میدان نقش جهان







در شهرهای بزرگ، میدان شاه یا میدان کانونی شهر، جای بنگاه روستاها را می‌گرفت و در پیرامون میدان، بازارهای بزرگ و شکوهمند ساخته می‌شد. بازار در سه یا چهار سوی میدان جا داشت و با ایوانی به آن می‌پیوست. گاه در برخوردگاه چند راستا، چهارسویی ساخته می‌شد که خود کانون ارتباط میان چهاربازار یا قیصریه بود. از نمونه‌های بسیار زیبا، میدان نقش جهان اصفهان و میدان گنجعلی‌خان کرمان و میدان خان یزد می‌باشند که خوشبختانه هنوز برجا هستند. افسوس که نمونه‌های دیگر آن مانند سبزه‌میدان تهران، میدان کاشان و مانند آنها از میان رفته‌اند. یکی از ارسن‌های اصفهان بازاری بوده که از زمان آل‌کاکویه و آل‌بویه در کنار مسجد جامع اصفهان قرار داشته، میدانی به نام میدان کهنه که ساختمان‌های گوناگونی در کنار آن بوده است. شکل این میدان را می‌توان در نقشۀ هوایی اصفهان دید. در گذشته میدان بسیار بزرگی بوده، شاید بزرگ‌تر از میدان نقش جهان و اکنون تنها بخش کوچکی از آن مانده است. میدان نقش جهان از روی همین میدان الگوبرداری شده است.


در منتهی‌الیه شمالی میدان، قیصریه با بازار شاه اصفهان قرار داشت که پایتخت جدید را به شهر قدیم مرتبط می‌کرد. بالای ورودی اصلی، نقاره‌خانه‌ها قرار داشت که هنگام حضور شاه در اصفهان، با طلوع و غروب آفتاب از آن جا نقاره زده می‌شد. در سمت راست دروازه اصلی، ضرابخانه سلطنتی قرار داشت. خود بازار مركب بود از حمام‌های متعدد، کاروانسراها، مساجد و مدارس. کاروانسراها محل‌هایی بودند که در آن جا اجناس تحویل گرفته می‌شد، وزن، ارزیابی و سپس انبار می‌شد. در مجاورت آنها تیمچه‌ها قرار داشتند که در آنها اجناس در معرض نمایش قرار می‌گرفت. به طور کلی هر قسمت بازار به یک تجارت خاص اختصاص داشت و تقریباً خودکفا بود؛ دروازه‌هایی از آن خود داشت، امنیه و ماموران آتش‌نشانی خاص خود را داشت و صنف تجاری خود را داشت که قسمت خود را اداره می‌کرد و در اختلافات حکمیت می‌کرد. بعضی از مساجد بازار ساده و صرفاً برای عبادت ساخته شده بودند؛ سایر مساجد شاهکارهایی بودند که استادانه تزیین یافته بودند، مدرسه‌ها معمولاً نظیر مساجد و کاروانسراها طبق طرح چهار ایران، ساخته می‌شد؛ کناره‌های رواق‌دار مدارس سایه‌گستر بودند و حوض‌های آب در حیاط اصلی هوا را خنک نگاه می‌داشتند. بازار مساحتی حدود ۴۰ کیلومتر مربع را می‌پوشاند.

در مشرق زمین به استثنای قسطنطنیه و حومۀ آن واقعاً هیچ‌یك از نقاط دیگر را نمی‌توان با اصفهان مقایسه کرد و نسبت به قسطنطنیه نیز اصفهان نه تنها از بسیاری جهات مساوی‌ست، بلکه به جرأت می‌توان گفت از آن برتر است.
      از لحاظ وسعت اصفهان با ناپل برابر و شاید مختصری کوچک‌تر باشد. در اطراف آن به دستور شاه سه محلۀ جدید ساخته شده که به فاصلۀ کمی از شهر واقع شده‌اند. یکی از آن‌ها تبریز نو نام دارد که سکنه‌اش را آن عده‌ای از اهالی تبریز که به اصفهان کوچ کرده‌اند تشکیل می‌دهند، ولی شاه مایل است این محله من‌بعد به نام او « عباس آباد » نامیده شود.
محله دیگر به نام جلفاست که سکنۀ آن را مهاجرین جلفا تشکیل داده‌اند و همۀ آن‌ها ارمنی مسیحی و ثروتمند هستند. شاه دستور داده است این عده را از نقاط مختلف به اصفهان کوچ دهند تا در حوالی مرزهای مجاور ترک‌ها نباشند و خطر از دست رفتن آنان و اسارت‌شان به دست ترک‌ها منتفی شود. به‌طور کلی شاه تا حد امکان حوالی مرزها را از سکنه خالی کرده و آن‌ها را به مرکز انتقال داده و زمین‌های دیگری در اختیارشان گذاشته تا ابقاء آنان در مملکت تضمین گردد و در عین حال شهر اصفهان بزرگ‌تر و ثروتمندتر و زیباتر شود، زیرا او اولین پادشاهی است که اصفهان را به پایتختی انتخاب کرده و با ساختمان‌های پیاپی و مخارجی که در آن می‌کند تمام سعی خود را در راه عظمت آن گذاشته است.
 در سومین محله، گبرها یعنی خارج از مذهب‌ها و آتش‌پرستان ساکن هستند. نظر شاه بر این است که این سه محله هرچه زودتر به اصفهان وصل شوند و برای عملی کردن این مقصود با حرارت هرچه تمام‌تر تلاش می‌کند و از هم اکنون به اندازه‌ای ساختمان‌ها زیاد شده و برای کسانی که می‌خواهند خانه‌سازی کنند آن‌قدر تسهیلات از قبیل دادن زمین و پول فراهم می‌شود که می‌توان انتظار داشت به‌زودی الحاق محلات به شهر اصفهان عملی شود و در این صورت اصفهان و حومۀ آن از قسطنطنیه و حتی رم بزرگ‌تر خواهد شد.
 روی هم رفته می‌توان گفت با وجودی که ساختمان‌ها همه یك طبقه و هم سطح زمین بنا شده و به بلندی عمارات قسطنطنیه نمی‌رسند -اصولاً در مشرق زمین احتیاجی نیز به عمارات بلندتر نیست – مع‌هذا به ساختمان‌های قسطنطنیه برتری دارند به‌خصوص بازارها واقعاً بی‌نظیراند و همۀ بناهای آن‌جا بزرگ و عالی و مساوی و منظم و دارای معماری فوق‌العاده خوبی هستند و به‌علاوه در آن امتعه و کالا از هر نوع به حد وفور وجود دارد و دالان‌ها را طوری تقسیم‌بندی کرده‌اند که هر قسمتی به متاعی تخصیص یافته و این امر موجبات تسهیل امر داد و ستد را فراهم آورده است.
کاروانسرا نیز به حد لزوم برای خارجیان وجود دارد و همۀ آن‌ها بزرگ و دارای ساختمان نسبتاً خوب و تزیینات مناسب هستند و چنین به نظر می‌رسد که علاوه بر شاه اشخاص دیگر نیز مساعی خود را در راه بهبود وضع آن‌ها صرف می‌کنند. در این‌جا مسجدهایی از نوع پنج یا شش مسجدی که توسط امپراطوران عثمانی در قسطنطنیه ساخته شده است وجود ندارد، ولی می‌توان از دو محل اسم برد که به نظر من نه‌ تنها نظیر آن‌ها در قسطنطنیه نیست، بلکه با بهترین آثار مسیحیت برابر و حتی بدون تردید بر آن‌ها مزیت دارند؛ یکی از این دو محل میدان شاه یا میدان اصلی شهر واقع در جلوی قصر سلطنتی است که طول آن ششصد و نود و عرض آن دویست و سی قدم من می‌شود. دور تا دور این میدان را ساختمان‌های مساوی و موزون و زیبا فراگرفته که سلسله آن‌ها در هیچ نقطه قطع نشده است. درب‌ها همه بزرگ و دكان‌ها هم سطح خیابان و پرامتعه هستند و بالای آن‌ها ایوان‌ها و پنجره‌ها و هزاران تزیینات مختلف منظره زیبایی به وجود آورده است. این حفظ تناسب در معماری و ظرافت کار باعث تجلی بیشتر زیبایی میدان می‌شود و با وجودی که عمارت‌های میدان ناوونا در رم بلندتر و غنی‌تر هستند اگر جرأت این را داشته باشم باید بگویم میدان شاه را به دلایل مختلفی بر آن ترجیح می‌دهم.
دور تا دور میدان در نزدیکی دکان‌ها نهر پر آبی جاری است که در وسط آن سنگ‌هایی برای رفت و آمد پیاده‌ها قرار داده‌اند و بین این نهر و دکان‌ها به خط مستقیم درخت‌های پر شاخ و برگ و یکسان کاشته‌اند که چند وقت دیگر وقتی برگ‌های آن‌ها بروید به نظرم قشنگ‌ترین منظرۀ عالم را تشکیل خواهند داد. وسط تمام میدان با سنگ‌های ریز فرش شده و برای دویدن یا اسب‌سواری موقعیتی از آن بهتر وجود ندارد.
درب ورودی خانۀ شاه در یکی از اضلاع طولی میدان شاه واقع شده ولی در وسط آن نیست به‌طوری که اگر این ضلع میدان را به سه قسمت کنیم از یك طرف یك سوم و از طرف دیگر دو سوم با ضلع عرضی میدان فاصله پیدا می‌کند و برای بیان حقیقت باید گفت زیبایی این درب بیش از عظمت و شکوه آن است.
 قدری پائین‌تر مدخل ورودی زنان دربار است منتهی درب آن هنوز برجای گذاشته نشده. مقابل درب این عمارت در طرف دیگر میدان مسجدی است با گنبدی زیبا که تمام دیوار آن از کاشی‌های ظریف و رنگارنگ مزین شده است. در ضلع فوقانی میدان مسجدی است که فعلاً مشغول ساختمان آن هستند و در پایین میدان نزدیك بازار به قرینۀ آن سر درب بزرگی است که در طبقۀ بالای آن دو جایگاه قرار دارد که هر روز غروب آفتاب در آن نقاره می‌زنند و دو آهنگ جنگی ایرانی و ترك می‌نوازند که به گوش خوش می‌آید و با وجود بزرگی میدان در همه جا طنین می‌افکند.
محل تماشایی دیگر اصفهان خیابانی است که فعلاً در خارج از شهر قرار دارد، ولی وقتی که محلات جدید همان‌طور که به آن اشاره کردم به یکدیگر ملحق شد کاملاً در وسط قرار خواهد گرفت. طول این خیابان دو الی سه میل و عرض آن شاید دو برابر پنت موله در رم باشد.
در شروع این خیابان از سمت شهر اصفهان خانۀ کوچك چهار‌گوشی قرار گرفته که ایوان‌ها و پنجره‌های زیادی دارد و با تصاویر و نقش و نگارهای جالبی تزیین شده است. از بالای این خانه تمام خیابان را به‌خوبی می‌توان دید و غرض از ساختمان آن نیز همین بوده است و قصر شاه را نیز دالانی به آن متصل می‌کند. در کنار خیابان دیوارهای یکسان و منظمی وجود دارد که در داخل آن‌ها باغ‌های سلطنتی واقع شده و ورود به آن‌ها برای تفرج مردم آزاد است و با انعام مختصری به باغبان می‌توان به حد دل‌خواه از میوه‌جات آن بهره گرفت.
مدخل این باغ‌ها با نظم و ترتیب خاصی در مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند و بالای هر یك از درب‌ها عمارات کوچک ولی زیبایی ساخته شده که می‌توان ضمن گردش و تفنن وارد آن‌ها شد و ممکن است اشخاص غذای خود را نیز در آن صرف کنند. تعداد این عمارات آن‌قدر زیاد است و قرینه‌سازی و تناسب به اندازه‌ای در آن‌ها رعایت شده که واقعاً زیباتر از آن نمی‌توان تصور کرد به‌علاوه در داخل باغ‌ها و بیرون از آن‌ها در خیابان صفوف طولانی و منظم درختان انبوهی قرار گرفته که تناسب و نظم آنان فوق‌العاده است و نیز با فاصله‌هایی چند و غالباً در مقابل خانه‌های زیبا، حوض‌های بزرگی به اشکال مختلف در وسط خیابان قرار گرفته که مملو از آب است و هر یك از آن‌ها تا کنار معبر عریضی که برای عبور مردم پیاده و سوار ساخته شده گسترش یافته است.
نهر بزرگی که در بستری سنگی جاری‌ست و تمام طول خیابان را از وسط آن می‌پیماید این حوض‌ها را سیراب می‌کند. در بسیاری از این حوض‌ها آب از فواره‌ها جهش می‌کند و در بعضی دیگر به صورت آبشارهای کوچکی سرازیر می‌شود. کف پیاده‌روهای خیابان سنگفرش و برای عبور انسان و اسب بسیار مناسب است و به فاصله‌هایی چند سنگفرش قطع و در زمین گل‌های مختلف کاشته شده است.پ خیابان را رودخانه‌ای قطع می‌کند که عمق آن زیاد نیست و از ترکیب هزاران جویباری که از کوهستان‌های نزدیك سرازیر می‌شوند به وجود آمده است. فرق این رودخانه با سایر رودخانه‌های دیگر جهان این است که بعد از طی مسافتی به شعبات بسیار کوچک تقسیم می‌شود و بدون این‌که آب آن به دریا بریزد دوباره در زمین فرو می‌رود.
روی این رودخانه پلی وجود دارد که تماماً از آجر ساخته شده و عرض آن از تمام پل‌های رم بیش‌تر و طول آن حداقل سه الی چهار برابر آن پل‌هاست. معماری این پل به‌ طرز غریبی انجام گرفته و در دو طرف آن طاق‌نماهایی وجود دارد که مردم از زیر و بالای آن عبور می‌کنند. آ‌‌ن‌چه بیش‌تر نظر انسان را جلب می‌کند راهروهای زیر پل است که تقریباً هم سطح آب قرار گرفته و خنکی و زمزمۀ آب در طبقۀ زیرین پل به‌خصوص در تابستان‌های گرم بسیار مطبوع است، به‌علاوه در جهتی که آب جریان دارد نزدیك پل دیوارۀ کوچکی از سنگ قرار داده‌اند تا آب از روی آن سرازیر شود و صورت آبشار کوچکی را به خود بگیرد و این منظره نیز در حد خود بسیار زیباست.
 بعد از این رودخانه خیابان کماکان با همان دیوارها و درختان و خانه‌ها و باغ‌ها و حوض‌ها ادامه دارد با این تفاوت که خانه‌ها و باغات اطراف آن دیگر به شاه تعلق ندارد، بلکه متعلق به اشخاص مختلفی است که برای اطاعت از دستور شاه و حفظ زیبایی خیابان در ساختن آن‌ها بر یکدیگر سبقت جسته‌اند. خیابان به باغ بسیار بزرگی که باغ هزار جریب نام دارد منتهی می‌شود. این باغ و همچنین خیابانی که بدان اشاره کردم امروز به اسم چهارباغ خوانده می‌شود، زیرا در اصل باغ‌های چهارگانه‌ای در این محل وجود داشته‌اند که از مجموع آن‌ها، وضع فعلی به‌وجود آمده .
سطح باغ‌ها یکی بالاتر از دیگری قرار دارد منتهی عبور از آن‌ها با اسب به آسانی صورت می‌گیرد. در آن‌جا چیز دیگری جز رشتۀ درختان پر شاخ و برگ میوه وجود ندارد و تمام آن‌ها آن‌قدر کوتاه‌اند که پیاده‌ها و سواران با دست می‌توانند میوه بچینند و به‌علاوه هر محوطه‌ای مخصوص درختان خاصی است مثلاً یك مربع مخصوص درختان انجیر و مربع دیگر مخصوص درختان هلو است و به همین نحو الی آخر.
 این باغ‌ها متعلق به شاه هستند، ولی مردم با آزادی کامل از آن استفاده می‌کنند و آن‌قدر میوه در آن وجود دارد که برای تمام شهر کافی و حتی زیاد است. در عرض و طول باغ راهروهای زیادی وجود دارد که اطراف آن را درخت‌های سرو کاشته‌اند و این معابر به اندازه‌ای طویل‌اند که انتهای آن‌ها دیده نمی‌شود. از آخرین باغ که از همه بلندتر است نهری عبور می‌کند و سپس دیواری آن را محدود می‌سازد.
خیابان‌های متعددی که چهار باغ را قطع می‌کنند گرچه در زیبایی به آن نمی‌رسند، ولی چندان دست کمی نیز از آن ندارند، زیرا آب به اندازه‌ای فراوان است که از وسط همه آن‌ها نهری می‌گذرد و وضع سلسله درختان و کیفیات دیگر که وقت را به تشریح آن تلف نمی‌کنم به همان نحو است که در مورد چهارباغ تعریف کرده‌ام.
روی هم رفته به دلیل این‌که چهارباغ به شاه تعلق دارد واقعاً دارای عظمتی بی‌نظیر است و باید با طیب خاطر اعتراف کنیم که خیابان پوپولو در رم و خیابان پوجو رئال در ناپل و خیابان خارج از شهر ژن و خیابان مونرآل در شهر پالرمو هیچ کدام به پای آن نمی‌رسند.
دو چیز نیز در این شهر دیدم که نه به ملاحظه عظمت، بلکه به علت وضع خاصی که دارند باید دربارۀ آن‌ها توضیح بدهم یکی این‌که در اصطبل شاه که دور از قصر سلطنتی است مناری گرد مانند منارهایی که در مساجد اسلامی نمونۀ آن دیده می‌شود وجود دارد. این منار نمی‌دانم به دلیل وجود مسجدی در نزدیك آن و یا به قصد روشن کردن اطراف یا برای دعوت مؤذن از مردم برای ادای فریضۀ مذهبی یا امثالهم ساخته شده، ولی از این جهت جالب توجه است که از صدر تا ذیل آن از کلۀ بزهای کوهی و حیوانات وحشی دیگری ترکیب شده که یك شاه یا یکی از خویشان او که سازندۀ منار بوده است در یك وهله شکار همۀ آن‌ها را زده است. این منار بلند است و کله‌ها یکی در کنار دیگری قرار گرفته و تعداد آن‌ها به چندین هزار می‌رسد مع‌الوصف این امر که همۀ آن‌ها یك مرتبه شکار شده‌اند موجب تعجب نیست زیرا همان‌طور که امروزه نیز شاه بدان عمل می‌کند این شکارها چندین روز به طول می‌انجامد و هزاران نفر برای خارج کردن حیوانات از جنگل در آن شرکت می‌کنند. روی هم رفته این منار با این همه كلۀ حیوان و شاخ‌هایی که از آن خارج شده حکایت از ذوق غیرعادی و عجیب ایرانیان می‌کند که باید گفت هیچ یك آن‌ها از این جهت به پای شاه نمی‌رسند و اگر فرصتی دست داد و خدا خواست برای شما از کارهای عجیب و غریب و هوس‌های او حضوراً داستان‌ها خواهم گفت. منار عجیب به نام منار كله خوانده می‌شود.
محل قابل توجه دیگری که در اصفهان دیدم اولین مدخل قصر شاهی است که شاه معمولاً سفرای خارجی و میهمانان را در آن‌جا می‌پذیرد و ضیافت‌ها را در آن محل بر پا می‌دارد. اولین مدخل قصر بدین دلیل گفتم که خود قصر یعنی جایی که شاه در آن زندگی می‌کند در حقیقت خیلی دورتر و داخل باغ است و طبق عادت حکم‌رانان مشرق زمین هیچ‌کس حق ندارد از اطراف آن عبور کند یا داخل آن شود، ولی در داخل میدان و بالای اولین مدخل ( که آن را محترم می‌شمارند و هیچ‌کس پا روی آستانۀ چوبی آن که قدری بالاتر از سطح زمین است نمی‌گذارد و حتی در مواقع مخصوصی مانند اماکن مقدس آن را می‌بوسند) عمارت کوچکی است که عظمتی ندارد، ولی در عوض دارای زیبایی خاصی است و قبلاً مورد استفاده آن را ذکر کرده‌ام.
وقتی شاه می‌خواهد از قصر خارج شود سوار بر اسب می‌شود و از خیابان بزرگی که از داخل قصر او تا مدخل خارجی ادامه دارد به پیش می‌راند. من مایل هستم این شیوه تغییر یابد و اگر موقعی ضمن صحبت با شاه موردی پیدا کرد به او خواهم گفت به نظر من بهتر است یك راهروی بلند و مسقف بین قصر و مدخل ساخته شود که وی بتواند پیاده آن را بپیماید و به هرحال فعلاً وضع چنین است.
برای رفتن به بالای عمارت که چندین طبقه دارد از پلکان مارپیچی استفاده می‌شود که آن هم مطابق سلیقۀ من نیست. هر طبقه‌ای مرکب است از یك اطاق بزرگ در وسط برای پذیرایی و اطاق‌های متعدد کوچك دیگر در اطراف آن. در قسمت جلو به سمت میدان و در قسمت عقب به سمت باغ ایوانی است که روی زمین آن می‌نشینند و منظره اطراف را تماشا می‌کنند.
اطاق‌های کوچک به اندازه‌ای از راه‌های مختلف به یکدیگر مرتبط شده‌اند که به قرار گفتۀ مستحفظ در عمارت پانصد درب کوچك به وجود آمده است. زیبایی این خانه بیش‌تر ناشی از آن است که تمام دیوارها از صدر تا ذیل تذهیب و با مینیاتورهای بسیار ظریف و الوان منقش شده است و در بین طلاکاری‌ها و رنگ‌های مختلف در بعضی نقاط روی دیوار کنده‌کاری‌هایی شده که واقعاً زیبایی خاصی دارد؛ مضافاً به این‌که دیوارها نمی‌دانم از گچ مخصوص یا چه مادۀ دیگری به وجود آمده‌اند که علاوه بر یکپارچگی و صافی، درخشش و جلای خاصی دارند و گویی از حریر سفیدند و روی آن‌ها نه تنها خطوط سیاه کنده‌کاری، بلکه برق طلا و رنگ لاجوردی و رنگ‌های تند دیگری که به کار رفته فوق‌العاده جلب نظر می‌کند.
طرح‌ها زیاد هنرمندانه نیست، ولی پر خرج و پر کار است. سقف‌ها نیز مزین به طلاکاری و نقش و نگار مختلف و گچ‌کاری و فرورفتگی و برآمدگی‌هایی است که با سلیقۀ خاص و غیرمأنوس به وجود آمده و سطح هریك از سقف‌ها به قسمت‌های مختلفی تقسیم شده که تزیینات هر یك با دیگری متفاوت است و در حقیقت به اندازه‌ای سقف‌ها زیباست که باید از طرف ما ایتالیایی‌ها مورد تقلید قرار گیرد. موقعی که در بغداد بودم به نقاش دستور دادم با دقت تمام نقش و نگار سقف اطاق ما را که شبیه همین‌ها منتهی ساده‌تر و کم کارتر بود بکشد و آن را با خود به رم خواهم آورد که مطمئناً مورد توجه همگان قرار خواهد گرفت و دستور خواهند داد از آن تقلید شود.
بعضی پنجره‌ها نیز واقعاً شایستۀ تقلید است. این پنجره‌ها غالباً در بالای اطاق واقع شده، زیرا فقط برای گرفتن نور از آن‌ها استفاده می‌شود و به این ترتیب باز کردن آن‌ها مورد لزوم نیست، بلکه برعکس برای این‌که داخل اطاق از نظر همسایگان و اغیار محفوظ و مستور بماند دائماً آن را بسته نگه می‌دارند. ضمناً به‌طور جداگانه یك قاب چوبی به اندازه تمام پنجره می‌سازند و با قرار دادن آن روی میز یا جای هموار دیگری داخلش را پر از خمیر مایۀ گچ می‌کنند به‌طوری که بعد از خشک شدن خمیر، در داخل چهارچوب قشری از گچ یک‌دست و مسطح که قطر آن از یك انگشت متجاوز نیست به وجود می‌آید و بعداً آن را جلوی پنجره نصب می‌کنند و مسلم است که وقتی این قاب پر گچ آن‌جا قرار گرفت مانع نفوذ نور به داخل اطاق می‌شود بدین‌ جهت با یك میله ظریف آهنی گچ را با دقت تمام سوراخ کرده و هزاران شکل زیبا و انواع گل و بوته به صورت منبت‌کاری در داخل آن حک می‌کنند و نور از طریق این نقوش به مقدار کافی وارد اطاق می‌شود، به‌علاوه در بعضی تالارها سوراخ بزرگی دایره‌مانند یا به اشکال مختلف دیگر در جلوی پنجره‌ها تعبیه و شیشه‌های الوان جلوی آن نصب می‌کنند تا نور از ماورای آن به داخل بتابد و بالنتیجه از ترکیب این روزنه‌ها و سفیدی گچ و تابش نور به داخل اطاق منظره حقیقتاً زیبایی به وجود می‌آید.
در داخل این عمارت روی دیوارها به‌طور تك تك و نادر چهارچوب‌هایی وجود دارد که داخل آن را نقاشی کرده‌اند، ولی چون ایرانیان مانند ما عادت ندارند وقایع تاریخی یا اساطیر و افسانه‌ها را مجسم سازند این نقاشی‌ها فقط عبارت است از تصاویر تنها یا دسته‌جمعی زنان و مردانی که بعضاً صراحی شراب در دست دارند؛ برخی در حال نوشیدن هستند و عده‌ای مست و افتان و خیزان در حرکت‌اند. بعضی از تصاویر نیز به نحوی است که نمی‌توان آن‌ها را جز به نقش ونوس و باکوس که در هم آمیخته‌اند به چیز دیگری تشبیه کرد.
شخصیت‌های این تصاویر همه در لباس ایرانی هستند منتها کم و بیش تصاویری از اشخاصی که کلاه به سر دارند نیز دیده می‌شود تا به این ترتیب فرنگی‌ها را مجسم کنند ( البته جز کلاه بقیۀ لباس هیچ شباهتی به البسۀ غربی‌ها ندارد) و نشان ‌دهند که محلی‌ها در عوالم جنون‌آمیز مستی و بی‌خبری تنها و بی‌شریك نیستند. این نقاشی‌ها با وجود رنگ‌های ظریف بسیار ناشیانه ترسیم شده و مانند این است که به دست اشخاص بی‌اطلاع از هنر به وجود آمده‌اند و به این ترتیب بیم دارم که مبادا شاه بعد از دیدن آثاری چند از نقاش من قصد نگه داشتن  آن را کند.
 
 

چراغانی: مسجد شاه و بازار شاه (به تصاویر مربوطه مراجعه فرمایند) که دو انتهای میدان را می‌نمایانند، چنانکه در نقشۀ مربوطه مشاهده می‌شود، فضای مسطح نیم دایره بزرگی پدید آورده‌اند که حوض آب زاویه داری، به محیط هفتاد گام و ژرفای ده پا، در پیش دارند، و لبه‌های این دو حوض از سنگ سماق است. طراوت و خنکی چون مطبوع‌تری لذات سرزمین‌های گرمسیری است، لذا در همه جا، هر اندازه که مقدور باشد، آب هدایت و نگهداری می‌شود. از اطراف این عمارت با شکوه، ساختمان‌های چوب بستی از تیرهای ظریف تعبیه شده، که تا بالای ابنیه می‌رسد، و برای نصب چراغ‌های سفالین کوچک، که هنگام جشن‌ها و اعیاد همگانی آنها را روشن و چراغانی می‌کنند، ساخته شده است. خانه‌های (گرداگرد) میدان نیز، در قسمت قدامی، از اشکوب نخست تا پشت بام آراسته به چنین چراغ‌های ویژۀ چراغانی است، هر طاقی (از این خانه‌ها) درست صد و بیست شعله چراغ دارد. همۀ این چراغ‌ها کوچک می‌باشد، چنانکه فقط پس از دقت کامل تشخیصشان مقدور خواهد بود اما وقتی‌ که افروخته شوند، زیباترین چراغانی جهان جلوه خواهد کرد، زیرا شمارۀ مجموع این چراغ‌ها به تقریب بالغ بر پنجاه هزار شعله می‌گردد.
تبدیل میدان به بازار: این میدان بزرگ دراعیاد و مواقع رسمی، از قبیل روزهای پذیرایی سفیران، خالی می‌گردد؛ ولی در اوقات دیگری مشحون از مسگران و آهنگران، کهنه‌فروشان، خرده پیشه‌وران و فی‌الجمله دکاکین کوچک بیشماری که هرگونه خواروبار مورد لزوم در آنها مشاهده می‌گردد. این طوافان یک قطعه حصیری روی زمین بساط می‌کنند، و یا فرشی پهن می‌نمایند، و دستگاه خود را با چتر آفتاب حصیری یا پارچه پشمینۀ سیاه که روی پایه‌ای تعبیه شده، و به اختیار به حرکت در می‌آید، می‌پوشانند. اینها کالای خود را هیچگاه از میدان بیرون نمی‌برند، ولی شب هنگام بساط را در داخل صندوق‌هایی که به یکدیگر می‌بندند، قرار می‌دهند؛ و یا اینکه بساط خود را به شکل لنگه بارهایی در می‌آورند که همه‌شان با طناب کلفتی به یکدیگر محکم بسته و پیوسته است، آنگاه چادر (یا تجیر) کوچک خود را بر روی صندوق‌ها یا لنگه پاره‌های مزبور انداخته، بدون اینکه کسی را به نگهبانی بگمارند، میدان را ترک می‌گویند.
نمایش‌های میدان شاه: در دوره ششم حرکت شاطر، شاهنشاه (شاه سلیمان) به مدخل چادر تشریف آورد تا رسیدن وی را مشاهده کند، و تشجیعش بفرماید. در دوره هفتم، سی دستگاه سینی زرین ناب و سنگین، مشحون از خوراک‌های خوب برای پذیرایی از پادوران (شاطرها) به چادر آوردند، سه ساعت بعد از ظهر، شاهنشاه به مقابل پنجره یکی از کلاه فرنگی‌ها که مشرف بر میدان، در مقابل در بزرگ (عالی‌قاپو) می‌باشد، تشریف آوردند؛ و آنگاه همه وسایل تفریحی که آماده شده بود، آغاز گشت، هر گروهی در جلو محل توقف خود بدون توجه به تماشاچیان، به نمایش آغاز کردند: جانوران به جنگ، رقاص‌ها و رقاصه‌ها به رقص؛ هر دسته‌ای جداگانه به هنرنمایی پرداختند: بندبازان مشغول بندبازی، شعبده‌بازان سرگرم حقه بازی، و شمشیربازان به شمشیر بازی آغاز کردند. شگفت‌انگیزترین صحنه‌های جهان در این میدان به وجود آمده بود، نمایش‌های ورزش و بازی باهم اختلاط یافته بود، چنانکه انسان نمی‌دانست به کدامیک تماشا کند، همه شایان توجه و همگی جالب و جاذب بودند؛ ولی تقریباً عموم مردم به جنگ جانوران سبع که از جذاب‌ترین نمایشات ایرانیان است، توجه داشتند؛ از جمله پیکار شیر، یا پلنگ با گاوان نر، و پیکار گاومیشان، قوچان گرگان و خروسان به خصوص جلب توجه کرده بود. حیوانات شاخدار به شیوه واحدی با هم به نبرد نمی‌پردازند؛ فی‌المثال گاومیشان هنگام پیکارشان باهم گلاویز می‌شود، و مادامی که یکی از طرفین مغلوب نشود و از میدان بیرون نرود، پیکار ادامه می‌یابد؛ ولی قوچان از فاصله ده یا دوازده گام به هم حمله می‌کنند و سر یکدیگر را با چنان شدت هولناکی به هم می‌کوبند، که صدای تصادم از پنجاه قدمی شنیده می‌شود. آنگاه به سرعت به قهقرا می‌روند، و باز همان‌قدر از یکدیگر فاصله می‌گیرند، و از نو به هجوم متقابل می‌پردازند، و نبرد بدین ترتیب ادامه می‌یابد، تا اینکه یکی از دو طرف از پا درآید، یا خون از سرش بیرون شود، اما گرگان روی پاهای خویش به ستیز برمی‌خیزند، و به اندام یکدیگر آویزند، و مادام که آنها را از هم هم جدا نساخته‌اند، مشاجره ادامه می‌یابد. چون این (گرگ) سنگین است، برای برانگیختن وی به پیکار او را به خشم می‌آورند، بدین ترتیب: یک پای جانور را به طناب درازی بسته، کودکی یا جوانی را در میدان برایش نشان می‌دهند، و به طرف انسان رها می‌سازند. در این موقع گرگ برای بلعیدن کودک به هجوم می‌پردازد، ولی هنگامیکه می‌خواهد به هدف برسد، طناب را می‌کشند و وی را باز می‌دارند دوباره اندکی آزادش می‌گذارند، ولی باز هم نگه می‌دارند، بدین طریق نایره غضبش اشتعال می‌یابد، و روی پا می‌ایستد، نعره می‌کشد، و با این اسلوب تا حد لزوم تحریکش می‌کنند و به خشم وامی‌دارند. در اینجا، هیچ چیزی از جنگ جانوران وحشی نمی‌گویم، چون در جای دیگر فرصت بحث راجع به آن خواهم داشت.











مطالب مرتبط