعاد بزرگ در مسجد عمده به تغییراتی در سیستم چهارتاقی منجر گردیده و جرزهای جسیم جانبی به جای قوس‌ها به کار گرفته شد مانند گنبد بزرگ مسجد جمعه اصفهان و در بنای مسجد ارومیه و اردستان و نواحی دیگر.در هر حال در اغلب موارد جرزها یا قسمت‌های ساختمانی دیوار به طریقی انتظام می‌یافتند که دوباره سیستم چهارتاقی با گذرگاه‌های فرعی کوچک‌تر را در هر طرف هر قوس یا دهانه بوجود می‌آورد مانند گنبد کوچک‌تر یعنی گنبد خاکی در مسجد جمعه اصفهان. آرزوی یافتن راه‌حل‌های عملی‌تر برای بناهای گنبددار با مقیاس بزرگ طرح‌های چندضلعی را به جای طرح مربع‌شکل بوجود آورد. این نوع نسبتاً زود ظاهر شد مانند اتاق گنبددار هشت گوش که هم اکنون جز مسجد نطنز می‌باشد و با آرامگاه اولجاتیو به اوج خود می‌رسد. این نوع ممکن است در اصل از ساختمان‌های غربی‌تر اوایل اسلام مانند قبه الصلبیه در سامرا و گنبد صخره در بیت المقدس الهام گرفته باشد. دسته مخصوص دیگر بناهای گنبددار و چندضلعی یا مقبره‌های برجی دیگر هستند که اصل و ریشه آن موضوع بحث و تامل بسیار است و در این وضعیت نقش بسیار برجسته‌ای ایفاء نمی‌کند. خطی که برج‌های مقبره‌ای را از اقسام دیگر آرامگاه‌ها جدا می‌سازد متغیر است. در میان انواع وسیع آرامگاه‌ها است که ما دوباره طرح مربع گنبددار را با همه اقسام مشهورش می‌یابیم.

بی‌گمان،آرامگاه، به استثنای مسجد، بیشتر از هر نوع بنای معماری در ایران در روزگار اسلام مورد توجه عام می‌باشد، آرامگاه در نسج جامعه و فرهنگ ایرانی ریشه دوانده و کمتر شهری در این کشور است که سهمی از چنین بناهایی نداشته باشد. بعلاوه صدها دهکده که در عرض و طول ایران قرار گرفته و هر یک دارای یک یا چند مسجد است و با وجود بر این در شمار ابنیه عمومی صاحب امامزاده‌ای مخصوص به خود است که مورد احترام اهالی می‌باشد. با احتمال بسیار زیاد چنین ساختمان‌هایی مربوط به زمانی نامشخص است و هویت فرد مدفون در آن انسانی که در میان عامه مردم شهرت دارد بر چیزی اساسی‌تر از روایت محلی متکی نیست. با این همه در نظر مردمی که به زیارت این اماکن مقدسه می‌روند یا به عبادت و وظایف دینی دیگر می‌پردازند، اصالت هویتی که مورد پندار عموم است بدون خدشه است و بدین گونه جای چنین بنایی در زندگی مذهبی همه مردم بی‌چون و چراست. بخشی از هدف این باب توضیح این مسئله است که چگونه این موقعیت بوجود آمده است.
با فرض بستگی آشکار بسیاری از معماری اوایل اسلام ایران با میراث معماری پیش از اسلام، شایسته است تاکید نماییم که هیچ نوع نشانه‌ای مهم از آثار آرامگاهی که آزادانه برپا ایستاده باشد در روزگار پیش از اسلام وجود ندارد. گور باشکوه کوروش در پاسارگاد استثنایی است بر این قاعده، شاهان بعدی هخامنشی در اتاق‌های تدفینی که در جبهه صخره در دل کوه کنده شده قرار گرفته بودند و چنین گورهای صخره‌ای ظاهراً تا مدتی پس از برافتادن آن سلسله نیز رواج داشته است. طبق آنچه از توصیفات کتبی یونانی برمی‌آید رسوم خاکسپاری در ایران پارتی، ظاهراً مسئله ساختمان آرمگاه را در برنداشته است. اما در مورد شاهان ساسانی درحالی که آنان یک‌دست هوادار آیین درست زرتشتی نبودند مقررات سخت به خصوص آن آیین دایر بر دور انداختن اجساد که تصور می‌شد عفونت روحی مرگبار آن‌ها زمین را آلوده می‌ساخته، هرنوع تمایل به مرده پرستی و معماری آرامگاهی مربوط به ‌آن را از بین می‌برد. لاشه‌ها را به روی سکوهای برافراشته یا در خمه‌ها که ترجیح می‌دادند در جایی دورافتاده باشد آشکار قرار میدادند و هنگامی که مرغان لاشخور یا جانوران گوشت‌های آن‌ها را برمی‌داشتند استخوان‌ها را گردآوری کرده در ستون‌ها و تربت‌دان‌ها دفن می‌نمود بدین طریق هنگامی‌که اسلام به ایران آمد هیچ سنت آرامگاهی زنده‌ای وجود نداشت تا الهام‌بخش میل مسلمانان برای احداث چنین بناهایی باشد.
نه تنها فقدان فیزیکی این نمونه‌های آسان معماری سد راه توسعه ساختمان‌های آرامگاهی می‌شد بلکه اسلام بنیادی دقیقاً از هرگونه یادگیری رسمی برای مردگان روگردان بود پیامبر اسلام حضرت محمد خود سفارش کرده بود تا گورها هم‌سطح زمین باشند و جسد مرده را بلافاصله به قبر سپرده و بدون تشریفات در یک کفن سفید ساده مدفون سازند. با این همه این سخت‌گیری با رویه عمومی کارهای تدفینی مرسوم بین اعراب آن زمان در تضاد بود. شیون بسیار برای مرده، پاره کردن لباس، کندن موی و خراشیدن صورت و پاشیدن خاک و خاکستر بر روی عزاداران عملی عمومی بود. پاره‌ای از این رسوم انعکاسی از محیط ایران باستان را در خود داشته‌اند مثلاً آداب و شعائر رسمی شیون و زاری برای مرگ سیاوش به طور شگفت‌آوری اعمال آینده آیین شیعه را پیشگویی کرده است. آن سادگی که از سوی پیامبر به مومنان توصیه شده هم از طرف اعراب و هم از جانب ایرانیان با مقاومت روبه‌رو گردید. به هرحال به نظر می‌رسد چندین نسل طول کشید پیش از این‌که این واکنش رفض‌آمیز در برافراشتن بناهای واقعی به یادگار مردگان تجلی یافت.
بدین نحو منع اصلی، به گونه‌ای محسوس مورد تجاوز قرار گرفت لیکن این کار در زمینه‌ای مذهبی به صورتی معصومانه انجام پذیرفت، تنها مسئله گذشت زمان بود که این سایه‌بان‌های پارچه‌ای به شکل بناهای با شکوه آرامگاهی درآمد به نوعی که در نزد دانشمندان غربی به نام مناسب قبور سایه‌بانی اصلاح شده است. باز در اینجا آن محدودیتی که پیغمبر معین فرموده بود با تعبیه‌هایی که طعم مغالطه داشت کنار گذاشته شد: چنین استدلال میشد که چون زمین بالای گور در معرض باد و باران قرار دارد، احداث سایه‌بانی جایز است. با گذشت زمان باز وسیله دیگری برای محترم ساختن آرامگاه پیدا شد: محرابی بدان افزوده گردید و بدین مدفنی (که اغلب یکی از مشاهیر دنیوی در آن بخاک سپرده شده بود نه شخصیتی مذهبی )به عبادتگاهی تبدیل می‌یافت، بدین‌سان عمل اصلاً رفض‌آمیز بنای آرامگاه می‌توانست از یک سنت دیر پای اسلامی که می‌گفت هر مکانی را می‌توان به عنوان مسجد مورد استفاده قرار داد بهره برگرفت. در سراسر ایران بسیاری از امامزاده‌ها تا امروز به عنوان جانشین مسجد ایفا‌ی وظیفه می‌کنند.
به زودی این آرامگاه‌ها به عنوان سمبل تمایلات سیاسی و مذهبی شیعه به کار افتاد. پس تعجبی نیست اگر این آرامگاه‌ها هدایای فراوان، شامل پول و ملک و اثاث و موقوفاتی برای تأمین آینده آن‌ها بخود جلب می‌کرد. ایمان نسل‌های متوالی مردم محل و سیل دائمی زوار از راه‌های دور نه تنها به آبادی این بقاع می‌پرداخت بلکه سبب توسعه آن‌ها نیز می‌گشت آنسان که زیارتگاه هسته مرکزی مجموعه‌ای میگردید که غالباً چندین جریب وسعت آن می‌شد و نقش عمده‌ای در زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه ایفاء می‌کرد و بدین طریق از اهمیت والایی در محیط مذهبی برخوردار می‌گردید. زیارتگاه‌های مشهد و قم و اردبیل نمونه‌های خوبی برای این مرحله می‌باشند. چنین بنیادهایی در فراهم ساختن مایحتاج همه سطوح جامعه کوشیده و بدین نحو ابعاد چندگانه‌ای دارا می‌شود. سه موردی که هم‌اکنون ذکر شد این موضوع را به نیکی مجسم میسازد. فی المثال اردبیل در اوج رونق خود نشانه عظمت سلسله صفوی بود، چند تن از شاهان آن سلسله در آن‌جا مدفون گشته یا به زیارت آن شتافته‌اند. زیارتگاه مشهد به تدریج یکی از مالکان بزرگ خراسان گشت. قم قرنها مرکز عمده علمی مذهبی گردیده وو محل تربیت اصلی علمای ایران به شمار می‌رود. همه این بقاع خصلت و ویژگی آن‌ها هر چه باشد طبعاً کانون وابستگی محلی و ایالتی میشد و حتی غالباً از حمایت محلی بیشتر سود می‌برند تا سرپرستی دولت.
پس فرقه گرایی مذهبی در مورد اشاعه پدیده آنچه که ممکن است آن را رسم آرامگاه‌پرستی در اوایل دوره قرون وسطایی ایران نامید، اقلاً می‌تواند یک توضیح و شاید متقاعد‌کننده‌ترین توضیح را به دست دهد. فرضیه‌های دیگری است که لااقل ارزش بیان کردن دارد. فی‌المثل فرضیه دیگر این است که این راه‌ و رسم تا حد به این موضوع ارتباط دارد که اشاعه اسلام قسماً مربوط به جهاد است. در دنیای ایران فعال‌ترین مرز با جهان کفر بدون چون و چرا در شمال شرقی در طول مرزهای آسیای مرکزی قرار داشت. دقیقاً در همین جاست که بیشتر آرامگاه‌های ایرانی یافت می‌شود. آیا این آرامگاه‌ها، بناهایی است که برای تجلیل از شهدایی است که در راه ایمان جان خود را فدا کرده‌اند.؟ آن‌سان که معلوم می‌شود غالب این آثار بی‌نام است یا مربوط به شخصیتی می‌شود که در تواریخ ذکری از او نرفته و یا دارای اسمی است که با سبک معماری جور در نمی‌آید. ظاهراً یک چنین وضعی یک قرن و یا بیشتر بعد از این در راستای یک مرز بسیار فعال دیگر در یک موقع جغرافیایی دیگر با جهان غیراسلامی یعنی نوبه پیش آمد. با در نظر گرفتن تفاوت موقع جغرافیایی در مصر علیا که در آن‌جا زمین‌هایی صحرایی مانع، اهمیت رودخانه نیل را برای ارتباطات نظامی و آذوقه و پایگاه‌های دائمی ـ هم مسافرت و هم جهت آذوقه رسانی موکد می‌ساخت فقط انتظار می‌رفت که به جای انتشار وسیع آرامگاه‌ها در آسیای مرکزی، در اینجا چنین آثار در نقاط کلیدی معدودی متمرکز گردد. آسوان که نقطه عمده حرکت نظامی در نوبه بود یک محلی است که برای این منظور برگزیده شده بود هنوز در این شهر در حدود ده دوازده آرامگاه که تاریخ آن‌ها مربوط به قرون دهم و یازدهم است خودنمایی می‌کنند. بسیاری از این آرامگاه‌ها به طور بارزی از همان نوع ساختمان‌های سایه‌بانی هستند. به هر جهت مبادا تصور شود که ارتباط میان جهاد و پرستش بناهای آرامگاهی بدون چون و چرا و گفتگوهای پرسر و صدا امری محقق است بلکه باید در مد نظر داشت که در پاره‌ای نواحی از لحاظ جهاد پرفعالیت در قرون نهم و دهم مانند اسپانیا و سیسیل هیچ‌گونه شواهدی از هیچ نوع معماری آرامگاهی به جای نمانده است در عین حال شکی نیست که اگر امر جهاد به خودی خود باعث جلوه پرستش آرامگاهی نبود محققاً در برانگیختن آن آیین ‌انگیزه‌ای نیرومند بوده است. بدین طریق بار دیگر انسان در می‌یابد که متناقضاً این به خاطر اهداف مذهبی بوده است که در همان اوایل نقضی در دستور سخت اصلی که پیش از آن در انجام مراسم تدفین و آیین مربوط به آن اجرا می‌شده رخ داد.
اشاره مختصری باید درباره دو ماخذ احتمالی دیگر آیین پرستش آرامگاه بشود. هر دو این نظربینی برآن است که به جای نفوذهای که از درون خود اسلام مانند امر جهاد جوشیده، نفوذ خارجی در ایجاد مقبولیت عام آرامگاه‌ها نقشی سازنده داشته است. یکی از این نظریه‌ها نفوذهایی را از سوی غرب پیش می‌کشد. خواه این نفوذ از راه نفوذ آرامگاه‌های رومی یعنی برج‌های مقبره‌ای پالمیری یا شهدای اولیه مسیحی باشد. ناحیه خاور نزدیک واقع در غرب رودخانه فرات تا به امروز شاهد تعدادی نسبتاً زیاد از این سنخ بناها است که در شکل و هدف قرابت آشکاری با آرامگاه‌های ایرانی داشته و در سده‌های اوایل اسلام تطابق آن‌ها با یکدیگر باید بسیار افزون‌تر بوده باشد. قبه الصخره یادآوری از این حقیقت است و شاهدی بر تأثیر چنین معماری در جهان اسلامی. با وجود این باید پذیرفت که هر حلقه مفروضی از سرمشق‌‌هایی که قبه الصخره یا هر یک از سرمشق‌های پیش از اسلام آن با آرامگاه‌های نخستین اسلامی ایران پیوند می‌داده بیشتر شامل حلقه‌های مفقوده است. فقدان آثار اساسی که نه تنها فاصله تاریخی میان سده‌های هفتم و دهم را پُر کند بلکه فاصله جغرافیایی میان خاور نزدیک و ایران این فرضیه را از میدان بحث و مجادله بیرون آوردن ناممکن میسازد.
فرضیه دیگر تأثیرات اساسی آثاری را از جهان دشت‌های هموار واقع در شمال و شرق آسیای مرکزی به میان می‌آورد. با این حساب مردم ترک‌نژاد بیابان‌گرد اندیشه آرامگاه را به سرزمین ایران آورده‌اند و نزدیکی جغرافیایی آنان به همان ناحیه‌ای که نخستین آرامگاه‌های اسلامی ایران یافت می‌شود البته دلیلی نیرومند به سود این اندیشه است. در روزگار پیش از اسلام مردم ساکن بیابان‌های آسیای مرکزی و شرقی رسوم تدفینی کاملاً پیچیده‌ای را معمول می‌داشتند که پاره‌ای از آن‌ها در زمانهای معاصر به جای مانده است. حفاریهای مجموعه بناهای واقع در تاجیکستان در آسیای مرکزی که تاریخ آن به سده سوم پیش از میلاد می‌رسد، می‌رساند که گورهای آن زمان شکل یورت‌های عظیم را داشته که از مواد پردوام ساخته می‌شد و آن‌ها را با دیوارهایی مدور احاطه می‌کردند یا برروی پایه‌های بلندی می‌گذاشتند. مدارک کتبی دو مرحله عزاداری را تاکید می‌کند: بدین طریق که جسد را یک چادر تدفینی در معرض دید همگان قرار داده که دسته عزاداران به دور آن می‌گردیدند (مقایسه شود به طواف ایام بعد مسلمانان) و سپس مرده را در تپه‌ای به نام کورگان به خاک می‌سپردند.
برج‌های آرامگاهی را با دخمه‌های تدفینی که جسد را در برگرفته (گاهی اوقات مومیایی می‌شد) و برفراز آن‌ها اتاقی خالی قرار داشت به عنوان یک نوع معماری ترکیبی از این مراسم تعبیر کرده‌اند. حتی تزیین چادرهای عشایری به طرز شگفت‌آوری شباهت‌های نزدیکی با بعضی از آرامگاه‌های اسلامی ایرانی دارند. ارتفاع خارج چنین برج‌هایی نیز شباهت معماری اشکاری با چادرهای شاهانه‌ باشکوه که سیاحان غربی چون کارپی‌نی (Carpini)و روبروکی (Rubruquis) صرف نظر از منابع اسلامی و چینی به توصیف آن‌ها پرداخته‌اند دارد. بنا بر این اقلاً امکان دارد که شکل‌های چنین چادرهایی برروی آرامگاه‌های اولیه ایرانی تأثیر داشته باشد. باوجود بر این بحث درباره این مسئله هم‌چنان باز باقیمانده زیرا باید پذیرفت که برج‌های آرامگاهی باقی‌مانده اولیه پیش از روزگار سلجوقی را بیشتر سلاطین ایرانی ساخته‌اند تا فرمانروایان ترک‌نژاد. پس گفتگو درباره مسائلی که ریشه‌های پرستش آرامگاهی را در ایران پیش می‌آورد تا این حد کافی است. ملاحظه خواهد شد که چنین بحث‌هایی یک جواب قطعی را بدست نمی‌دهد. همچنین روشن است که رسوم تدفینی در ایران را نمی‌توان جدا از بقیه جهان اسلام مورد بررسی قرار داد. منابع کتبی مقرر میدارد که در سراسر دارالاسلام از سده دوم هجری به بعد آرامگاه‌هایی وسیعاً ساخته میشده است بنا بر این کاملاًامکان داردکه ایرانیان مسلمان این اندیشه را از هم کیشان خویش در مصر و سوریه و عراق گرفته باشند.
شکل مقبره مشهور سامانی واقع در بخارا که تاریخ آن به پیش از943 میلادی می‌رسد فقط نسخه مجلل سبک متداول (آتشکده چهارتاقی) دوره ساسانی است. بر روی پرتگاهی بلند، بیرون از شهر ابرقو که از مساکن انسانی بسیار دور افتاده، گنبد علی مورخ 1056 میلادی فوراً بعضی از دخمه‌های زردشتی یا برج خاموشی را به خاطر می‌آمورد. در گنبد قابوس (مورخ 1006 میلادی) که سرآغاز درست تعدادی مقبره برج شکل ایرانی است، چنین تداعی زردشتی، هرچند ظریفانه در قالب اشکال جدیدی درآمده‌اند باز بی‌چون و چرا ظاهر است. چون به کاربردن تاریخ یزدگردی به موازات تقویم اسلامی در کتیبه بنا و جالب‌تر از آن روشی که آشکارا در برطرف کردن جسد به کار برده‌اند. طبق روایت الجنابی جسد شاه در یک تابوت شیشه‌ای از سقف آویزان شده بود درحالی که سرتابوت را متوجه روزنی کرده بودند که در برابر آفتاب طالع قرار داشت. اگر بتوان این شرح را معتبر دانست اجتناب دقیق از بخاک سپردن جسد نمی‌تواند دستورهای موکد آیین زردشتی را به خاطر نیاورد. هر آینه چنین خلجانی نیز در ذهن پدید می‌آید که انتخاب مصرانه ستیغ تپه‌ها برای محل تعداد زیادی از آرامگاه‌های اولیه نموداری از دخمه‌های زردشتی می‌باشد. آثار تدفینی دیگری که به همان اندازه جنبه تحولی دارد که مربوط به همین دوران اولیه است در سیراف واقع در کنار خلیج فارس پیدا شده است. این مدفن گورهایی کنده در دل کوه است که اجساد را در برمی‌گرفته و چون به صورت استودان نبوده لذا مربوط به دوره‌ای است که توحید دو عقیده وجود داشته است.
برجی مانند رادکان شرقی مورخ 1281 میلادی که در برابر دشت باز بی‌انتهایی نهاده شده باز هم ترجمانی روشن‌تر از خیمه‌ شاهانه ترکی است در مصالح آجری که دامن‌های ساده مسطح آن درست از بالای زمین تا بام مخروطی شکل آن کشیده شده و دسته‌های تیرک‌ها در فواصل منظم استخوان‌بندی همه ساختمان را تشکیل داده‌اند. حتی نسج بافته دیوارهای خارجی یورت در تزیین آجرکاری اجرا گردیده است. همان‌طور که در بالا خاطر نشان شد وجود یک سردابه با اتاقی در بالای آن در بسیاری از چنین مقابر به طور تلقین کننده‌ای یک عمل متداول در میان چادرنشینان غیرمسلمان ترک‌نژاد در عملکردهای معماری ظهور یافته است. در موقع مرگ یک خان و یک فرد مشهور قبیله، نخست بدنش در مدت کوتاهی در چادرش در معرض دید عموم گذاشته می‌شد و فقط پس از آن،آن را دفن می‌کردند و یا به طریق دیگری به دفع آن می‌پرداختند. برج‌های مقبره‌ای مانند رادکان شرقی، می‌توانند اتحاد این دو مرحله ممتاز را در یک بنای واحد توضیح داد. از سده سیزدهم میلادی به بعد دوباره یک رسم چادرنشینی دیگر که این‌بار از اصل مغول بود در جهان ایرانی راه یافت. این رسم مبنی بر سِّری نگاه‌داشتن مدفن یک پیشوای مهم و قرق کردن حوالی نقطه مذکور بود. نمونه این رسم را مدفن ایلخان مغول هولاکو تشکیل می‌دهد که جایی در جزیره شاهی در دریاچه ارومیه می‌باشد.
این شرح مختصر درباره اثری که از جانب دو نفوذ غیراسلامی در تکامل و توسعه آرامگاه در ایران اسلامی حاصل شده به خوبی آمادگی معماران اسلامی را آشکار می‌سازد که چگونه در این زمینه مانند زمینه‌‌های دیگر، شکل‌های کهن را برای مقاصد تازه مورد استفاده قرار می‌دادند. اغلب این شکل‌های کهن به اندازه کافی بعضی از پیوندهای معمولی را با خود در عملکرد جدیدشان به همراه می‌بردند و بدین طریق بدان غنایی بخشیده آن را پرمعنی می‌ساختند. فهرست اصطلاحاتی که در متون قرون وسطایی برای آرامگاه‌ها به کار رفته و کتیبه‌ها نشانه دیگری از آن غنی است و همان تنوع تنهای آن، سودمندترین یادآور وسعت زیاد کاربردهایی است که در قرون وسطی آرامگاه‌ها، در جامعه ایرانی ایفاء می‌کرده‌اند. اصطلاحات متداول شامل روضه، گنبد، مشهد، مرقد، آستانه، قبر، به استثنای مصطلحات بی‌تفاوت دیگری مانند مکان و بنا و اصطلاحات ویژه‌ای چون قدمگاه یا امامزاده می‌باشد. این یک مطلب شگفت‌آوری است که هیچ‌گاه یک کلمه تنها همیشه به کار نرفته که دلالت بر آرامگاه کند و برچیز دیگری غیر از آن دلالت نداشته باشد.
غالباً درست سیاق کلمات یک کتیبه یا متن اجباراً این تفسیر را القاء می‌کند که یک آرامگاه معین برای مقاصدی غیر تدفینی دیگری هم به کار می‌رفته است. مثال‌های این وضع رباطات و زاویه‌ها و مدارس آرامگاهی و حتی مساجد آرامگاهی است مانند آنچه در رباط جام است. این موارد، آشکارا نشان می‌دهد که تا چه اندازه معماری تدفینی بخشی از تار و پود جامعه قرون وسطایی ایران بوده است.چنین مراکز پیوند یا حتی بنیادهای چندگانه‌ای آرامگاه را در دایره کلی اجتماع وارد ساخت و به طور طبیعی عملکرد بنای مقبره را تا ورای یک محل تدفینی توسعه داده این کار مانع از آن نشد تا آرامگاه‌های غیرمذهبی نیز به صورت مراکز عمومی درآید. با وجود بر این در نظر حامیانی که مشتاق مخلد ساختن نام خود بودند و در عین حال می‌خواستند دین‌داری خویش را نشان دهند یا از مزایای جامعه محلی استفاده کنند یا با شرکت در کارهای خیر کفاره گناهان خود را بپردازند، احداث چنین بنیادهای مشاع کاری منتهای مقصود بود.
با یک تحول طبیعی، آرامگاه از محیط اطراف خود جنبه تقدس کسب می‌کرد و البته امکان داشت به مرور زمان به صورت یک عبادتگاه اضافی درآید. معمولاً چنین اتفاق می‌افتاد که هویت به خاک‌خفته اصلی فراموش می‌شد به شخصیت کسی که بیشتر به احتیاجات دینی محل وفق می‌داد تعویض می‌گردید. غالباً هویت جدید هرچند کتیبه‌ای که در دیدگاه همگانی قرار داشت از فردی دیگر حکایت می‌کرد، اعتباری عام می‌یافت. بدین‌سان برج واقع در لاجیم مورخ 1022 میلادی که به یاد بود بانوی مجلله‌ای احتمالاً از سلاسه آل باوند بنا گردید، اکنون به نام امامزاده عبدالله شهرت دارد. در مراغه خاطره احمد‌یلی‌امیر سرانجام دچار گمنامی شد و اکنون گور او خاطره هیچکس را در برندارد و اسم او مدیون رنگ آجر بنای آن است که آن را گنبد سرخ می‌نامند. شگفت‌انگیز است که کمتر قبری مربوط به بزرگان سیاسی اوایل سده‌های میانه ایران به جای مانده‌ است احتمالاً علت این امر این بود که بسیاری از این بزرگان در کاخ‌های خود یا در امکنه‌ای که به منظور آرامگاه ساخته نشده بودند ـ مانند مساجد یا مدارس به خاک سپرده شده بودند در قرون یازدهم و دوازدهم میلادی سلطان سنجر از این موضوع مستثنا است که گور بزرگ او هنوز بر شهر مرو مشرف است. در روزگار مغول و تیموریان این تصویر تا حدی تغییر می‌کند لیکن راست است که هنوز مقابر به جای مانده معرف بیشتر اعضا‌ی خانواده‌های حاکم نیستند، گذشت زمان نسبت به آرامگاه‌های مقدسین و شیوخ و امامان مساعدتر بوده است تا نسبت به گورهای مشاهیر سیاسی. بدین نحو تداعی‌های مذهبی به طور وضوح برای بقای یک آرامگاه ضمانت بهتری داشته است تا قدرت‌های دنیوی. پس بار دیگر پیوند نزدیک ما بین دین و معماری تدفینی در محیط ایرانی خود را نمایان می‌سازد. آن تمایل طبیعی که در بسیاری از فرهنگ‌ها در سراسر جهان مشاهده می‌شود که تداعیات چندگانه مرگ را به وسیله سمبول‌ها بیان کنند. شگفت‌آور است که معماری تدفینی در ایران قرون وسطی نیز از چنین سمبول‌هایی برای برانگیختن طنین‌ها و اندیشه‌ها که کلمات برای رساندن آن‌ها چندان مناسب نبوده بهره نگرفته است. با این همه بالاتر از هر چیز به وسیله سمبول‌ها بوده است که کار رفض‌آمیز احداث آرامگاه‌ها می‌توانست حقانیت خود را به اثبات رسانده و به بهشتی که مرده پرهیزگار در انتظار آن بوده اشاره نماید. پاره‌ای از سمبول‌ها در دنیای مسیحی قرون وسطی نیز رواج داشت. مثلاًاستفاده از گنبد که نمایانگر آسمان‌ها و ادامه بهشت است یا درختان همیشه سبز چون سرو و سروکوهی اشاره‌ای به زندگی جاویدان است، طاووس سمبول مشترکی از این نوع است اگرچه معنای آن در اسلام و مسیحیت یکسان نیست. طاووس‌های رو در رو که در دو سوی درخت استلیزه شده زندگی قرار گرفته دیوارهای نخستین برج خرقان را زینت می‌بخشد. با زبانی عالی سنجیده و عمداً به قبور به القایی چون معطر و منوره اشاره می‌شود. این اصطلاح اخیر اغلب با به کار بردن سنگ قبرهایی که با چراغ‌های مسجد و آیات قرآنی از سوره النور تزیین گشته دقیقاً به صورت محراب اتخاذ میگردد در این رابطه که اغلب صرح است سنگ قبر را در برابر قبله قرار می‌دهند تا بتوان از آن مانند محرابی استفاده کرد در اینجا باز تجدید خاطره متوفی هرچند ذاتاً رفض‌آمیز است با اجرای مراسم دینی پیوند نزدیک دارد.
وجود شواهد گرچه به صورت پراکنده است می‌رساند که منظور از به کار بردن سمبول‌های گوناگون در معماری تدفینی ایرانی بیشتر طلب نعمت بهشت است تا ابراز وفاداری. بنا بر این فقدان کامل قبرهای هفت گوش برای پیروان شیعه هفت امامی در ایران به چشم می‌خورد برخلاف آنچه در سایر سرزمین‌های اسلامی وجود دارد. حتی قبرهای شیعه دوازده امامی بندرت دوازده گوشه دارد. قالی دوازده گوش حرم فاطمه(ع) در قم که ظاهراً متناسب به محل آن بافته شده منحصر به فرد است. پس تا آن‌جا که آشکارا مشاهده می‌شود سمبولیسم عددی، یکی از خصوصیات مهم آرامگاه‌های ایران نمی‌باشد. شاید در این باره عدد هشت یک استثنای مهم باشد. کاخ‌های کوشک مانند ایران زمان صفویه و هندوستان دوره مغول که طبق مرسوم در داخل حریم باغ و درخت‌زارها و باغچه‌های گل و چشمه‌ها و جویبارها نهاده شده و گاهی اوقات به هشت بهشت شهرت یافته است، این امر انسان را بدین فکر می‌اندازد که این تداعیات به طریقی در آرامگاه‌هایی که چنین شکلی دارند نمایان است بویژه هنگامی که این نوع مقابر در داخل باغی قرار گرفته باشد. در چنین شرایطی امکان دارد اشاره ظریفی به لذات بهشتی مانند غرفه‌ها و درختان سایه‌دار و آب روان مورد نظر بوده باشد. در هرحال اگر چنین است این گونه تداعیات ضمنی است، لیکن ظاهراً در یک سطح عالی و فوق انسانی در نظر گرفته شده است. شاهد این امر در کتیبه‌هایی نهفته است که این همه آرامگاه‌ها دربر دارد. این کتیبه‌ها اغلب به معرفی متوفی پرداخته و تاریخ آن را بیان می‌کند و بقیه متن کتیبه‌ها به آیات قرآنی اختصاص یافته است. کاملاً قابل ملاحظه است که همه این نقل قول‌های قرآنی هیچ‌گونه ارتباطی به موضوع مرگ، روز بازخواست و بهشت ندارد. هنگامی که چیزی در این باره اشاره شود ظاهراً معمولی‌ترین آیات آیه 35 از سوره 21 است که می‌گوید  کل نفسٍ ذائقه الموت  شاید در همه قرآن هیچ آیه‌ای متناسب‌تر از این برای موضوع مرگ نباشد، لیکن کمتر میدانی به این فرضیه می‌دهد که آرامگاه‌ها بدین قصد احداث گردیده تا برای متوفی برکاتی را مسئلت نماید. پس کتیبه‌ها بجر این‌که بنا نشانه گوری است کمتر وضع بنا و منظور از آن را روشن می‌سازد.
به حد کفایت در این باره سخن رفت تا نشان دهیم که معماری تدفینی عامل مهمی است در درک جامعه قرون وسطایی ایران و آشکار کنیم که چگونه عملکرد چنین بناهایی به تدریج از حالت ساده که نشانه ساده‌ای برای تدفینی بود به پیچیدگی گرائید و سرانجام روشن سازیم که چگونه این پیچیدگی روزافزون در توسعه بافت اصلی معماری مربوط منعکس گردید آرامگاه‌هایی نخستین چون گور ساسانیان و گنبد قابوس برای مقاصد دیگری جز از بنای یادبود مردگان هیچ شایستگی نداشت. در نقطه مقابل آن‌ها اصطلاح آرامگاه به ندرت درباره زیارتگاه‌های بزرگ ایران با دسته بناهای فرعی هم‌زیست پیرامون خود قبر جور در می‌آید. هنوز علی‌رغم تغییراتی که در شکل اساسی آرامگاه‌ها در طی قرون حاصل شده و باوجود دگرگونی‌هایی که در نام و هدف بر آرامگاه‌ها تحمیل گردید، کاربرد اساسی که مربوط به آن شکل است مفهوم خود را از دست نداد. همچون مناره مقبره نیز به عنوان آرامگاه فوراً قابل تشخیص است. برای توضیح این موضوع که چگونه این هم‌بستگی شکل و عملکرد سمبول صورت گرفت متضمن بررسی مختصر اشکال و سبک‌های بنا‌های تدفینی در ایران قرون وسطایی می‌باشد. ملاحظه خواهد شد که یک عامل با اهمیت در این کامیابی، یک نوع محافظه‌کاری ذاتی بود که مانع آزمایش بنیادی در شکل اصلی معماری می‌گردید. نوآوری که از خارج از ایران تحمیل می‌شد استثنایی بود و اگر تقلید از اشکال شناخته دیگر برای مقاصد تدفینی وجود داشت حتی نادرتر بود، لذا دامنه تغییرات شکلی و شیوه‌ای که اتفاق می‌افتاد محدود بود. استحکام بنا نه نوآوری، رمز کار بود.
پس این اشکال چه بودند؟ پس از این‌که تقریباً تنوع بی‌شماری از اشکال در شکل‌های اساسی تقلیل یافته خواهیم دید که تنها دو نوع اساسی در طول تاریخ معماری آرامگاه‌های ایران وجود دارد. این‌ها عبارت‌اند از مقبره برجی شکل و قبر چهار گوش گنبددار. باید پذیرفت که یک یا دو نوع که به هیچ وجه داخل هیچ یک از این دو دسته قرار نمی‌گیرد وسیعاً مورد بررسی و تفسیر قرار گرفته است. یک نمونه حیضره یا مجتمع آرامگاهی است که از جمله آن‌ها زیارتگاه گازرگاه مورخ حدود 1425 میلادی نزدیک شهر هرات است که یک نمونه عالی این نوع می‌باشد. خوشبختانه چنین استثنا‌ها را بدون این‌که به دقت شرح حاضر خدشه وارد سازد می‌توان حذف کرد. یک مسئله مهم‌تر در نظر اول با فضای هشت‌ضلعی گنبددار که البته نوعی بسیار متداول است پیش می‌آید. در هرصورت هرچند این مسئله ممکن است متناقض به نظر آید، می‌توان این نوع را یکی از انواع فضای چهار گوش گنبددار به حساب آورد. سرگذشت کوتاه ریشه‌های چهارگوش گنبددار، که جدا از آرامگاه‌های برج مانند است این موضوع را روشن خواهد ساخت.
به‌نظر می‌رسد که چهارضلعی گنبددار دارای سلف دوگانه‌ای است هرچند که امکان دارد یک تحقیق دقیق همه‌جانبه نشان دهد که هر دو گذرگاه به یک منبع می‌پیوندند. یک عنصر همان معیار آتشکده ساسانی یا چهارتاق است که چهار روزن محوری یک طرح مربع‌شکل را شکافته و گنبدی برفراز آن قرار گرفته است. انتشار وسیع این بناها در سراسر ایران، هنگام پیروزی اسلام این نوع معماری سرمشقی آشکار برای آرامگاه‌های اسلامی ایران که طرح‌های مشابه دارند قرار دارد. ولی وضع بدین سرراستی که به نظر می‌رسد نبوده است در نواحی دیگر از دنیای اسلام که در متن آن امکان بروز تأثیرات آیین زردشت نبوده است آرامگاه‌هایی شبیه این سبک وجود دارد. در چنین مواردی ظاهراً نفوذ از سلف احتمالی دیگر چهارضلعی یعنی آرامگاه قدیمی متاخرتر و مشتقات آن باشد. در اینجا تحول بنا از پیش از اسلام به صورت بنایی اسلامی به واسطه ادامه کاربرد آن مداوم و بی‌وقفه انجام گرفته در صورتی‌که فرضیه اشتیاق از چهارتاقی زردشتی یک تغییر ناگهانی و حادی در عملکرد را متضمن خواهد بود. به علاوه آرامگاه‌های کهن متاخر و کلیسا‌ها و تعمیدگاه‌ها و مشاهد اوایل مسیحیت که از زمان بیرانس از آن گرفته شده همان‌طور که در مورد چهاتاق بوده به هیچ وجه به یک پیدایش معماری تنها محدود نبوده چهارضلعی گنبددار تنها تنها نقطه سرآغاز یک رشته بناهای متنوع بی‌انتهای چندوجهی (در حقیقت غالباً هشت ضلعی) و چند لختی و چند تکه‌ای و پره‌ای یا بناهای مدور بود که همگی در درونشان اندیشه بنیادی یک ساختمان متمرکز گنبدداری را دربر دارند بسیاری از این ابنیه در ارمنستان و سوریه یعنی نواحی هم مرز قلمرو ساسانی برپا گردیده بود. لذا این اندیشه که انواع بناهای غربی در بنای آرامگاه‌های اولیه اسلامی ایران ذی‌نفوذ بوده در زمینه‌های تاریخی و جغرافیایی یا شکل‌شناسی کاملاً رسا و طبیعی نیست در عین حال در این زمینه این یک موضوع متنازع فیه ثانوی وجود دارد. مسئله بارز این است که در روش سنتی آرامگاه و مشهدسازی حوزه غرب مدیترانه یک شکل متمرکز گنبددار به کار گرفته می‌شد. همان‌گونه که مشاهده می‌شود تجلی اولیه عمومی این نوع آرامگاه‌های اسلامی ایران طرح مربع‌شکل بود، لیکن بموقع و در نتیجه یک تحول طبیعی فکر یک طرح شعاعی متمرکز در سرزمین ایران به صورت طرح هشت‌ضلعی گنبددار برتری یافته جلوه‌گر شد.
قسم عمده دیگر آرامگاه، برج‌های مقبره‌‌ای است و اصل و ریشه این بنا در پرده ابهام مستور است اگرچه احتمالات بسیاری را می‌توان به مورد بحث گذاشت: چادرهای ترکی، برج‌های دیده‌بانی چینی و مقابر برجی شکل پالمیری از جمله آنهاست. در هرحال می‌توان استدلالات موجه را در مقابل هر یک از این سرمشق‌های مفروض مرتب کرد و با مقدار علم و اطلاعی که در این باره در حال حاضر در دست است بهتر است که به عدم اطلاع معترف بود. این جریان مخصوصاً باتوجه به شکل بسیار ساده‌ای که اغلب ‌نمونه‌های اولیه این نوع به خود گرفته موجه به نظر می‌رسد: یک استوانه بلند با بامی مخروطی شکل. مانند آنچه در مورد طرح گنبددار چهارگوش اتفاق افتاد. چندی برنیامد که این دستورالعمل ابتدایی تکامل یافت. سریعاً پی در پی برج‌های آرامگاهی با پره‌ها و ستون‌ها جسمی و پیش‌بندهای گوشه‌ای ساخته شد، درحالی‌که استوانه ساده جای خود را به مقابر هشت ضلعی، شش ضلعی، ده و دوازده‌ضلعی و اقسام بناهای مرتفع ستاره‌ای‌شکل داد.
شاید دیرپا‌ترین این اشکال مورد پسند عام، انواع هشت‌ضلعی بوده است و این امر این سوال را پیش می‌کشد که چگونه می‌توان یک برج مقبره‌ای هشت گوش را از هشت‌ضلعی گنبددار تشخیص داد؟ درحالی‌که بین این دو قسم عمده مورد بحث بخش‌های مشابه‌ای قرار دارد. وضع هشت‌ضلعی برای تعیین تفاوت‌های اساسی آن‌ها متناسب‎‌تر است. برج‌های مقبره‌ای هر چه طرح همکف آن باشد مهم‌ترین وجه مشخصه آن تاکیدی است که بر ارتفاع آن رفته و با محدودیت و فشردگی نسبی فضای داخله آن این ارتفاع نمود بیشتری پیدا می‌کند. نتیجه این امر اختلاف میان عرض و ارتفاع است که معمولاً نسبت آن به 5/103ـ5/105 است. این اختلاف نسبت میان دو بعد در بناهای مربع‌شکل گنبددار به مراتب کمتر است بدین طریق بزرگ‌ترین آرامگاه مربع گنبددار سلجوقی یعنی مقبره سلطان سنجر در مرو (که تاریخ آن مربوط به بعد از سال 1157 میلادی است) نسبت عرض آن به ارتفاع نزدیک به 102 است در صورتی‌که نزدیک‌ترین بنایی که با آن برابری می‌کند، از روزگار ایلخانیان قبر اولجایتو در سلطانیه است که یک هشت‌ضلعی گنبدداری است به بلندی 53 متر باوجود بر این تناسب میان عرض و ارتفاع آن تنها 2/102 می‌شود. این دو رقم گویای سرگذشت خود می‌باشند. یک نوع بنا، ظاهراً در وهله اول منظور از آن شاخص خارجی یک گور است، از این رو فضای داخلی آن مورد غفلت قرار گرفته است. بنای دیگر در درجه نخست به عنوان یک فضای داخلی در نظر گرفته شده فضایی که بتوان مرتباً از آن استفاده کرد لذا صورت خارجی آن دارای اهمیت کمتری است. این موضوع قابل انکار نیست که در مورد هر یک از وضع مفروض اماکن داشت یکی از بانیان به خوبی شکل برج‌مقبره‌ای برگزیند که ممکن بود چهارضلعی گنبددار را انتخاب کند ولی منظور و هدفی که انگیزه آن بوده است اشتباه شدنی نیست. همان‌گونه که نسبت میان عرض و ارتفاع بناها آن‌ها را باهم برابر می‌سازد به همان اندازه این احتمال افزایش می‌یابد که بنای ورد بحث در درجه اول به منظور مذهبی در نظر گرفته شده نه به خاطر امور دنیوی.
اکنون هنگام آن رسیده است که هرچند مختصر هم باشد، تکامل معماری این دو نوع بنای عمده موصوف در فوق را مورد توجه قرار دهیم. پیشرفت آن‌ها تا حدی نابه سامان است. ظاهراً روشن است که آرامگاه‌های نخستین واقع در سرزمین ایران چهارضلعی گنبددار بودند لیکن در طی اواخر قرن دهم محبوبیت برج‌های مقبره‌ای برآنها غلبه یافت این همان شکلی است که در دوره سلجوقیان برتری دارد. ترجیح برج بر بنای چهارگوش به حدی قوت گرفت که در واقع همه انواع گوناگون مهم اشکال برج‌های مقبره‌‌ای را می‌توان در حدود سال‌های 1000ـ1200 میلادی یافت. قسمت عمده‌ای از این آرامگاه‌ها برای سلسله‌های کوچک مانند امیر اسفهسالاران و غیره ساخته شد. بر طبق روش اهل تسنن در سده‌های روزگار سلجوقیان، آرامگاه‌های امامان شیعه به ندرت در شمار این برج‌های مقبره‌ای قرار میگیرد. اگرچه چندتن از اعضا خاندان سلسله‌های شیعی مذهب سواحل دریای خزر برج‌های آرامگاهی برای خود ساختند، غالب این بناها از جنس عالیترین نوع آجر پخته است که با آجر چینی‌های گوناگون تزیینی اغلب به صورت اسپرهای نصب شده ـ و حاشیه‌های کتیبه‌ای در بالای تنها درب برج یا زیر گنبد جان یافته‌اند و گاهی دهلیزها یا گیلویی‌ها بر زیبایی آن‌ها می‌افزاید. بام‌های چندوجهی یا گلگیر مانند پوشش معمول این بناهاست. این نوع بام‌ها پوششی است برای گنبدهای بسیار کوتاه‌تر داخلی. از نقطه‌نظر معماری و ساختمانی صرف، ارتفاع آن‌ها در سادگیشان همانند اندازه بی‌تجمل هستند که در تزیینات به کار رفته اغلب اسراف گردیده است. این سادگی و این تاکید برروی یک میله منفرد لاغر اندام است که تأثیر عمده بصری برج را بوجود می‌آورد و خطای باصره اثر بلندی آن را شدت می‌بخشد. حتی گرچه بیشتر این برج‌ها اولیه فقط در حدود 15 تا 20 متر ارتفاع دارند ولی بلندتر از این حد به نظر میرسند. البته چندتا برج، مانند بنایی که در ری به برج طغرل شهرت دارد و مهمتر از همه گنبد قابوس بناهای کاملاً بلندی میباشند. در اینجا نیز با به کار گرفتن پره‌هایی مرکب از یک دسته از خطوط ممتد تیغ مانند موازی که به خط مستقیم از سکوی پایه بنا تا گیلویی زیربام کشیده شده تصور یک نوع پیش راندگی را فراهم می‌سازد که باز ارتفاع را خیلی بیشتر از آنچه هست نمودار می‌نماید ـ در روزگار ایلخانیان چیز تازه زیادی به این تکامل افزوده نگردید هرچند که برج‌های مقبره‌ای شیوه‌های متداول آن عصر را منعکس می‌کنند مانند دوره پی همان‌طور که برج‌های پره‌داربسطام و رادکان شرقی و ورامین نشان می‌دهند تمایل عمومی متوجه نوع تناسب‌های لاغر اندام بوده لیکن در زمان‌های بعدی این شیوه کمتر رواج داشت بلکه سبک عمده‌ آرامگاه هشت گوش جسیم‌تر بود که گریو 16‌ضلعی گنبد آن بامی چندوجهی را برفراز خود داشت. این طرح عمودی سه بخشی خوب طراحی شده معیار معمول تعدادی از آرامگاه‌های شیعی قم گردید، مانند مقابر سه‌گانه در باغ سبز و از آن پس در سده‌های بعد، تعداد نسبتاً کمتری آرامگاه‌های شیعی قم گردید، مانند مقابر سه‌گانه در باغ سبز و از آن پس در سده‌های بعد، تعداد نسبتاً کمتری آرامگاه بدین شیوه در اکناف مملکت احداث گردید. در داخله این نوع آرامگاه همان سه‌بخشی مشخص بیرونی نیز منعکس بود و در بخش همکف فضای داخل برج‌ وسیعتر از فضای برج‌های سلجوقی بود در طول سده پانزدهم نوع ساده شده این قسم بنا در مازنداران قبول عام یافت لیکن این مرحله غزل آخر این گونه ساختمان گردید. در روزگار تیموریان برج‌های مقبره‌ای فوق العاده کمیاب است و البته همان‌طور که در بالا گذشت آن‌ها هیچگاه مانند سابق مورد توجه قرار نگرفتند.
برخلاف آرامگاه‌های برج مانند آرامگاه مربع‌شکل گنبددار و مشتقات چندگانه‌اش در ایران گذشته‌ای پابرجا از مقبولیت عام داشت که اقلاً از اوایل سده دهم تا ایام جدید ادامه یافته مانند وضع برج‌های مقبره‌ای به طور کلی منحصر به مناطق شمالی ایران نبوده است. دقت شگفت‌انگیز و اطمینان بخش گور سامانی و شماره‌ای از انواع کمال یافته آن شوه در حوالی سده بعد بوجود آمدند اسلاف بسیار کهن را به بحث می‌گذارد. این بناها شامل دهلیزهای وسیع (مقابر واقع در مهنه و سرخس شوروی) تکامل بیشتر منطقه انتقالی (بقعه دوازده امام یزد) تکمیل پیش تاق است. از مطالب مذکور چنین استفاده می‌شود که در صورتی‌که برج‌ آرامگاهی اغلب در مرحله اول به صورت گنجینه‌ای از تزیینات پرکار درمی‌آید و از نظر ساختمانی چیزی بن‌بست می‌شد، چهارضلعی گنبددار و اشکال پیوسته بدان، در حالی‌که همان اندازه میدان برای تزیین بدست می‌دهند نیز تجربه فضایی را مشوق میگردد لذا همین امر برای این نوع بنا نقش بسیار پرمعناتری را در معماری آرامگاهی فراهم می‌سازد، درابتدا چنین آزمایشی بر روی ناحیه معین متمرکز میشد تا این‌که در همه بنا بعمل آید. در هر صورت به تدریج یک ارتفاع منسجمی تعبیه شد. یک چهارضلعی چون سنگ‌بست یک مرحله بینابینی را در این تحول، آشکار می‌سازد. ارتفاع سه‌بخشی آن هم از درون و هم از بیون قویاً مشخص است. این فضای درون است که بخش عمده تزیین به خود اختصاص داده است. از بیرون قاعده و گنبد هر دو ساده هستند و تنها دهلیز که اکنون از میان رفته وضع مفصل‌داری را که بسیار مورد نیاز بوده فراهم می‌ساخته است.
مقبره سلطان سنجر در مرو که احتمالاً کمی متاخرتر است و دارای همان صلابت و سادگی در اشکوبه زیرین است، لیکن دهلیز آن کمی بیشتر طمطراق دارد و گنبد آن با کاشی آبی مستور بوده است. به طور کلی این آرامگاه‌های بزرگ گنبددار سلجوقی مقتبس از گنبدخانه‌های مساجد سلجوقی است که قبله در آن قرار دارد هرچند در ایامی مختلف چند تحولی مشخص پدیدار گشته است. چند نمونه از این تغییر و تحولات را می‌توان تشخیص داد. در بعضی از چهار ضلعی‌های گنبددار مانند گنبد علویان در همدان یا آرامگاه منصر در آستانه ـ بابا و تعدادی مقابر مربوط به قرن یازدهم ـ دوازدهم در ترکستان،تزیینات خارجی غیر جسمی همانند برج‌های آرامگاهی معاصر آن‌ها نقشی بزرگ داشته است. در بعضی دیگر مانند هارونیه طوس و قبر بابا لقمان در سرخس نقش پیش تاق اهمیت تازه‌ای پیدا کرد. علاوه بر این در آرامگاه‌های دیگر مفصل‌بندی پرکار خارجی مثلاًمقبره دوازده امام در یزد و یا جبل سنگ در کرمان بارزتر است بدین نحو میراث سلجوقی در این نوع بنا برای دوره‌های آینده فوق العاده غنی بوده‌ است.
طرح هشت گوش در اتفاع تا به زیر قاعده گنبد اجرا گردیده است در حالی‌که گنبد براحتی چون تاجی یکتا در درون هشت مناره که هر یک گوشه‌ای از هشت‌ضلعی را تشکیل می‌دهد، قرار گرفته است. این تداوم و پیوستگی در خارج به وسیله مفصل‌بندی‌های پرکار و با ردیف‌های پیاپی اسپرهای قوس‌دار باز و بسته تقویت یافته و چنین طرح یک انسجام یک پارچه‌ای از دهلیز و ناحیه زیر آن را باعث می‌شود سقف دهلیز را صافی مرکب از بیست‌و‌ چهار تاق بی‌مانند پوشانده که خود در غلافی از گچبری‌های رنگین که خود موزه کوچکی از تزیین آن زمان در آن زمان در آن نوع است پیچیده شده است. با این همه بنا در مرحله اول اسلوب معماری آن است که آن را به صورت نقطه عطفی قرار داده است. جوهر این معماری فضای صدا افکن داخلی آن است با تاق‌نماهای بلند که از سطح زمین برخاسته‌اند و دهلیزهای عمیقش که هنوز فضای وسیع آن را گسترده‌تر می‌سازد. همه این‌ها بر اثر یک عمل شگرف بی‌مانند مهندسی ساختمان به انجام رسیده است آنسان که هنر معماری هنرهای دیگر را بپوشاند. این هنر معماری در ناپیدا بودن جرزهای گوشه‌ای و انواع و اقسام پشت‌بندها منعکس گردیده و جزئی از بنا یک نوع کم وزنی و توازنی را بوجود می‌آورد که با حجم عظیم کلی ‌آن تعادلی عالی ایجاد می‌کنند مقیاس آرامگاه اولجایتو و هدفی که آن را تحقق بخشیده بیش از هر چیز مدیون حمایتی شاهانه است. بانیان کوچکتر اجباراً با بناهای خردتر خویشتن را خرسند می‌ساختند همانند چهار ضلعی‌های گنبددار آجری یزد و ابرقو که به وضوح این امر را نشان می‌دهد. در اینجا وضع ساده خارج بنا و توالی قاعده مربع و منطقه انتقالی و قاعده گنبد مدور در داخل از یک سنت آهنین پیروی کرده لیکن با تزیین گرده برداری شده داخلی نفیس (و ناچیز) از یکنواختی در آمده است کتیبه‌های کوفی در هم بافته تا حدی قدیمی و تکراری و طرح‌های هندسی یادآور تذهیب نسخ خطی، این تزیینات را تشکیل می‌دهد.
بعدها در سده چهاردهم میلادی مرکز ثقل معماری ایرانی به طور کلی بدین‌سان در معماری آرامگاهی نیز به شمال شرقی کشور انتقال یافت. این جابه‌جایی‌ها در معماری آرامگاهی دو سیمای کاملاً متمایز پیدا کرد. یکی از این دو امتیاز می‌توان بسیار محافظه کارانه توصیف نمود در غالب آرامگاه‌های شاه زنده در سمرقند مشاهده می‌شود بناهای چهارضلعی گنبددار که از نظر اسلوب معماری جاه طلبانه نبوده کوچک هستند تزیینات کاشی‌کاری درخشان که غالباً در سفال‌های لعابدار برجسته قرار گرفته آن‌ها را از ابتذال رهایی بخشیده است. همان‌گونه که متناسب آرامگاه‌هاست همه قسمت‌های بنا فشرده و نزدیک هم قرار گرفته و تاکید عمده تزیین و اصول ساختمانی به عهده سردر واگذار میگردید که در کوچه یا خیابانی باز می‌شده شیوه دیگر این بود که یک وجه بنا را برگزیده آن را به طرز بی‌سابقه‌ای بزرگ‌تر نمایش دهند. در بسیاری از آرامگاه‌ها این وجهه، پیش تاق بود چون قبور تورابک خانم در قونیه اورگنج و مزار خواجه احمد یسوی در ترکستان و بقعه تایباد، در صورتی‌که در آرامگاه‌های دیگر مانند مقابری که در ورودی شاه زند واقع شده این گریو حامل گنبد بود که فوق العاده بلند و کشیده طرح‌ریزی گردیده بود. گاهی اوقات این هر دو خصوصیت تواماً نمایان میگردید مانند وضع عشرت خانه در سمرقند. و نیز در همین زمان بود که گنبد پیازی خربزه‌شکل در فهرست معماری اسلامی ایران به ویژه در مورد آرامگاه‌ها راه یافت. نمونه این نوع گنبد گور امیر در سمرقند و قبر گوهر شاد در هرات است که دو این بنا ضمناً به عنوان آرامگاه خانواده شاهی به کار رفته و همچنین قبر خواجه ابونصر پارسا در بلخ از این سنخ است. برحسب ذوق زمان بسیاری از این آرامگاه‌ها دارای مجموعه‌ای از تاق‌های بی‌عملکرد ساختمانی شگفت‌آور شدند که با گچ ساخته میشد و اصطلاحاً آن‌ها را کاربندی می‌گویند. این خصوصیات به گونه‌ای مؤثر، ناجوری میان گنبد کوتاه داخلی و گنبد بلند بیرونی را که از ویژگی‌های بسیاری از این بناهاست از نظر پنهان می‌ساخت. محوطه‌های بزرگی را که در فضای داخلی به صورت تاق‌نماهای عمیق به سبک آرامگاه اولجایتو از دل دیوارهای حامل بیرون می‌آورند با شتاب به هئیت‌های تازه بسیاری هم‌چنان ادامه یافت. بالاخره سطح بسیار گسترده‌ای را که در آرامگاه‌های بزرگ و مجلل تیموریان، مخصوصاً ساختمان‌های به هم‌پیوسته با عملکردهای متنوع چون گور امیر یا مزار خواجه احمد یسوی اشغال کرده اغلب مکان باز آزادی را تقاضا می‌کرد که بنا از هر سو نمایان باشد. این امر موجب یک نوع حساسیت جدیدی نسبت به نماهای جانبی و خلفی میگردید که نتیجه آن میشد که دیوار ساده دراز در غلافی از آجرهای لعابدار با طرح‌های هندسی یا کتیبه‌های خطی پوشیده شود.
آرامگاه‌های دوران صفوی و روزگار پس از آن پس از معماری آرامگاهی دوره قرون وسطایی سیر قهقرایی پیموده در این هنگام مقابر غیرمذهبی به طور قطع جای خود را به قبور مقدسین دادند. جایگاه طبیعی چنین آرامگاه‌ها اغلب کاملاً بزرگ و مجلل بوده بناهای فرعی و صحن‌های مجاور و باغ‌های وسیعی را شامل میشد فی المثال بقعه اردبیل است که نه تنها یک آرامگاه بلکه چندین مقبره را در بر داشت که بزرگ‌ترین آن‌ها جنت سرا است. این عصر بقاع بزرگ مذهبی ایران را بخود دید که بیش و کم به هیئت ظاهری قطعی خود رسیدند امروزه به همان شکل برجای مانده‌اند. هر آینه توسعه و مرمت و بازسازی بقعه‌ها سهم عمده کوشش در راه معماری آرامگاهی دوره صفویه و روزگار پس از آن است، بقاع ماهان و تربت‌جام تنها دو نمونه در میان بسیاری از این قبیل بناهاست و نیز می‌توان آثار نادرشاه را در مقیاسی بزرگ در مشهد یا کارهای شاهان قاجار را ذکر کرد که این سلاطین اخیر به طور کلی بانی هیئت فعلی حرم حضرت فاطمه در قم بوده‌اند. در عین حال، با وجود فعالیت‌های ساختمانی متنوع و فراوانی که از سوی صفویه مخصوصاً بوجود آمد باید پذیرفت که نتیجه غایی نسبت به کارهای مهم دوره‌های پیشین رسا نبوده است، هرچند تک تک کارهای زیبایی که توسط صفویه در بقعه‌ها به عمل آمده مانند خیابانی که شاه عباس بر حرم حضرت امام رضا افزود و گنبد آرامگاهی سردار اوالله‌وردی خان در همان بقعه ممکن است زیبا و عالی باشد ولی آن‌ها هیچگاه با ساختمان‌هایی مانند مقابر سلطان سنجر و اولجاتیو و تیمور نمی‌توانند سر برابری داشت. البته هیچ‌ یک از شاهان صفوی در آرامگاه مناسب باشکوه که بدین منظور ساخته شده باشد بخاک سپرده نشده و در میان فرمانروایان دوره‌های بعد تنها استثنایی که برین قاعده مترتب گردیده نادرشاه بود که آرامگاهش در کلات نادری در حقیقت شیوه‌ای نیمه مغولی و نیمه ایرانی دارد آرامگاه معمولی صفوی مانند قدمگاه نزدیک نیشابور، مقبره محمد محروق نزدیک آن شهر و آرامگاه خواجه ربیع خارج از شهر مشهد تا حدی ترجمانی کوچکتر از آرامگاه‌های تیموری پیشین انهاست. سده‌های پس از عصر صفوی نیز این روند را از مسیر خود باز نگردانید.
بدین‌سان سنت غرور‌آمیز معماری آرامگاهی قرون وسطایی ایران پس از ظهور سلسله صفوی دچار انحطاط ناگهانی جبران ناپذیری گردید. این موضوع تأسف‌بار است لیکن با اندیشه این‌که این سنت ایرانی در هندوستان دوره مغول بر اثر پیدایش تعدادی آرامگاه‌های بی‌نظیر بزرگ که آزادانه در محوطه‌های باغ مانند قرار گرفته‌اند و در عراق عثمانی که در آن‌جا بقاع شیعی نجف و کربلا و سامره دارای گنبدهای طلا و ایوان‌های بلیده نظیر آنچه در ایران است هستند این تأسف تخفیف می‌یابد. عیناً به همان طریق در سده‌های پیش‌تر نفوذ این معماری در برج‌های آرامگاهی سلجوقی در آناطولی تجلی یافت که بسیاری از آن‌ها برگردانی است از آرامگاه‌های آجری ایرانی در مصالح ساده سنگی. این سرشاری شیوه‌های ایرانی در معماری آرامگاهی به هر مرز و بومی که از نظر جغرافیایی پیوسته به فلات ایران بود راه یافت. ممکن است دلیل آورد که این انتشار نفوذ آرامگاه‌های ایرانی نتیجه این حقیقت است که قلمرو ایران قرون وسطی بسیار بیش از وسعت فعلی آن بوده است.

چند برج آرامگاهی نیز باقی مانده است. یکی از تماشایی‌ترین آن‌ها گنبد قابوس است که قابوس بن وشمگیر شاهزاده زیاری آن را در سال 385ـ386 ﻫ../1006ـ1007م. در نزدیکی گرگان، جنوب شرقی دریای مازندارن، بنا کرد. درون این برج مدور است و در بیرون شبیه ستاره‌ای ده پر روی سطحی دست‌ساخت و با ارتفاع 51 متر قرار گرفته و بر چشم‌انداز پیرامون خود مسلط است. در این بنا نشانی از مقبره دیده نمی‌شود و یکی از مورخان محلی گزارش کرده که تابوتی، آن هم بی‌هدف، درون آن قرار داشته است. هماهنگی خطوط و اشکال عالی آجری این بنا شاخص‌تر از بنای آرامگاه سامانی در بخارا است. دو کتیبه و یک حاشیه تزیینی کوچک در زیر سقف تنها خصوصیاتی هستند که توده حجیم آجرها را منقطع کرده است. بر این ساختمان جنبه زیبایی‌شناختی کاملاً متفاوتی حاکم است. منشأ گنبد قابوس روشن‌تر از بناهای بخارا نیست. از آن‌جا که این بنا به دست یکی از اعضای خانواده زردشتی نومسلمان ساخته شده بود و هنوز پیوندهایی با سنت‌های پیش از اسلامی داشت (این مسئله را می‌توان از بهره‌گیری تقویم قمری و شمسی کتیبه آن دریافت) می‌توان به طور آزمایشی منشأ آن را در بعضی از آثار یادبودی مزدایی و یا دگرسانی خیمه و چادر به یک بنای معماری پیگیری کرد.
چنان‌چه پیش‌تر متوجه شدیم، نخستین آرامگاه‌های اسلامی در قرن 4 ﻫ./6 میلادی و احتمالاً برای بزرگداشت سلاطین و تجلیل ائمه شیعه برپا شد. این آرامگاه‌ها در ایران به صورت برج و یا بناهای مربع‌شکل بودند که قبه‌هایی روی سکنج‌ها داشتند ولی کارکرد و شکل آن‌ها با ورود ترکان و پیروزی بعدی تسنن تغییر یافت. به جای اعقاب امام علی(ع)، قدیسان و اولیاءالله و صحابه افسانه‌ای پیامبران و اغلب شخصیت‌های عهد عتیق صاحب آرامگاه شدند (مشهد؛ در ایران گاه امامزاده نیز با این اسم نامیده می‌شود). این آرامگاه‌ها کانون زیارت و اعتقاد عمومی شد، و رشد آن‌ها را می‌بایست به سبب دو ویژگی مهم مذهبی زمان دانست: یکی رستگاری شخصی از طریق شفاعت یک نفر قدیس و یا یک واقعه مقدس؛ و دیگری تلاش صنوف و سازمان‌های تصوف برای بستن خود به یکی از اولیاءالله. در بعضی شهرها آرامگاه‌ها مکانی برای تمرکز روحی و تجمع انسان‌هایی شد که از نقاط دوردست برای مجاورت با اولیاءالله می‌آمدند. ضمناً توسعه نظم و نظام زمین‌داری سرکردگان نظامی ضرورت یادبود ثروت و عظمت و یا استقرار سلطنت و مقابر شخصی را پیش کشید.
یکی از نوآوری‌های آرامگاه‌های ایران در این زمان پیش‌تاق است که دروازه‌ای بلند و صوری بود و نمای پیشین واحدی را برای ساختمان تدارک می‌دید. چنین می‌نماید که منشأ پیش‌تاق از آسیای مرکزی باشد چون در سرخس و مهنه در جنوب ترکمنستان و در اواسط سده 5 ﻫ./11 میلادی چنین پیش‌تاق‌هایی به آرامگاه‌ها افزوده می‌شد. پیش‌تاق مرکب از دو برج پیشکرده مشابه بود که نوعی ایوان توخالی و مجوف را با قوس ویژه‌ای که قاب مستطیلی داشت و پلکان‌ها را برای رسیدن به بالاخانه زیر پوشش خود قرار می‌داد، ایجاد می‌کرد. در مهنه و سرخس تزیین در هر چهار جانب سنگین بود، ولی بعدها مثلاًدر اوزگند و اورگنج پیچیدگی و درهم‌تافتگی روبه‌رشد قالب‌ریزی‌ها و طرح‌های تزیینی بین نمای پیشین و دیوارهای جانبی تقابل و تباین ایجاد می‌کرد. گفتنی است که پیش‌تاق یا حالت زیبایی‌شناختی داشته با تشریفاتی یا توسعه نمادین؛ در واقع پیش‌تاق یک افزایش عمومی و کلی در ساختمان نمای پیشین بوده است.




مطالب مرتبط