آرامگاه
دانستنی ها
تارنماها
ایرانشهرپدیا
تور مجازی
دایره المعارف بزرگ اسلامی
نگارستان
نورلیب
نورمگز
ویکی پدیا
ویکی واند
کتاب ها
آشنایی با بناهای آرامگاهی امامزادهها
آرامگاه ارامنه اصفهان “میراث کم نظیر تاریخ” مدفن نامآوران
آرامگاه خارجیان در اصفهان: سرگذشت دهها تن از خارجیانی که در شهر اصفهان به خاک سپرده شدند
آرامگاه در گستره فرهنگ ایرانی
آرامگاه کوروش و باورهای مردم فارس
آرامگاههای جنوب غرب ایران (خوزستان و منطق همجوار)
آرامگاههای خاندان پیامبر(ص) در افغانستان
آرامگاههای خاندان پاک پیامبر(ص) و بزرگان صحابه و تابعین
از گوردخمه تا آرامستان: نگرشی بر معماری آرامگاههای ایران، از آغاز تا معاصر
امامزادگان آمل و مقابر ایشان
امامزادگان ایران و بقاع متبرکه
امامزادگان ری: بررسی تاریخ و زندگانی امامزادگان شهر ری (جلد 1)
امامزادههای ایران: فهرست بخشی از امامزادههای آرمیده در کشور ایران همراه با معرفی آرامگاه پیامبران
امامزادههای گیلان
امامزاده طاهر (ع): و مقابر برخی از هنرمندان و نامآوران (شهرستان کرج) همراه با جاذبههای گردشگری استان البرز
انوارالحرمین: آشنایی با سلاله پاکان، بقاع متبرکه و امامزادههای استان خوزستان
بارگاه آزاد گله: شرح حال و زندگانی امامزاده عباس ساری راوی تفسیر علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله علی
برج مقبره بردع: گمشدهای از هنر معماری ایلخانی در کشور جمهوری آذربایجان
برجهای آرامگاهی ساری
بررسی معماری مساجد و مقابر برجسته ایرانی در دوران تیموریان و صفویان
بقعه پیر بکران
بقعههای خاندانی دوران صفویه: معماری، مذهب و قدرت در ایران مدرن
بناهای آرامگاهی و گورنگارههای اندیمشک (تجلیگاه فرهنگ، هنر و معماری)
به جنس تاریخ به رنگ دیروز: معرفی برج مقبرههای آذربایجان شرقی
پاسارگاد (آرامگاه کوروش بزرگ)
تاریخ اصفهان: مجلد ابنیه و عمارات فصل تکایا و مقابر
تاریخ تشیع و مزارات شهرستان ساری
تاریخچه آرامگاه دحیه کلبی در دارابجرد
تداوم طراحی باغ ایرانی در تاج محل (آرامگاه بانوی ایرانی تبار)
تحلیل الگوهای طراحی در تزئینات بناهای آرامگاهی ایران از صدر اسلام تا پایان دوره ایلخانی
تخت فولاد: یادمان تاریخی اصفهان (جلد 1)
تذکره مزارات خاک مصلی در شیراز
خانقاه و آرامگاه چلبیاوغلو: تجربهای در مرمت و احیاء: گزارشی از مطالعات، طرحها و مداخلههای انجام شده در مجموعه چلبیاوغلو سلطانیه در سالهای 1378 ت
خفتگان آستان علوی (درآمدی بر تاریخ نجف و حرم امیرالمومنین (ع))
دانشنامه تخت فولاد اصفهان: آ – ج (جلد 1)
دانشنامه تخت فولاد اصفهان: ص – گ (جلد 3)
دایرهالمعارف بناهای تاریخی ایران در دوره اسلامی: بناهای آرامگاهی
راهنمای جامع بازدید پاسارگاد (آرامگاه کوروش کبیر)
راهنمای مستند نقش رستم فارس
زیارتگاههای گیلان
ساختارشناسی معماری تدفینی شمال ایران
سرزمین زنگان: بناهای آرامگاهی استان زنجان (جلد 1)
ستارهای بر کرانه خاک: شرح حال امامزاده محمد فرزند امام جعفر صادق (ع) و آرامگاهش در بسطام
سنگ مزارها و کتیبههای تاریخی گرگان و استرآباد: (نگاهی به معماری آرامگاهی و شیوههای تدفین در ایران و گرگان)
سیر تحولی آرامگاههای هخامنشی و تاثیر آن بر دورانهای بعد
سیمای تاریخی – فرهنگی شهر مشهد (پیشینه تاریخی، مراحل توسعه شهر، مقابر، زیارتگاهها، مدارس) …
شماری از بقعهها، مرقدها و مزارهای استانهای تهران و البرز (شهرستانهای اسلامشهر، پاکدشت، دماوند، رباط کریم، ساوجبلاغ و شهرری) (جلد 1)
شماری از بقعهها، مرقدها و مزارهای استانهای تهران و البرز (شهرستانهای شهریار، فیروزکوه، کرج، نظرآباد و ورامین) (جلد 2)
شماری از بقعهها، مرقدها و مزارهای استانهای سیستان و بلوچستان (شهرستانهای ایرانشهر، چابهار، خاش، زابل، زاهدان، زهک سراوان، سرباز، سیب و سواران، کنار
شناسایی و تحقیق در بناهای آرامگاهی امامزادهها
گردشگری آرامگاه باباطاهر
گردشگری آرامگاه خیام
گردشگری رنج: گذری بر مقابر و آثار بزرگان و مرگ غمانگیز آنها
گنجنامه: فرهنگ آثار معماری اسلامی ایران: امامزادهها و مقابر (جلد 1)
گنجنامه: فرهنگ آثار معماری اسلامی ایران: امامزادهها و مقابر (جلد 2)
گنجنامه: فرهنگ آثار معماری اسلامی ایران: امامزادهها و مقابر (جلد 3)
گورستانهای شهر مشهد و معرفی نامداران مدفون در آنها (به جز مدفونین حرم حضرت رضا (ع))
گورنگارههای لرستان: پژوهشی مردمشناختی در نقش و مضمون سنگ گورهای لرستان
مزارات ایران (جلد 1)
مزار پیامبران
مطالعات انسانشناختی دیلمان: نتایج مطالعهی اسکلتهای به دست آمده از مقابر دیلمان در کاوشهای هیئت ژاپنی
معماری اسلامی (آرامگاه، حسینیه، مصلی)
مقابر برجی سدههای میانی ایران: مطالعهای نگارهشناختی
مقبره الشعرای تبریز
مقبرهسازی هنر فراموش شده: بررسی گونهشناسی مقبرهسازی و هنرهای پیرامون آن در ایران و جهان ویژه طراحان، معماران و نوجوانان
نقش رستم و پاسارگاد: آرامگاه کورش هخامنشی
هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیتهای مدفون در بناهای ثبت شده ایران استان البرز
هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیتهای مدفون در بناهای ثبت شده ایران (استان خراسان شمالی)
هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیتهای مدفون در بناهای ثبت شده ایران استان قزوین
هزار مزار ایران: پژوهشی در معماری و شرح حال شخصیتهای مدفون در بناهای ثبت شده ایران استان کرمان
پایان نامه ها
بررسی تطبیقی بناهای آرامگاهی دوره ایلخانی وصفوی استان خوزستان با مناطق همجوار(استانهای- لرستان-اصفهان-ایلام- چهارمحال و بختیارى)
بررسی شیوه های معماری آرامگاهی از دوره ایلخانی تا عصر صفوی در استان اردبیل(مطالعات موردی: بقعه های شیخ امین الدین جبراییل – میر اشرف- پیرالوان- شیخ حیدر- بدرالدین – کوراییم و برج شاطر گنبد)
بررسی قبور و آرامگاه های بخش شمالی سیستان در دوره ی اسلامی
بررسی معماری آرامگاه های گنبد دار در منطقه بلوچستان
بررسی معماری آرامگاهی شیعی تفرش از دوره ایلخانی تا پایان دوره صفوی: با تاکید بر بناهای با گنبد شلجمی و کلاهخودی
تحلیل ویژگی های معماری بناهای آرامگاهی اهل سنت دوره قاجار آذربایجان غربی و مقایسه آن با مقابر هم عصر شیعی در منطقه
تدفین در ایران از آغاز تا 5000 پ . م
رسم آرامگاه سازی در جوامع اسلامی (مطالعه موردی: آرامگاه های سده های4 تا 6 هجری قمری در ایران)
سبک شناسی معماری برجهای آرامگاهی مازندران در دوره اسلامی
شکل گیری و نقش آرامگاه در معماری ایران در دوران اسلامی(قرن اول تا هفتم ه.ق)
طرح توسعه امامزاده عبدالله (ع) شوشتر
عناصر تزئینی در بناهای آرامگاهی دوره ی ایلخانی در شهر اصفهان و پلان های آن ها
مرمت و احیا کاخ ارامگاه در چغازنبیل
مطالعات فنی و آسیب شناسی ملات های به کار رفته در آرامگاه تپتی آهار، هفت تپه خوزستان
مطالعه تفکرات صوفیان در قالب تزئینات معماری آرامگاه شاه نعمت الله ولی « مطالعه موردی چله خانه »
مطالعه دلایل بروز سبک خاص چپیرهسازی در برخی از آرامگاهها و مساجد مناطق قزوین، آذربایجان و مازندران (از آغاز سده پنجم تا پایان نهم هجری)
مطالعه، شناخت و طرح مرمت آرامگاه شیخ علاءالدوله سمنانی
مطالعه و بررسی آرامگاهها و تکایا عصر صفوی در مجموعه تخت پولاد
پلان برش نما
عکس های جدید
کتاب های برگزیده
آرامگاه در گستره فرهنگ ایرانی
مهدی غروی
در این کتاب آرامگاه شخصیتهای دینی، علمی، سیاسی، فرهنگی، و کسانی که به گونهای در تاریخ ایران نقش داشتهاند معرفی شده است. بخش اول به مباحث تاریخی و نظری اختصاص دارد و بخش دوم شامل اسامی افراد است که براساس حروف الفبای فارسی مرتب شده و ذیل هر یک اطلاعات مختصری آمده است.
آرامگاه در گستره فرهنگ ایرانی / مهدی غروی
بیشترآرامگاه و آرامگاه سازی در ایران پیش از باستان
آرامگاه و آرامگاه سازی در ایران را باید از خلق و ابداع زیگورات یا هرم مطبق در ایلام قدیم مورد بررسی قرار داد با این آغاز که بزرگترین زیگورات جهان در خوزستان کنونی (ایلام قدیم) قرار داشته و دارد: زیگورات چغازنبیل در هفت تپه که در اصطلاح محلی و بومی به معنای زنبیل وارونه است.
پیش از ورود به اصل مطلب، هنگام معرفی این نخستین بنای آرامگاهی در سرزمین ایران، که در نوع خود بزرگترین و سالم ترین نیز هست، باید نظری به بابل داشته باشیم چه معروف ترین زیگورات جهان زیگورات یا برج بابل است. گرچه برخی از کارشناسان برج بابل را جدا از زیگوراتها مورد بررسی قرار میدهند. در بابل بر خلاف مصر مردم از احساس جاودانگی شدن به هیچ وجه ابراز خشنودی نمیکردند. روحیات این مردم و اخلاقیات ایشان در کل مشابه بود با روحیات یونانیان قدیم یا انسان غربی متمدن در عصر حاضر. دین بابلی یک دین خاکی و زمینی و عملی بود. بابلی در آن هنگام که نماز میخواند و نماز میگذاشت درخواست پاداشی در بهشت نمیکرد بلکه خیرات زمینی را طلب میکرد، نمیتوانست به خدایان خود در آن سوی گور اعتقاد داشته باشد و این در حالی است که در یکی از متنهای بابلی، مردوک به عنوان زندهکننده مردگان وصف شده و در داستان طوفان چنان آمده که نجات یافتگان از طوفان زندگی جاودانه خواهند داشت. در آن جامعه اعتقاد بر این بود که مردگان از قدیسان و بدکاران و هوشمندان و ابلهان، همه بدون تفاوت به جایگاه تاریکی در شکم زمین فرو میروند و هیچ یک از ایشان پس از این روی روشنایی را نخواهند دید. به بهشت اعتقاد داشتند، اما بهشتی ویژه خدایان، در آن سوراخ تاریک که انسانها را پس از مرگ میبلعید، جای نعمت و خوشگذرانی نبود و بیشتر مردم در آن کیفر و عذاب میدیدند. مردگان ابدالدهر دست و پا بسته و درمانده بودند، از سرما میلرزیدند و گرسنه و تشنه به سر میبردند مگر آنکه فرزندانشان در اوقات معین خوراکی در گورشان میگذاشتند، هر کس در زمین بیشتر گناه کرده بود در آنجا عذاب فراوان تر میچشید، بر این گونه اشخاص بیماری جذام چیره میشد و با اراده خدا بانوی آن سوراخ و خواجه دستیارش در عذاب دادن به ایشان ابتکارات جدید کرده برایشان عذاب ابدی فراهم میساختند.
دوران پیش از باستان
1 آرامگاه های ایلامی
دکتر عیسی بهنام دانشمند باستان شناس مینویسد: پایه و اساس حکومت هخامنشی بر تمدن و فرهنگ و گستره جغرافیایی ایلام و پایتختش شوش استوار شده بوده است و بنابراین شکی نیست که روشن شدن تاریخ شوش به روشن شدن تاریخ ایران کمک مؤثری خواهد کرد و اهمیت شوش از نظر تاریخی از ویرانه های عظیم تخت جمشید بیشتر است.
فراموش نکنیم که پیش از گسترده شدن تمدن ایران در این صفحات آشوربانی پال شوش را تصرف و آن را لگدکوب سم ستوران خود کرد و سراسر آن سرزمین را به منطقه ای غیر قابل استفاده مبدل ساخت. حتی از دزدیدن استخوان پادشاهان ایلام و حمل آن به آشور کوتاهی نکرد، او خود مینویسد مجسمه شاهی از طلا و نقره را به انضمام استخوانهای شاهانی که گورهاشان را شکافته بود به نینوا برد.
در ارتباط با آرامگاه و آرامگاه سازی در عصر ایلامیان به مجسمه ای ۲۱ سانتیمتری اشاره میکنیم که نگارنده مقاله دکتر نگهبان تصویرش را در مقاله خود آورده است و مینویسد که این مجسمه متعلق است به سال ۱۲۵۰ یعنی ۳۲۵۰ سال پیش و این نکته را ارائه میکند که مردم آن زمان عقیده داشتند که اگر مجسمهای از این نوع در گورشان یا در کنار آرامگاهشان وجود داشته باشد روحشان میتواند در موقع لزوم در آن حلول کند و به همین سبب هرگاه که برایشان میسر میشد به ساختن مجسمه مردگانشان میپرداختند و آن را در آرامگاهشان قرار میدادند.
حفاری در هفت تپه و کشف آثار مهم آرامگاهی این منطقه به همت و کوششهای دانشمند معاصر دکتر عزت الله نگهبان صورت پذیر شد. در حقیقت وی به تکمیل عملیات باستان شناسی دانشمندان فرانسوی و ادامه راهی که ایشان آغاز کرده بودند پرداخت، این كاوشها به پایمردی دکتر نگهبان توسط وزارت فرهنگ و هنر از ۱۳۴۴ آغاز شد و نکات تاریخی مهمی را روشن ساخت که ما فقط به آرامگاه سلاطین هفت تپه و زیگورات چغازنبیل اشاره خواهیم داشت.
2 آرامگاههای سلاطین هفت تپه
در این آرامگاه که از آجر ساخته شده است و در حدود 3.5× ۱۰ متر درازا و پهنا دارد سکویی دیده میشود که در وسط محوطه ساخته شده و سه بخش دارد، در بخش شرقی هفت اسکلت به موازات همدیگر خاکبرداری شد، این مردگان پس از تطهیر در پوششی از گل أخرا قرار داده شده بودند و این لایه گل اُخرا در حدود ده سانتیمتر ضخامت داشت، در بخش دوم سکو اسکلتی وجود نداشت ولی در بخش سوم، دو اسکلت آشکار شد و در انتهای سکو دوازده اسکلت بدون نظم و ترتیب خاص بر روی هم انباشته شده بودند. سقف این آرامگاه که به سبک ضربی بیضی شکل هلالی ساخته شده بود. یکی از قدیم ترین نمونه های این نوع تاقهای هلالی را نمایش میدهد.
در ابتدا تصور میرفت که قدمت این آرامگاه و سقف هلالی آن به سده سیزدهم پیش از میلاد میرسد و با تاقهای هلالی مکشوفه در چغازنبیل، همزمان است ولی با ادامه حفاری مسلم شد که آرامگاه مکشوفه در هفت تپه قدیم تر بوده و تاریخ آن در حدود هزاره دوم پیش از میلاد است، این آرامگاه به وسیله راهرویی به معبد آرامگاه متصل میشود.
در گوشه شمالی معبد آرامگاه دیگری که با آجر ساخته شده بود (ساختمان خود معبد از خشت بوده است) خاکبرداری شد. این آرامگاه نیز دارای تاقی هلالی شکل است، در این آرامگاه اسکلت ۲۳ نفر که ۱۴ نفر آنها به موازات یکدیگر با نظم و ترتیب و نه نفر دیگر روبه روی آنها بدون نظم و ترتیب دفن شده بودند آشکار شد. به نظر میرسد که در اثر رویدادی ناگوار همه با همدیگر جان سپرده و در کنار هم، در یک آرامگاه دفن شدهاند.
در فاصله میان معبد آرامگاه و تپه زیگورات، آثار ساختمانی زیادی از خاک خارج ساختهاند که از آن جمله است یک مکان مقدس، معبد یا آرامگاه و یک قصر سلطنتی.
3 زیگورات چغازنبیل
ساختمان عظیمی که تمامی آن از خشت ساخته شده است، آثار و بقایای این هرم پرستشگاه – آرامگاهی در نخستین تپه مورد کاوش کشف شد. بر مبنای محاسبه ای که شده است بلندی مجموع طبقه های بنا ۴۴ متر میشود که با احتساب 9 متر بلندی معبد زیرین به ۵۳ متر میرسد. در این ساختمان تالارهای بزرگ وجود دارد که برخی از آنها ۹ x ۷ متر و در بیشتر آنها آثار آتش سوزی هویدا است. در گزارش دکتر نگهبان به تفصیل در مورد این تالارها و اشیایی که در آن یافت شده از جمله سنگ نوشته های میخی ایلامی سخن گفته شده که در این مختصر از نقل آن جزییات خودداری میشود و به نکاتی درباره اهمیت این بناهای نیمه خراب اشاره میکنیم.
کشف چغازنبیل و بناهای اطراف آن در روشنگری تاریخ گنگ و مبهم ایلام کمک بسیار کرده و خواهد کرد. استاد نگهبان در گزارش خود مینویسد: بررسی این آرامگاه از نقطه نظر معماری از اهمیت شایانی برخوردار است و ثابت میکند که این طاق هلالی که در نزدیک معبد آرامگاهی چغازنبیل یافته شده هزار و سیصد سال پیش از تاق هلالی رومیان ساخته شده و بدین روال افتخار ساختمان اولین تاق هلالی نصیب ایرانیان میشود. مطلب دیگر کشف کتیبه ای است از تپتی آهار که دربارهاش در هیچ یک از مدارک مکشوفه قبلی، معرفی نامهای به دست نیامده بود، عصر تپتی آهار را ۱۵۰۰ تا ۱۳۵۰ پیش از میلاد دانستهاند و کتیبه حاوی این معرفی نامه ۱۰۵ در ۷۰ سانتیمتر است. جز این کتیبه های دیگر نیز در این مکان یافته شده که محتوای آن در حال ترجمه است. برای کسب اطلاعات بیشتر در باب این آثار و روشنگری آن در باب تاریخ ایلام به منابع قابل دسترس که اینجانب از آن استفاده کرده ام رجوع شود.»
استاد نگهبان گزارش تحقیقی خود را این چنین به پایان میبرد و نتیجه گیری میکند: آثار ارزنده هنری و وسایل و ادوات دیگری که در بقایای شهرها و ساختمانهای ایلامی به دست آمده پیشرفت این تمدن عظیم را از نظر هنر و صنایع به خوبی معرفی و ثابت میکند که در اعصار باستان ایران زمین چه سهم بزرگی در پیشرفت تمدن بشری داشته و در این راستا چه نقش مهمی را ایفا کرده است.
دانشمند خوزستان شناس استاد احمد اقتداری در باب معبد آرامگاهی چغازنبیل گزارش یکی از دانشمندان فرانسوی را که خود در کار حفاری دستاندرکار بوده، در کتاب خود نقل میکند، خلاصه این نقل قول این است که ساختن زیگورات در سرزمین میانرودان آغاز شد، سومریان در این راه پیشگام بودند پس از آن بابل و آشور و ایلام. اما قدر مسلم این است که تا کنون در باب ایلام و زیگورات چغازنبیل کندوکار علمی صورت نگرفته است (این گزارش پیش از بررسیهای استاد نگهبان ارائه شده این دانشمند میگوید که بدون شک در آخرین اشکوب بنا معبدی وجود داشته و به احتمال قوی این معبد یک بنای آرامگاهی است.
دانشمند فرانسوی در باره زیگورات چغازنبیل مینویسد: این زیگورات که توسط اونتاش هوبان ساخته شده است (در صورتی که با بررسی و استدراك استاد احمد اقتداری سازنده بنا، اونتاش بوده است) و میتوان آن را بزرگترین زیگوراتی دانست که تا کنون شناخته شده احتمالا بهتر از زیگوراتهای دیگر هم حفظ شده است. به منظور تأکید این نکته که زیگوراتها بناهای آرامگاهی بودهاند به روایت استرابون اشاره میکنیم که مینویسد: زیگورات بابل مقبره خدای بل بوده است و نیز روایت دیودور سیسیلی که این زیگورات را آرامگاه نینوس همسر سمیرامیس میداند. البته شباهت بسیار زیگوراتها به اهرام مصر نیز خود دلیل این ادعاست.
4 میلهای مضرس
* اگر زیگوراتها را با اهرام مصر مقایسه کنیم متوجه خواهیم شد که این بنا پیش از آنکه یک معبد معمولی باشد یک آرامگاه است آرامگاه – پرستشگاه. ** در زبان انگلیسی Pineapple Domes و در زبان فرانسهای Domes Aveles
گنبدهای دندانهای یا زیگوراتهای کوچک آقای اقتداری استدلال و اظهارنظری جالب در این باب دارد که میتوان از آن به عنوان مهر تأیید بر آرامگاهی بودن زیگوراتها بهره یابی کرد. نامبرده پس از اشاره به میلهای مضرسی که در سفرنامه های مهم معرفی شدهاند مینویسد که در قدیم تعداد این میل یا گنبدهای دندانهای زیاد بوده است و آنچه امروز موجود است نیز کم نیست و میتوان آنها را در محدوده ای واقع در یک سه گوش یافت، سه گوشی که از اتصال شهرهای شوشتر و بروجرد و جزیره خارک به همدیگر ترسیم میشود (در حقیقت قلمرو اصلی ایلام قدیم) سپس فهرست این آرامگاههای با گنبد یا میل دندانهای را این چنین ارائه میکند:
امامزاده جعفر بروجرد، دانیال شوش، امامزاده عبدالله شوشتر، امامزاده میر محمد خارک، امامزاده شیر مرد ممسنی، امامزاده ربیع بن یعقوب در کنار کارون، امامزاده شاه ابوالقاسم در شاه آباد خوزستان، بقعه ابراهیم خلیل در هویزه، آرامگاه سلیمان بن علی در گناوه، و در بغداد گنبد سلطان زبیده، مزار شیخ عمر سهروردی و گنبد توئیل. در این گنبدها نقشه اولین طبقه با ابعاد کوچکتر آنقدر تکرار میشود تا هرمی که از بام آرامگاه ساختنش آغاز شده به پایان برسد.
دو نکته جالب که نامبرده پس از اشاره به گنبدهای دندانهای در خارج از قلمرو ایلام قدیم ارائه میکند این است که
او در میان بناهای دندانهای موجود فقط چهار بنا دارای تاریخ است، سده های هفت و هشت و آرامگاه دانیال که در ۱۲۸۷ بنای قدیم را خراب و بنای کنونی را ساختهاند. در اینجا نیز آن بنای پیشین، دارای گنبدی از همین نوع بوده است.
دوم اینکه درست معلوم نیست که واقعا دانیال نبی در کجای شوش به خاک سپرده شده است و در زیر سایر میلهای دندانهای این منطقه نیز قبری دیده نشده و این خود نظام قرار گرفتن برج زیگورات و آرامگاههای سلاطین هفت تپه را تداعی میکند و نکته جالب اینکه در شیر مرد ممسنی و میر محمد خار و امامزاده جعفر بروجرد و امامزاده عبدالله شوشتر، مرقد در اتاق دیگری است که گنبد مدور دارد و گور در زیر گنبد دندانه ای نیست که خود یاد آور اتاق فوقانی زیگورات است که یک معبد آرامگاه بوده است و در این محفظه زیرگنبد مسجد بوده است.
بحث درباره زیگورات را با ارائه فشرده بررسیهای استاد اقتداری در باب گنبد یا میلهای دندانهای به پایان میرسانم: نقشه ساختمانی میلهای مضرس با نقشه ساختمان برجهای معابد هندی شباهت دارد (در جنوب ایران نمونه هایی از این گونه برجها ساخته شده و هم اکنون وجود دارد) نقشه اصلی برجهای معابد هند که بدان «سی کارا» گویند با برجهای دندانهای جنوب غربی ایران همسان است، تکرار نقشه زیرین بنا با کم کردن تدریجی ابعاد و اجزای سازنده برج، برای هندوان این روال دارای ارزش نمادی است و این ارزش نمادی در گسترش معماری هند در خاور دور به آن سرزمینها نیز رفته است، در بناهای مقدس ودایی هند بالا رفتن تدریجی طبقات و کم شدن ابعاد آن نمودار شوق فانی است برای وصال ابدی و کم شدن اندازه این ابعاد نمودار تمایل ابدی است برای وصال به فنای محض، در چین هر یک از طبقات نمودار مرحله ای از مراحل عرفانی است و گنبد آخرین نمودار بهشت جاودان خداوندی است.» آقای اقتداری در این باب سخن خود را درباره آتشدانهای هخامنشی که با نقشه میلهای دندانهای همسانی دارند به پایان میرساند، این نقش را در سکه های سلوکیها و کنده کاریهای غارهای بغ هندوستان (بر جای مانده از سده پنجم تا هفتم میلادی، دوران پادشاهی پارتها و ساسانیان نیز میتوان یافت.
خلاصه کلام اینکه اگر بناهای هرمیشکل را نخستین پدیده آرامگاهی بدانیم زیگوراتها ساده شده آن و گنبدهای دندانهای علامت و نشانه یا ساده شده همان آرامگاهها هستند و بدین روال تداوم آرامگاه سازی باستانی حفظ شده است.
آرامگاه در تمدنهای پیش از تاریخ ایران
١ـ تپه های سیلک کاشان
این مرکز تمدن در جنوب غربی شهر کاشان و در راه کاشان به باغ فین واقع شده است و خود شامل دو تپه جنوبی و شمالی است: تپه شمالی کوچکتر ولی باستانیتر است این تپه شامل دو طبقه سیلک ۱و۲ میباشد و تپه جنوبی شامل سیلک ۳ و ۴ و در گورستان مربوط به این طبقه ها یکی در بلندترین قسمت تپه و یکی در دست به نامهای سیلک 5 و 6 خوانده میشوند.
در سیلک ۱و۲ آرامگاهها در داخل منازل و محوطه مسکونی در زیر خانه ها قرار گرفته است. بدن مردگان از گل اُخرا پوشانده شده و مرده را به پهلو خواباندهاند با پاهای خم شده.
سیلک ۱ مربوط به هزاره های پنجم و ششم پیش از میلاد است و سیلک ۲ از هزاره پنجم است.
در سیلک سوم فقط جمجمه مردگان را از گل اُخرا پوشاندهاند و اشیای سفالی و تزیینی در گور مردگان بالغ قرار داده شده است. سیلک ۳ از اواخر هزاره پنجم و اوایل هزاره چهارم برجای مانده و سیلکهای ۴ و ۵ و ۱ از هزاره سوم و دوم و اول پیش از میلاد با تمدن سومری همعصرند.
٢ـ تپه حصار
تپه حصار در حاشیه شهر دامغان واقع شده و شامل سه طبقه است. در طبقه اول ۴۲۰۰ـ۳۵۰۰ پیش از میلاد، گورها عموما در محوطه مسکونی واقع شده و محل خاصی برای گورستان وجود ندارد. گورها ساده و بدون هیچ اثر ساختمانی از گل و سنگ و حصیر است و برخی اشیا از قبیل اسلحه و تزیینات و ظرف سفالی در قبرها گذاشته شده است.
در طبقه دوم از ۳۵۰۰ـ۰ ۳۰۰ پیش از میلاد، در این طبقه مقدار گورها بیشتر شده است و تعداد اجساد مرد و زن برابر است و در گورها ظروف سفالین و تزیینات قرار داده شده است.
در طبقه سوم ۳۰۰۰ـ۲۰۰۰ که در اثر آتشسوزی منهدم شده، آرامگاهها با طبقه دوم مشابه است و با مرده ها اشیای قیمتی نیز دفن شده است.
٣ـ تل ابلیس (بلیس)
این واحد تمدنی در سه کیلومتری جنوب دشتکار در مسیر بردسیر کرمان قرار گرفته و شامل هفت لایه اصلی از هزاره پنجم تا هزاره دوم است. گورهای یافت شده در این منطقه عموما در داخل اتاقهای خانه های دهکده بودهاند. با مرده برخی اشیا و آثار نیز دفن کردهاند و این وضعیت تا اندازهای باز تاب عقاید مذهبی آن مردم است که چون به دنیای دیگر معتقد بودهاند برای رفع نیاز در آن دنیا، اشیای گوناگون با مردگان به خاک سپردهاند.
۴ـ گودین تپه
گودین تپه در منطقهای بین همدان و کرمانشاه در دل رشته کوهسار زاگرس در شش کیلومتری کنگاور کشف شده است.
در طبقه سوم این مجموعه که از هزاره دوم پیش از میلاد برجای مانده است، گورهایی به دست آمده که همه با سنگ ساخته شدهاند. در این محل یک آرامگاه بزرگ سنگی هر 3 در3.5 متر یافت شده است که سقف آن کاملا فرو ریخته است… در داخل این آرامگاه دو جسد یکی مرد و یکی زن به دست آمد که بر مبنای اشیای کناری ایشان این حکم را کردیم، اسکلت مرد کاملا منظم و در گوشه جنوب غربی بر روی پهلو قرار داده شده بود. در اطراف این اسکلت هدایا و ظروف ساده و استخوان حیوانات که دلیل بر وجود غذاست به چشم میخورد. در اطراف جسد دیگر وسایل تزیینی و ظروف سفالی پیدا شده است. نمیدانیم که آیا دو جسد در یک زمان دفن شدهاند یا با فاصله زمانی.
۵ـ موشه لان (اسماعیل آباد)
موشه لان (اسماعیل آباد) در شش کیلومتری شمال غربی تهران بین کرج و هشتگرد قرار دارد. از هزاره چهارم پیش از میلاد در این منطقه نیز گورهای ساده با اشیای در کنار مردگان کشف شده که نشان دهنده حالت مردگان در گور است.
۶ـ خوروین برغان
خوروین برغان در قزوین شامل دو تپه گنج تپه و سیاه تپه است. گذشته از گورستان قدیمی که در دامنه جنوبی این محل قرار دارد، در تپه مورد بحث شش گور سالم سنگ چین شده پیدا شد، اسكلتها همراه با برخی اشیا است. در دامنه شرقی این تپه سه مجموعه کشف شده حاوی 16 گور، در این گورها مردگان به پهلوی راست یا چپ خوابانده شدهاند به طوری که صورتشان به طرف خورشید باشد و دستها بر روی سینه و پاها جمع بوده است. اجساد را با لباس به خاک سپرده بودند و این امر با یافتن دکمه های مفرغی که در روی سینه بعضی از اجساد پیدا شده، و نیز با یافتن تعدادی سنجاق و گردنبند در گورهای زنان و خنجر و وسایل نبرد در گورهای مردان، تشخیص گور مرد و زن از هم میسر شد. در این گورها تعدادی ظرف سفالی مخصوص تشریفات، عزاداری و به خاک سپردن مردگان که محتوی خوراکی و نوشیدنیها بوده است، یافته شده. در داخل برخی از ظرفهای سفالی که به صورت کاسه های بزرگ ساخته شدهاند استخوان حیواناتی از قبیل گوسفند و پرندگان به دست آمد. در بالای سر مردگان نیز ظرفهای سفالی به شکل قوری با لوله های بلند پیدا شده که این هر دو دلیل بر این است که برای مرده غذا و نوشیدنی میگذاشتهاند و به زندگی دوباره پس از مرگ عقیده داشتهاند.
۷ـ تورنگ تپه گرگان
در مجموعه بررسی هنر ایران، دانشمند باستان شناس آمریکایی فردریک رولین این تپه مهم باستان شناسی را معرفی کرده است. این تپه در ۱۸۴۱ توسط باژن دوبد کشف شد و . اهمیت آن در مشابهت آثار یافته شده در آن با سومر است، محل آن در شرق استرآباد است در در 6 کیلومتری شهر، در اینجا مرده ها را دفن میکردهاند و بدن مرده را با نظم خاصی قرار میدادهاند و برایش غذا و خوراکی و مجسمه های گونه گون سفالین، سنگی، فلزی میگذاشتهاند. فعلا آنچه در کند و کارهای ما یافت شده ظروف و اشیا بوده است. اما در سابق چند مجسمه طلا نیز از این تپه کشف شد که به خارج از ایران برده شده از سه بخش A و B و C، در اولی هیچ گوری یافت نشده. در دومی تنها یکی و در سومی بسیار. گویا این بخش گورستان آبادی بوده است.
۸ـ شهر سوخته سیستان
آثار به دست آمده از شهر سوخته نشان داده است که این شهر مهمترین مرکز استقرار و در حقیقت مرکز اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی منطقه شرقی فلات ایران در طی هزاره های دوم و سوم پیش از میلاد بوده است. از داخل حدود سیصد گوری که در گورستان بیست و پنج هکتاری شهر سوخته حفاری شده اطلاعات زیادی درباره مسائل فرهنگی و اجتماعی هزاره سوم به دست ما رسیده و بسیاری مسایل مهم دیگر از جمله سن متوسط در آن عصر و این نکته که فقط دو درصد مردم به مرز پنجاه سالگی میرسیدهاند. بر مبنای محاسبات انجام شده تعداد گورهای پیدا شده در این شهر از مرز ۲۲۰۰۰ میگذرد، این گورها را به پنج دسته تقسیم کردهاند.
گورهای ساده، آرامگاههای دو خانهای، یک خانه برای همراه مرده، آرامگاههای سردابهای که در زیر اطاق آرامگاه ساخته میشد، گورهای سردابهای کاذب، گورهای خشتی که برای سرداران ساخته میشده است و بزرگتر از انواع دیگر آرامگاهها بوده است.
9ـ غیاث آباد و چراغعلی مارلیک
با کشیدن یک خط منحنی مورب از شهر رودبار در کنار سفیدرود به رود سروکلاچای در مصب پلرود، منطقهای مشخص میشود که از نقطه نظر باستانشناسی روزگاران پیش از تاریخ بسیار غنی و با اهمیت است. در هر دو منطقه کندوکاوهای بسیار و بیشتر غیر قانونی و جاهلانه و برخی جستجوهای قانونی و علمی به عمل آمده است. برای اینکه در این مختصر اشارهای به این دو منطقه داشته باشیم از مقاله باستان شناس ایرانی سیف الله کامبخش فرد در شماره ۱۷ مجله باستانشناسی و تاریخ بهرهجویی کرده و فقط اشارهای خواهم داشت به غیاث آباد در منطقه بزرگتر که در شمال شرقی منطقه کوچکتر قرار دارد و چراغعلی مارلیک در جنوب غربی منطقه بزرگتر، چند کیلومتری شرق رستم آباد رودبار در کنار سفیدرود.
نویسنده درباره گورهای یافته شده در این منطقه مینویسد: با وجود اشیا و کیفیت استقرار آنها در گور راز و رمزهای فراوانی داشت، یکی از آنها خاک فشردهای داشت، اسکلت به صورت تاقباز و پاها گشاده و دستها به طرف سینه متمایل بود چندین لاوک سفالین نزدیک اسکلت و در اطراف قرار داشت، چهار قبضه قمه برنزی در چهار کنج گور در حالی که نوک آنها به طرف آسمان و عمودی بود و در گوشهای از گور لاک پشتی شقه شده، وجود داشت…
گروه علمی مأمور دچار دردسرهای فراوان شد ، اما در دسرها هنگامی به اوج رسید که هیأت توانست در گورهای واقع در تپه چراغعلی اشیای بسیار گرانبهایی را به دست بیاورد، طی نامهای که در حاشیه گزارش به چاپ رسیده است، فهرستی از اشیای مکشوفه در این تپه به قرار زیر بوده است:
1ـ گرز مفرغی کله آدم با چشمان سنگ قیمتی ۳ عدد ۲ـ ظرف کوچک طلای منقوش ۴ عدد 3ـ شتر مفرغی با یک ساربان ۷ عدد. ۴ـ مجسمه طلایی انسان یک عدد. 5ـ گاو مفرغی با گوساله یک عدد. 6ـ ظرف بزرگ طلا سه عدد. ۷ـ لول عقیق منقوش و ساده دو طرف طلا در حدود دو کیلو. ۸ـ انار طلایی بزرگ ۳۲ عدد.9ـ انار کوچک و طلای ریز در حدود یک کیلو.
آرامگاه قدیسین بنی اسراییل
آرامگاه دانیال پیامبر، در شهر شوش و در کنار رودخانه شاوور، بنایی شکوهمند، زیبا و بسیار مشهور است که سالیان دراز شوش را بدان باز می شناختند. در برخی متون به شوش دانیال گفته شده است… درباره گور این پیامبر روایات مختلف است، مهمترین نظر وجود آرامگاه در زیر آن گنبد است، برخی گور را در میان آب رود کرخه یا شاوور دانسته اند و برخی گور وی را در زیر پلی که بر روی رود شاوور بسته اند می دانند. با توجه به آنچه درباره زیگوراتها و گنبدهای دندانهای زیگوراتی گفتم، این احتمال که گور دانیال نبی در جایی دیگر باشد و زیر گنبد خالی باشد هست. از آنجا که دانیال و روایات مربوط به آزادسازی بابل توسط ایرانیان از فصول برجسته تاریخ باستانی و سند توجه پارسیان به قوم مظلوم بنی اسرائیل ( در آن عصر) است.
در همدان اما مهمترین و معروفترین و قدیم ترین آثار آرامگاهی از این قبیل در ایران آرامگاه استرو مردخای است که از نقاط دیدنی همدان است و ما در این مجموعه آن را معرفی کردهایم، اما خود ایجاد این آرامگاه، آن هم از دو نفر با اختلاف سنی زیاد و موقعیت سیاسی و اجتماعی چشمگیر قابل تردید است، چه جای آن رخداد، یعنی نجات یهودیان از قتل عام در عصر خشایارشا، در شوش بوده است و همدان در آن عصر، پس از پیروزی پارسیان بر مادها دارای جنبه پایتختی نبود و حال چگونه آرامگاه این دو نفر به همدان رفته و در نتیجه همدان از مراکز یهودیان شده جای بحث دارد.
آرامگاه پادشاهان پیشدادی و کیانی
به همان نحو که در گذشته با گذاشتن نام قدیسین بنی اسراییل بر بقعههای بازمانده از قرون قدیم این بناها را از گزند بدمنشان حفظ می کردهاند در برخی نقاط نیز این انگیزه و عوامل دیگر سبب میشد که برا این آرامگاهها نام شاهان افسانهای را بگذارند و یا اینکه اصولا این نامها را با نقاط تاریخی تطبیق دهند که بهترین نمونه آن تخت جمشید است و نقش رستم که در هر دو محوطه آرامگاه پادشاهان هخامنشی نیز حضور دارند. اما … احتمالاً این نوع آرامگاهها را در آن زمان نمی شناختهاند. در میان شخصیتهای تاریخ سنتی ایران دو نام از محبوبیت خاصی برخوردارند … فریدون و رستم …
آرامگاه و آرامگاه سازی در عصر مادی و اورارتویی
آرامگاه سازی در عصر مادها
درباره آرامگاه و آرامگاه سازی میان مادها و هخامنشیان یک مشابهت و هماهنگی وجود داشته است و میتوان گفت که به کارگیری دخمه، آرامگاههای سنگی به دو دلیل در این عصر معمول شد، یکی شمالی و کوهستانی شدن ایران باستان و انتقال حکومت از شوش به هکمتانه (همدان)، و يکی شکوفایی و اقتدار آیین مزدیسنا و عرضه کردن بدنهای مردگان در دخمه برای اینکه توسط جانوران خورده شوند و زمین و آب و آتش را آلوده نسازند.
معروفترین اثر آرامگاهی عصر مادها که آن هم از قطعیت برخوردار نیست بنای معروف گور دختر است. اصولا این بنا را از آن جهت مادی می دانند که بر آرامگاه کوروش بزرگ از لحاظ زمان تقدم دارد و سالها پیش از آن و پیش از تکوین حکومت جهانی هخامنشی توسط کوروش ساخته شده، وگرنه با توجه به اینکه حکومت محلی هخامنشی در ایلام قدیم سالها پیش از پیروزی کوروش بر هوخشتره و انقراض خاندان ماد، موجودیت داشته، باید این بنا را نیز هخامنشی دانست.
تفاوت اصلی این بنا با آرامگاه کوروش بزرگ در پاسارگاد در نحوه ساختن و تعبیه کردن بخش بالایی عمارت است که در هر دو مورد جایگاه نهادن بدن مرده در بخش بالایی آرامگاه بوده است، در آرامگاه گور دختر یک سنگ ناودانی بزرگ را بر سقف بنای سنگی نصب کرده اند و در زیر این سقف ناودانی محفظهای برای قرار دادن بدن مرده ساخته و پرداختهاند، این محفظه راهی به خارج ندارد، در حالی که محفظه بالایی آرامگاه کوروش جای دو نعش کنده شده، بدن کوروش و همسرش کاساندان، محل قرار دادن نعشها نیز به کلی ارتباطش با خارج مسدود نشده است.
آرامگاه گور دختر را به چپش پش هخامنشی نسبت می دهند اما دانشمند بلژیکی پروفسور راندنبرگ که تا حدودی نیز خود کاشف آرامگاه است. دلیل کافی براین ادعا ندارد. زیرا هیچگونه اثر نوشتاری در این بنا نیست و چون بر سر راه و در مقابل دید قرار نگرفته است تا سال ۱۳۲۹ خورشیدی دانشمندان باستان شناس برایش شناسنامهای تنظیم نکرده بودند، و تا اندازهای که بر اینجانب با بررسی اقلیم پارس معلوم شد نام دو دانشمند فقید ایرانی: سید محمد تقی مصطفوی و فریدون توللی را نیز باید با به نام واندنبرگ به عنوان کاشف بنا افزود. نخستین عکس را نیز این باستانشناس بلژیکی از این بنا گرفته است.
شناسنامه ای که بر مبنای اطلاعات سه نفر نامبرده و محتوای کتاب ایران باستان برای این بنا میتوان تنظیم کرد، چنین است: آرامگاهی از عهد هخامنشیان، پیش از تشکیل دولت جهانی، منسوب به چیش پش پسر هخامنش مؤسس سلسله محلی هخامنشی. با در نظر گرفتن نیاکان کوروش به این ترتیب: کوروش سوم با کوروش بزرگ پسر کبوجیه دوم، پسر کوروش دوم، پسر چیش پش دوم پسر کوروش اول پسر کبوجیه اول پسر چیش پش اول پسر هخامنش. چپش پش دوم را که نیای بزرگ کوروش و داریوش و از مؤسسان سلسله هخامنشی پیش از جهانی شدن بوده باید صاحب آرامگاه بدانیم و این همان کس است که ایلام را به قلمرو شاهان محلی هخامنشی در پارس افزود و با تمدن ایلامی با تمدن هخامنشی مؤانست بیشتر یافت و در نتیجه این بنا پلی رسا میان بناهای آرامگاهی ایلامی و هخامنشی، به وجود آمد.
این آرامگاه که بنایی است مشابه با آرامگاه کوروش بزرگ، در زمستان ۱۳۳۹ خورشیدی در جنوب حسین آباد و جنوب غربی جره فارس کشف شد، و چون در یک منطقه کوهستانی سخت واقع شده رسیدن به آن دشوار بود. این بنا با تخته سنگهایی ساخته شده که بدون ملات بر روی هم استوار گردیده و عبارت است از بنایی مستطیل با بام مورب (شیروانی) بر فراز سکوی سه پله ای ( آرامگاه کوروش بر سکوی شش پله ای)به بلندی 5/4 متر. هرچند در تعلق داشتن آرامگاه گور دختر به دوران هخامنشی جای کمترین تردید نیست، لكن انتساب آن به یک پادشاه معین نیز دشوار است، چون این بنا نوشته ندارد و به احتمال باید که آرامگاه یکی از نیاکان کوروش: چیش پش یا کوروش اول باشد. کوروش اول بنا بر نوشته آشوربانی پال در سال ۹۳۹ پیش از میلاد پادشاه پارسواش یا پارسه بوده است و بنابراین تطابق است که بنا را مادی دانسته ایم، البته عصر مادی (۷۰۸-6۵۵) نه معماری مادی. کوروش اول نیای کوروش بزرگ (کوروش دوم) است. ازین بنا که بگذریم، به چند آرامگاه مادی نیز باید اشاره داشته باشیم
ـ دکان دارد در سر پل ذهاب، دخمه ای که در سنگ کنده شده است و مردی را نشان می دهد که به سبک زرتشتیان برسم به دست دارد و این خود می رساند که مادها پیرو آیین مزدیسنا بوده اند.
– دخمهای سنگی در صحنه نزدیک کرمانشاه همانند دکان داود که بر بالای آن نقش فروهر دیده میشود.
ـ آرامگاه فرورتیش دومین شاه ماد 655-633 مهاباد در آذربایجان …
ـ دکان فرهاد، دخمهای در لرستان که ناتمام مانده است.
ـ دخمه ای در ده نو اسحاق وند نزدیک کرمانشاه که صورت شخصی را در حال پرستش نشان میدهد.
در انتساب این بناهای آرامگاهی به مادها نیز شک وجود دارد و اصولا تفکیک آثار معماری مادی و هخامنشی از یکدیگر امکان ناپذیر است. معماری مادی تحت تأثیر معماری اورارتویی نیز قرار داشته است که بدان اشاره میکنیم.
آثار آرامگاه در عصر اورارتویی
اورارتو سرزمینی بوده است شامل مناطق کوهستانی اطراف دریاچه وان در ترکیه امروز در سده های نهم تا هفتم پیش از میلاد، قوم اورارتوی ساکن این ناحیه امپراتوری بزرگی تشکیل دادند، در جغرافیای امروز، بخشهایی از امپراتوری اورارتو نواحی مرزی میان ارمنستان و ترکیه برخی از قلمرو ایران و عراق و سوریه نوین بوده است. نام عبری این سرزمین آرارات است که اکنون به کوهی گفته میشود که در اساطیر بنی اسرائیل، محل به خاک نشستن کشتی نوح بوده است.
اورارتوها هنگام اوج عصر حکمرانی مادها به نواحی شمالی آذربایجان لشکرکشی کردند و تا نزدیک اردبیل را درنوردیدند و چند دهه در این سرزمین ماندند. یادگاری که امروز از ایشان مانده، سه سنگ نوشته است به خط میخی و زبان اورارتویی، در این سنگ نبشتهها مطلبی درباره آرامگاههای اورارتویی نوشته نشده اما در منطقهای که این سنگ نبشته ها را در بر گرفته، آرامگاههای سنگی فراوانی از اعصار گوناگون به ویژه عصر اورارتویی برجای مانده که از آن جمله است سنگ نوشته های قرخ قزلر (چهل دختران)، رازلیق و دیزج سنقدل در ایران تاکنون ۱۰۱ منطقه اورارتویی مشخص شده است، ولی گورستانی به آن صورت که آن را بتوان به طور مستند اورارتویی دانست پیدا نشده. در منطقه ورزقان اهر یک سنگ نبشته اورارتویی که در صخره های کوه زاغی (اوقیه) کنده شده دیده می شود، با چند اثر از تمدن و شهر سازی اورارتی از جمله گورهای گرد (مدور).
آرامگاه های عصر هخامنشی
پاسارگاد
با توجه به آنچه درباب گور دختر، قدیم ترین آرامگاه هخامنشی در بخش آرامگاههای مادی گفته شد، آرامگاه کوروش را اولین و مهمترین آرامگاه هخامنشی می شناسیم. مهمترین ازین نقطه نظر که این بنا آخرین و یکی از پرمعناترین آرامگاههای جهان قدیم است و به عنوان آخرین بنای زیگوراتی و نشانه ای از تداوم آرامگاه سازی جهان باستان ارائه می شود، حال چه شد و چگونه این تحول صورت گرفت که آرامگاههای صخرهای عظیم جانشین آرامگاههای زیگوراتی شد، نیاز به بررسیهای بیشتر دارد. آنچه در این باره در نخستین وهله می توان گفت، این است که انضمام قلمرو مادها به قلمرو هخامنشیان و گسترش به سوی شمال، دور شدن از تمدن ایلام و جنوب بين النهرین، می تواند عاملی مهم برای احداث و پیدایی آرامگاههای صخره ای هخامنشی باشد. از سوی دیگر باید به یاد داشت که آنچه از مادها برجای مانده آرامگاههای صخره ای است در مقیاس کوچکتر، برخی با نقش و برخی بی نقش، اما همه بدون نوشته.
کعبه زرتشت
کعبه زرتشت بنایی است بیمانند که از آسیب کینه توزان نادان نیز به دور نمانده. این بنا چهاربر است و با سنگ ساخته شده، سنگها را بسیار استادانه تراش داده و جزم یکدیگر کردهاند. برخی معتقدند که این بنا یک بنای آرامگاهی است و گروهی آن را مخزن نگهداری آتش مقدس میدانند. زاره دانشمند آلمانی میگوید که این سازه سنگی آتشکدهای بود که در آن پرچمهای مهم را نیز نگهداری می کردهاند، آیا احتمال اینکه این ساختمان محل نگهداری اوستا، همان اوستایی که بر ۱۲ هزار پوست گاو نوشته شده بود نیست. به خصوص از این نقطه نظر که محلی بوده است مستحکم و محفوظ و از دستبرد دزدان و غارتگران به دور .
بدون شک عنوان کعبه زرتشت که بدان داده شده است نیز از عوامل حفظ و حراست آن از دستبرد کینه توزان جاهل میبوده است به خصوص اطلاق کعبه می توانسته است که مانع بیاحترامی نسبت بدان از سوی معاندان باشد اما شادروان علی سامی نظر دیگری دارد وی مینویسد که نامگذاری این بنا به كعبه زرتشت مبنای صحیحی ندارد و مانند نام نقش رستم است. بر جایگاهی که این بنا در آن قرار گرفته و تصور میرود وجود سنگهای سیاه به کار رفته در نمای خارجی سه طرف این بنا شبیه به حجرالاسود کعبه مسلمانان به اینجا را به نام کعبه زرتشت مشهور ساخته باشد.
مرحوم سامی پس از این اظهارنظر طی یک لایحه 9 ماده ای به اثبات رسانده که این بنا یک آرامگاه است و احتمالا داریوش بزرگ برای پدر و جدش ویشتاسپ یا آرشام ساخته است.
اما بهترین و دقیقترین حدس را مرحوم سامی در ماده ششم لایحهاش ارائه میکند که با نظريه هرودوت و فلاندن نیز همآهنگی دارد:
(… شاید قبر موقتی و محل امانت گذاردن و یا اجرای مراسم مذهبی و کارهایی از قبیل مومیایی کردن جسد شاه بوده است، فلاندن نیز بر این عقیده است و مینویسد: هرودوت گوید ایرانیان رسم داشتند مردگان را بشویند سپس اعمالی میکردند که یکی از آن مومیایی نعش پیش از کفن کردن بود. محلی را که برای این کار مذهبی معین میساختند باید معین و ممتنع الوصول باشد، مرده مومیایی شده را در آن قرار میدادند. این محفظه درش باید بلندتر از کف زمین باشد که در دسترس و دستبرد قرار نگیرد. این در به فضای کم وسعتی باز میشود که چیز جالبی ندارد و دیوارهایش اگر تزییناتی داشته، امروز از بین رفته و نیز می توان تصور کرد که چنانکه حین فوت، آرامگاه شاه هنوز تمام نشده بود جسد را در آنجا نگاهداری میکردند و پس از اتمام آرامگاه بدانجا منتقل می نمودند، زیرا دست کم ده سال طول میکشید تا حفره های درون و تزئینات مجاریهای درون آرامگاههای شاهان هخامنشی ساخته و پرداخته گردد.
نتیجهگیری که ازین بحث می کنیم این است که این بنا در حقیقت یک برج یا یک دخمه سلطنتی بوده است که جسد را نخست بدان حمل کرده به امانت می گذاشتند، سپس به آرامگاه ابدی انتقال میدادند. به طوری که خواهیم دید حتی پس از اسلام نیز برجهای از این قبیل در برخی جاهای ایران وجود داشته که احتمالا درین محفظه که با پله به خارج مربوط بود استودان یعنی محل انبار کردن استخوان نیز وجود داشته که همه را دزدان ویرانگر از میان بردهاند در اردشیر خوره فارس نیز برجی از این گونه بناها وجود داشته که تصویر کنونی و اصلی (خیالی) آن را در ص ۱۹۴ کتاب نظر اجمالی به شهر و شهرسازی شهرهای ساسانی میتوان دید.
۳ـ آرامگاه داریوش بزرگ و جانشینانش
پیش از معرفی آرامگاه داریوش، بنایی که پس از مجموعه تخت جمشید عظیم ترین بنای تاریخی پیش از اسلام ایران است. به بنای آرامگاهی دیگری اشاره میکنیم که به صورت گمنام و گنگ، به نام دخمه سنگی داو دختر در انتهای شمال غربی خاک ممسنی قرار دارد و تقريباً مهجور و ناشناخته است و در محل بدان دی و دو در یعنی مادر و دختر گویند. این بنا در منطقهای کوهستانی و بسیار بدراه قرار گرفته و در اقلیم پارس بدین گونه معرفی شده است: دخمه داو دختر در بلندای ۳۰ متری قرار دارد هیئت خارجی آن مانند دخمه های هخامنشی مرکب از سطحه پهن بلندی است که بخش زیرین آن را صاف کرده اند. مدخل دخمه در بالای این قسمت و در وسط آن قرار دارد و هر جانب دوستون آن را نمایاندهاند، بر بالای ستونها حاشیه صاف و مسطحی بوده بر فراز آن شکل کنگرههای دندانهدار هخامنشی را به سنگ کوه به طور برجسته تراشیدهاند و روی هم رفته نمای خارجی آن به خوبی وضع دخمههای پادشاهان هخامنشی را در نقش رستم و تخت جمشید به خاطر میآورد. بسیاری از کارشناسان این دخمه را منسوب به دوره ماد دانسته چنین اظهار عقیده میکنند که بین سالهای ۱۵۰ تا ۵۵۰ پیش از میلاد ساخته شده است و برخی دانشمندان هم آن را متعلق به یکی از شهریاران هخامنشی پیش از کوروش میدانند، یعنی هنگامی که هخامنشیان سلطنت محلی پارس را داشتهاند. به هر تقدیر این بنا را که هم خام است و هم تا حدودی ناتمام مانده میتوان الگو و نمونه پیشین آرامگاه صخرهای داریوش بزرگ دانست، حال چرا و چگونه داریوش آرامگاه خود را بر خلاف کوروش و کمبوجیه به نقطهای دورافتاده برد جای بحث دارد، همانگونه که ساخته شدن آرامگاه چند شاه هخامنشی دیگر در صفه بالای تخت جمشید نمیتواند بدون علت و انگیزه باشد. این شاهان جانشینان داریوش بودند و پس از او آمدند.
آرامگاه داریوش، بزرگترین آرامگاه صخره ای در چهار کیلومتری کوه حاجی آباد قرار دارد و مجموعه ای است متشکل از مظاهر تمدنی ایلامی و هخامنشی و ساسانی که از قرار نوشته فلاندن که در ۱۸۴۱ به ایران سفر کرد سابقاً بدان قبرستان گبرها میگفتند و سپس نامش مبدل به نقش رستم شده است، به عقیده استاد مصطفوی به مناسبت بلندی و شگرفی آثار و نقوش آن را نقش رستم دانستهاند، اما بهتر است یادآوری شود که نهادن این قبیل نامها برین بناها که آن روز برای مردم ناشناخته بود سبب میشد که مردم با دیده احترام بدان بنگرند و از ویران کردن آن خودداری کنند. تخت جمشید و آرامگاه مادر سلیمان نمونه خوب این قبیل بناهای هخامنشی شمرده میشوند، امروز هرکس می تواند شاهد این مدعا در پاسارگاد باشد، همه عمارات و آثار هخامنشی در این شهر از میان رفته ولی مقبره مادر سلیمان (آرامگاه کوروش) برجای مانده است در نقش رستم آرامگاه چهار نفر از شاهان هخامنشی جای گرفته است، داریوش بزرگ، خشایارشا، اردشیر اول و داریوش دوم، آرامگاه اردشیر دوم و اردشیر سوم و داریوش سوم در خود تخت جمشید است و این آخری نیمهتمام است.
آرامگاه داریوش کبیر در محلی قرار دارد که پیش از دوران هخامنشی مکانی متبرک بوده و نقش برجسته مذهبی عهد ایلام که ذکر آن بعد خواهد آمد از لحاظ مذهبی در آنجا احداث گردیده بود. در این مجموعه نقوش برجسته ساسانی در قسمت پایین کوه و آرامگاههای پادشاهان هخامنشی بر بالای کوه قرار دارند. کتیبههایی که داریوش درین پهنه نویسانده بسیار مهم و مفصل است، مشتمل بر نیایش اهورامزدا و مضامین بسیار عمیق روحانی و معنوی، ملی و مذهبی. داریوش کبیر معتقدات دینی و اندرزهای گرانبها و نام کشورهای تابع خود را در آن بیان داشته و از خدای متعال برای کشور و ملت خود نیکویی و راستی و برکت خواسته است. شکل کل آرامگاه همانند صلیب است که دکتر تقی نصر آن را جلوه ای از آیین مهر پرستی ایرانیان میداند و مرحوم مشیرالدوله آن را صلیب یونانی میشمرد، اما احتمالاً هیچیک ازین عوامل سبب و علت این شکلگیری نبوده، بلکه این ترکیب و انتخاب فضای مناسب برای آرامگاه ایجاب میکرده است که آرامگاه به شکل صلیب باشد.
بخش زَبَرین
برای نشان دادن خود پادشاه که در بالای تخت بر سریری که سه پله دارد ایستاده است به دست چپ کمانی گرفته و به زمین تکیه داده دست راست را به طرف آتشدانی به علامت عبادت دراز کرده و در بالای سرش نقش فروهر و خورشید را کندهکاری کردهاند. تخت داریوش را نمایندگان ملل تابعه نگه داشتهاند و هفت نفر نمایندگان هفت ایالت در شاهنشاهی داریوش: پارسی، مادی، خوزی، پارتی، سکایی، بابلی ، آشوری و مکیا.
قسمت میانی
یا بخش دوم آرامگاه که در حقیقت اصل آرامگاه است باید دخمهای داشته باشد وسيع و ایوانی که بتوان در پهنه آن کتیبهای نویساند. ایران دارای چهار ستون است و در داخل آن نه قبری کنده شده و نه هیچگونه اثر نوشتاری یا نگارگری وجود دارد. مرحوم مشیرالدوله مینویسد که احتمالا داریوش که با کبوجیه به مصر رفت این سبک آرامگاهسازی را با تماشای آرامگاههای مصری طرح کرد و ساخت. در ورودی دخمه در وسط ایوان قرار گرفته و در دو طرف آن چهار سنگ نوشته دیده می شود. حاوی نوشتارهای پارسی ۱۰ سطر ایلامی ۴۳ سطر آرامی ۲۵ و بابلی ۳۹ سطر.
قسمت زیرین
یا بخش سوم آرامگاه شامل یک ایران است که در نصف راه بین زمین و ایوان بزرگ آرامگاه قرار دارد و زیر ایوان صخرهای است که پادشاهان ساسانی در عصر خود بر روی آن سنگ نگارههایی تراشیدهاند.
فاصله دخمه از زمین بدان جهت بود که آرامگاه از شر دزدان و جانوران محفوظ و مصون بماند.
آرامگاه و آرامگاه سازی در عصر سلوکی و پارتی
دوران تسامح مذهبی و رواج سنتهای خارجی در سازههای آرامگاهی
با غلبه اسکندر و در هم فروریختن امپراتوری هخامنشی نفوذ یونانیگرایی (هلنیسم) در سراسر ایران آغاز گردید، با اینکه جانشین اصلی اسکندر در ایران زمین حکمرانی میکرد، بخشهای مهمی از آن امپراتوری عظیم که اسکندر فراهم ساخته بود از بخش مادر مستقر در ایران جدا شد. بررسی دوران حکومت سلوکیها در ایران از نقطه نظر بحثی که ما پیش کشیدهایم فصل مهمی نیست، چه عصر سلوکی ها و تا حدودی عصر اشکانیان دوران نفوذ و رسوخ تمدنی بود که ساختن بناهای تجملی سلطنتی و آیینی را خوش نداشت، اگر چه در دوران طلایی یونان بناهای مهمی در یونان ساخته شد، اما نتیجهای که مشیرالدوله درین باب میگیرد این است که عصر سلوکی ـ اشکانی دوران رکود و انحطاط معماری ایرانی از جمله آرامگاه سازی بوده است. از زمان آمدن اسکندر و تا روی کار آمدن ساسانیان در تاریخ معماری و حجاری شرق یک نوع جای خالی دیده میشود، به استثنای چند مورد، این دوره طویل که پنج قرن ونیم است، تقریبا از شاهکارهای معماری عاری است. در دنبال صنایع آشوری و بابلی صنایع هخامنشی میآید و دنباله آن برای پنج قرن ونیم قطع شده پس از آن صنایع ساسانی شروع میشود.
پس از آن به بحث ادامه داده سرانجام نتیجه میگیرد که علت این امر سادگی و بی تکلف بودن قوم پارت و دور بودن سرزمین ایشان از مراکز تمدن قدیم است: از حيث ابنیه و قصور و قبور و غیره آنها را نمیتوان در ردیف پادشاهان بابل و آسور، ایران قرار داد، تا حدی که عدم تناسب و خامی کارشان بیشتر شبیه به آثار پیش از تاریخ است.
نتیجه کلی اینکه، هلنيسم تداوم جهان قدیم را از نقطه نظر معماری برهم زده. همانگونه که تمدن آشوری در تکمیل و گسترش معماری هخامنشی مؤثر بود تمدن یونانی نیز در خلق و توسعه معماری اشکانی عامل زیربنایی محسوب میگردید و چون در یونان هنوز حکومتهای مردمی (دولتشهر) وجود داشت یا اثراتش برجای بود، در ایران سلوکی و اشکانی نیز عمارات عامه جانشین عمارات مجلل مذهبی سلطنتی گردید. اما با همه این عوامل، وجهه خاص معماری هخامنشی در ردیف اول قرار داشت، دیاکونف معتقد است: : در هلنیسم که خود یک تمدن التقاطی بود پس از ظهور اسکندر معماری کاخ سازی رواج یافت و حالآنکه در دولتشهرهای یونانی از این نوع معماری خبری نبود، هلنیسم این سبک نوظهور سنن و شکوه و جلال و طمطراق معماری باستانی شرقی را که نه تنها در ساختمان غیر مذهبی (تاقها) بلکه در معابد نیز تجلی مینمود، پذیرفت.
بحث درباره برخورد تمدنها در عصر اشکانیان و حتی سلوکیان را به همین جا پایان میدهیم و به عنوان نمونه بارز به آرامگاه آنتیوخوس اول کماژن (69ـ۲۴ پیش از میلاد) اشاره میکنیم که معرف یک فرهنگ نوین آرامگاهسازی در مشرق زمین است، نشاندهنده آیین طبیعتگرای یونانی ـ اهورامزدا و مهر ایرانی در صفه شرقی آرامگاه آنتیوخوس اول در نمرود داغ و جنوب آناطولی، پیکرههای غول آسای خدایان نگهبان که اندازه آنها بسیار درشتتر از انسان طبیعی است برجای مانده که با تکههای بسیار بزرگ سنگ ساخته شده است خودنمایی میکند. از سمت چپ به راست: خود، آنتیوخوس كماژن، و تیخ خدای خوشبختی، زئوس، اهورامزدا، آپولو، مهر، هلیوس، هرمس و آرتا گیس، هرقل و آرس. با توجه و بررسی و استدراک همین دانشمند برای اینکه به نفوذ هخامنشیان در معماری آئینی یونانیان و وارثان ایشان در آسیا، یعنی پارتها مهر تأکیدزده میگوید:
در پرستشگاه آرامگاهی پدر آنتیوخوس، مهرداد گالينيکوس در سامو زات به ارائه نقشهای برجستهای مبادرت شده است که یاد آور نقوش برجسته به یادگار مانده از داریوش بزرگ است. مجسمههای موجود در ین پرستشگاه آرامگاهی، کلاه ایرانی، شنل یونانی و لباس ارمنی، التقات فرهنگ معماری اشکانی را که ثمره گسترش هلنیسم بود ارائه می کند، فراموش نکنیم که آناطولی از سوی دیگر وارث فرهنگ معماری خاص حِتّیها هم بوده است. از آنجا که آرامگاه یک پدیده آیینی است و بر جای ماندن آن منوط به شرایط آب و هوایی و سنتهای مذهبی است نخست باید اشاره ای به دین اشکانیان داشته باشیم.
بدون شک یونانگرایی به نفوذ و گسترش آیین زرتشتی لطمه زد، با توجه به کتیبههای داریوش و تاکید بر وجود و توانمندی اهورامزدا می توان گفت که در دولت هخامنشی نقش آئین مزدیسنا از استواری ویژه برخورداری داشته است. اگرچه ظهور یک مغ برای تصرف تاج و تخت پادشاهی از هخامنشیان از قدر و منزلت روحانیت بسیار کاست، اما لطمه واقعی به آیین مزدیسنا را باید ظهور و ترکتازی اسکندر دانست.
اشکانیان پیش از مهاجرت به جنوب و در آن زمانها که با سکاها بودند خدایان طبیعی آسمانی را میپرستیدند و به مرور با آیین مزدیسنا و ایزدان مهر و ناهید، آشنا شدند اما جز در موارد استثنایی محدود، شاهان اشکانی ترجیح میدادند که خود و امتشان همان قديسين پیشین را در مد نظر داشته باشند و پرستش کنند. بزرگترین خدای ایشان مهر بود . مظهر آفتاب و روشنی و حامی خاندان سلطنت و مظاهر دیگر، از جمله پیکرههای سفالین نیاکانشان. پس از اینکه اشکانیان آیین هرمزپرستی را پذیرفتند این خدایان معاونین و یا وزیران اهورامزدا گردیدند، اما شاهان اشکانی و اعضای خانواده شان به مهر بیش از هر عامل دیگر توجه داشتند در حالی که عامه مردم اجدادشان را میپرستیدند و هیکلهای نیاکان خود را در جای محترمی در خانه نگهداری می کردند. از این رو است که از اشکانیان پیکره های کوچک فراوان به دست آمده است. در گنجخانه نسا، شمال خراسان، اشیای بسیار ازین قبیل یافته شده و این در حالتی است که این اشیای گرانقدر در دسترس دزدان و غارتگران عتیقه قرار داشته است و جزیی از آن محفوظ مانده و به ما رسیده.
گذشته از آن اصول آیینی به شکل سنتهای قومی که در میان اشکانیان به جای مانده بود، مذهب مزداپرستی نیز که عبارت بود از اعتقاد به خدای خوبی و بدی یا هرمزد و اهریمن و محترم داشتن مغزها و نیاز دادن به آنها، تقدیس آتش و آب مخصوصاً رودها، دفن نکردن مردگان تا اینکه وحوش و طيور آنها را بدرند و بخورند، جای خود را یافت.
روی هم رفته می توان گفت که عصر اشکانیان یک عصر آزادی مذهب بود، خود شاهان اشکانی، با کاستن در نفوذ مغها که در مجلس مهستان دارای قدرت فراوان بودند، به مذهب قدیم روی آوردند و حتی به سوزاندن مرده، که از سنتهای قدیم قوم پارت بود و مزداپرستی آن را منع کرده بود، مبادرت میکردند. اما در نقاط گوناگون آن شاهنشاهی، اقوام تشکیل دهنده آن اجتماع عظيم، در مذهب آزادی داشتند تا به جایی که کوشش تبلیغ برای مذاهب گوناگون وجود داشت، و حتی برخی از دانشمندان به نفوذ فرهنگ هندی در ایران اشاره دارند:
سوزاندن مردگان در آتش از کجا که تقلید پارتی ها از مقدونیها و سلوکیها نباشد زیرا از سوی دیگر میدانیم که اشکانیان و پارتی ها به آسانی سنتها و نظامات دیگر ملتها را میپذیرفتند و نیز میتوان گفت که این پدیده مرده سوزانی از اثرات نفوذ هندیها بوده و معتقدات هندیها به ایران سرایت کرده بوده است. این مطلب را مشیرالدوله هنگامی ارائه می کند که بازگشت به سوزاندن جسد در ایران اشکانی را برای تضعیف مغان و مذهب زرتشتی دانسته اند، در باب احتمال سرایت تمدن هندی به ایران نیز باید در نظر داشت که پس از شکست هخامنشیان از اسکندر، گروهی از ایرانیان به هند رفته تمدنی نوین را که بر مبنای تمدنهای ایرانی ـ هندی ـ یونانی استوار بود تأسیس کردند و با سلوکی ها روابط بسیار نزدیک دایر نمودند.
درباره سنتهای آرامگاهی اشکانیان مطالب دیگری را نیز به آنچه گفته شده است بیفزاییم دیوکونف مینویسد:
کند و کاوهای باستان شناسی ثابت کرده است که اشکانیان به جای آنکه مردگان را طبق آیین زرتشت طعمه ددان و مرغان لاشخور کنند، آنان را با لوازم خانه به خاک میسپردند و این خود گواه بر آن است که زرتشتیگری کیش رسمی و دولتی آن دوران نبوده است و با گذشت زمان، سنتهای خاکسپاری زرتشتی در سالهای پایانی سده نخست و آغاز سده دوم، رسم سرزمین هیرکانیا (محتملاً بر اثر ظهور شاخه جدید هیرکانی اشکانیان که با ارتبان سوم آغاز میگشته) رواج یافت، به این معنی که میگذاشتند نخست گوشت مردگان از استخوان جدا شود و سپس تنها استخوانها را دفن میکردند. ظاهراً این روش مقدمه با آغازی بوده است برای انتقال به تشریفات ویژه زرتشتی به انتقالی که اندکی بعد صورت گرفت. آنچه مسلم است اینکه پرستش یا قابل احترام دانستن نیاکان، از مظاهر مهم مذهبی عقیدتی پارتها بوده است. در نسا واقع در شمال خراسان خرابههایی از قصر و بنای آرامگاهی وابسته بدان یافتهاند که دور دور تا دور ایوان آرامگاه شاهان پیکرههای سفالین این نیاکان تاجدار را گذاشتهاند. عکس این کاخ یا قلعه آرامگاهی را با تصویر خیالی نو ساخته آن آرامگاه را در کتاب اشکانیان میتوان دید.
در متن کتاب میخوانیم که آرامگاه شاهان و بزرگان اشکانی در قلعهای واقع در جنوب شرقی نسا، شمال خراسان جای داده شده بوده است که اقامتگاه ایشان نیز بوده است و بخشی در اربیل. رومیان در عهد کاراکال به سال ۲۹۰ میلادی پس از تصرف شهر اربیل آرامگاه را ملوث و خراب کردند.
آنچه درباره آرامگاههای سلوکی و اشکانی گفته شد روشنگر مطالب زیر است:
ـ نفوذ معماری یونان گرای عصر اسکندر را در پرستشگاه ـ آرامگاه کنگاور به خوبی میتوان دید.
ـ نفوذ هنر و معماری هخامنشی در پرستشگاه ـ آرامگاه بسیار بزرگ آنتیوخوس رول در نمرود باغ جنوب آناطولی هویداست.
ـ در سنتهای آرامگاهی پارت به کار بردن گورهای خمرهای که در آن مرده را ایستاده دفن میکردند معمول بوده است.
ـ نهادن مجسمههای سونالین در گورهای اشکانی مربوط بوده است به اعتقادات ایشان به اهمیت پرستش نیاکان و قدرت ایشان پس از مرگ. نمونه تصویری آرامگاه اشکانی را در ص۳۷۰ ری باستان میتوان دید که از تاریخ ایران گیرشمن گرفته است، در این صفحه سه تصویر ارائه شده است اول یک تابوت تقریبا سالم و دست نخورده پارتی دوم یک تابوت شکسته برای نشان دادن شکل داخلی آن و سوم یک آرامگاه ساده، محل گذاردن تابوت یا تابوتها.
ـ تصویر خیالی یک تابوت منقوش و اعیانی را در ایران باستان ص۲۷۱۷ میتوان دید درین کتاب تابوتهای اشکانی این چنین توصیف شده است:
این تابوتها کلی ولی صاف و صیقلی و به رنگ سبز روشن بوده شبیه کفش راحتی است به درازای یک تا دو متر، جسد را از دهانه باز تابوت داخل میکردهاند و با درب پهنی که همانند خود تابوت تزیین شده بوده است دهانه آن را میبستهاند و با گل خاصی آن را به کلی مسدود میکردهاند و در بخش پایینی آن سوراخی برای خروج هوای فاسد و گاز تعبیه میکردهاند.
در نقاشی کردن روی تابوت و گذار دن مجسمههای گوناگون، هنر اشکانی در حد اعلای ترقی و پیشرفت بوده است. تصویر یک نمونه از این هیکلها را در ایران باستان میتوان دید.
یک نمونه از این شکلهای کوچک را بررسی میکنیم:
یکی از این مجسمههای بسیار عجیب هیکل یک نفر پارتی جنگجو را مجسم میسازد، این نظامی دراز کشیده و مشغول نوشیدن از جامیست که در دست چپ خود دارد، تمام هیكل او با زره پوشیده شده در سر دارای کلاه خود و در پا دارای زنگال است… و مجسمههای زنانه که بسیار ظریف حتی ظریف تر از مجسمههای آسوری ساخته شدهاند. نمونه دیگری از این تابوتها را به شماره ۲۲ در تصاویر کتاب پارتیان میتوان دید، با نقاشیها و کنده کاریهای فراوان.
ـ برج گورستانی در پالمیر یکی از بناهای آرامگاهی بسیار معدود برجای مانده از عصر اشکانی است که در درون آن تالار آراستهای است و یک پلکان که به بام برج میرود؛ با حفره هایی برای جای دادن تابوت، در هر طبقه چند برج دیگر نیز به همین خوبی حفظ شده است، در بیرون برج تاریخ ۱۱۳ قید شده است.
گورستانهای بسیار از عهداشکانی به جای مانده و این خود دلیل آن است که در عصر اشکانی، نگاه تمام بندهای معنی آفریننده جهان ج سوزاندن به روش یونان وهند و در معرض جانور قرار دادن به سبک زرتشتیان، در درجه دوم و سوم اهمیت قرار داشته و اقوام ساکن در امپراتوری اشکانی بیشتر به دفن مردگان راغب بودهاند. در پایان این فصل فهرستی از گورستانهای اشکانی را ارائه میکنیم:
ـ گورستان اشکانی چَمِشک در میچاکو، ملاوی لرستان.
ـ گورستانهای پارتی در دره قشلاق خلخال با تصویرها. گورستان زیر زمینی پالمیر که دالان آن برجای مانده است.
ـ گورستان قصر البیاض در پالمیر.
ـ گورستانهای باستانی سیراف.
ـ گورهای یافته شده در دیوار دفاعی گرگان که اشکانی است.
پادشاهان و بزرگان دارای آرامگاههای اختصاصی بودهاند و در این میان به آرامگاههای مجلل نسا و اربل اشاره داشتهایم.
آرامگاه های عصر ساسانیان
درباره آرامگاه پادشاهان ساسانی خبر بسیار محدود است چه اینان به رسم زرتشتیان سنت گرا جسد را در دخمه میگذاردند و بنابراین آرامگاه سازی معمول گردید.
در وندیداد کتاب آسمانی زرتشتیان ترتیب عرضه کردن بدن مرده به ددان و مرغان هوا آمده است و طی دو بند از این کتاب دستور اکید صادر شده که باید این جسد را در جای بلندی قرار داد تا در دسترس ددان و مرغان هوا باشد، این در بند را از آن جهت که ارائه وندیداد در عصر اشکانیان بوده و بر همین مبنا دو روش غالب دیگر، دفن و سوزاندن متروک یا متزلزل شد، در بخش مربوط به اشکانیان عیناً نقل کردیم و اکنون از آن جهت که در عصر ساسانیان که حکومت و حاکمیت زرتشتیان جریان داشت و بحث ما درباره آرامگاه و آرامگاه سازی بر همین اصل استوار شده چهار بند دیگر را نیز نقل میکنیم
بند 46: در این مکان است که مزداپرستان باید جسد را از پاها یا از مو به وسیله فلز، به وسیله سنگ یا سنگریزه در زمین محکم نمایند، والا ممکن است استخوان آنها به وسیله سگان گوشتخوار و پرندگان لاشخور در زمین کشیده شود و آبها و گیاهان آلوده گردند.
بند ۴۹ـ ای آفریننده جهان جسمانی و ای مقدس، بگو بدانم استخوان جسد مرده باید به کجا برده شود و در کجا نگهداری شود.
بند ۵۰ـ اهورامزدا پاسخ داد و گفت: برای نگهداری استخوان مرده باید ظرف مخصوص ساخته شود و این ظرف از دسترس سگ، روباه و گرگ خارج و از آب باران به دور باشد.
بند ۵۱ ـ مزداپرستان هرگاه مقدور باشد میتوانند ظرف نگاهداری استخوان مرده را از سنگ یا از گل آهک و یا از گل تنها بسازند. هرگاه تهیه چنین ظرف مقدور نباشد میتوانند جسد را در زمین روی لحاف و بالش خود بگذارند به حالتی که نگاه وی به سوی خورشید باشد و از روشنی آسمان بهرهمند شود.
با توجه به آنچه در وندیداد آمده است اختلاف میان خاکسپاری در ایران باستان و پیش از آن و عصر زرتشتی گری آن قدر که ما تصور میکنیم نبوده است. در خاک سپاری بدن مرده را در خاک میگذاشتند تا حشرات و جانداران ریز تر از حشرات مواد آلی و فاسد شدنی آن را بخورند و استخوان بماند و این استخوان بود که به عنوان بازمانده جسد آدمی مورد توجه بود و حتی سالها و مدتها بعد از درگذشت یک شخصیت تاریخی استخوانهایش را جابه جا کرده و میکنند که از آن جمله بوده است استخوان فردوسی و بو علی سینا. بر مبنای آیین زرتشت این وظیفه پاکسازی محیط زیست به عهده مرغان گوشتخوار هوا و جانوران وحشی گذاشته شده است و دیدیم که بر بستن و ثابت نگه داشتن بدن مرده تأکید شده که جانوران نتوانند بدن یا بخشی از بدن مرده را به داخل آبادی بکشانند که هم باعث ترس و وحشت و ناراحتی زندگان را فراهم سازند و هم آن بخش از بدن را که باید بماند آسیب برسانند، از سوی دیگر تکههای بیآزار و پاک شده بدن مرده در جایی به عنوان یادگار وی محفوظ بماند. خاک سپاری از آغاز پیدایش تمدن معمول بوده، تنها در برخی از جوامع پیشرفته به روش مومیایی و غیره جسد را نگه میداشتند و روایتی نیز هست که جسد پادشاهان هخامنشی را در حوضی از عسل میگذاشتند و این نکته را میدانستهاند که در عمل هیچ چیز نمیگندد و تجزیه نمیشود و شدت تبخیر عسل نیز بسیار کند است.
اما هرودوت و مورخان دیگر یونانی که جریان بازدید اسکندر از آرامگاه کوروش را نوشتهاند به این مطلب اشارهای ندارند و احتمالا این جسدها را به طرق مختلف، از جمله مومیایی سالمسازی کرده در گوشهای میگذاشتند و چون مسئله زندگی پس از مرگ یا زنده شدن دوباره مطرح بوده این استخوانها را حفظ میکردهاند و به کارگیری استودان از همان زمانها معمول شده بوده است. در نقش رستم بر بدنه همان کوهی که آرامگاه داریوش و برخی شاهان دیگر هخامنشی را در بر گرفته استودانهای کوچک و معمولی میتوان دید که از آن جمله است یک گروه هفت تایی استودان که برای نخستین بار مرحوم مصطفوی آنها را طی مقالهای معرفی کرد.
در عصر ساسانیان برخلاف دوران اشکانی تدفین به طریقه زرتشتی یک حکم و یک سنت محترم شمرده میشد از این رو قبرستانهای زرتشتی را اغلب به شکل مجموعهای از استودانها ملاحظه میکنیم در حالی که آرامگاه پادشاه (استودان اختصاصی) در نقاط دورافتاده است و تاکنون هم بنای آرامگاه معتبری را که بر گور این شاهان ساخته شده باشد سراغ نداریم. فرودسی از قول انوشیروان میگوید: چو من بگذرم زین جهان فراخ برآورد باید مرا خوب کاخ به جایی کزو دور باشد گذر نپرد برو کرکس تیزپر دری دور بر چرخ ایوان بلند به بالا برآورده چون ده کمند
و در مجمل التواریخ میخوانیم: نوشیروان عادل بر کوهی گویند گنبدی ساخته و او را به طلسم بر تخت نشانده. در این مورد به چند نکته جالب اشاره میکنیم: درحالی که میدانیم دخمه یا برج خاموشان باید در جایی باشد که کرکسان بر آن راه یاب باشند چرا انوشیروان خواسته است که در کاخ آرامگاهی وی کرکس تیز پر نپرد و در متن منقول از مجمل التواریخ: «گنبدی ساخته او را به طلسم بر تخت نشانده آیا میتوان چند استخوان بازمانده از سفره حیوانات را بر تخت نشاند؟ البته در هر دو مورد توصیه وندیداد عمل شده است که بقایای جسد را در بلندی مینهادهاند.
آرامگاه و آرامگاه سازی از آغاز عصر اسلامی تا دوره سلجوقی
1ـ آرامگاه و برجهای آرامگاهی ساسانی ـ اسلامی استاد کریمان مینویسد:
گویا از میان شاهان ساسانی استخوان هرمز پسر یزدگرد دوم و سه تن از خاندان او در ری نهاده شده است. سپس از ابن اثیر و طبری و مسعودی (در مروج الذهب) شاهد میآورد که در هیچیک از سه روایت عربی منقول درباره مدفون شدن هرمز و سه تن از خاندان او در ری، مطلبی ارائه نشده است، اما استاد پس از نقل این روایات میپرسد: آیا تواند بود که دخمه هرمز پسر یزدگرد دوم و خاندان وی را در کوه ری که بعدها به نام آرامگاه بی بی شهربانو دختر یزدگرد سوم شناخته باشند ، و در جای دیگر در باب آرامگاه بی بی شهر بانو مینویسد: چون در تاریخ حوادث ری، تا آنجا که عرصه تبع بر نگارنده فراخ بوده نام بانویی بدین صورت مشهود نیفتاده، تا احتمال خلط اسم برود، از این رو شاید بتوان گفت که این محل دخمهای از بزرگان زردشتی بوده است و برای آنکه مسلمانان آنجا را خراب نکنند، آن را به عروس ایرانی خاندان نبوت نسبت دادهاند و به بنای آن نیز در افزودهاند. وجود دخمه گبرها در آن نزدیکی در شمال مزید این نظر است و چنانکه در صفحه ۳۷۹ اشارت رفت، تواند بود که آن محل دخمه فرزندان یزدگرد دوم، هرمزد و خانواده وی بوده است که در ری به دست فیروز کشته شدهاند.
هردو دانشمند (محمد تقی مصطفوی و حسین کریمان) اثر دیگری را در ارتباط با مرقد بی بی شهربانو معرفی میکنند بدین شرح: اثر تاریخی بسیار مهم و قابل توجه دیگر در مجاورت کارخانه سیمان، چهار بنای مکعب شکل سنگی و ساده است که در پشت کارخانه سیمان به مسافت چندصد متری مشرق آن قرار دارد. طول و عرض و ارتفاع هریک از این چهار بنای مکعب شکل استوار، در حدود چهار متر است و وسط آنها مانند تنور یا چاه حفرهای خالی وجود دارد، و به نظر نگارنده این ساختمانهای مرموز آرامگاههای ایرانیان صدر اسلام است که دفن امواتشان مرحله تحولی را بین طرز دفن زرتشتیان با مراسم تدفین در آیین اسلام نشان میدهد و از نظر مطالعه در این قسمت بسیار قابل توجه میباشد و غیر از یکی از آنها که از وسط منهدم شده سه بنای دیگر کم وبیش صورت محفوظی دارد. جز این اظهارنظر مرحوم مصطفوی که این بناها آرامگاه ایرانیان صدر اسلام است، هیچ اظهارنظر دیگری از سوی آن در استاد نشده است در حالی که به احتمال قوی این بناهای سنگی ساده استودانهای سادهای بودهاند که در میان دخمه (برج خاموشان کوه بی بی شهربانو) و بنای آرامگاهی شهربانو قرار داشتهاند، و اگر قبول کنیم که این بنا ساسانی است، و در عصر اسلام فقط عنوانش اصلاح شده و تغییر یافته است، به سادگی میتوان گفت که پس از پاک شدن استخوانها در دخمه آنها را به این استودانها منتقل میکردهاند و از آنجا به بنای آرامگاهی، از همان قبیل که درباره آرامگاه خسرو انوشیروان بدان اشاره شده میبردهاند. آنچه مسلم است اینست که این بناها از آرامگاههای پیش از اسلام نیستند، زیرا در عصر ساسانی بنایی که با آرامگاه به معنای عصر باستان و عصر حاضر جور دربیاید نداریم، چون که دفن کردن در خاک یا در تابوت پوشیده و مسدود، باید مرسوم باشد که آرامگاه به وجود بیاید. از آن گذشته گوری که در میان این پایهها احداث شد به هیچ وجه نمیتواند گور باشد و بر مبنای همه سنتهای باستانی قدیم و جدید، بدن مرده مدفون شده باید پوشیده و پنهان باشد.
استاد مصطفوی با ارائه این مطلب یعنی اشاره به قدمت و ساسانی بودن آرامگاه بی بی شهربانو معتقد است که بقعه بی بی شهربانو هم از نظر اینکه آرامگاه بی بی شهربانو همسر امام حسین است و هم از این نقطه نظر که منسوب به دختر آخرین شهریار ساسانی است مورد احترام است، یعنی به طور خلاصه تنها بقعهای است که هم از نظر زوجه بسیار عزیز حضرت سیدالشهدا(ع) نزد تمام شیعیان، مخصوصاً ایرانیان محترم بوده و هم از نظر ارتباطی که با خانواده شهریاران بزرگ ساسانی به آن نسبت داده میشود، از لحاظ ایرانیان محل بسیار مقدسی به شمار میرود. از این حیث هم که با مطالعه آن تجلی مخصوص روح ایرانیان در حفظ سنن قدیمی خود، ضمن رعایت آداب و قواعد اسلامی به خوبی مشهود است، نمونه ممتاز و تقریباً منحصر به فردی به شمار میرود که جنبه قدمت و تاریخی آن نیز در نهایت اهمیت باقی و محفوظ مانده است.
دانشمند فرزانه دکتر پرویز ورجاوند در کتاب سرزمین قزوین وقتی سخن از آثار تاریخی ناحیه رودبار الموت است، آرامگاههای واقع در گورستان شاه کوه حسن آباد را معرفی میکند، که با سنگ خام، سنگ لاشه و ملاط ایجاد شدهاند، قاعده این آرامگاهها که به نظر استاد از عهد ساسانیان برجای مانده است، چهاربر به بلندی حدود دو متر است، بر روی این پایه سنگی، یک گنبد سنگی به بلندی چهار متر ساخته شده و کل بنا، فقط با یک در و یک پنجره با خارج ارتباط دارد. این بنای ساسانی که حتماً آتشکده نیست چه میتواند باشد، خود استاد ورجاوند نیز این بناها را تحت عنوان آرامگاه عرضه کرده است، از دوره ساسانی ولی چون از دوره ساسانی آرامگاهی بدان مفهوم که ما امروز داریم برجای نمانده، این بناها هم میتواند استودان باشند، منتها از نوعی دیگر نه از آن نوع سه مرحلهای، استودان بدون برج خاموشان. بدن مردگان را در لفافی پیچیده در این بناهای مستحکم، ولی دور افتاده میگذاشتهاند و به همین دلیل در کف این بناها که مورد کند و کار دزدان عتیقه قرار گرفته چیزی یافت نشده است. ازین در آرامگاه واقع در رودبار یکی دارای گنبدی مخروطی و یکی دارای گنبدی گرد است که این دومی، ساسانی معرفی شده است.
استاد ورجاوند بنای آرامگاهی دیگری را هم در صوفی آباد سرپل ذهاب کرمانشاه ارائه میکند که بسیار با آن گنبد نخستین شاه کوه شباهت دارد، یعنی بنا سنگی است، سنگ لاشه، با گنبدی مخروطی، در گورستان شاه کوه گنبدی دیگر نیز از این گروه وجود دارد که متاسفانه گنبدش فرو ریخته است.
در همین اثر تحقیقی مهم، برج دیگری به نام باراجین، واقع در ۱۲ کیلومتری شمال قزوین، معرفی شده است، استاد تاریخ این بنا را سدههای چهارم یا پنجم میداند، آنگاه هنگام توصیف بنا، آن را از طول به دو بخش میکنند بخش پایه که از خارج با نیمستونهای سنگی تقویت شده و بخش بالایین، حدود یک متر به بالای برج مانده یک رده سنگ خارای تراشدار، که با دقت خاص تراش داده شده دور تادور برج قرار گرفته است، به نحوی که حدود ده سانتیمتر لبه آن از بدنه برج بیرون آمده است. بر روی این لبه سنگی شش رج آجر قرمزرنگ به ابعاد 26در26.5 سانتیمتر چیده شده، سپس روی برج آخر با سنگ قلوه ولاشه با ابعاد کوچکتری از بدنه برج، حدود سی سانتیمتر دیوار برج بالا به راه شده است. بار دیگر بر روی این قسمت، دو رج آجرچینی صورت پذیرفته و سپس آخرین قسمت بالای برج با کمک سنگهای لاشه و ملاط به بلندی نیم متر صورت گرفته است، با توجه به توضیحات استاد ورجاوند و دقت در تصویر میتوان به این نتیجه رسید که در بالاترین قسمت برج یک محفظه خالی وجود داشته است. از سوی دیگر استاد درباره وضع داخل برج مینویسد: داخل برج را در سالهای اخیر عدهای به امید یافتن گنج کندهاند و داخل آن را مخدوش ساختهاند و مشکل میتوان گفت که آیا در زیر آن سردابی بوده یا اینکه کف داخلی آن پائین تر از سطح خارجی بوده یا خیر. وسط برج در حال حاضر در طول آن خالی نیست بلکه آثار سنگی درهم گشتهای خودنمایی مینماید که در اصل میبایست پله مارپیچ سنگی داخل برج بوده باشد.
در جای دیگر میخوانیم که برای ورود به برج بیش از یک در ورودی وجود ندارد و در سمت چپ این در اطراف چند نیمستون سنگی مدور، تزییناتی مشاهده میشود که استاد پس از توضیح کامل در باب این تزئینات اشاره به طرح یک محراب میکند. محدود بودن در و پنجره دلیل بر این است که این بنا، آرامگاه از نوع اسلامی نبوده است و ارائه طرح محراب در خارج از بنا هم برای این منظور صورت گرفته که رهگذران را وادار به احترام بدان سازد و از تخریب بنا جلوگیری کند.
درباره این گونه برجهای آرامگاهی اگر سخنی از برجهای تارم در حوالی دریاچه سر سفید رود گفته نشود، مطلب ناقص خواهد ماند چه این دو بنای آرامگاهی یعنی برج سنگی کوچک شمیران و برج سنگی بزرگ یا قلعه ساسان، از بناهای مهم عصر نخستین اسلام در ایران زمین است و آرامگاه بزرگ یا قلعه ساسان به علت سخت بودن راهش تقریباً سالم مانده است و فقط به گنبد آن آسیب رسیده و احتمال اینکه با وجود در ورودی و پلکان، این برج نیز در گذشته استودان بوده، ابتدا برای نگهداری استخوانها و پس از ظهور اسلام برای نگهداری جسد، بسیار است. با در نظر گرفتن وضع آب و هوای این منطقه و دورافتادگی آن احتمال پیدا شدن جسد سالم بسیار است،
بنا بر گفته اهالی محل و متولی امامزاده قاسم در حدود ۷ سال پیش در داخل این آرامگاه، دزدان عتیقه دست به حفاری میزنند (وضع آشفته کف آرامگاه در حال حاضر مؤید این مطلب است و در نتیجه دو جسد سالم و کامل مربوط به یک زن و یک مرد به دست میآید که داخل کفنی به رنگهای سفید و زرد پیچیده شده بودند این مطلب با توجه به آنچه که حدود پنجاه سال پیش از حفاریهای قلعه گبری در شهر ری به دست آمده انطباق دارد و میتوان گفت که به دلیل کندن قبر در داخل سنگ کوه و کف برج و سپس مسدود ساختن آن به طور کامل، امکان سالم ماندن جسد که شاید با محلول خاصی نیز از متلاشی شدن آن جلوگیری مینمودهاند وجود داشته است.
در برخی از کتابهای آرامگاهی بنای گور دختر و کعبه زرتشت را نیز در عداد دخمهها یا استودانهای عصر هخامنشی به حساب میآورند که در این صورت میتوان گفت برجهای مورد بحث تحت تأثیر استودانهای زرتشتیاند که پس از گذشت چند قرن تغییر قیافه داده به جای ساخته شدن با سنگهای بزرگ که جابه جایی آن بسیار سخت است، با سنگ و ملاط ساخته و پرداخته شدهاند.
آرامگاه های عصر سلجوقی
…
آرامگاه های عصر ایلخانی مغول و تیموریان
…
آرامگاه های در پایان کار تیموریان تا ظهور شاه عباس
…
معماری ایران اسلامی
یوسف کیانی
آرامگاه / روبرت هیلن برند
در مجموعه حاضر مقالاتی چند در باب هنر معماری ایران در دوره اسلامی به طبع رسیده که عنوان و نویسنده هر یک بدین قرار است” :مساجد/ کریم پیرنیا”، “مقابر/ رابرت هیلن براند”، “مدارس/ حسین سلطانزاده”، “حسینیهها، تکایا، مصلیها/ محمد توسلی”، “قلاع/ ولفرام کلایس”، “پلها/ محمدعلی مخلصی”، آب انبارها/ پرویز ورجاوند”، “حمامها/ فرهاد فخار تهرانی”، “کاروانسراها/ محمد یوسف کیانی”، “کاخها/ ولفرام کلایس”، “منارهها/ محمدعلی مخلصی”، “هنجار شکلیابی معماری اسلامی ایران/ لطیف ابوالقاسمی”، “قوسها در معماری اسلامی/ زهره بزرگمهری”، “گنبدها در معماری اسلامی/ دیتریش هوف”، “معماران استادکاران دوره اسلامی/ دونالد دلیبر”، “معماران استادکاران دوران اسلامی/ یحیی زکاء “و “هنرمندان دوره اسلامی/ منوچهر ستوده .”یادآور میشود این کتاب برای دانشجویان رشته باستانشناسی در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد به عنوان منبع اصلی درس هنر دوران اسلامی به ارزش 4واحد تدوین شده است .
معماری ایران اسلامی / یوسف کیانی / آرامگاه / روبرت هیلن برند
بیشتربیگمان،آرامگاه، به استثنای مسجد، بیشتر از هر نوع بنای معماری در ایران در روزگار اسلام مورد توجه عام میباشد، آرامگاه در نسج جامعه و فرهنگ ایرانی ریشه دوانده و کمتر شهری در این کشور است که سهمی از چنین بناهایی نداشته باشد. بعلاوه صدها دهکده که در عرض و طول ایران قرار گرفته و هر یک دارای یک یا چند مسجد است و با وجود بر این در شمار ابنیه عمومی صاحب امامزادهای مخصوص به خود است که مورد احترام اهالی میباشد. با احتمال بسیار زیاد چنین ساختمانهایی مربوط به زمانی نامشخص است و هویت فرد مدفون در آن انسانی که در میان عامه مردم شهرت دارد بر چیزی اساسیتر از روایت محلی متکی نیست. با این همه در نظر مردمی که به زیارت این اماکن مقدسه میروند یا به عبادت و وظایف دینی دیگر میپردازند، اصالت هویتی که مورد پندار عموم است بدون خدشه است و بدین گونه جای چنین بنایی در زندگی مذهبی همه مردم بیچون و چراست. بخشی از هدف این باب توضیح این مسئله است که چگونه این موقعیت بوجود آمده است.
برخلاف تاکیدی که در بقیه این کتاب رفته است در این باب نسبتاً توجه کمتری به اشکال معماری که در آرمگاههای ایرانی سدههای میانه به خود گرفته مبذول گشته است. گذشته از هر چیز،تنوع اشکال که در این نوع بنا در طول قرون حاصل گردیده با مقایسه مثلاًبا مسجد یا کاروانسرا نسبتاً جزئی میباشد. لذا بحث مشروحی درباره ریشهها و کارکرد و اهمیت مذهبی این آثار پیش از آنکه مختصراً شناخت انواع و توزیع و محل و تحولات شیوهای آنها بررسی شود پیش کشیده خواهد شد. تردیدی نیست که یک چنین بررسی تنها به پیچیدگیهای این موضوعات میتواند اشاره کرد، لیکن چنین نشانههایی اقلاً به روشن کردن، شرح خالص اشکال معماری آرامگاهی قرون وسطایی ایران که در غیر این صورت درشتی و خشونت ناخوشایندی پیدا میکرد، یاری میکند.
با فرض بستگی آشکار بسیاری از معماری اوایل اسلام ایران با میراث معماری پیش از اسلام، شایسته است تاکید نماییم که هیچ نوع نشانهای مهم از آثار آرامگاهی که آزادانه برپا ایستاده باشد در روزگار پیش از اسلام وجود ندارد. گور باشکوه کوروش در پاسارگاد استثنایی است بر این قاعده، شاهان بعدی هخامنشی در اتاقهای تدفینی که در جبهه صخره در دل کوه کنده شده قرار گرفته بودند و چنین گورهای صخرهای ظاهراً تا مدتی پس از برافتادن آن سلسله نیز رواج داشته است. طبق آنچه از توصیفات کتبی یونانی برمیآید رسوم خاکسپاری در ایران پارتی، ظاهراً مسئله ساختمان آرمگاه را در برنداشته است. اما در مورد شاهان ساسانی درحالی که آنان یکدست هوادار آیین درست زرتشتی نبودند مقررات سخت به خصوص آن آیین دایر بر دور انداختن اجساد که تصور میشد عفونت روحی مرگبار آنها زمین را آلوده میساخته، هرنوع تمایل به مرده پرستی و معماری آرامگاهی مربوط به آن را از بین میبرد. لاشهها را به روی سکوهای برافراشته یا در خمهها که ترجیح میدادند در جایی دورافتاده باشد آشکار قرار میدادند و هنگامی که مرغان لاشخور یا جانوران گوشتهای آنها را برمیداشتند استخوانها را گردآوری کرده در ستونها و تربتدانها دفن مینمود بدین طریق هنگامیکه اسلام به ایران آمد هیچ سنت آرامگاهی زندهای وجود نداشت تا الهامبخش میل مسلمانان برای احداث چنین بناهایی باشد.
نه تنها فقدان فیزیکی این نمونههای آسان معماری سد راه توسعه ساختمانهای آرامگاهی میشد بلکه اسلام بنیادی دقیقاً از هرگونه یادگیری رسمی برای مردگان روگردان بود پیامبر اسلام حضرت محمد خود سفارش کرده بود تا گورها همسطح زمین باشند و جسد مرده را بلافاصله به قبر سپرده و بدون تشریفات در یک کفن سفید ساده مدفون سازند. با این همه این سختگیری با رویه عمومی کارهای تدفینی مرسوم بین اعراب آن زمان در تضاد بود. شیون بسیار برای مرده، پاره کردن لباس، کندن موی و خراشیدن صورت و پاشیدن خاک و خاکستر بر روی عزاداران عملی عمومی بود. پارهای از این رسوم انعکاسی از محیط ایران باستان را در خود داشتهاند مثلاً آداب و شعائر رسمی شیون و زاری برای مرگ سیاوش به طور شگفتآوری اعمال آینده آیین شیعه را پیشگویی کرده است. آن سادگی که از سوی پیامبر به مومنان توصیه شده هم از طرف اعراب و هم از جانب ایرانیان با مقاومت روبهرو گردید. به هرحال به نظر میرسد چندین نسل طول کشید پیش از اینکه این واکنش رفضآمیز در برافراشتن بناهای واقعی به یادگار مردگان تجلی یافت.
مراحل گوناگون این مرحله دارای ارزش تحقیق است ـ همانگونه که انتظار میرفت مدفن خود پیغمبر که در درون خانهاش واقع شده بود مورد احترام قرار داشت و بویژه هنگامیکه آن خانه به مسجد پیغمبرـمسجد المنوره ـ توسط الولید بن عبد الملک در دوران حکومت بنی امیه تبدیل یافت مشخص گردید، محرابی یادآور مکان قبر بود. در دو قرن اولیه اسلام به همان گونه که قابل پیشگویی بود، قبرهای دیگری از آن مقامات عالیه مذهبی چون اصحاب پیغمبر یا اعضاء اهل البیت مشخص شدند محل دفن آنان را ممکن بود با نصب چوبی که در فرهنگهای دیگر یک شاخص عمومی گور بود مشخص سازند. این رسم تا روزگار جدید هم در بعضی قسمتهای جهان اسلام مانند آسیای مرکزی شرقی ادامه یافتی آن را با سایهبانی، چادری یا چیزی مشابه آن میپوشانیدند. منظور از این اقدام فراهم ساختن سایه برای متوفی بود، این سایه تفسیری بود که از قرآن پیروی شده بود و یکی از برکات بهشت به شمار میرفت.
بدین نحو منع اصلی، به گونهای محسوس مورد تجاوز قرار گرفت لیکن این کار در زمینهای مذهبی به صورتی معصومانه انجام پذیرفت، تنها مسئله گذشت زمان بود که این سایهبانهای پارچهای به شکل بناهای با شکوه آرامگاهی درآمد به نوعی که در نزد دانشمندان غربی به نام مناسب قبور سایهبانی اصلاح شده است. باز در اینجا آن محدودیتی که پیغمبر معین فرموده بود با تعبیههایی که طعم مغالطه داشت کنار گذاشته شد: چنین استدلال میشد که چون زمین بالای گور در معرض باد و باران قرار دارد، احداث سایهبانی جایز است. با گذشت زمان باز وسیله دیگری برای محترم ساختن آرامگاه پیدا شد: محرابی بدان افزوده گردید و بدین مدفنی (که اغلب یکی از مشاهیر دنیوی در آن بخاک سپرده شده بود نه شخصیتی مذهبی )به عبادتگاهی تبدیل مییافت، بدینسان عمل اصلاً رفضآمیز بنای آرامگاه میتوانست از یک سنت دیر پای اسلامی که میگفت هر مکانی را میتوان به عنوان مسجد مورد استفاده قرار داد بهره برگرفت. در سراسر ایران بسیاری از امامزادهها تا امروز به عنوان جانشین مسجد ایفای وظیفه میکنند.
فقدان بناهای باقیمانده از آرامگاههای قرون قاطع اولیه اسلام و نوشتن درباره آنها سرسری و دشوار خواهد بود با این همه روشن است که رشد آیین شیعه نقطه اوج در همه این تحولات بود. درمیان امکنه مقدسه،مقابر امامان شیعه و بستگان آنها در کربلا و نجف و مشهد و قم و سامره کانونهای طبیعی اشتیاقات مردم شیعه گردید و طولی نکشید که بخش لاینفک مراسم عزاداری دهم محرم شد. همینکه این مراسم و شعائر تکامل یافته پیچیده گردید طبیعی بود که قبرها نیز باید علایم تکریم و تعظیم گوناگونی چون نرده و صندوقه و ضریحهای گرانقدر و مانند آن دارا شود و بالاخره همین مشخصات منجربه بناهای واقعی گردید. رشد سریع رسم زیارت قبور ائمه و خواندن نماز و ادعیه و اجرای ختم قرآن در این امکنه ـ اگر هیچ سخنی از رقابت روزافزون در بخاک سپردن مردگان در جوار مزار ائمه برای کسب فیض و برکت گفته نشود ـ همه عواملی بود که باعث احداث بنای آرامگاهها میشد.
به زودی این آرامگاهها به عنوان سمبل تمایلات سیاسی و مذهبی شیعه به کار افتاد. پس تعجبی نیست اگر این آرامگاهها هدایای فراوان، شامل پول و ملک و اثاث و موقوفاتی برای تأمین آینده آنها بخود جلب میکرد. ایمان نسلهای متوالی مردم محل و سیل دائمی زوار از راههای دور نه تنها به آبادی این بقاع میپرداخت بلکه سبب توسعه آنها نیز میگشت آنسان که زیارتگاه هسته مرکزی مجموعهای میگردید که غالباً چندین جریب وسعت آن میشد و نقش عمدهای در زندگی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی جامعه ایفاء میکرد و بدین طریق از اهمیت والایی در محیط مذهبی برخوردار میگردید. زیارتگاههای مشهد و قم و اردبیل نمونههای خوبی برای این مرحله میباشند. چنین بنیادهایی در فراهم ساختن مایحتاج همه سطوح جامعه کوشیده و بدین نحو ابعاد چندگانهای دارا میشود. سه موردی که هماکنون ذکر شد این موضوع را به نیکی مجسم میسازد. فی المثال اردبیل در اوج رونق خود نشانه عظمت سلسله صفوی بود، چند تن از شاهان آن سلسله در آنجا مدفون گشته یا به زیارت آن شتافتهاند. زیارتگاه مشهد به تدریج یکی از مالکان بزرگ خراسان گشت. قم قرنها مرکز عمده علمی مذهبی گردیده وو محل تربیت اصلی علمای ایران به شمار میرود. همه این بقاع خصلت و ویژگی آنها هر چه باشد طبعاً کانون وابستگی محلی و ایالتی میشد و حتی غالباً از حمایت محلی بیشتر سود میبرند تا سرپرستی دولت.
ضمناً باید خاطرنشان ساخت که در حالیکه بزرگترین بقاع کشور آنهایی هستند که از آغاز ظهورشان مراکز آیین تشیع بودهاند بقاع کوچکتر مانند بقعه بایزید بسطامی و تربت شیخ جام اکثراً از حمایت اهل تسنن برخوردار بودهاند. با این همه تعیین حدود و مرز مشخص درباره بیت اللههای کوچک بین شیعه و سنی اشتباه خواهد بود.
مثلاً شاه عباس شیعیمذهب سخاوتمندانه به عمارت بقعه سنی مذهب تربتجام پرداخت، در صورتیکه زیارتگاه مشهد از حمایت سلطان سنجر سنی مذهب مستفید گردید. در هر دو مورد بخشهایی از نسج اصلی به عنوان شواهدی از علاقهمندی این سلاطین باقیمانده است. پس، به طور وضوح این بقاع میتوانستند در سطحی برتر از پیوندهای محض تفرق نقشی ایفاء کرد پس فرقه گرایی مذهبی در مورد اشاعه پدیده آنچه که ممکن است آن را رسم آرامگاهپرستی در اوایل دوره قرون سطایی ایران نامید، اقلاً میتواند یک توضیح و شاید متقاعد کنندهترین توضیح را بدست دهد. فرضیههای دیگری است که لااقل ارزش بیان کردن دارد. فیالمثل فرضیه دیگر این است که این راه و رسم تا حد به این موضوع ارتباط دارد که اشاعه اسلام قسماً مربوط به جهاد است ایفاء کرد.
پس فرقه گرایی مذهبی در مورد اشاعه پدیده آنچه که ممکن است آن را رسم آرامگاهپرستی در اوایل دوره قرون وسطایی ایران نامید، اقلاً میتواند یک توضیح و شاید متقاعدکنندهترین توضیح را به دست دهد. فرضیههای دیگری است که لااقل ارزش بیان کردن دارد. فیالمثل فرضیه دیگر این است که این راه و رسم تا حد به این موضوع ارتباط دارد که اشاعه اسلام قسماً مربوط به جهاد است. در دنیای ایران فعالترین مرز با جهان کفر بدون چون و چرا در شمال شرقی در طول مرزهای آسیای مرکزی قرار داشت. دقیقاً در همین جاست که بیشتر آرامگاههای ایرانی یافت میشود. آیا این آرامگاهها، بناهایی است که برای تجلیل از شهدایی است که در راه ایمان جان خود را فدا کردهاند.؟ آنسان که معلوم میشود غالب این آثار بینام است یا مربوط به شخصیتی میشود که در تواریخ ذکری از او نرفته و یا دارای اسمی است که با سبک معماری جور در نمیآید. ظاهراً یک چنین وضعی یک قرن و یا بیشتر بعد از این در راستای یک مرز بسیار فعال دیگر در یک موقع جغرافیایی دیگر با جهان غیراسلامی یعنی نوبه پیش آمد. با در نظر گرفتن تفاوت موقع جغرافیایی در مصر علیا که در آنجا زمینهایی صحرایی مانع، اهمیت رودخانه نیل را برای ارتباطات نظامی و آذوقه و پایگاههای دائمی ـ هم مسافرت و هم جهت آذوقه رسانی موکد میساخت فقط انتظار میرفت که به جای انتشار وسیع آرامگاهها در آسیای مرکزی، در اینجا چنین آثار در نقاط کلیدی معدودی متمرکز گردد. آسوان که نقطه عمده حرکت نظامی در نوبه بود یک محلی است که برای این منظور برگزیده شده بود هنوز در این شهر در حدود ده دوازده آرامگاه که تاریخ آنها مربوط به قرون دهم و یازدهم است خودنمایی میکنند. بسیاری از این آرامگاهها به طور بارزی از همان نوع ساختمانهای سایهبانی هستند. به هر جهت مبادا تصور شود که ارتباط میان جهاد و پرستش بناهای آرامگاهی بدون چون و چرا و گفتگوهای پرسر و صدا امری محقق است بلکه باید در مد نظر داشت که در پارهای نواحی از لحاظ جهاد پرفعالیت در قرون نهم و دهم مانند اسپانیا و سیسیل هیچگونه شواهدی از هیچ نوع معماری آرامگاهی به جای نمانده است در عین حال شکی نیست که اگر امر جهاد به خودی خود باعث جلوه پرستش آرامگاهی نبود محققاً در برانگیختن آن آیین انگیزهای نیرومند بوده است. بدین طریق بار دیگر انسان در مییابد که متناقضاً این به خاطر اهداف مذهبی بوده است که در همان اوایل نقضی در دستور سخت اصلی که پیش از آن در انجام مراسم تدفین و آیین مربوط به آن اجرا میشده رخ داد.
اشاره مختصری باید درباره دو ماخذ احتمالی دیگر آیین پرستش آرامگاه بشود. هر دو این نظربینی برآن است که به جای نفوذهای که از درون خود اسلام مانند امر جهاد جوشیده، نفوذ خارجی در ایجاد مقبولیت عام آرامگاهها نقشی سازنده داشته است. یکی از این نظریهها نفوذهایی را از سوی غرب پیش میکشد. خواه این نفوذ از راه نفوذ آرامگاههای رومی یعنی برجهای مقبرهای پالمیری یا شهدای اولیه مسیحی باشد. ناحیه خاور نزدیک واقع در غرب رودخانه فرات تا به امروز شاهد تعدادی نسبتاً زیاد از این سنخ بناها است که در شکل و هدف قرابت آشکاری با آرامگاههای ایرانی داشته و در سدههای اوایل اسلام تطابق آنها با یکدیگر باید بسیار افزونتر بوده باشد. قبه الصخره یادآوری از این حقیقت است و شاهدی بر تأثیر چنین معماری در جهان اسلامی. با وجود این باید پذیرفت که هر حلقه مفروضی از سرمشقهایی که قبه الصخره یا هر یک از سرمشقهای پیش از اسلام آن با آرامگاههای نخستین اسلامی ایران پیوند میداده بیشتر شامل حلقههای مفقوده است. فقدان آثار اساسی که نه تنها فاصله تاریخی میان سدههای هفتم و دهم را پُر کند بلکه فاصله جغرافیایی میان خاور نزدیک و ایران این فرضیه را از میدان بحث و مجادله بیرون آوردن ناممکن میسازد.
فرضیه دیگر تأثیرات اساسی آثاری را از جهان دشتهای هموار واقع در شمال و شرق آسیای مرکزی به میان میآورد. با این حساب مردم ترکنژاد بیابانگرد اندیشه آرامگاه را به سرزمین ایران آوردهاند و نزدیکی جغرافیایی آنان به همان ناحیهای که نخستین آرامگاههای اسلامی ایران یافت میشود البته دلیلی نیرومند به سود این اندیشه است. در روزگار پیش از اسلام مردم ساکن بیابانهای آسیای مرکزی و شرقی رسوم تدفینی کاملاً پیچیدهای را معمول میداشتند که پارهای از آنها در زمانهای معاصر به جای مانده است. حفاریهای مجموعه بناهای واقع در تاجیکستان در آسیای مرکزی که تاریخ آن به سده سوم پیش از میلاد میرسد، میرساند که گورهای آن زمان شکل یورتهای عظیم را داشته که از مواد پردوام ساخته میشد و آنها را با دیوارهایی مدور احاطه میکردند یا برروی پایههای بلندی میگذاشتند. مدارک کتبی دو مرحله عزاداری را تاکید میکند: بدین طریق که جسد را یک چادر تدفینی در معرض دید همگان قرار داده که دسته عزاداران به دور آن میگردیدند (مقایسه شود به طواف ایام بعد مسلمانان) و سپس مرده را در تپهای به نام کورگان به خاک میسپردند.
برجهای آرامگاهی را با دخمههای تدفینی که جسد را در برگرفته (گاهی اوقات مومیایی میشد) و برفراز آنها اتاقی خالی قرار داشت به عنوان یک نوع معماری ترکیبی از این مراسم تعبیر کردهاند. حتی تزیین چادرهای عشایری به طرز شگفتآوری شباهتهای نزدیکی با بعضی از آرامگاههای اسلامی ایرانی دارند. ارتفاع خارج چنین برجهایی نیز شباهت معماری اشکاری با چادرهای شاهانه باشکوه که سیاحان غربی چون کارپینی (Carpini)و روبروکی (Rubruquis) صرف نظر از منابع اسلامی و چینی به توصیف آنها پرداختهاند دارد. بنا بر این اقلاً امکان دارد که شکلهای چنین چادرهایی برروی آرامگاههای اولیه ایرانی تأثیر داشته باشد. باوجود بر این بحث درباره این مسئله همچنان باز باقیمانده زیرا باید پذیرفت که برجهای آرامگاهی باقیمانده اولیه پیش از روزگار سلجوقی را بیشتر سلاطین ایرانی ساختهاند تا فرمانروایان ترکنژاد. پس گفتگو درباره مسائلی که ریشههای پرستش آرامگاهی را در ایران پیش میآورد تا این حد کافی است. ملاحظه خواهد شد که چنین بحثهایی یک جواب قطعی را بدست نمیدهد. همچنین روشن است که رسوم تدفینی در ایران را نمیتوان جدا از بقیه جهان اسلام مورد بررسی قرار داد. منابع کتبی مقرر میدارد که در سراسر دارالاسلام از سده دوم هجری به بعد آرامگاههایی وسیعاً ساخته میشده است بنا بر این کاملاًامکان داردکه ایرانیان مسلمان این اندیشه را از هم کیشان خویش در مصر و سوریه و عراق گرفته باشند.
صرف نظر از اینکه این اندیشه چگونه به ایران رسید کمتر تردیدی وجود دارد که آن در این دیار رونق به سزایی یافت. در سدههای دهم و یازدهم میلادی یعنی روزگاری که در آن معماری آرامگاهی نخستین شکوفایی را به خود دید تنها ناحیهای که در آن تعداد آرامگاهها قابل مقایسه با ایران بود مصر معاصر خلافت فاطمیان میباشد. در این منطقه اخیر تطابق بین آیین تشیع و بناهای تدفینی را میتوان ملاحظه نمود که هنوز روشنتر از آن عهد است. یک توضیح احتمالی جهت این تباین این است که ایران تحت نفوذها و تأثیرات فراوانتری قرار گرفته بود. بدین طریق در مصر فاطمی عناصری چون آیین زردشت و نژاد ترک که نخستین توسعه آرامگاههای ایران را رونق بخشید وجود نداشت. اکنون به آسانی میتوان این عوامل را به نوبه خود مورد بحث قرار داد.
شکل مقبره مشهور سامانی واقع در بخارا که تاریخ آن به پیش از943 میلادی میرسد فقط نسخه مجلل سبک متداول (آتشکده چهارتاقی) دوره ساسانی است. بر روی پرتگاهی بلند، بیرون از شهر ابرقو که از مساکن انسانی بسیار دور افتاده، گنبد علی مورخ 1056 میلادی فوراً بعضی از دخمههای زردشتی یا برج خاموشی را به خاطر میآمورد. در گنبد قابوس (مورخ 1006 میلادی) که سرآغاز درست تعدادی مقبره برج شکل ایرانی است، چنین تداعی زردشتی، هرچند ظریفانه در قالب اشکال جدیدی درآمدهاند باز بیچون و چرا ظاهر است. چون به کاربردن تاریخ یزدگردی به موازات تقویم اسلامی در کتیبه بنا و جالبتر از آن روشی که آشکارا در برطرف کردن جسد به کار بردهاند. طبق روایت الجنابی جسد شاه در یک تابوت شیشهای از سقف آویزان شده بود درحالی که سرتابوت را متوجه روزنی کرده بودند که در برابر آفتاب طالع قرار داشت. اگر بتوان این شرح را معتبر دانست اجتناب دقیق از بخاک سپردن جسد نمیتواند دستورهای موکد آیین زردشتی را به خاطر نیاورد. هر آینه چنین خلجانی نیز در ذهن پدید میآید که انتخاب مصرانه ستیغ تپهها برای محل تعداد زیادی از آرامگاههای اولیه نموداری از دخمههای زردشتی میباشد. آثار تدفینی دیگری که به همان اندازه جنبه تحولی دارد که مربوط به همین دوران اولیه است در سیراف واقع در کنار خلیج فارس پیدا شده است. این مدفن گورهایی کنده در دل کوه است که اجساد را در برمیگرفته و چون به صورت استودان نبوده لذا مربوط به دورهای است که توحید دو عقیده وجود داشته است.
تأثیر رسوم ترکنژادان که در بالا اجمالاً ذکر گردید در روزگاری کمی دیرتر تجلی مییابد. همانند مقابر واقع در خرقان مربوط به سالهای 1067 و 1093 میلادی در این مورد حتی یک دهکده هم نزدیک قبرها وجود ندارد. گزینش محل که آنها را در دشتی هموار تنها رها ساخته به خوبی مورد توجه بودن فلات خرقان را به عنوان سرزمین چراگاه صحرانشینان نمودار میسازد. ساختمان اصلی این مقابر چنین مینماید که همان وجوه معمولی مواد بیدوامی که در ساخت خیمهها به کار میرفته در قالب آجر بازسازی شده است: ترکه بافی که طرحهای مشبک را بوجود میآورد و دندههای چوبین که چون چارچوبی برای سقف نمدین چادرها به کار میرود الگویی برای آجرکاری این مقابر بوده است.
برجی مانند رادکان شرقی مورخ 1281 میلادی که در برابر دشت باز بیانتهایی نهاده شده باز هم ترجمانی روشنتر از خیمه شاهانه ترکی است در مصالح آجری که دامنهای ساده مسطح آن درست از بالای زمین تا بام مخروطی شکل آن کشیده شده و دستههای تیرکها در فواصل منظم استخوانبندی همه ساختمان را تشکیل دادهاند. حتی نسج بافته دیوارهای خارجی یورت در تزیین آجرکاری اجرا گردیده است. همانطور که در بالا خاطر نشان شد وجود یک سردابه با اتاقی در بالای آن در بسیاری از چنین مقابر به طور تلقین کنندهای یک عمل متداول در میان چادرنشینان غیرمسلمان ترکنژاد در عملکردهای معماری ظهور یافته است. در موقع مرگ یک خان و یک فرد مشهور قبیله، نخست بدنش در مدت کوتاهی در چادرش در معرض دید عموم گذاشته میشد و فقط پس از آن،آن را دفن میکردند و یا به طریق دیگری به دفع آن میپرداختند. برجهای مقبرهای مانند رادکان شرقی، میتوانند اتحاد این دو مرحله ممتاز را در یک بنای واحد توضیح داد. از سده سیزدهم میلادی به بعد دوباره یک رسم چادرنشینی دیگر که اینبار از اصل مغول بود در جهان ایرانی راه یافت. این رسم مبنی بر سِّری نگاهداشتن مدفن یک پیشوای مهم و قرق کردن حوالی نقطه مذکور بود. نمونه این رسم را مدفن ایلخان مغول هولاکو تشکیل میدهد که جایی در جزیره شاهی در دریاچه ارومیه میباشد.
این شرح مختصر درباره اثری که از جانب دو نفوذ غیراسلامی در تکامل و توسعه آرامگاه در ایران اسلامی حاصل شده به خوبی آمادگی معماران اسلامی را آشکار میسازد که چگونه در این زمینه مانند زمینههای دیگر، شکلهای کهن را برای مقاصد تازه مورد استفاده قرار میدادند. اغلب این شکلهای کهن به اندازه کافی بعضی از پیوندهای معمولی را با خود در عملکرد جدیدشان به همراه میبردند و بدین طریق بدان غنایی بخشیده آن را پرمعنی میساختند. فهرست اصطلاحاتی که در متون قرون وسطایی برای آرامگاهها به کار رفته و کتیبهها نشانه دیگری از آن غنی است و همان تنوع تنهای آن، سودمندترین یادآور وسعت زیاد کاربردهایی است که در قرون وسطی آرامگاهها، در جامعه ایرانی ایفاء میکردهاند. اصطلاحات متداول شامل روضه، گنبد، مشهد، مرقد، آستانه، قبر، به استثنای مصطلحات بیتفاوت دیگری مانند مکان و بنا و اصطلاحات ویژهای چون قدمگاه یا امامزاده میباشد. این یک مطلب شگفتآوری است که هیچگاه یک کلمه تنها همیشه به کار نرفته که دلالت بر آرامگاه کند و برچیز دیگری غیر از آن دلالت نداشته باشد.
غالباً درست سیاق کلمات یک کتیبه یا متن اجباراً این تفسیر را القاء میکند که یک آرامگاه معین برای مقاصدی غیر تدفینی دیگری هم به کار میرفته است. مثالهای این وضع رباطات و زاویهها و مدارس آرامگاهی و حتی مساجد آرامگاهی است مانند آنچه در رباط جام است. این موارد، آشکارا نشان میدهد که تا چه اندازه معماری تدفینی بخشی از تار و پود جامعه قرون وسطایی ایران بوده است.چنین مراکز پیوند یا حتی بنیادهای چندگانهای آرامگاه را در دایره کلی اجتماع وارد ساخت و به طور طبیعی عملکرد بنای مقبره را تا ورای یک محل تدفینی توسعه داده این کار مانع از آن نشد تا آرامگاههای غیرمذهبی نیز به صورت مراکز عمومی درآید. با وجود بر این در نظر حامیانی که مشتاق مخلد ساختن نام خود بودند و در عین حال میخواستند دینداری خویش را نشان دهند یا از مزایای جامعه محلی استفاده کنند یا با شرکت در کارهای خیر کفاره گناهان خود را بپردازند، احداث چنین بنیادهای مشاع کاری منتهای مقصود بود.
با یک تحول طبیعی، آرامگاه از محیط اطراف خود جنبه تقدس کسب میکرد و البته امکان داشت به مرور زمان به صورت یک عبادتگاه اضافی درآید. معمولاً چنین اتفاق میافتاد که هویت به خاکخفته اصلی فراموش میشد به شخصیت کسی که بیشتر به احتیاجات دینی محل وفق میداد تعویض میگردید. غالباً هویت جدید هرچند کتیبهای که در دیدگاه همگانی قرار داشت از فردی دیگر حکایت میکرد، اعتباری عام مییافت. بدینسان برج واقع در لاجیم مورخ 1022 میلادی که به یاد بود بانوی مجللهای احتمالاً از سلاسه آل باوند بنا گردید، اکنون به نام امامزاده عبدالله شهرت دارد. در مراغه خاطره احمدیلیامیر سرانجام دچار گمنامی شد و اکنون گور او خاطره هیچکس را در برندارد و اسم او مدیون رنگ آجر بنای آن است که آن را گنبد سرخ مینامند. شگفتانگیز است که کمتر قبری مربوط به بزرگان سیاسی اوایل سدههای میانه ایران به جای مانده است احتمالاً علت این امر این بود که بسیاری از این بزرگان در کاخهای خود یا در امکنهای که به منظور آرامگاه ساخته نشده بودند ـ مانند مساجد یا مدارس به خاک سپرده شده بودند در قرون یازدهم و دوازدهم میلادی سلطان سنجر از این موضوع مستثنا است که گور بزرگ او هنوز بر شهر مرو مشرف است. در روزگار مغول و تیموریان این تصویر تا حدی تغییر میکند لیکن راست است که هنوز مقابر به جای مانده معرف بیشتر اعضای خانوادههای حاکم نیستند، گذشت زمان نسبت به آرامگاههای مقدسین و شیوخ و امامان مساعدتر بوده است تا نسبت به گورهای مشاهیر سیاسی. بدین نحو تداعیهای مذهبی به طور وضوح برای بقای یک آرامگاه ضمانت بهتری داشته است تا قدرتهای دنیوی. پس بار دیگر پیوند نزدیک ما بین دین و معماری تدفینی در محیط ایرانی خود را نمایان میسازد. آن تمایل طبیعی که در بسیاری از فرهنگها در سراسر جهان مشاهده میشود که تداعیات چندگانه مرگ را به وسیله سمبولها بیان کنند. شگفتآور است که معماری تدفینی در ایران قرون وسطی نیز از چنین سمبولهایی برای برانگیختن طنینها و اندیشهها که کلمات برای رساندن آنها چندان مناسب نبوده بهره نگرفته است. با این همه بالاتر از هر چیز به وسیله سمبولها بوده است که کار رفضآمیز احداث آرامگاهها میتوانست حقانیت خود را به اثبات رسانده و به بهشتی که مرده پرهیزگار در انتظار آن بوده اشاره نماید. پارهای از سمبولها در دنیای مسیحی قرون وسطی نیز رواج داشت. مثلاًاستفاده از گنبد که نمایانگر آسمانها و ادامه بهشت است یا درختان همیشه سبز چون سرو و سروکوهی اشارهای به زندگی جاویدان است، طاووس سمبول مشترکی از این نوع است اگرچه معنای آن در اسلام و مسیحیت یکسان نیست. طاووسهای رو در رو که در دو سوی درخت استلیزه شده زندگی قرار گرفته دیوارهای نخستین برج خرقان را زینت میبخشد. با زبانی عالی سنجیده و عمداً به قبور به القایی چون معطر و منوره اشاره میشود. این اصطلاح اخیر اغلب با به کار بردن سنگ قبرهایی که با چراغهای مسجد و آیات قرآنی از سوره النور تزیین گشته دقیقاً به صورت محراب اتخاذ میگردد در این رابطه که اغلب صرح است سنگ قبر را در برابر قبله قرار میدهند تا بتوان از آن مانند محرابی استفاده کرد در اینجا باز تجدید خاطره متوفی هرچند ذاتاً رفضآمیز است با اجرای مراسم دینی پیوند نزدیک دارد.
وجود شواهد گرچه به صورت پراکنده است میرساند که منظور از به کار بردن سمبولهای گوناگون در معماری تدفینی ایرانی بیشتر طلب نعمت بهشت است تا ابراز وفاداری. بنا بر این فقدان کامل قبرهای هفت گوش برای پیروان شیعه هفت امامی در ایران به چشم میخورد برخلاف آنچه در سایر سرزمینهای اسلامی وجود دارد. حتی قبرهای شیعه دوازده امامی بندرت دوازده گوشه دارد. قالی دوازده گوش حرم فاطمه(ع) در قم که ظاهراً متناسب به محل آن بافته شده منحصر به فرد است. پس تا آنجا که آشکارا مشاهده میشود سمبولیسم عددی، یکی از خصوصیات مهم آرامگاههای ایران نمیباشد. شاید در این باره عدد هشت یک استثنای مهم باشد. کاخهای کوشک مانند ایران زمان صفویه و هندوستان دوره مغول که طبق مرسوم در داخل حریم باغ و درختزارها و باغچههای گل و چشمهها و جویبارها نهاده شده و گاهی اوقات به هشت بهشت شهرت یافته است، این امر انسان را بدین فکر میاندازد که این تداعیات به طریقی در آرامگاههایی که چنین شکلی دارند نمایان است بویژه هنگامی که این نوع مقابر در داخل باغی قرار گرفته باشد. در چنین شرایطی امکان دارد اشاره ظریفی به لذات بهشتی مانند غرفهها و درختان سایهدار و آب روان مورد نظر بوده باشد. در هرحال اگر چنین است این گونه تداعیات ضمنی است، لیکن ظاهراً در یک سطح عالی و فوق انسانی در نظر گرفته شده است. شاهد این امر در کتیبههایی نهفته است که این همه آرامگاهها دربر دارد. این کتیبهها اغلب به معرفی متوفی پرداخته و تاریخ آن را بیان میکند و بقیه متن کتیبهها به آیات قرآنی اختصاص یافته است. کاملاً قابل ملاحظه است که همه این نقل قولهای قرآنی هیچگونه ارتباطی به موضوع مرگ، روز بازخواست و بهشت ندارد. هنگامی که چیزی در این باره اشاره شود ظاهراً معمولیترین آیات آیه 35 از سوره 21 است که میگوید کل نفسٍ ذائقه الموت شاید در همه قرآن هیچ آیهای متناسبتر از این برای موضوع مرگ نباشد، لیکن کمتر میدانی به این فرضیه میدهد که آرامگاهها بدین قصد احداث گردیده تا برای متوفی برکاتی را مسئلت نماید. پس کتیبهها بجر اینکه بنا نشانه گوری است کمتر وضع بنا و منظور از آن را روشن میسازد.
به عنوان جمله معترضه باید خاطرنشان ساخت که آرامگاه فقط یکی از چند وسیله اختیاری است برای کسانی که میخواهند به طرز ملموس خاطره مرده را زنده نگاه دارند. وسائل دیگر عبارت از لوحههای عمودی است به شکل محرابهای مسطح و کفنهایی از جنس پنبه و کتان و حتی ابریشم که به نحوی پرکار طراحی شده در آن تصاویر و خطوطی به کار بردهاند. یا مجسمه قوچهای کاملاً حجاری شده وسعت و طرف توجه عام بودن این یادگاریها که هر یک از آنها به طریقی برخلاف نص صریح مذهب است به طور وضوح نشان میدهد که احکام شریعت اسلام در اساس با این نوع عقاید عمومی مغایر بوده است. با وجود بر این در این موارد نیز هر یک از اشکال یادگاری و یا کتیبهاش وفاداری با اسلام را میرسان.
به حد کفایت در این باره سخن رفت تا نشان دهیم که معماری تدفینی عامل مهمی است در درک جامعه قرون وسطایی ایران و آشکار کنیم که چگونه عملکرد چنین بناهایی به تدریج از حالت ساده که نشانه سادهای برای تدفینی بود به پیچیدگی گرائید و سرانجام روشن سازیم که چگونه این پیچیدگی روزافزون در توسعه بافت اصلی معماری مربوط منعکس گردید آرامگاههایی نخستین چون گور ساسانیان و گنبد قابوس برای مقاصد دیگری جز از بنای یادبود مردگان هیچ شایستگی نداشت. در نقطه مقابل آنها اصطلاح آرامگاه به ندرت درباره زیارتگاههای بزرگ ایران با دسته بناهای فرعی همزیست پیرامون خود قبر جور در میآید. هنوز علیرغم تغییراتی که در شکل اساسی آرامگاهها در طی قرون حاصل شده و باوجود دگرگونیهایی که در نام و هدف بر آرامگاهها تحمیل گردید، کاربرد اساسی که مربوط به آن شکل است مفهوم خود را از دست نداد. همچون مناره مقبره نیز به عنوان آرامگاه فوراً قابل تشخیص است. برای توضیح این موضوع که چگونه این همبستگی شکل و عملکرد سمبول صورت گرفت متضمن بررسی مختصر اشکال و سبکهای بناهای تدفینی در ایران قرون وسطایی میباشد. ملاحظه خواهد شد که یک عامل با اهمیت در این کامیابی، یک نوع محافظهکاری ذاتی بود که مانع آزمایش بنیادی در شکل اصلی معماری میگردید. نوآوری که از خارج از ایران تحمیل میشد استثنایی بود و اگر تقلید از اشکال شناخته دیگر برای مقاصد تدفینی وجود داشت حتی نادرتر بود، لذا دامنه تغییرات شکلی و شیوهای که اتفاق میافتاد محدود بود. استحکام بنا نه نوآوری، رمز کار بود.
پس این اشکال چه بودند؟ پس از اینکه تقریباً تنوع بیشماری از اشکال در شکلهای اساسی تقلیل یافته خواهیم دید که تنها دو نوع اساسی در طول تاریخ معماری آرامگاههای ایران وجود دارد. اینها عبارتاند از مقبره برجی شکل و قبر چهار گوش گنبددار. باید پذیرفت که یک یا دو نوع که به هیچ وجه داخل هیچ یک از این دو دسته قرار نمیگیرد وسیعاً مورد بررسی و تفسیر قرار گرفته است. یک نمونه حیضره یا مجتمع آرامگاهی است که از جمله آنها زیارتگاه گازرگاه مورخ حدود 1425 میلادی نزدیک شهر هرات است که یک نمونه عالی این نوع میباشد. خوشبختانه چنین استثناها را بدون اینکه به دقت شرح حاضر خدشه وارد سازد میتوان حذف کرد. یک مسئله مهمتر در نظر اول با فضای هشتضلعی گنبددار که البته نوعی بسیار متداول است پیش میآید. در هرصورت هرچند این مسئله ممکن است متناقض به نظر آید، میتوان این نوع را یکی از انواع فضای چهار گوش گنبددار به حساب آورد. سرگذشت کوتاه ریشههای چهارگوش گنبددار، که جدا از آرامگاههای برج مانند است این موضوع را روشن خواهد ساخت.
بهنظر میرسد که چهارضلعی گنبددار دارای سلف دوگانهای است هرچند که امکان دارد یک تحقیق دقیق همهجانبه نشان دهد که هر دو گذرگاه به یک منبع میپیوندند. یک عنصر همان معیار آتشکده ساسانی یا چهارتاق است که چهار روزن محوری یک طرح مربعشکل را شکافته و گنبدی برفراز آن قرار گرفته است. انتشار وسیع این بناها در سراسر ایران، هنگام پیروزی اسلام این نوع معماری سرمشقی آشکار برای آرامگاههای اسلامی ایران که طرحهای مشابه دارند قرار دارد. ولی وضع بدین سرراستی که به نظر میرسد نبوده است در نواحی دیگر از دنیای اسلام که در متن آن امکان بروز تأثیرات آیین زردشت نبوده است آرامگاههایی شبیه این سبک وجود دارد. در چنین مواردی ظاهراً نفوذ از سلف احتمالی دیگر چهارضلعی یعنی آرامگاه قدیمی متاخرتر و مشتقات آن باشد. در اینجا تحول بنا از پیش از اسلام به صورت بنایی اسلامی به واسطه ادامه کاربرد آن مداوم و بیوقفه انجام گرفته در صورتیکه فرضیه اشتیاق از چهارتاقی زردشتی یک تغییر ناگهانی و حادی در عملکرد را متضمن خواهد بود. به علاوه آرامگاههای کهن متاخر و کلیساها و تعمیدگاهها و مشاهد اوایل مسیحیت که از زمان بیرانس از آن گرفته شده همانطور که در مورد چهاتاق بوده به هیچ وجه به یک پیدایش معماری تنها محدود نبوده چهارضلعی گنبددار تنها تنها نقطه سرآغاز یک رشته بناهای متنوع بیانتهای چندوجهی (در حقیقت غالباً هشت ضلعی) و چند لختی و چند تکهای و پرهای یا بناهای مدور بود که همگی در درونشان اندیشه بنیادی یک ساختمان متمرکز گنبدداری را دربر دارند بسیاری از این ابنیه در ارمنستان و سوریه یعنی نواحی هم مرز قلمرو ساسانی برپا گردیده بود. لذا این اندیشه که انواع بناهای غربی در بنای آرامگاههای اولیه اسلامی ایران ذینفوذ بوده در زمینههای تاریخی و جغرافیایی یا شکلشناسی کاملاً رسا و طبیعی نیست در عین حال در این زمینه این یک موضوع متنازع فیه ثانوی وجود دارد. مسئله بارز این است که در روش سنتی آرامگاه و مشهدسازی حوزه غرب مدیترانه یک شکل متمرکز گنبددار به کار گرفته میشد. همانگونه که مشاهده میشود تجلی اولیه عمومی این نوع آرامگاههای اسلامی ایران طرح مربعشکل بود، لیکن بموقع و در نتیجه یک تحول طبیعی فکر یک طرح شعاعی متمرکز در سرزمین ایران به صورت طرح هشتضلعی گنبددار برتری یافته جلوهگر شد.
این طرح هشت گوش بود که به بهترین وجه نیازمندیهای یک کانون متمرکز را معمولاً یک صندوقه قبر آن را فراهم ساخته بود برآورده میکرد به انضمام احتیاج به حداکثر فضا برای طواف و بیشترین میدان برای سایر کارهای معماری و ایجاد فضای بیشتر. برخلاف طرح هشت، طرح چهارگوش که وضع آن در گوشهها باعث تضییع فضا گشته و بیشتر سبب کارهای تزیینی میشد تا پرداختن به شکل بنا. بحث درباره آیا جایگزین گشتن تدریجی طرح چهارگوش توسط فضای هشت گنبددار به وسیله رواج گرفتن و مرسوم شدن آرامگاهها جهت زیارت و عبادت تسریع گردیده؟ موضوعی است که تحقیقات آینده آن را مسلم خواهد ساخت.
قسم عمده دیگر آرامگاه، برجهای مقبرهای است و اصل و ریشه این بنا در پرده ابهام مستور است اگرچه احتمالات بسیاری را میتوان به مورد بحث گذاشت: چادرهای ترکی، برجهای دیدهبانی چینی و مقابر برجی شکل پالمیری از جمله آنهاست. در هرحال میتوان استدلالات موجه را در مقابل هر یک از این سرمشقهای مفروض مرتب کرد و با مقدار علم و اطلاعی که در این باره در حال حاضر در دست است بهتر است که به عدم اطلاع معترف بود. این جریان مخصوصاً باتوجه به شکل بسیار سادهای که اغلب نمونههای اولیه این نوع به خود گرفته موجه به نظر میرسد: یک استوانه بلند با بامی مخروطی شکل. مانند آنچه در مورد طرح گنبددار چهارگوش اتفاق افتاد. چندی برنیامد که این دستورالعمل ابتدایی تکامل یافت. سریعاً پی در پی برجهای آرامگاهی با پرهها و ستونها جسمی و پیشبندهای گوشهای ساخته شد، درحالیکه استوانه ساده جای خود را به مقابر هشت ضلعی، شش ضلعی، ده و دوازدهضلعی و اقسام بناهای مرتفع ستارهایشکل داد.
شاید دیرپاترین این اشکال مورد پسند عام، انواع هشتضلعی بوده است و این امر این سوال را پیش میکشد که چگونه میتوان یک برج مقبرهای هشت گوش را از هشتضلعی گنبددار تشخیص داد؟ درحالیکه بین این دو قسم عمده مورد بحث بخشهای مشابهای قرار دارد. وضع هشتضلعی برای تعیین تفاوتهای اساسی آنها متناسبتر است. برجهای مقبرهای هر چه طرح همکف آن باشد مهمترین وجه مشخصه آن تاکیدی است که بر ارتفاع آن رفته و با محدودیت و فشردگی نسبی فضای داخله آن این ارتفاع نمود بیشتری پیدا میکند. نتیجه این امر اختلاف میان عرض و ارتفاع است که معمولاً نسبت آن به 5/103ـ5/105 است. این اختلاف نسبت میان دو بعد در بناهای مربعشکل گنبددار به مراتب کمتر است بدین طریق بزرگترین آرامگاه مربع گنبددار سلجوقی یعنی مقبره سلطان سنجر در مرو (که تاریخ آن مربوط به بعد از سال 1157 میلادی است) نسبت عرض آن به ارتفاع نزدیک به 102 است در صورتیکه نزدیکترین بنایی که با آن برابری میکند، از روزگار ایلخانیان قبر اولجایتو در سلطانیه است که یک هشتضلعی گنبدداری است به بلندی 53 متر باوجود بر این تناسب میان عرض و ارتفاع آن تنها 2/102 میشود. این دو رقم گویای سرگذشت خود میباشند. یک نوع بنا، ظاهراً در وهله اول منظور از آن شاخص خارجی یک گور است، از این رو فضای داخلی آن مورد غفلت قرار گرفته است. بنای دیگر در درجه نخست به عنوان یک فضای داخلی در نظر گرفته شده فضایی که بتوان مرتباً از آن استفاده کرد لذا صورت خارجی آن دارای اهمیت کمتری است. این موضوع قابل انکار نیست که در مورد هر یک از وضع مفروض اماکن داشت یکی از بانیان به خوبی شکل برجمقبرهای برگزیند که ممکن بود چهارضلعی گنبددار را انتخاب کند ولی منظور و هدفی که انگیزه آن بوده است اشتباه شدنی نیست. همانگونه که نسبت میان عرض و ارتفاع بناها آنها را باهم برابر میسازد به همان اندازه این احتمال افزایش مییابد که بنای ورد بحث در درجه اول به منظور مذهبی در نظر گرفته شده نه به خاطر امور دنیوی.
اکنون هنگام آن رسیده است که هرچند مختصر هم باشد، تکامل معماری این دو نوع بنای عمده موصوف در فوق را مورد توجه قرار دهیم. پیشرفت آنها تا حدی نابه سامان است. ظاهراً روشن است که آرامگاههای نخستین واقع در سرزمین ایران چهارضلعی گنبددار بودند لیکن در طی اواخر قرن دهم محبوبیت برجهای مقبرهای برآنها غلبه یافت این همان شکلی است که در دوره سلجوقیان برتری دارد. ترجیح برج بر بنای چهارگوش به حدی قوت گرفت که در واقع همه انواع گوناگون مهم اشکال برجهای مقبرهای را میتوان در حدود سالهای 1000ـ1200 میلادی یافت. قسمت عمدهای از این آرامگاهها برای سلسلههای کوچک مانند امیر اسفهسالاران و غیره ساخته شد. بر طبق روش اهل تسنن در سدههای روزگار سلجوقیان، آرامگاههای امامان شیعه به ندرت در شمار این برجهای مقبرهای قرار میگیرد. اگرچه چندتن از اعضا خاندان سلسلههای شیعی مذهب سواحل دریای خزر برجهای آرامگاهی برای خود ساختند، غالب این بناها از جنس عالیترین نوع آجر پخته است که با آجر چینیهای گوناگون تزیینی اغلب به صورت اسپرهای نصب شده ـ و حاشیههای کتیبهای در بالای تنها درب برج یا زیر گنبد جان یافتهاند و گاهی دهلیزها یا گیلوییها بر زیبایی آنها میافزاید. بامهای چندوجهی یا گلگیر مانند پوشش معمول این بناهاست. این نوع بامها پوششی است برای گنبدهای بسیار کوتاهتر داخلی. از نقطهنظر معماری و ساختمانی صرف، ارتفاع آنها در سادگیشان همانند اندازه بیتجمل هستند که در تزیینات به کار رفته اغلب اسراف گردیده است. این سادگی و این تاکید برروی یک میله منفرد لاغر اندام است که تأثیر عمده بصری برج را بوجود میآورد و خطای باصره اثر بلندی آن را شدت میبخشد. حتی گرچه بیشتر این برجها اولیه فقط در حدود 15 تا 20 متر ارتفاع دارند ولی بلندتر از این حد به نظر میرسند. البته چندتا برج، مانند بنایی که در ری به برج طغرل شهرت دارد و مهمتر از همه گنبد قابوس بناهای کاملاً بلندی میباشند. در اینجا نیز با به کار گرفتن پرههایی مرکب از یک دسته از خطوط ممتد تیغ مانند موازی که به خط مستقیم از سکوی پایه بنا تا گیلویی زیربام کشیده شده تصور یک نوع پیش راندگی را فراهم میسازد که باز ارتفاع را خیلی بیشتر از آنچه هست نمودار مینماید ـ در روزگار ایلخانیان چیز تازه زیادی به این تکامل افزوده نگردید هرچند که برجهای مقبرهای شیوههای متداول آن عصر را منعکس میکنند مانند دوره پی همانطور که برجهای پرهداربسطام و رادکان شرقی و ورامین نشان میدهند تمایل عمومی متوجه نوع تناسبهای لاغر اندام بوده لیکن در زمانهای بعدی این شیوه کمتر رواج داشت بلکه سبک عمده آرامگاه هشت گوش جسیمتر بود که گریو 16ضلعی گنبد آن بامی چندوجهی را برفراز خود داشت. این طرح عمودی سه بخشی خوب طراحی شده معیار معمول تعدادی از آرامگاههای شیعی قم گردید، مانند مقابر سهگانه در باغ سبز و از آن پس در سدههای بعد، تعداد نسبتاً کمتری آرامگاههای شیعی قم گردید، مانند مقابر سهگانه در باغ سبز و از آن پس در سدههای بعد، تعداد نسبتاً کمتری آرامگاه بدین شیوه در اکناف مملکت احداث گردید. در داخله این نوع آرامگاه همان سهبخشی مشخص بیرونی نیز منعکس بود و در بخش همکف فضای داخل برج وسیعتر از فضای برجهای سلجوقی بود در طول سده پانزدهم نوع ساده شده این قسم بنا در مازنداران قبول عام یافت لیکن این مرحله غزل آخر این گونه ساختمان گردید. در روزگار تیموریان برجهای مقبرهای فوق العاده کمیاب است و البته همانطور که در بالا گذشت آنها هیچگاه مانند سابق مورد توجه قرار نگرفتند.
برخلاف آرامگاههای برج مانند آرامگاه مربعشکل گنبددار و مشتقات چندگانهاش در ایران گذشتهای پابرجا از مقبولیت عام داشت که اقلاً از اوایل سده دهم تا ایام جدید ادامه یافته مانند وضع برجهای مقبرهای به طور کلی منحصر به مناطق شمالی ایران نبوده است. دقت شگفتانگیز و اطمینان بخش گور سامانی و شمارهای از انواع کمال یافته آن شوه در حوالی سده بعد بوجود آمدند اسلاف بسیار کهن را به بحث میگذارد. این بناها شامل دهلیزهای وسیع (مقابر واقع در مهنه و سرخس شوروی) تکامل بیشتر منطقه انتقالی (بقعه دوازده امام یزد) تکمیل پیش تاق است. از مطالب مذکور چنین استفاده میشود که در صورتیکه برج آرامگاهی اغلب در مرحله اول به صورت گنجینهای از تزیینات پرکار درمیآید و از نظر ساختمانی چیزی بنبست میشد، چهارضلعی گنبددار و اشکال پیوسته بدان، در حالیکه همان اندازه میدان برای تزیین بدست میدهند نیز تجربه فضایی را مشوق میگردد لذا همین امر برای این نوع بنا نقش بسیار پرمعناتری را در معماری آرامگاهی فراهم میسازد، درابتدا چنین آزمایشی بر روی ناحیه معین متمرکز میشد تا اینکه در همه بنا بعمل آید. در هر صورت به تدریج یک ارتفاع منسجمی تعبیه شد. یک چهارضلعی چون سنگبست یک مرحله بینابینی را در این تحول، آشکار میسازد. ارتفاع سهبخشی آن هم از درون و هم از بیون قویاً مشخص است. این فضای درون است که بخش عمده تزیین به خود اختصاص داده است. از بیرون قاعده و گنبد هر دو ساده هستند و تنها دهلیز که اکنون از میان رفته وضع مفصلداری را که بسیار مورد نیاز بوده فراهم میساخته است.
مقبره سلطان سنجر در مرو که احتمالاً کمی متاخرتر است و دارای همان صلابت و سادگی در اشکوبه زیرین است، لیکن دهلیز آن کمی بیشتر طمطراق دارد و گنبد آن با کاشی آبی مستور بوده است. به طور کلی این آرامگاههای بزرگ گنبددار سلجوقی مقتبس از گنبدخانههای مساجد سلجوقی است که قبله در آن قرار دارد هرچند در ایامی مختلف چند تحولی مشخص پدیدار گشته است. چند نمونه از این تغییر و تحولات را میتوان تشخیص داد. در بعضی از چهار ضلعیهای گنبددار مانند گنبد علویان در همدان یا آرامگاه منصر در آستانه ـ بابا و تعدادی مقابر مربوط به قرن یازدهم ـ دوازدهم در ترکستان،تزیینات خارجی غیر جسمی همانند برجهای آرامگاهی معاصر آنها نقشی بزرگ داشته است. در بعضی دیگر مانند هارونیه طوس و قبر بابا لقمان در سرخس نقش پیش تاق اهمیت تازهای پیدا کرد. علاوه بر این در آرامگاههای دیگر مفصلبندی پرکار خارجی مثلاًمقبره دوازده امام در یزد و یا جبل سنگ در کرمان بارزتر است بدین نحو میراث سلجوقی در این نوع بنا برای دورههای آینده فوق العاده غنی بوده است.
حتی جالب است که ملاحظه کنیم در صورتیکه مهندسان ایلخانی در رشته برجهای آرامگاهی کمتر چیزی داشتند که بر کارهای مهم سلجوقی بیفزایند در مورد چهار ضلعیهای گنبددار و مشتقات آنها برای آنان میدان وسیعتری جهت آزمایش فراهم ساخت. آرامگاه اولجایتو در سلطانیه را میتوان دید که نتیجه رقابتی است با آرامگاههای مربعشکل گنبددار دوره سلجوقی. همانطور هدف از مقبره غازان که تقریباً همزمان همین بنا بوده است توفق بر همه برجهای آرامگاهی پیش از آن بوده است. آرامگاه اولجایتو با یک ضربه مسائل مربوط به آرامگاههای مربعشکل گنبددار پیشین را که در برابر مهندسان قرار گرفته بود حل نمود و این کار مهم بعداً فقط از طریق مقیاسی که برای بنا در نظر گرفته شده بود پیشرفت. تا یه امروز آرامگاه سلطانیه با 53 متر ارتفاع بلندترین بنای نوع خود در ایران میباشد و در ابتدا چنین آزمایشی بر روی یک ناحیه معین متمرکز میشد تا اینکه در همه بنا به عمل آید.
طرح هشت گوش در اتفاع تا به زیر قاعده گنبد اجرا گردیده است در حالیکه گنبد براحتی چون تاجی یکتا در درون هشت مناره که هر یک گوشهای از هشتضلعی را تشکیل میدهد، قرار گرفته است. این تداوم و پیوستگی در خارج به وسیله مفصلبندیهای پرکار و با ردیفهای پیاپی اسپرهای قوسدار باز و بسته تقویت یافته و چنین طرح یک انسجام یک پارچهای از دهلیز و ناحیه زیر آن را باعث میشود سقف دهلیز را صافی مرکب از بیستو چهار تاق بیمانند پوشانده که خود در غلافی از گچبریهای رنگین که خود موزه کوچکی از تزیین آن زمان در آن زمان در آن نوع است پیچیده شده است. با این همه بنا در مرحله اول اسلوب معماری آن است که آن را به صورت نقطه عطفی قرار داده است. جوهر این معماری فضای صدا افکن داخلی آن است با تاقنماهای بلند که از سطح زمین برخاستهاند و دهلیزهای عمیقش که هنوز فضای وسیع آن را گستردهتر میسازد. همه اینها بر اثر یک عمل شگرف بیمانند مهندسی ساختمان به انجام رسیده است آنسان که هنر معماری هنرهای دیگر را بپوشاند. این هنر معماری در ناپیدا بودن جرزهای گوشهای و انواع و اقسام پشتبندها منعکس گردیده و جزئی از بنا یک نوع کم وزنی و توازنی را بوجود میآورد که با حجم عظیم کلی آن تعادلی عالی ایجاد میکنند مقیاس آرامگاه اولجایتو و هدفی که آن را تحقق بخشیده بیش از هر چیز مدیون حمایتی شاهانه است. بانیان کوچکتر اجباراً با بناهای خردتر خویشتن را خرسند میساختند همانند چهار ضلعیهای گنبددار آجری یزد و ابرقو که به وضوح این امر را نشان میدهد. در اینجا وضع ساده خارج بنا و توالی قاعده مربع و منطقه انتقالی و قاعده گنبد مدور در داخل از یک سنت آهنین پیروی کرده لیکن با تزیین گرده برداری شده داخلی نفیس (و ناچیز) از یکنواختی در آمده است کتیبههای کوفی در هم بافته تا حدی قدیمی و تکراری و طرحهای هندسی یادآور تذهیب نسخ خطی، این تزیینات را تشکیل میدهد.
بعدها در سده چهاردهم میلادی مرکز ثقل معماری ایرانی به طور کلی بدینسان در معماری آرامگاهی نیز به شمال شرقی کشور انتقال یافت. این جابهجاییها در معماری آرامگاهی دو سیمای کاملاً متمایز پیدا کرد. یکی از این دو امتیاز میتوان بسیار محافظه کارانه توصیف نمود در غالب آرامگاههای شاه زنده در سمرقند مشاهده میشود بناهای چهارضلعی گنبددار که از نظر اسلوب معماری جاه طلبانه نبوده کوچک هستند تزیینات کاشیکاری درخشان که غالباً در سفالهای لعابدار برجسته قرار گرفته آنها را از ابتذال رهایی بخشیده است. همانگونه که متناسب آرامگاههاست همه قسمتهای بنا فشرده و نزدیک هم قرار گرفته و تاکید عمده تزیین و اصول ساختمانی به عهده سردر واگذار میگردید که در کوچه یا خیابانی باز میشده شیوه دیگر این بود که یک وجه بنا را برگزیده آن را به طرز بیسابقهای بزرگتر نمایش دهند. در بسیاری از آرامگاهها این وجهه، پیش تاق بود چون قبور تورابک خانم در قونیه اورگنج و مزار خواجه احمد یسوی در ترکستان و بقعه تایباد، در صورتیکه در آرامگاههای دیگر مانند مقابری که در ورودی شاه زند واقع شده این گریو حامل گنبد بود که فوق العاده بلند و کشیده طرحریزی گردیده بود. گاهی اوقات این هر دو خصوصیت تواماً نمایان میگردید مانند وضع عشرت خانه در سمرقند. و نیز در همین زمان بود که گنبد پیازی خربزهشکل در فهرست معماری اسلامی ایران به ویژه در مورد آرامگاهها راه یافت. نمونه این نوع گنبد گور امیر در سمرقند و قبر گوهر شاد در هرات است که دو این بنا ضمناً به عنوان آرامگاه خانواده شاهی به کار رفته و همچنین قبر خواجه ابونصر پارسا در بلخ از این سنخ است. برحسب ذوق زمان بسیاری از این آرامگاهها دارای مجموعهای از تاقهای بیعملکرد ساختمانی شگفتآور شدند که با گچ ساخته میشد و اصطلاحاً آنها را کاربندی میگویند. این خصوصیات به گونهای مؤثر، ناجوری میان گنبد کوتاه داخلی و گنبد بلند بیرونی را که از ویژگیهای بسیاری از این بناهاست از نظر پنهان میساخت. محوطههای بزرگی را که در فضای داخلی به صورت تاقنماهای عمیق به سبک آرامگاه اولجایتو از دل دیوارهای حامل بیرون میآورند با شتاب به هئیتهای تازه بسیاری همچنان ادامه یافت. بالاخره سطح بسیار گستردهای را که در آرامگاههای بزرگ و مجلل تیموریان، مخصوصاً ساختمانهای به همپیوسته با عملکردهای متنوع چون گور امیر یا مزار خواجه احمد یسوی اشغال کرده اغلب مکان باز آزادی را تقاضا میکرد که بنا از هر سو نمایان باشد. این امر موجب یک نوع حساسیت جدیدی نسبت به نماهای جانبی و خلفی میگردید که نتیجه آن میشد که دیوار ساده دراز در غلافی از آجرهای لعابدار با طرحهای هندسی یا کتیبههای خطی پوشیده شود.
آرامگاههای دوران صفوی و روزگار پس از آن پس از معماری آرامگاهی دوره قرون وسطایی سیر قهقرایی پیموده در این هنگام مقابر غیرمذهبی به طور قطع جای خود را به قبور مقدسین دادند. جایگاه طبیعی چنین آرامگاهها اغلب کاملاً بزرگ و مجلل بوده بناهای فرعی و صحنهای مجاور و باغهای وسیعی را شامل میشد فی المثال بقعه اردبیل است که نه تنها یک آرامگاه بلکه چندین مقبره را در بر داشت که بزرگترین آنها جنت سرا است. این عصر بقاع بزرگ مذهبی ایران را بخود دید که بیش و کم به هیئت ظاهری قطعی خود رسیدند امروزه به همان شکل برجای ماندهاند. هر آینه توسعه و مرمت و بازسازی بقعهها سهم عمده کوشش در راه معماری آرامگاهی دوره صفویه و روزگار پس از آن است، بقاع ماهان و تربتجام تنها دو نمونه در میان بسیاری از این قبیل بناهاست و نیز میتوان آثار نادرشاه را در مقیاسی بزرگ در مشهد یا کارهای شاهان قاجار را ذکر کرد که این سلاطین اخیر به طور کلی بانی هیئت فعلی حرم حضرت فاطمه در قم بودهاند. در عین حال، با وجود فعالیتهای ساختمانی متنوع و فراوانی که از سوی صفویه مخصوصاً بوجود آمد باید پذیرفت که نتیجه غایی نسبت به کارهای مهم دورههای پیشین رسا نبوده است، هرچند تک تک کارهای زیبایی که توسط صفویه در بقعهها به عمل آمده مانند خیابانی که شاه عباس بر حرم حضرت امام رضا افزود و گنبد آرامگاهی سردار اواللهوردی خان در همان بقعه ممکن است زیبا و عالی باشد ولی آنها هیچگاه با ساختمانهایی مانند مقابر سلطان سنجر و اولجاتیو و تیمور نمیتوانند سر برابری داشت. البته هیچ یک از شاهان صفوی در آرامگاه مناسب باشکوه که بدین منظور ساخته شده باشد بخاک سپرده نشده و در میان فرمانروایان دورههای بعد تنها استثنایی که برین قاعده مترتب گردیده نادرشاه بود که آرامگاهش در کلات نادری در حقیقت شیوهای نیمه مغولی و نیمه ایرانی دارد آرامگاه معمولی صفوی مانند قدمگاه نزدیک نیشابور، مقبره محمد محروق نزدیک آن شهر و آرامگاه خواجه ربیع خارج از شهر مشهد تا حدی ترجمانی کوچکتر از آرامگاههای تیموری پیشین انهاست. سدههای پس از عصر صفوی نیز این روند را از مسیر خود باز نگردانید.
بدینسان سنت غرورآمیز معماری آرامگاهی قرون وسطایی ایران پس از ظهور سلسله صفوی دچار انحطاط ناگهانی جبران ناپذیری گردید. این موضوع تأسفبار است لیکن با اندیشه اینکه این سنت ایرانی در هندوستان دوره مغول بر اثر پیدایش تعدادی آرامگاههای بینظیر بزرگ که آزادانه در محوطههای باغ مانند قرار گرفتهاند و در عراق عثمانی که در آنجا بقاع شیعی نجف و کربلا و سامره دارای گنبدهای طلا و ایوانهای بلیده نظیر آنچه در ایران است هستند این تأسف تخفیف مییابد. عیناً به همان طریق در سدههای پیشتر نفوذ این معماری در برجهای آرامگاهی سلجوقی در آناطولی تجلی یافت که بسیاری از آنها برگردانی است از آرامگاههای آجری ایرانی در مصالح ساده سنگی. این سرشاری شیوههای ایرانی در معماری آرامگاهی به هر مرز و بومی که از نظر جغرافیایی پیوسته به فلات ایران بود راه یافت. ممکن است دلیل آورد که این انتشار نفوذ آرامگاههای ایرانی نتیجه این حقیقت است که قلمرو ایران قرون وسطی بسیار بیش از وسعت فعلی آن بوده است.
با وجود بر این چنین استدلالی را نمیتوان در مورد نفوذ مطلق آرامگاههای ایرانی و مشتقات آنها را در جهان شرقی اسلامی پذیرفت. علت این پدیده را باید در نیروی حیاتی اشکال معماری به کار رفته و ظرفیت شگفتآور آنها برای پذیرش هیئتهای تازه جستجو کرد. در سراسر جهان اسلام هیچ سنت بناهای آرامگاهی را نمیتوان یافت که از چنین عمر درازی و چنان مقبولیت ریشهدار عامی در قرون وسطی و چنین سطح عالی پابرجایی در تعالی معماری برخوردار بوده باشد.اال