شاهنشاهی ایلام
دانستنی ها
خشونت سیاسی
ناصر فکوهی
دسترسی Block Title
پیش از هخامنشیان (۲۵۰۰ تا ۵۵۰ پیش از میلاد)
بیشتراین دوران تاریخی از قدیمیترین تمدن شناخته شده در ایران، ایلام، آغاز و تا قرن ششم پیش از میلاد تداوم داشته است (۱). تمدن ایلام در حدود ۲۵۰۰ سال پیش از میلاد در زمینهای کمارتفاع منطقه خوزستان کنونی ظاهر شد. مشخصه این تمدن که یک نوع اولیگارشی فدراتیو با توزیع قدرت تمرکززدا بود، در انفراد آن نسبت به دو حوزه تمدنی در غرب (بین النهرین) و در شرق (شمال هند) است. این امر خود گویای پراکندگی جغرافیایی بسیار زیادی در منطقه فلات و مشکلات بزرگی بود که ایجاد تمدنهای متمرکز در آن به همراه داشت. در واقع برای ایجاد چنین تمدنهایی نیاز به تمرکزهای بزرگ سیاسی در قالب دولتهای قدرتمند وجود داشت و تا زمانی که چنین قدرتهایی حفظ میشدند امکان حفظ کشور نیز موجود بود اما به محض تضعیف قدرت مرکزی، پراکندگی شدید قدرت در سطوح محلی به چشم میخورد.
تماس و رابطه ایلام با تمدنهای بین النهرینی سومر، بابل و آشور تقریبا همیشه در قالب جنگها انجام میگرفت (۲). ایلام از همان ابتدا زیر فشار این تمدنهای قدرتمند و جنگجو قرار داشت و همین امر سبب شد که برای مقابله با تهاجمهای خارجی به سوی تمرکز هر چه بیشتر با مرکزیت شوش پیش رود و نظام اولیگارشیک آن نیز به صورت یک نظام پادشاهی موروثی در آید. با این وصف، در قرن هفتم پیش از میلاد در فاصله سالهای ۶۴۲ تا ۶۳۹ با ضعف قدرت مرکزی، ایلام زیر فشار خشونتآمیز آشوریان از میان رفت.
در کنار تمدن ایلام، از قرن نهم پیش از میلاد، گروههای دیگری از ایرانیان که از مناطق شرقی به نقاط مرکزی و غربی کشور آمده بودند، به چشم میخوردند: مادها(۳) در منطقه زاگرس و پارسها در منطقه مرکزی فلات ایران. مادها در آغاز از لحاظ تشکیلات نظامی قدرتمندتر بودند و هر چند دولتی فدراتیو داشتند اما توانسته بودند پارسها را زیر سلطه خود نگه دارند. مادها نیز در طول قرن هفتم پیش از میلاد دائماً زیر فشار دستگاه نظامی قدرتمند آشوریان بودند. از این گذشته هوخشتره (۶۲۵ تا۵۸۵) Cyaxare پادشاه ماد ناچار بود با هجوم قبایل جنگجوی سیت (Sythe) نیز که از شمال به سوی زاگرس سرازیر شده بودند مقابله کند. در نتیجه واکنش مادها به افزایش تمرکز و افزایش قدرت نظامی بود تا حدی که در سال ۶۱۲ پیش از میلاد پس از اتحادی که با بابل انجام دادند توانستند آشوریان را شکست داده و نینوا پایتخت آنها را فتح کنند. اما محدودیت حجم دولت ماد و نبود یک استراتژی دولتی مشخص سبب شد که این دولت فاقد قدرت نظامی پایدار و نیرومندی باشد و در نتیجه در آغاز قرن ششم پیش از میلاد اشتوویگویا آستیاگ (Astiag) پسر هوخشتره (۵۸۵ تا ۵۵۰) چارهای جز آن ندید که قدرت سیاسی رو به رشد کورش هخامنشی را بپذیرد و خود به صورت حاکمیتی وابسته به دولت قدرتمند هخامنشیان در آید.
تاریخ ایران پژوهش آکسفورد
تورج دریایی
علت وجودی این کتاب آن است که کتابهای تألیفشده دربارۀ تاریخ ایران یا فقط بر دورۀ خاصی تأکید دارند یا به یک اندازه به همۀ دورهها نپرداختهاند. از این رو نیاز به کتابی احساس میشد که تاریخ فلات ایران را بازنماید، از کسانی بگوید که در این سرزمین زیستند و مردند؛ خالقان فرهنگی که به طرق گوناگون در منطقه و قاره رسوخ کرده است. مؤلفان این کتاب تلاش میکنند نهفقط تاریخ ایران عصر جدید, بلکه تا حد امکان کل تاریخ ایران را بازگو کنند. این اولین و شاخصترین تفاوت این کتاب با کتابهای دیگری است که دربارۀ تاریخ ایران نگاشته شده است. دوم آنکه متخصصان هر دوره با مقالات تخصصی در حوزۀ مطالعاتشان اطلاعاتی قابل فهم در اختیار دانشجویان و علاقهمندان قرار میدهند. مؤلفان این کتاب مورخ، زبانشناس و متخصص در زمینۀ مطالعات ایرانی هستند. آنها کوشیدهاند چکیدهای از تاریخ و فرهنگ ایران را به شیوهای روشن و قابل فهم در اختیار مخاطبان قرار دهند.
دسترسیBlock Title
ایلامیان که حد فاصل عصر برنز و اوایل دوره اسلامی یکی از گروههای ساکن در جنوب غرب ایران بودند نسبت به همسایگان بابلی و آشوری خود کمتر شناخته شده هستند. آنها که رقبای قدیمی اکدیها، بابلیها و آشوریها بودند بارها نامشان در منابع میخی بین النهرین آمدهاست. ایلامیان در دورههایی از تاریخ خود تحت کنترل مستقیم بین النهرین بودند؛ در برخی دورهها نیز سلسلههای مستقل ایلامی در استانهای امروزی فارس، خوزستان و جنوب لرستان ظهور کردند. فقدان منابع نوشتاری به ایلامی، سومری یا اکدی – زبان سامی بین النهرین که در حوزه غربی ایلام بیشتر استفاده میشد – باعث اتکا روی منابع خارجی برای شناخت تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این منطقه مهم شدهاست.
بیشتر
ایلامیان که حد فاصل عصر برنز و اوایل دوره اسلامی یکی از گروههای ساکن در جنوب غرب ایران بودند نسبت به همسایگان بابلی و آشوری خود کمتر شناخته شده هستند. آنها که رقبای قدیمی اکدیها، بابلیها و آشوریها بودند بارها نامشان در منابع میخی بین النهرین آمدهاست. ایلامیان در دورههایی از تاریخ خود تحت کنترل مستقیم بین النهرین بودند؛ در برخی دورهها نیز سلسلههای مستقل ایلامی در استانهای امروزی فارس، خوزستان و جنوب لرستان ظهور کردند. فقدان منابع نوشتاری به ایلامی، سومری یا اکدی – زبان سامی بین النهرین که در حوزه غربی ایلام بیشتر استفاده میشد – باعث اتکا روی منابع خارجی برای شناخت تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی این منطقه مهم شدهاست.
پیش از پرداختن به موضوع ایلام و ایلامیان، باید چند اصطلاح را توضیح دهیم. در این فصل منظور از ایلامیان کسانی هستند که به زبان ایلامی سخن میگفتند یا مینوشتند و در جنوب غرب ایران سکنا داشتند. زبان ایلامی مانند سومری به یک خانواده زبانی ناشناخته تعلق دارد. گرچه ارتباط آن با صورت اولیه (معروف به پیشا ايلامی – دراویدی) زبانهای دراویدی امروزی که امروزه بیشتر در بلوچستان و افغانستان (براهویی)، شمال هند و نپال (کوروخ، مالتو)، و جنوب هند و شمال سریلانکا(مثلا تامیل، مالایالم، اکثرا کنداء و تلوگو) به آن تکلم میشود مورد تردید است. باید پذیرفت که احتمالاً جماعات غیرایلامی زبانی نیز بودهاند که در جنوب غرب یا مناطق مجاور ایران میزیستند و از زبان ایلامی برای نوشتن استفاده میکردند اما نام دیگری داشتند. از این گذشته، باید دانست برخی افراد که نامشان در منابع میخی ذکر شده و نام ایلامی دارند خود را ايلامی نمیدانستند، درست مانند افرادی که اسامی غيرايلامی داشتند و غیرایلامی محسوب میشدند اما چه بسا ایلامی بودهاند.
دانستن این نکات برای تعیین مرزهای تقریبی ایلام در برهههای مختلف تاریخ آن اهمیت دارد، بیشتر به این دلیل که شناخت ما از جغرافیای تاریخی غرب ایران زیاد نیست. منابع میخی بین النهرین و، به میزان کمتر، متون ایلامی حاوی دهها نام جغرافیایی از «کشورها» و شهرهای بزرگ و کوچک است که محل دقیق آنها را نمیدانیم، هرچند متنهایی که این اسامی در آنها ذکر شده نشانههایی از مکان نسبی آنها در اختیار ما قرار میدهند. تحلیل زبان شناختی نام اشخاصی که گفته میشود اهل مناطقی مانند مرهشی، شريهوم، باشيمه، سيماش، زبشالی و غیره بودهاند امکان پذیر است، اما نتیجه معمولا ترکیبی از اسامی است که ایلامی و غیرایلامی طبقه بندی میشوند. اغلب آنهایی که در دسته دوم قرار میگیرند وابستگی زبانی مشخصی ندارند و گفته میشود زبانی که بدان تعلق داشتهاند در حال حاضر منسوخ شدهاست و اطلاعات به دست آمده از منابع میخی نیز آن قدر نیست که بتوان آنان را شناسایی کرد (مانند عموری که برای آن هیچ منبع مکتوبی در دست نیست). گرچه ایلامیان قبل از ظهور شاهنشاهی هخامنشی بر منطقه تسلط داشتهاند، ظاهراً جنوب غرب ایران از لحاظ زبان و فرهنگ متنوع بودهاست.
منطقهای که ایلامیان در آن میزیستند خوزستان، جنوب لرستان و فارس – محیط زیست متنوعی دارد. دشتهای آبرفتی مرکز و غرب خوزستان، جایی که رودخانههای کرخه، دز، شاوور و کارون گستره وسیعی را میپوشانند، تنها با تاقدیسهای هفت تپه و دزفول از هم جدا میشوند. در منطقهای که سالانه کمتر از ۳۰۰ میلیمتر بارش دارد این رودخانهها منابعی حیاتی برای کشاورزی و نیز قایقرانی در مسیرهای منتهی به خلیج فارس هستند و از نظر_ ماهیگیری و تجارت اهمیت بسزایی دارند. دمای خوزستان در تابستان ممکن است تا ۶۰ درجه سانتیگراد بالا برود، همین دلیل مهاجرت میان سرزمینهای پست و ارتفاعات است، و در چند هزار سال گذشته، درههای پهناور رشته کوههای مرتفع زاگرس نقش مهمی در این مهاجرتها داشتهاست.
درههای زاگرس در جنوب لرستان و غرب فارس با زیست توده غنی و بارش زیاد باران و آب و هوای مساعدتر فرصتهای نامحدودی برای اقتصادی تلفیقی در اختیار میگذاشت که بر پایه گلهداری گوسفند و بز و نیز کشاورزی قرار داشت. در شرق رود کارون، در مسیر رامهرمز و بهبهان، زمین به تدریج مرتفع تر میشود و در شرق گچساران و دوگنبدان زیستگاهی مرتفع دیده میشود که درههایی با چشمههای فراوان و خاک حاصلخیز برای کشاورزی دارد. با پیشروی به سوی شرق که ارتفاع درهها بیش از ۱۰۰۰ متر بالاتر از سطح درياست، محيط خشکتر میشود، اما در عین حال از سرزندگی چشم انداز فرهنگی چیزی کم نمیشود، همان طور که در مرودشت، شمال غرب شیراز، مشاهده میگردد، مکانی که نه تنها محوطههای پیشاتاریخی مهمی مانند تل موشکی، تل جری و تل باکون، بلکه پایتخت هخامنشیان و همچنین آنشان مرکز مهم ایلامی – تل ملیان امروزی را در خود جای دادهاست.
حفاریهای باستان شناسی در دهه 1850 میلادی در جنوب غرب ایران شروع شد و طی چند سال محل محوطههای بسیاری مشخص گردید. اما محوطههای اندکی به صورت گسترده حفاری شدهاست. مهمترین محوطههای حفاری شده با بقایای ایلامی از غرب به شرق عبارت اند از
1. تپه فرخ آباد: پشتهای کوچک در دشت دهلران، شمال شرق خوزستان که سفال آن شبیه سفالهای یافتشده در دیگر محوطههای ایلامی هزاره سوم و دوم ق.م است.
۲. شوش: شوشان قديم، عمومأ معروف به شوشا، نامی که یونانیان باستان بدان داده بودند، در کنار رود شاوور بستر پیشین کرخه که در عهد باستان به رود اولا (۲۳) (ایلامی) با اولايا(۲۴) (اندی) معروف بودهاست؛ شوش در ادوار مختلف پایتخت ایلامیان در سرزمینهای پست بودهاست.
٣. هفت تپه: حدود ۱۰ کیلومتری جنوب شوش؛ هفت تپه احتمالاً همان /کابناک بنک(۲۵) باستانی بودهاست، استقرارگاه اصلی ایلام در زمان تپتی۔ / آهار آخار، (۲۶) شاه ایلامی قرن پانزدهم ق.م.
۴. چغازنبیل: مرکز مذهبی بزرگ کنار رود دز که اونتاش – ناپیریشا (۲۷) آن را ساخت(اواسط قرن چهاردهم ق.م). ۵. تل ملیان: آنشان باستانی، یک پشته بزرگ کم ارتفاع به وسعت تقريبا ۱۰۰ هکتار در حوضه تخلیه رود گر مرودشت فارس؛ انشان در بخش اعظم تاریخ ایلام پایتخت اصلی آن در ارتفاعات بودهاست.
علاوه بر این محوطههای حفاری شده، نقش برجستههای روی صخره متعلق به شاهان مختلف ایلامی که گاه با نوشتههایی نیز همراه است در شرق خوزستان (منطقه /ایزه مالمیر در کول فرح و اشکفت سلمان و در فارس در کورنگان و نقش رستم کشف شده است. و در پایان، خشتهایی با نوشتههای ایلامی که به طور اتفاقی در محوطههای بی شمار يافت شدهاست (از جمله در تل افغانی، ده نو، چغا پهن، تپه گتوند)، این در حالی است که کشفیات اتفاقی در نتیجه کار بولدوزر در ارجان، نزدیک بهبهان، یک مقبره سلطنتی بسیار غنی از سده ششم ق.م را آشکار ساختهاست.
ایران در عهد باستان در تاریخ اقوام و پادشاهان
محمد جواد مشکور
در کتاب حاضر بدون آنکه مانند محققان این بحث تنها نظر به تاریخ پنج دولت: ماد، هخامنشی، سلوکی، اشکانی و ساسانی داشته باشد، کوشیده است تمام وقایع مهمی را که قبل از اسلام در فلات ایران در اعصار مختلف روی داده است با شرح احوال پادشاهان و نامدارانی که قهرمانان این ماجراها در این صحنه پهناور بوده اند، به رشته تحریر در آمده است.
دوران ایران باستان دوران تشکیل دولت ماد تا پایان حکومت ساسانیان و حمله عرب به ایران است. (..۶ ق.م. تا ۶۵۲ م) پیش از مهاجرت آریاییها به فلات ایران، اقوامی با تمدنهای متفاوت در ایران میزیستند. سرزمین کنونی ایران بخش بزرگی از یک واحد جغرافیایی بنام فلات ایران است، این واحد طبیعی با تنوع اقلیمی و زیستی خود دارای ویژگیهای بارزی است که در نتیجه آن وحدت فرهنگی ایران را سبب شدهاست، بیگمان تمدن بشری مرهون نبوغ و خلاقیت مردمانی بودهاست که سالیان دراز در این سرزمین زندگی کردهاند و در تعامل با جغرافیا و نظام طبیعی حاکم بر آن و در جریان روزگار، تاریخ فرهنگی و تمدن خود را آفریدهاند.
سلسله های پادشاهان ایران در پیش از اسلام:
ایلامیان
مادها
هخامنشیان
سلوکیان
اشکانیان
ساسانیان
Block Title
دولت قدیم آشور ـ 900-1500 ق.م.
بیشتر
چون دبیران شاهی به امر آسور، بانی پال وقایع مهم آشور و بابل را در دفاتر و سالنامههایی مرتب کردهاند. از این جهت میتوان گفت که تاریخ آشور، از 1500 قبل از میلاد تقریباً مدون است. اولین واقعهای که ذکر شده معاهدهای است میان کارااینداشی Karaindashi پادشاه کاسیتها و شاه آشور ریمنی ششو و دوره بعد ارتباط بین آشور و پادشاهان مصر است. و نیز در 1300 قبل از میلاد اداد نیراری اول دولت میتانی را منقرض ساخت و پسرش شلما نصر اول در 1270 فتوحات پدر را ادامه داد. در دوره او، پایتخت دوم آشور، یعنی کالاه، بین دجله و فرات ساخته شد. تقریباً در 1100 ق.م. تیگلات پالسر اول، به تخت نشست. فتوحات بسیار کرد، و کشور خود را تا سرچشمه دجله بسط داد، و تصویر و کتیبه وی نیز هنوز در آنجاست، و هیتیها را شکست داد، و تا دریای مدیترانه راند؛ و با فرعون مصر روابط حسنه یافت. سپس به بابل لشکر کشید، و آن را متصرف شد. ولی بابل دوباره کمر راست کرد؛ و کشور آشور را دست نشاندهی خود ساخت.
از وقایع مهمه این عهد هجوم و مهاجرت آرامیها از عربستان به نواحی بابل و آشور بود (1300 -1500 ق.م.). فشار آرامیها به قدری بود که دولت آشور را برانداختند؛ و به سوریه و دمشق و حلب رفته و آنجا را تسخیر کردند. و دولتها تشکیل دادند (1100 ق.م.)
دولت آشور میانه ـ این دوره، از 900 تا 745 ق.م. امتداد داشت. این دولت بر آرامیها فایق آمد؛ و از نو دولت آشور را تشکیل داد. بزرگترین پادشاه آن دوره آشور نصیر پال بود (860 تا 884 ق.م.) وی حدود آشور را به زمان تیگلات پالسر رسانید. وی مردی سفاک و خونریز بود. اسیران و کودکان مغلوب را در آتش میسوزانید. پسرش شلمه نصر دوم؛ بر بابل تسلط یافت. دولت آشور در این عصر نیرومندترین دولت آسیای غربی بود. ولی در این هنگام دولت نوظهوری در ارمنستان و وان به نام اورارتو یا آرارات طلوع کرد. حاصل آنکه باز کشورهای تابع آشور از هم متلاشی شدند؛ و شورشها پدید آمد.
Block Title
دولت آشور میانه ـ از 900 تا 745 ق.م.
بیشتر
این دولت بر آرامیها فایق آمد؛ و از نو دولت آشور را تشکیل داد. بزرگترین پادشاه آن دوره آشور نصیر پال بود (860 تا 884 ق.م.) وی حدود آشور را به زمان تیگلات پالسر رسانید. وی مردی سفاک و خونریز بود. اسیران و کودکان مغلوب را در آتش میسوزانید. پسرش شلمه نصر دوم؛ بر بابل تسلط یافت. دولت آشور در این عصر نیرومندترین دولت آسیای غربی بود. ولی در این هنگام دولت نوظهوری در ارمنستان و وان به نام اورارتو یا آرارات طلوع کرد. حاصل آنکه باز کشورهای تابع آشور از هم متلاشی شدند؛ و شورشها پدید آمد.
Block Title
دولت آشور جدید ـ از 745 تا 607 ق.م.
بیشتر
بالاخره رئیس شورشیان به نام تیگلات پالسر چهارم، بر تخت نشست. وی آرامیان و کلدانیان را در بابل شکست داد، و نبوکد نصر پادشاه بابل به اطاعت آشور درآمد. تیگلات پالسر در شمال با دولت اورارتو جنگ کرد، و اگرچه نتوانست آن دولت را از میان بردارد، ولی ولایت جنوبی آن را متصرف شد و دولت دمشق را برانداخت. دیگر از پادشاهان این سلسله، سارگن دوم 705-722 قبل از میلاد بود. در زمان او لشکر آشور از حال ارتش ملی خارج شد. و چون پیش از، روحانیونی که دارای اراضی زیاد بودند از مالیات معاف بودند، و نمیخواستند زارعین در قشون داخل شوند، بالاخره مقرر شد، که به جای زارعین، اسرا را به کارهای کشاورزی وادارند، تا کشاورزان بتوانند، به خدمت لشکری درآیند. و چون روحانیون از این حکم ناراضی بودند، سر به شورش برداشتند که سرانجام به تعیین سارگن منتهی گشت. و دولت مجبور شد، افرادی را که کسر دارد به طور مزدور استخدام کند. و از آنجا که این نوع سربازان، سپاهیان ملی نبودند، و در مواقع سخت میگریختند، لذا از این به بعد پایه دولت آشور متزلزل گشت. در این دوره جنگهای آشور با عیلام آغاز شد، که با انقراض دولت عیلام خاتمه یافت، ما شرح این جنگها را در ذیل تاریخ عیلام بیان مینماییم.
Block Title
حدود عیلام
بیشتر
تمدن عیلام در حوزه رود کارون به وجود آمده، و کشور عیلام از این سرزمینها تشکیل یافته بود:
خوزستان، لرستان، پشتکوه و کوههای بختیاری و حدود آن از مغرب دجله، و از مشرق قسمتی از پارس و از شمال راهی که از بابل به همدان میرفت، و از جنوب از خلیج پارس تا بوشهر، شهرهای عمده آن عبارت از شوش در نزدیکی اندیمشک و ماداکتو در ساحل رود کرخه، و خایدالو، که در جای خرم آباد کنونی بوده و دیگر اهواز بود.
کلمه عیلام به معنی کوهستان است. و اهالی عیلام دولت خود را انزان سوسونکا میخواندهاند. نژاد این قوم هنوز به خوبی معلوم نیست. و ساکنان اولیه آن را از نژاد سیاهان دانستهاند. قدیمترین زبان ایشان زبان انزانی بود که به نظر دمرگان در سه هزار سال قبل از میلاد متروک شد. و پس از آن زبان سومری و زبانهای سامی رواج یافت. بعد در 1500 ق.م. با زبان انزانی زنده شد؛ ولی کتیبهها به زبان سومری و بابلی نوشته میشد.
Block Title
خط و مذهب عیلامی
خط عیلامی از انواع میخی است؛ و با خط بابلی و آشوری تفاوت دارد. از یکی از پادشاهان قدیم عیلام به نام باشاشوشیناک که قبل از غلبه سومریها بر شهر اور سلطنت میکرد کتیبهای از سنگ یافت شده، که سمت راست پادشاه؛ خط عیلامی و در سمت چپ خط بابلی نوشته شده است.
از مذهب این قوم معلومات کافی در دست نیست. همینقدر معلوم است که آنان نیز مانند سومریها، عالم را پر از ارواح میدانستند؛ و خدای بزرگ را شوشیناک مینامیدند. ولی پرستش او فقط به پادشاهان و کاهنان اختصاص داشت؛ و مکان او در جای متبرکی از جنگل بود. شش ربالنوع دیگر با شوشیناک در خدایی شریک بودند؛ و به دو دسته ثلاثی تقسیم میشدند. یک قسمت از ادعیه و رسوم مذهبی آنان از بابل گرفته شده؛ مانند: صفحه برنجی شلخاکین شوشیناک؛ که از زیر خاک به دست آمده، و آن ادعیه راجع به آیین غسل بود؛ که آن را وقت طلوع آفتاب انجام میدادند. عیلامیها مانند بابلیها عقیده داشتند، که وقتی بت شهری را به شهر دیگر میبرند، خدای آن شهر نیز به شهر دیگر انتقال مییابد. شوش پایتخت عیلام بود عیلامیها شاهان خود را، پیامبر خدا، پدر و شاه میخواندند. ربالنوع شالا و همسرش اینشوشیناک مورد پرستش بودند.
Block Title
عیلام در افسانه گیلگمش
گیلگمش که با نمرود در تورات تطبیق میشود، در داستان او گفتگو در انقیاد عیلام شده است. و آن داستان چنین بود که خوم بابا پادشاه عیلام به بابل حملهور گشت، و معابد آن را خراب و پرستش خدایان بابلی را تبدیل به خدایان عیلامی کرد. و این هنگام گیلگمش و خادم او، که خلقتی عجیب بود، و آیابانی نام داشت، برای مقابله با پادشاه عیلام عزیمت کردند، و به توسط زنی جادوگر دریافتند، که دشمن در بیشه مقدسی پنهان است، پس پیش رفتند تا به درختهای سرو آزاد رسیدند، و محل خوم بابا را کشف کردند، و در وقتی که پادشاه عیلام میخواست به عزم گردش بیرون رود گیلگامش و خادم او وی را غافلگیر کرده بکشتند، و به شبرارخ بازگشتند. دیگر از پادشاهان قدیم عیلام کودورکوکومل است که برخلاف خوم بابا بابلیها را شکست داد، و کشور ایشان را غارت کرد.
کمترBlock Title
تقسیم گذشته عیلام
دمرگان گذشته عیلام را به دو قسمت اعصار پیش از تاریخ، و قرون تاریخی تقسیم مینماید، و اشیایی که پیدا شده غالباً از سنگ و گل رس میباشد. دمرگان این اشیاء را از هشت هزار سال قبل از میلاد میداند، و آن را مرتبط با آثار مصری میشمارد. ولی دانشمند دیگر موسوم به کینگ عقده دارد که این اشیاء شبیه آثار آنووتورنگ تپه است. از این جهت حدس زدهاند، که شاید عیلامیها از جانب شمال به این سرزمین آمده باشند. قرون تاریخی عیلام به سه قسمت میشود:
1 – عهدی که تاریخ عیلام ارتباط کامل با تاریخ سومر و اکد دارد (از زمانهای خیلی قدیم تا 2225 ق.م.)
2 – عهدی که عیلام ارتباط با بابل دارد (از 2225 تا 745 ق.م.)
3 – دورهای که طرف عیلام دولت آشور است (745 تا 645 ق.م.)
عهد اول ـ در این عهد، تاریخ عیلام تاریک است. همینقدر معلوم است که عیلامیها از همسایگان غربی خود، یعنی سومریها و سامیها، در تمدن پستتر بودهاند. چون قسمتی از عیلام کوهستانی بوده، به عقیده دمرگان هروقت که ملل خارجی بر عیلام دست مییافتند، اهالی کوهستان آن مستقل میماندند.
عهد دوم ـ در این عهد عیلامیها با پادشاهان بابل در زدوخورد بودند، و در دوره کاسیها خورباتیلا پادشاه عیلام با کوری کالزو پادشاه بابل بجنگید، و شوتروکنانخونتا بابل را گرفته و غارت کرد. و دولت عیلام کاسیها را از پای درآورد. از پادشاهان عیلامی در این دوره، شیل خاکین شوشیناک است که پادشاهی مدبر بود و ابنیه بسیار بنا کرد و تاریخ بنای آنها را در کتیبهای به سامی و انزانی مینوشت. و در این دوره عیلام از نظر صنعت و معماری به اوج ترقی خود رسید.
عهد سوم ـ وقایع عمده این عهد جنگهای آشور با عیلام است در زمان تیگلات پالسر چهارم. آشوریها با مردم بین خود و عیلامیها جنگیده، و آنان را از میان بردند، و بالطبع با عیلامیها همسایه شدند.
جنگ اول ـ چون عیلام از تجاوزات آشوریها میهراسید، از نظر دوراندیشی با بابل عهد اتحاد بست. سارگن شاه آشور از شنیدن خبر این اتحاد، قبل از رسیدن کمک به عیلام، به آن کشور حمله برد، و در این زمان آشور بر عیلام برتری داشت، زیرا آشوریان متمدنتر از عیلامیها بودند. سواره نظام آنان از حیث عدد و مشق بر سواره نظام عیلامی تفوق داشت، و اسلحه آشوریان به مراتب بهتر از عیلامیها بود. به وجود اینها عیلامیها آنقدر در دفاع پافشردند، که آشوریها مجبور به عقب نشینی شدند. این جنگ در محلی موسوم به دوریلو اتفاق افتاد (722-705 ق.م.) سارگن پس از این جنگ با مصریان در افتاد، و شکست سختی به ایشان داد. سپس به تسخیر ساماری پایتخت دولت اسرائیل پرداخت و سرزمین هیتیها را نیز ضمیمه آشور کرد.
جنگ دوم ـ پس از سارگن دوم، سناخریب بر تخت آشور نشست. در این هنگام عیلامیها تحت فرماندهی کاللودوش، شمال بابل را عرصه تاخت و تاز قرار داد. حتی پسر پادشاه را به اسارت بردند.
ولی پس از چندی، شورشی از طرف مردم عیلام بر ضد پادشاهان کاللودوش، روی داد و او در این بلوا کشته شد. سناخریب، شاه آشور از موقع استفاده کرده، از سمت جنوب، یعنی خوزستان داخل جلگه شوش شد؛ 34 قلعه و برج را ویران ساخت، و گروهی را به اسارت به آشور برد.
در این هنگام عیلامیها کدورناخوندی را به پادشاهی برگزیدند. وی در کوهستان ماند و اقدامی برای جلوگیری از لشکر آشور نکرد. آشوریها به ماداکتو که در کوهستان بود، حمله بردند و چون درّهها به واسطه باران و برف قابل عبور نبود ناگزیر به آشور بازگشتند. مردم عیلام بر کدورناخوندی از جهت بیلیاقتی که نشان داده بود، شوریده و او را بکشتند (692 ق.م.)، و به جای او، اومانمینانو را به پادشاهی برداشتند. این پادشاهی سر و صورتی به ارتش عیلام داد، و با بابل متحد شده و از خزاین ارباب انواع بابلی برای تجهیز قشون استفاده کرد، و با آشور بجنگید، با آنکه طرفین تلفات بسیار دادند، و سردار عیلامی در این جنگ کشته شد، باز جنگ بینتیجه ماند و دو لشکر به کشور خود باز گشتند.
در 689 قبل از میلاد سناخریب با لشکر خود، به جنگ بابل رفت. و عیلام به علت بیمار بودن پادشاهش به متحد خویش بابل یاری نکرد و بالنتیجه بابل مسخر آشوریها شد. و آنان آن شهر را با خاک یکسان کردند، و بر خرابههای آن شهر آب بستند!
پس از سناخریب، آسورهادون Assurhaddon به تخت نشست (681-669 ق.م.). این پادشاه به ترمیم خرابیهای بابل پرداخت، و در 674 ق.م. خومبان کالداش دوم، پادشاه عیلام به بابل حمله برد، و تا شهر سیپپار پیش رفت و با غنایمی به شوش بازگشت. پس از مردنش برادر او، اورتاکو به تخت نشست، و با آشور روابط حسنه داشت، و خدایانی را که از سیپپار به غارت آورده بودند، مسترد داشت، و در عوض در سال قحطی آشور، به عیلام کمک کرد. در این زمان آشور به منتهای قدرت خود رسید، آسورهادون در 670 ق.م. مصر را فتح کرد، و تمام دنیای متمدن آن روز، به استثنای عیلام، در تحت تسلط او درآمد.
Block Title
آشوربانیپال (669-626 ق.م.)
پس از آسورهادون، آسوربانیپال در آشور به شاهی نشست، نخست هم خود را متوجه فرو نشانیدن شورش در مصر کرد عیلامیها از فرصت استفاده کرده، و تحت ریاست اورتاکو به بابل، که در آن هنگام پادشاه آن شمش شوموگین برادر آسوربانیپال بود، حمله بردند. و چون استحکامات بابل را استوار دید، حوالی آن را غارت کرده، به شوش بازگشتند. پس از چندی اورتاکو در گذشت و برادرش تاومان Teumman به جای او، در عیلام بر تخت نشست. این پادشاه در صدد برآمد که برادرزادگان خود و گروهی از شاهزادگان عیلامی را بکشد. از این جهت، شصت تن از شاهزادگان عیلام گریخته به دربار آشور پناه بردند. آشوربانیپال مقدم ایشان را گرامی شمرد. در این ضمن آشوربانیپال با لشکری از مجرای نیل بالا رفته، به شهر تب رسید، و آن شهر و معبد آمون را غارت کرد.
در این هنگام تئومان با کمبولا که گذرگاههای دجله را در تصرف داشت متحد گردیده قصد بابل کرد، و پیش از آنکه از سر حد بگذرد، آسوربانیپال را بین جنگ و تسلیم فراریهای عیلامی مخیر گردانید. شاه آشور جواب وی داد. و سپس به عیلام حمله کرد. این جنگ در محلی موسوم به قوللیز روی داد که شهری نزدیک شوش بود. قبلا عیلام یکی از سردارانش را برای مذاکره صلح فرستاد، تا در این ضمن فرصت جمعآوری لشکر را پیدا کند. ولی پادشاه آشور ملتفت این معنا شده فرستاده را بکشت، و جنگ شروع شد. و بسیاری از لشگریان عیلام به کارون ریخته شدند. اومان با آنکه دلیرانه میجنگید، مجروح شد و در حین فرار به دست یکی از شاهزادگان فراری عیلام از پای درآمد، و سر او را به نینوا فرستادند (659 ق.م.).
پس از این شکست، پادشاه آشور خومبان ایگاش پسر بزرگ اورتاکو را به تخت عیلام نشانید، و آشوریها باج از عیلام گرفته و به نینوا بازگشتند. پس از این فتح آسوربانیپال آنقدر مغرور شد که برادرش شاه بابل از او برنجید، و اتحادیهای بر ضد آسوربانیپال تشکیل داد. در آغاز پادشاه عیلام بیطرف ماند؛ ولی وقتیکه آسوربانیپال از او خواست که عیلامیها نانا ربالنوع شهر ارخ را رد کنند، چون این مجسمه قرنها در شهر شوش مانده بود و معتقدان بسیار داشت، و استرداد آن به سلب حیثیت شاه عیلام تمام میشد، از پس دادن آن بت امتناع کرد، و ناگزیر گشت که با بابل متحد شود.
در این هنگام تامماریتو Tammaritu برادر پادشاه عیلام بر خومبانایگاش شاه عیلام شوریده او را بکشت، ولی سیاست برادر مقتول را در جنگ با آشور تعقیب کرد. لیکن باز به تحریک آشور این پادشاه نیز گرفتار طغیان یکی از دست نشاندگان خود موسوم به ایندا بوغاش Inda Bugash شد، و شکست یافته به طرف خلیج فارس گریخت و بلاخره گرفتار گشت و به نینوا به اسارت برده شد. آشوربانیپال به تامماریتو روی خوش نشان داد زیرا وی را برای اجرای مقاصد خود لازم داشت. آشوربانیپال پس از آنکه کار بابل را یکسره ساخت تصمیم گرفت که به کار عیلام خاتمه دهد، و رد کردن کلدانیهایی را که در زمان طغیان بابل به آن کشور کمک کرده و به عیلام گریخته بودند، بخواست. ولی در این هنگام ایندا بوغاش به دست شاهزادگان عیلامی کشته شد؛ و به جای او خومبانگالداش به سلطنت نشست.
در این هنگام آسوربانیپل طرفداری از تامماریتو را بهانه کرده و وی را با قشون آشور روانه عیلام کرد و او شوش را گرفته به تخت نشست ولی او در صدد کشتن سرداران آشوری که وی را در آن جنگ کمک کرده بودند، برآمد. این راز افشاء شد، و آشوریها او را گرفته به زندان انداختند و عیلام را غارت کرده و به نینوا بازگشتند.
Block Title
برافتادن عیلام در 645 ق.م.
آشوربانیپال که از نتیجه ناقص این جنگ ناراضی بود؛ برای بهانه مجدد، تامماریتو خائن را به عیلام فرستاد، و از خومبانگالداش رد بت نانا و کلدانیهای مزبور را خواست، و چون برای پادشاه عیلام قبول این تقاضا با مرگ برابر بود از رد آنها امتناع کرد.
آشوریها وارد شوش شده و آنچه دلشان میخواست کردند، و ثروت و بتهای معابد عیلام را به نینوا بردند، و مردم را کشتند، و استخوان پادشاهان عیلام و سرداران را از گور بیرون آوردند و به نینوا فرستادند! چنانکه حزقیل پیغمبر در تورات درباره سقوط عیلام گوید: «این است عیلام و تمام جمعیت آن در اطراف قبرهای آنان، همگی کشته شدند، و همه از دم شمشیر گذشتند!»
باری مجسمه نانا ربالنوع ارخ را که 1635 سال در تصرف عیلامیها بود آشوریها به شهر ارخ باز فرستادند. خومبانکالداش که گریخته بود دستگیر شد و آشوربانیپال منتهای کامیابی خود را در این دید که او تامماریتو را که پادشاه سابق عیلام بود با خومبانکالداش به عرابه خود بندد، و مجبورشان کرد که عرابه سلطنتی را تا معبد آشور و آیشتار بکشند! این است ترجمه کتیبهی آشوربانیپال درباره فتح و انقراض عیلام:
«خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را تماماً به آشور به توبره کشیدم و در مدت یک ماه و یک روز کشور عیلام را به تمامی عرض آن جاروب کردم. من این کشور را از عبور حشم و گوسفند و نیز از نغمات موسیقی بینصیب ساختم و به درندگان و مارها و جانوران کویر و آهوان اجازه دادم که آن را فرو گیرند».
Block Title
تمدن عیلام
عیلامیها یک نوع تمدن خاصی داشتند، و خطی برای خود ترتیب داده بودند، ولی هیچگاه نتوانستند از حال ملوکالطوایفی بیرون آیند، چنانکه همیشه قسمت کوهستان آن مستقل یا نیمه مستقل بود با وجود آن عیلامیها در مدت چند هزار سال قومیت خود را در برابر اقوامی نیرومند، چون سومریها و اکدیها و بابلیها و آشوریها حفظ کردند. و بالاخره از جهت اختلاف داخلی و جنگهای خانگی از دشمن خود آشور شکست خورده از صفحه روزگار برافتادند. مورخان قدیم چیزی درباره آنان نمیدانستند وگرنه استرابون نمینوشت: کوروش پایتخت خود را در شهر شوش قرار داد. در مال میر بختیاری و شگفت سامان (16 فرسنگی مشرق شوشتر) آثار بسیاری از عیلامیها دیده میشود. در اینجا حجاریهای برجسته با خطوط میخی شوشی و انزانی بسیار یافتهاند که به قول محققان این آثار مربوط به قرن 12 و 13 قبل از میلاد است.
کمترBlock Title
سقوط آشور
دوره اقتدار آشور بیش از صد سال دوام نیافت. یعنی با جلوس سارگن دوم به سال 722 شروع، و به مرگ آسوربانیپال در سال 626 به پایان رسید. ستم و بیداد آشور نسبت به ملتهای دست نشانده و مغلوب، بیشتر سبب انقراض آن دولت گردید؛ چنانکه پیاپی طغیانهایی برمیخاست، و دولت آشور برای فرونشانیدن آنها مجبور به صرف قوی خود بود، مخصوصاً آشور پس از جنگ با عیلام و مغلوب کردن آن دولت نیروی خود را از دست داده و آشوربانیپال در 626 قبل از میلاد درگذشت و پس از آن نبوپولاسسار حاکم آشور در بابل، سر به شورش برداشت و دولت بابل و کلدانی را تأسیس کرد. پس از آشوربانیپال پسرش آشور اتیل ایلانی ئوکینی Assur-Etil-Ylani-Ukini پادشاه شد و به تعمیر شهر کالاه پرداخت و پس از او برادرش سینشارووکین که یونانیان نام او را سارآکوس نوشتهاند از 620 تا 612 قبل از میلاد پادشاهی کرد و انقراض آشور در زمان او اتفاق افتاد.
در این وقت دولت نو ظهور ماد که سابقاً در زیر سلطه آشور بود و تازه خود را از تسلط آن دولت رهانیده و دولتی عظیم تشکیل داده بود، بزرگترین خطر برای آشور به شمار میرفت. در این زمان هوخشتریا پادشاه ماد با نبوپولاسسار حاکم بابل متحد شده و در 612 ق.م. نینوا را که پایتخت آشور بود محاصره و فتح نمود. ساراکوس شاه آشور چون از مقاومت ناامید شد، آتش روشن کرده خود و خانواده خویش را در آن بسوخت. بالنتیجه دولت نامی آشور منقرض گشت. و درست 40 سال پس از آنکه عیلام از صفحه روزگار برافتاد دولت آشور نیز محو شد!
Block Title
دولت کلده
چنانکه در پیش گفتم، کلدانیها از نژاد سامی بودند، که در آغاز در کنار خلیج فارس جای داشتند؛ و چندین قرن با پادشاهان بابلی در زدوخورد بودند و از قرن نهم قبل از میلاد قدرت و نفوذی به هم رسانیده تا قرن هفتم قبل از میلاد سخت نیرومند شدند و شهر بابل را که سناخریب ویران ساخته بود، مرمت کرده، و پایتخت خود قرار دادند؛ و به تدریج بینالنهرین را به دست آوردند. از این رو آن سرزمین از قرن نهم قبل از میلاد معروف به کلده شد.
کلدانیهای بابل تجارت را رونق دادند، و به علم نجوم و حساب زیاد اهمیت میدادند. علوم آنان با عقاید دینی همراه بود، و تصور میکردند که سیارات پنجگانه مشتری و زحل و زهره و مریخ و عطارد خدایانند،
چنانکه زهره را مظهر ایشتار، خدای عشق؛ و مشتری را مظهر مردوخ ربالارباب میدانستند. آفتاب و ماهر را مظهر خدایان میشمردند.
در نجوم، ثوابت را از سیارات فرق میگذاشتند. آنها ستارهها را رصد کرده و خسوف و کسوف را تشخیص میدادند. ولی ایشان در صنعت و حجاری پیشرفتی نکرده و از آشوریان تقلید مینمودند.
بنیادگذار دولت کلده نبوپولاسسار Nabopolassar بود، که نخست از طرف آشوریها بر بابل حکومت داشت، سپس بر آنان یاغی شد، و به دستیاری ایرانیان نینوا را تسخیر کرد. از پادشاهان معروف کلده نبوخدنصر با بختالنصر پسر نبوپولاسسار بود که از سال 604 تا 561 قبل از میلاد پادشاهی کرد و نخائو فرعون مصر را از شامات بیرون کرد. و بیتالمقدس را گرفته یهودیان را به بابل به اسارت آورد (586 ق.م.) و شهر صور را پس از 13 سال محاصره، تسخیر کرد. شهر بابل در زمان او به منتهای عظمت و آبادی خود رسید. گرداگرد آن شهر 45 کیلومتر مربع وسعت داشت. حصار شهر که از آجر و قیراندود بود، 95 ذراع ارتفاع و 25 ذراع عرض داشت، و 150 برج مربع بر روی آن ساخته بودند، و صد دروازه مفرغی داشت. از وسط آن شهر رود فرات میگذشت، و پلی سنگی دو طرف رود را به هم میپیوست. خیابانهای شهر به شکل عمودی باهم تقاطع کرده به قصر شاه منتهی میشد. خرابههای این قصر شامل 14 هکتار زمین است. بر بام قصر سلطنتی درختها و نباتاتی کاشته بودند، که به حدایق معلقه یا باغهای آویزان معروف بود و از عجایب هفتگانه جهان قدیم به شمار میرفت، و ثروت آن شهر زبانزد مردم آن روزگار بود.
Block Title
سقوط کلده
پس از بختالنصر در مدت شش سال، سه تن در بابل پشت سر هم به تخت نشستند. در 555 ق.م. کاهنان بابلی تاجری را که نابونید پسر کامنهسین (ماه) نام داشت به تخت نشانیدند. اتفاقاً زمان او تصادف با ظهور کوروش بزرگ در ایران شد. نابونید مردی نبود که بتواند در مقابل کوروش، بابل و سلطنت کاده را حفظ کند، زیرا او میل مفرطی به آثار عتیقه داشت، و در خرابههای معابد قدیم بابل، به فرمان او کاوشهایی شد. از این جهت کارهای کشور، در دست پسر او بلشصر (بالتازار) بود.
کوروش در این هنگام به بابل اعلان جنگ داد؛ و سردار کلده در این جنگ پسر نابونید بلشصر بود، و سرانجام لشکر او شکست خورد، و بابل که آخرین پایتخت با عظمت دنیای قدیم بود در سال 538 ق.م. به دست کوروش شاهنشاه ایران برافتاد. و او پس از چند هزار سال به تسلط سامیها بر آسیا خاتمه داد و به جای ایشان یکهتاز آن میدان ایرانیها که از نژاد آریایی بودند، گشتند.