قلندر نوشته شده در جولای 12, 2020به روز شده در آگوست 29, 2023توسط omidjavidaniدسته بندی ها:تعاریف, خانقاه, قلندر, گونه های معماری لغتنامهی دهخدا:قلندر بر وزن سمندر عبارت از ذاتی است که از نقوش و اشکال عادتی و آمال بی سعادتی مجرد و باصفا گشته باشد و به مرتبه روح ترقی کرده و از قیود تکلفات رسمی و تعریفات اسمی دامن وجود خود را از همه درچیده و از همه دست کشیده به دل و جان از همه بریده و طالب جمال و جلال حق شده و بدان حضرت رسیده و اگر ذره ای به کونین و اهل آن میلی داشته باشد از اهل غرور است نه قلندر و فرق میان قلندر و ملامتی و صوفی آن است که قلندر تجرید و تفرید به کمال دارد و در تخریب عادات و عبادات کوشد و ملامتی آن را گویند که کتم عبادت از غیر کند و اظهار هیچ خیر و خوبی نکند و هیچ شر و بدی را نپوشد و صوفی آن است که اصلاً دل او به خلق مشغول نشود و التفات برد و قبول ایشان نکند و مرتبه صوفی از هر دو بلندتر است زیرا که ایشان با وجود تجرید و تفرید مطیع و پیرو پیغمبرانند و قدم بر قدم ایشان می نهند لغتنامهی دهخدا، «قلندرخانه»: خانۀ قلندر.|| ز رنگآمیزی مهتاب صباغ / قلندرخانهای شد تکیۀ باغ <زلالی>. فرهنگِ بزرگِ سخن، «قلندرخانه»: خانقاهی که قلندران در آن جمع میشدند.|| بس که ای بسحاق شیرین است شعرت این زمان/ در قلندرخانهها روز و شب از بر میکنند <بسحاق اطعمه>. فرهنگِ معین، «قلندرخانه»: جایی که قلندران گرد آیند♦ خانقاه قلندران. واژه های وابسته: قالندر کالندر کلندر کالنجر لنگر خرابات قمارخانه میخانه بنی ساسان فتی تارنمای وابسته: اخبار وابسته: قلندریات و قلندریان عکس از کتاب آثار ایران آندره گدار عکس از کتاب آثار ایران آندره گدار گزیدهی کتاب: فرهنگ مصاحب … آنچه مسلّم است و شواهد مکرر نشان میدهد، کلمه قلندر در آغاز به معنی مکان تجمع اعضاء این فرقه از تصوف بوده که آنان را قلندری میخواندهاند. لغت قلندر از قرن ششم به بعد به معنی شخص به کار رفتهاست. گزیدهی کتاب: قلندریه در تاریخ / محمدرضا شفیعی کدکنی تا قرن هفتم قلندر اسم مکان بوده و افراد منسوب به آن مکان را قلندری می گفته اند و قلندر خود جایی بوده مثل مسجد یا میخانه یا مدرسه… در گلستان سعدی دوبار کلمه قلندری به کار رفته است و در هردو مورد تمام نسخه های کهن و اصیل قلندری دارد. در شعرهای امیر معزی و انوری و خاقانی و نظامی ، قلندر اسم مکان است و دیگر شاعران قرن ششم نیز همین کاربرد را دارند تمام شواهد موجود نشان می دهد که قلندر مکانی بوده است که در آن اهل خرابات و قلاشان و مقامران و اوباش و رنود جمع بوده اند و در آن محل موسیقی شنیده می شده است که آن را مقام قلندر یا راه قلندر یا طریق قلندر می نامیده اند. در شعر عطار یک مورد که قالندر به همان معنی قلندر و اسم مکان به کار رفته است و می تواند ما را به نکته ای در باب ریشه قلندر راهنمون شود. داستان این است که مردی از عرب به میان عجم آمد و عبورش بر قلندر ( محلی که قمارخانه بود) افتاد و به درون قلندر آمد و هر چه که داشت همه را باخت و لخت و عور از آنجا بیرون آمد. یکی از او پرسید … از طریق قالندر و با توجه به صورت کلندر که در فرهنگ ها آورده اند می توان حدس زد که قا جانشین کا بوده است: کالندر… ما کلمات دیگری هم داریم که کا در آغاز آنها طاهراً زاید است مثل لیوه و کالیوه به همان معنی پس کالنگر می تواند معنی لنگر داشته باشد و لنگر خود محل تجمع این گونه افراد بوده است و دقیقا به معنی قلندر که اسم محل است. از روی شعر عنصری می توان استنباط کرد که کالنجر به معنی قلعه ای استوار و آهنین است که در آن از فساد و تباهی خبرهاست این که بر اثر شهرت فتح کالنجر و افسانه تسخیرناپذیری آنج رنود و اوباش خراسان به طنز محل عقماربازی و عیاشی و تجمع خود را کالنجر / کالنگر / قالندر / قلندر خوانده باشند چندان بعید نمی نماید. به احتمال قوی کلمه ریشه هندی دارد و در خانواده این است که صورت کلنجر نیزدر ضبط نام این حصار دست نیافتنی رواج داشته است. تصویری که عطار در منطق الطیر از قلندر و قال اندر می دهد نشاندهنده این است که قلندر محلی ست با رسومی ویژه در سرزمین عجم و مردم عرب با چنان جایی آشنایی نداشته اند و بر اساس همین داستان می توان به روشنی دانست که در قلندر شراب و دردی به افراد می داده اند و آنها هرچه داشته اند می باخته اند. هم قمارخانه بوده هم شرابخانه. مردمی که در قلندر اقامت داشته اند رند خوانده می شده اند و ساکنان آنجا مشتی مردم شنگ و بی سرو پا و پاک باخته و کم زن و مهره دزد و پاک بر و در انواع پلیدی سرآمد همگان. در آنجا تمام هست و نیست مردم در قمار باخته می شده است و عور و برهنه و مست از آنجا بیرون می آمده اند و حتی جامه خود را نیز می باخته اند. بسیار نکته ها در زمینه قلندریان حیدری روزگار عطار می توان دریافت از قبیل حلقه هایی که در گوش داشتند و زنجیرهایی که بر میان می بسته اند و نیز نمدی که در بر می کرده اند و عقیده داشته اند که مرد راه عشق حیدر است. مولانا …. قلندر را در معنی شخص به کار می برد و این نشان می دهد که در آسیای صغیر و در محیط فرهنگی او تحول کلمه قلندر از معنی مکان به معنی شخص اتفاق افتاده است. در حدود سی موردی که یادداشت کرده ام همه جا نام قلندر نام شخص است. گزیدهی کتاب: جستجو در تصوف ایران / عبدالحسین زرین کوب در یک گفته عطار از منزلگاه قلندر چنان یاد میشود که گویی خرابات را در نظر دارد – جایی که در آن شراب میخورند و قمار میکنند. داستان آن عرب که در سرزمین عجم افتاد و او را به قلندر خانه رهنمون شدند در منطق الطیر هست: در آنجا عرب را مست میکنند و وقتی تمام زرش را در قمار میبازد او را از آنجا بیرون میاندازند بعدها چون به دیار خویش باز میگردد از قلندرخانه هیچ چیز به یاد ندارد جز آنکه دایم به وی میگفتهاند: درآی. درین داستان عطار در واقع قلندر و قلندرخانه رمزیاست از از جهان اما داستان نشان میدهد که در آن زمانها قلندرانی اهل خرابات بودهاند و اگر شاعران عصر از آن جماعت تعبیر به رندان میکردند از آن روی بود که آنها در کار ملامت برهر چه ننگ و نام بود احیاناً پشت پا میزدند. با اینهمه از فحوای کلام مولانا در مثنوی و از اخبار مناقب العارفین برمی آید که در روزگار مولانا جلال الدین قلندران در قونیه خانقاه مخصوص داشتهاند، وغالبا هم با سر بیمو به سان طاس و طشت در کوچه و بازار میگشتهاند. بعدها که فتوت نیز مثل تصوف قالب و شکل خاص یافت و صوفیه نیز با فتیان ارتباط بیشتر پیدا کردند سنت اهل ملامت بوسیله قلندران ادامه یافت که لباس عیا ران و سربازان میپوشیدند و یا به کلی عریان و با موی سترده حرکت میکردند تا تخریب ظاهر مانع از آن باشد که آنها به عنوان عارف، صوفی، یا فتی مورد تکریم و تحسین خلق باشند. اما توسعه و انتشار تدریجی این طریقه نیز موجب راه یافتن فساد و انحطاط در اصول آن شد و سعی در تخریب ظاهر نزد بعضی از قلندران منتهی شد به سعی در تجاهر و اصرار به کارهایی که با ظاهر شریعت به کلی منافات داشت و نام قلندر را در ردیف یک نام رسوا مینهاد: اهل خرابات. قلندران در واقع پیش از آنکه نام آنها یک چند به عنوان یک سلسله یا فرقه خاص صوفیه تمایز پیدا کند در ادب صوفیه سیمای روحی مجذوبان و مخصوصاً کسانی را نشان میدادهاند که برخلاف مشایخ اهل خانقاه به رد و قبول خلق اعتنایی نداشتهاند و بی آنکه توجه به طرز تلقی و داوری خلق داشته باشند به احوال نفس و مراقبت آن میپرداختهاند. احوال قلندران و آغاز پیدایش آن طریقه هنوز مجهول است و حتی ریشه و اشتقاق لفظ قلندر نیز خالی از ابهام نیست. آیا اصل کلمه حاکی از وجود یک گروه یا طبقه جامعه بوده است : نظیر رند، گدا، دریوز (= درویش)، و دوره گرد؟ در قدیمترین متون فارسی که اولین بار این لفظ به کار میرود ظاهرأ نظیر این گونه معنیها هست. در این که اساس طریقت وعمل آنها نیز – از خیلی قدیم – عبارت بوده است از ترک تعلق و حتی ترک هرگونه تقید به آداب و رسوم جاری تقریبا جای تردید نیست. به نظر میآید که در این ترک تعلق یک نوع بیقیدی افراط آمیز از مقوله آنچه به حکماء کلبی قدیم یونان، منسوب است نیز داشتهاند و شاید از همین سبب بوده است که از آنها گه گاه نیز تعبیر به «رند» میکردهاند، یعنی کسی که قیدی به ننگ و نام ندارد – بیعار. البته طبقات «غازیان» یا «مطوعه» که عنوان غزو و جهاد غالبا در نزد آنها بهانهای میشد برای هرج و مرج طلبی، ممکن است بی تعلقی به شهر و دیار و بی قیدی به آداب اجتماعی را که در زندگی «عیاری» بدان خو کرده بودند در یک شکل عامیانه مذهب ملامت وارد کرده باشند و از آن رسم و راه قلندری را بوجود آورده باشند. در واقع همین بیتعلقی بود که این طبقه با بعضی افراد آن را در جریان انقلابات اجتماعی، به سیا حت دائم و نوعی دوره گردی وگدایی میکشانید وگویا عنوان «درویش» و «فقیر» در حق عوام صوفیه تا حدی نیز از همین جاست. ظاهر آن است که طبقه معروف به بنی ساسان هم که از هر حیله و وسیله یی جهت ادامه کسب گدایی خویش استفاده میکردهاند. در بعضی مواقع با این طبقات، مربوط وخلوط یا مشتبه میشدهاند. آیا بقایایی از درویشان و دوره گردان مانوی و بودایی که از قبل از اسلام در عراق و خراسان و ماوراءالنهر بودهاند نیز درین جریان جذب شدهاند؟ ظاهرأ بعید نیست! از آن گذشته آمدن اسلام دولت اغنیای بنی ساسان را برانداخت اما گدایان بنیساسان و دولتشان نه برانداختنی بود نه شکست پذیر. البته لفظ قلندر، در ادبیات صوفیه، منحصر به همین جماعت دریوزه گر و دوره گرد که شعاری شبیه به اهل سلامت داشتند، نماند سایر صوفیه هم هر چند به کلی از قیود آداب و شریعت نرسته بودند گه گاه خویشتن را قلندر میخواندند و حتی باباطاهر که در روایات اهل حق از پیران آنها محسوب است، در شعری که به وی محسوب است خویشتن را قلندر میخواند و ظاهرا در عهد شیخ جمال ساوجی و فخرالدین عراقی روح تعلیم قلندران عبارت بود از تخریب عادات. این عصیان برضد مقررات و عادات که غالبا با پاره یی از تعالیم ملامتیه و اهل فتوت نیز همراه بود، این طایفه را گه گاه نزد متشرعه فوق العاده منفور میکرد چنانکه مشایخ صوفیه هم اکثر تندرویهای کسانی را که دم از تصوف میزدند و کارشان پرخوری، بیکارگی، تنبلی، رقص، و شاهد بازی بود به همین قلندران منسوب میکردند. در اینکه قبل از عهد شیخ جمال ساوجی و فخرالدین عراقی هم قلندران وجود داشتهاند هیچ شک نیست و ذکر آنها در ادبیات صوفیه این دعوی را ثابت میکند و پیداست که طریقت آنها نوعی تمایلات ملامتی را نشان میداده است و شاید صوفیه بدان سبب آنها را به عنوان یک فرقه صوفی نمیخواندهاند که یا میخواستهاند به اعمال آنها مأخوذ نباشند و یا قلندران نیز مثل اهل ملامت خود را از صوفیه نمیشمردهاند. معهذا این نکته مانع از آن نبود که سرخوردگی از حیات خانقاه و مدرسه گهگاه کسانی چون شیخ عراقی و جمال الدین ساوجی را در جرگه آنها وارد کند. گزیدهی کتاب: ادیب پیشاوری / حاشیه تاریخ بیهقی کالنجر از دو جزء کالن به معنی سیاه و جر به معنی کر یعنی قلعه است و بر روی هم یعنی سیاه قلعه گزیدهی کتاب: دیوان عنصری / علامه قزوینی به لفظ هندو کالنجر آن بود معنی ش / که آهن است و بدو هر دم از فساد خبر گزیدهی کتاب: مفتاح النجات / علی فاضل در کوی خرابات چه درویش و چه شاه / در راه یگانگی چه طاعت چه گناه / بر کنگره عرش چه خورشید و چه ماه / رخسار قلندری چه روشن چه سیاه گزیدهی کتاب: دوبیتی های باباطاهر عریان / نسخه قونیه / مجتبی مینوی من آن پیرم که خوانندم قلندر / نه خانم بی نه مانم بی نه لنگر / چو روز آیه بگردم گرد گیتی / چو شو آیه به خشتی وانهم سر گزیدهی کتاب: گلستان سعدی / سعدی شیرازی / غلامحسین یوسفی اما قلندریان چندان بخوردند که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس. دو کس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل بر نیاید: تاحر کشتی شکسته و وارث با قلندریان نشسته. گزیدهی کتاب: بوستان سعدی / سعدی شیرازی / غلامحسین یوسفی پسر کو میان قلندر نشست / پدر، گو، ز خیرش فرو شوی دست گزیدهی کتاب: غزلیات سعدی / سعدی شیرازی / غلامحسین یوسفی گر تو چنین خوبروی باز دگر بگذری / سنت پرهیزگار دین قلندر شود کمال حظ خردمند نیک بخت آن است / که سر گران نکند بر قلندر و قلاش گزیدهی کتاب: منطق الطیر / عطار نیشابوری / محمدرضا شفیعی کدکنی دزد راهت زد کجا شد مال تو / شرح ده تا من بدانم نام تو / گفت می رفتم خرامان در رهی / اوفتادم بر قلندر ناگهی / هیچ دیگر می ندانم نیز من / سیم و زر رفت و شدم ناچیز من / گفت وصف این قلندر کن مرا / گفت وصف این است و بس قال اندرا / مرد اعرابی فنایی مانده بود / زان همه قال اندرایی مانده بود . گزیدهی کتاب: مختارنامه / عطار نیشابوری / محمدرضا شفیعی کدکنی قلندر: محلی که افراد ساکن آن داری ویژگی های خاصی بوده اند در به زیر پا نهادن عرف و عادت های رایج در محیط جامعه و شکستن حرمت بسیاری از ارزش های مسلط بر زندگی روزمره مردمان ، از خود بی باکی نشان می داده اند و چنین مردمانی را به مناسبت محل اجتماع و زندگی ایشان در آغاز قلندری می گفته اند و تا حدود عصر عطار افراد را قلندری و محل سکونت ایشان را قلندر می نامیده اند. بعدها بر اثر تحولی که در کلمه پیداد شده به تدریج این افراد را نیز قلندر خوانده اند گزیدهی کتاب: تاریخ بخارا خوقند و کاشغر/ شمس بخارایی بهبود خان و دیگر سرداران ایرانی با توجه به نامه نادرشاه دست به کار شدند. نخست ابوالفیض خان را در باغ قلندرخانه رحیم خان محبوس کردند… و عبدالرحمن پسر ابوالفیض خان را که در آن وقت 12 سال بیش نداشت به فرمانروایی بخارا برگزیدند… گزیدهی کتاب: سیاحت درویش دروغین / آرمینیوس وامبری / فتحعلی خواجه نوریان شب اول را در قوجه که بیش از دو میل از خیوه فاصله ندارد گذراندیم . باوجود اینکه این قصبه چندان مهم نیست معذلک «قلندرخانهای» ( کاروانسرای مخصوص دراویش )نظیر آنچه در اطراف خیوه وخقند ( خجند) یافت میشود دارا میباشد . از قوجه تا خانقا همه جا یکسان زراعت شده و ما در تمام طول راه درختهای توت عالی دیدیم و چون الاغ بی باک من حق تقدم را برای خود محفوظ داشته و دائما جلوتر از قافله حرکت میکرد توانستم بافراغت خاطر از آن توتهای شیرین که تقریبا بدرشتی شست بود تناول کنم. چون همیشه به جای پیش قراول حرکت میکردم اول از همه وارد خانقا شدم. یک بازار هفتگی در آنجا برپا بود و من در مقابل قلندرخانه که در منتهیالیه آنطرف شهر واقع بود توقف کردم ، در این محل نیز طبق معمول جویباری در زیر سایه درختان تبریزی و نارونهای جوان جاری بود . درینجا دو دروش نیمه عریان دیدم کاروانسرای مخصوص دراویش که مشغول خوردن مقداری تریاک بعنوان مقدمه برخواب بعد از ظهر خود بودند. مقدار کمی هم به من تعارف کردند و بسیار متعجب شدند که من از قبول آن امتناع ورزیدم . آنوقت بر حسب تقاضای خودم چای برای درست کردند و در ضمنی که مشغول نوشیدن آن بودم بقیه زهر روزانه خود را هم مصرف کردند و نیم ساعت بعد هردو بسوی عالم خواب و خیال رهسپار شدند . در قیافه یکی از آنها آثارحظ ولذت درونی مشخص میشد ولی انقباضات تشنج آوری که چهره آن دیگری را حرکت میداد بیشتر به حالت اضطراب آدم محتضرشبیه بود. این شهر که یکحصار کلی دور آن را احاطه کرده جمعیت زیادی ندارد ولی در عوض بیش از سیصد مغازه در آن یافت میشود که هر کدام فقط هفته ای دو بار باز است و محل آمدوشد ایلات چادر نشین و همچنین برزگران کشورهای مجاور میباشد . شهر متعلق بامیر الامراء است و باغهای آن بسیار مورد پسند ماواقع شد. در حینی که رفقا سر فرصت مشغول انجام معاملات خود بودند من به قلندرخانهای که در مقابل تنها دروازه شهر واقع است مراجعت کردم و در آنجا چندین درویش را دیدم که در اثر استعمال مفرط افیون که بنگ نامیده میشود بصورت یکپارچه استخوان در آمده بودند . هر کدام در گوشهای از حجره تاریک خود روی زمین نمناک دراز افتاده و قیافههایشان طوری از شکل برگشته بود و طوری منگ بودند که از دیدن آنها انسان به رقت میآمد. در موقع ورود بمن سلام دادند و برای مزید تعارف نان و میوه جلویم گذاشتند. وقتی خواستم پولی بعنوان سهمیه خود آنها بپردازم قبول نکردند و با خنده گفتند چندین سال یعنی قریب به بیست سال میشود که غالبشان دست به پول نزدهاند. مخارج این دراویش از طرف اهالی محل تأدیه میگردد. بسیار تعجب کردم وقتی در کارشی به مؤسسه ای برای تفریح و تفرج عمومی برخوردم که نظیر آن را به این بزرگی نه در بخارا نه در سمرقند و حتی در ایران هم ندیده بودم و آن باغ وسیعی است که نام حقیر قلندرخانه (خانه گدایان) روی آن گذاشتهاند . این باغ در کنار رودخانه واقع و علاوه بر چندین خیابان زیبا تعدادی باغچههای گلکاری هم دارد که با کمال دقت نگاهداری میشود. طبقه منورالفکر از دو ساعت بعد از ظهر تا مغرب در آنجا بالاجماع در تردد هستند . سماورها همه جا میجوشدودو یا سه ردیف مشتری دور آن حلقه زده و برای کسی که در آسیای میانه مسافرت کرده است منظره یک چنین جمعیت شاد و خندان از نوادر محسوب میشود. وانگهی معروف است که اهالی کارشی از لحاظ ذوق و استعداد و ظرافت سلیقه و نشاط طبع و بذله گوئی درخانات بخارا به منزله شیرازیها میباشند. گزیدهی کتاب: ارزش میراث صوفیه / عبدالحسین زرین کوب قلندریه غالبا موی ریش و سبلت و سر و صورت خود را میتراشیدهاند و دلقی از پشم سبز بر تن میپوشیدهاند. این طریقه در خراسان به وسیله قطب الدین حیدر و در هند به وسیله خضر رومی انتشار یافته است. در هر حال قلندران ظاهرا صورت تازهای از ملامتیه بودهاند لیکن با آنها از بعضی جهات نیز تفاوت داشتهاند … گزیدهی کتاب: اسرار التوحید / محمد رضا شفیعی کدکنی رباط ابوسعد دوست دادا بعدها یکی از مراکز مهم بغداد و مورد توجه اهل تصوف و علم بود و تا قرون اخیر گویا در بغداد برجای بوده است. بر طبق دلیل خارطه بغداد المفصل این رباط که در جانب شرقی بعداد قرار داشته، همان است که امروز خان الباچهجی خوانده میشود و مجاور قلندرخانه یا داخل آن قرار دارد و در روزگار قدیم روبروی نظامیه قرار داشته است. گزیدهی کتاب: تاریخ عثمانی / جلد دوم / اوزون چارشی لی / حقی اسماعیل / ایرج نوبخت حتی خطیبزاده ضمن تایید قدرت علمی موید زاده، شهادت نامه ای نیز در این باب خدمت سلطان فرستاد. مویدزاده در استانبول به مدرسی مدرسه قلندرخانه منصوب شد ( 888 هجری قمری ) بعدها مدرس در یکی از مدارس صحن ثمان شد و … سپس قاضی ادرنه شد و در سال 907 قمری قاضی عسکر و و در سال 911 قاضی عسکر روملی شد گزیدهی کتاب: سیر تاریخی بنای قزوین و بناهای آن / محمد دبیر سیاقی «شاپور ذوالاکتاف در بیست و شش سالگی به رسم رسل به روم رفت. قیصر او را شناخت. بگرفت و محبوس کرد و به ایران آمد و خرابی بسیار کرد و در این ممالک متمكن شد. شاپور از زندان قیصر به مدد کنیزکی ایرانی که نگهبان او بود و بر او عاشق خلاصی یافت و با آن کنیزک بگریخت و به ایران آمد و تا به سرزمین قزوین هیچ جای آرام نگرفت. در آن زمین به باغی که اکنون (یعنی زمان مستوفی) به شاپوران مشهور است و شاپور ساخته و در آن وقت باغی کوچک و صومعه یزدانپرستی بود نزول کرد و از حال ایران استكشافی مینمود. از آثار شاپور شارستان شهرستان قزوین که اکنون محلتی است از آن و مسقط رأس و مقام و مولد مؤلف این کتاب (یعنی مستوفی) است… بساخت». و نیز در فصل سوم از باب ششم در ذکر چگونگی بناء عمارت قزوین آورده است: بقعه ای که پیوسته است به محل شهرستان و گورستان، برون دهک منسوب قدیمیترین عمارت قزوین آن است و سبب قدمت بنای آن بانی آن معلوم نشده و مشهور است که شهرستان قزوین که محلتی است در میان شهر، شاپور ذوالاکتاف ساخته، آن زمان که از روم گریخته به ایران آمد، تا بدانجا رسیدن هیچ آرام نداشت. آنجا بر کنار رودخانه صومعه یزدان پرستی بود اکنون (زمان مستوفی) قلندرخانه است، نزول کرد، اتفاقاً وزیرش و جمعی از امرا که از بیم قیصر گریخته بودند و در کوهها و رودخانهها بودند بدو پیوستند و با او به جنگ قیصر رفتند و مظفر شدند. شاپور ذوالاکتاف چون به پادشاهی رسید، زمین قزوین بر خود مبارک دانست، فرمود که آنجا شهری بسازند. معماران به عمارت مشغول شدند. دیلمان مزاحم ایشان بودند، هرچه ایشان به روز می ساختند دیلمان به شب خراب میکردند. معماران حال به حضرت شاپور انها کردند. شاپور به دفع اعراب و دیگر طامعان ملک مشغول بود با کار دیلمان نمیپرداخت، جواب فرستاد که دیلمان را به مال مشغول کنید و شهر بسازید. چنین کردند و شهرستان بساختند. گزیدهی کتاب: دیوان سنایی غزنوی / محمد تقی مدرس رضوی معشوق مرا ره قلندر زد / زان راه به جانم آتش اندر زد / گه رفت ره صلاح دین داری / گه راه مقامران لنگر زد در خرابات قلندر گر ترا ماواستی / من نشیمن در خرابات قلندر دارمی ای یار قلندر خراباتی من / با من تو به بند دامن اندر دامن / من نیز قلندرانه در دادم تن / هر دو به خرابات گرفتیم وطن گزیدهی کتاب: دیوان عطار / تقی تفضلی بار دگر پیر ما رخت به خمار برد / خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد / دین به تزویر خویش کرد سیهرو چنانک / بر سر میدان کفر گوی ز کفار برد / نعرهٔ رندان شنید راه قلندر گرفت / کیش مغان تازه کرد قیمت ابرار برد / در بر دیندار دیر چست قماری بکرد / ……. ای پیر مناجاتی رختت به قلندر کش / دل از دو جهان برکن دردی ببر اندر کش ای یار قلندر خراباتی من / با من تو به بند دامن اندر دامن / من نیز قلندرانه در دادم تن / هر دو به خرابات گرفتیم وطن جز راه قلندر و خرابات مپوی …. پایان نامه های وابسته: مقاله های وابسته: از قلندر عطار تا رند حافظ علی دهقان / جواد صدیقی لیقوان يکي از جلوه هاي مهم شعر عرفاني به کار بردن مضامين قلندري و رندي است. اين گونه اشعار به طور رسمي با سنايي آغاز مي شود. استفاده کردن از مضامين رندانه و مفاهيم قلندرانه در شعر فارسي چنان جايگاهي دارد که پس از سنايي، شاعراني هم چون عطار، مولوي،سعدي و حافظ آن مضامين را در اشعار خود بسيار به کار برده اند. با بررسي اشعار قلندرانه عطار و غزليات رندانه حافظ به عنوان برجسته ترين نمونه هاي شعر قلندري و رندي، مي توان به وجوه اشتراک و شباهت در هويت قلندر و رند در شعر آن دو سخن سرا پي برد. قلندر در شعر عطار جلوه هاي منفي و مثبتي دارد. قلندر او گاه در صدر مي نشيند و گاه خواري مي بيند. اين خصوصيت در مورد رند حافظ هم مصداق دارد به طرزي که مصاحبت با رند افتخاري بس بزرگ است اما گاهي مراودت با او چيزي جز بدنامي به دنبال ندارد. بررسي اين مساله، بحث در ريشه لغوي، مقايسه مفاهيم دو اصطلاح قلندر و رند در شعر عطار و حافظ، شاخصه هاي اصلي تفکر قلندري و بنيان هاي اساسي انديشه رندي را در ادبيات فارسي و متون عرفاني تبيين مي کند. اين موضوع در مقاله پيش رو بررسي شده است لنگر در نظر خانیکوف نجیب مایل هروی صفات عرفانی و نمادین قلندران در آثار سنایی، عطار، موالنا و حافظ زهرا شرافتی / زهرا نوروزی قلندر یکی از اصطلاحاتی ست که در ادبیات عاشقانه کاربرد چشم گیر دارد و یکی از جلوه های مهم …. قلندر و صور شعری و معنایی آن در آثار سنایی عطار مولوی و حافظ زهرا نوروزی در شعر عرفانی عواطف و عوالم درونی انسان از جمله عواطف و اندیشههای عاشقانه و عارفانه با زبانی شاعرانه و نمادین به رشته بیان و تصویر کشیده شده است. ابزار بیان در این زبان علاوه بر الفاظ عام شاعرانه، اصطلاحات و نمادهای خاص شعری است؛ این مصطلحات گاه معنایی حقیقی دارند و گاهی نیز حامل معنایی مجازی و نمادین و رمزیاند که شاعران عارف از آن، معنا یا معانی دیگری اراده می کنند تا به بیان عواطف و احساسات و اندیشههای درونی خویش بپردازند. یکی از این اصطلاحات واژه «قلندر» است که برخلاف معنای ظاهربینانه و صوفیانه در شعر عرفانی با زبان نمادین و سمبلیک در معنایی حقیقی و کاملاً متفاوت به کار رفته است. شعرای عارف از این واژه و تعابیر دیگری مثل قلاش، اوباش، کمزن و… با بیانی رمزی و مجازی سخن گفتهاند. کشف معنای نمادین و سمبلیک این واژه در شعر عرفانی بویژه شعر سنایی، عطار، مولانا و حافظ میتواند در فهم و تفهیم بسیاری از اندیشهها و تعالیم عرفانی در شعر فارسی تأثیر گذار باشد. قلندران عموماً بر چهار اصل مهم در بیان عقاید و اندیشه های عرفانی خود تأکید داشتند: 1. تبتّل و انقطاع الی الله، 2. رندی و خاموشی، 3. عشق و مستی، 4. فنا و خرابی. آنان در شعر عرفانی دارای صفاتی خاص اند از جمله: رندی، قلاشی، کمزنی، ملامتی، مقامری، زناربندی، ترسایی، دیرنشینی، خداگونگی، اهل میکده بودن، اهل خرابات بودن و… . کلید واژه: قلندر، عرفان، شعر عرفانی، صور شعری و معنایی. بررسی ریشه های تاریخی چهارضرب قلندران مهدی حسن زاده / پیمان ابوالبشری مطالعه آثار بر جا مانده از فرهنگ ایران قبل از اسلام و پس از آن، گویای این واقعیت است که داشتن موی سر و صورت در فرهنگ ایرانیان نکته منفی محسوب نمیشده است. چهره بزرگان و مردم عوام ،پادشاهان هخامنشی و پادشاهان و روحانیان ساسانی نشان میدهد که در ایران قبل از اسلام تراشیدن موهای سر و صورت، بجز موارد معدود، تقریبا ناشناخته بوده است. در قرون اولیه پس از اسلام نیز باتوجه به گزارشهای مربوط به توصیف سیمای پیامبر اکرم (ص) و نیز تأثیرپذیری ایرانیان از این سنت،پذیرش رواج رسم چهارضرب در میان ایرانیان تازه مسلمان ممکن نیست. اما با ظهور قلندران، باافرادی روبرو میشویم که موهای سر، صورت و ابروان خود را تراشیده و در اصطلاح چهارضرب می-کردند. دلایل متعددی همچون حضور بوداییان در شرق ایران در قرون اولیه اسلامی و پایبندی ایشان به چهارضرب، شناخت ایرانیان مسلمان و قلندریه از ایشان، نیت تقریبا مشابه هر دو گروه از عمل چهارضرب و حمل سنگ و استره توسط هر دو گروه نشان میدهد که به احتمال قوی چهارضرب قلندریه تحت تأثیر دین بودایی و راهبان آن بوده است omidjavidani