سلسله های ایرانی
خشونت سیاسی
ناصر فکوهی
خشونت مفهومی گسترده دارد و به سختی میتوان آن را صرفا در یک بُعد تعریف کرد. برای نمونه اگر تنها مفهوم فیزیکی یا طبیعی خشونت را در نظر داشته باشیم آن را میتوانیم نوعی قدرت یا زور تعریف کنیم که با تحمیل خود به سایر پدیدهها اعم از پدیدههای انسانی یا غیر انسانی حدود قدرت آن پدیدهها را مشخص میکند. در مورد انسان محدود شدن قدرت به معنی محدود شدن میل، اراده و آزادی اوست. برای مثال اگر فردی خواسته باشد وزنهای را که بیش از اندازه برای او سنگین است از زمین بردارد، دردی که بر ماهیچهها و استخوانهای او وارد میآید، بهصورت خشونتی فیزیکی، محدوده اراده و میل او را به وی گوشزد میکند. خشونت و قدرت در اینجا با یکدیگر مترادف هستند با این تفاوت که خشونت نوعی قدرت است که هدفی خاص را تعقیب میکند و آن مشخص کردن مرزها و جلوگیری از اِعمال یک قدرت دیگراست. در همین معنای طبیعی، خشونت میتواند از سوی دیگری نیز وارد شود و به جای آنکه قدرتی را محدود کند، قدرتی را بهوجود بیاورد. تقریبا تمام موجودات زنده در برابر وارد آمدن یک نیروی خارجی (انگیزههای بیرونی) بر حوزه قدرت آنها، نوعی واکنش خشونتآمیز یا تهاجمی از خود نشان میدهند که آن را میتوان به نوعی مقاومت برای از میان بردن اثر آن نیروی خارجی تعریف کرد. اگر به زور تلاش کنیم راه نفس را بر کسی ببندیم، آن فرد با قدرت تمام اندامها و ماهیچههای خود شروع به مقاومتی خشونتآمیز میکند تا اثر نیروی خفهکننده را خنثی کند. بنابراین خشونت همواره میتواند از دوجهت صورت بگیرد: از یکسو بهصورت یک کنش، یعنی نیرویی در جهت محدود کردن میل، اراده و آزادی و از سوی دیگر بهصورت یک واکنش، یعنی نیرویی برای ایجاد و بازگرداندن آن آزادی و نیل به هدف در اراده و میل. این نکات همانگونه که خواهیم دید با آخرین مطالعات زیستشناسی از یکسو و مطالعات باستانشناسی درباره نقش خشونت در منشأ زندگی انسانی و در غرایز انسان تأیید میشوند. ر مفهوم اجتماعی نیز ما کاملاً به مثالهای فوق نزدیک هستیم. در اینجا خشونت را میتوان به واردآوردن نوعی فشار و زور فیزیکی از سوی یک نهاد، یک فرد یا یک گروه بر نهاد، فرد یا گروهی دیگر دانست که با هدف وادار کردن آن نهاد یا افراد به انجام کاری بر خلاف میل و اراده شان انجام بگیرد. از اینرو خشونت همواره در برابر میل، اراده و آزادی قرار دارد و به نوعی حدود آنها را تعیین میکند. منتها با توجه به این نکته که آزادی یک فرد میتواند دقیقا در نقطه معکوس آزادی فرد دیگری قرار داشته باشد. فرد «الف» ممکن است با عمل خشونتآمیز خود حق فرد «ب» را از میان ببرد یا محدود کند، اما فرد «ب» نیز ممکن است بتواند با واکنش خشونتآمیز خود حق خود را بار دیگر به دست بیاورد و در نتیجه میل، اراده و آزادی فرد «الف» را محدود کند. خشونت سیاسی را با حرکت از همین نکات میتوان گونهای از خشونت تعریف کرد که موضوع آن بر سر قدرت سیاسی باشد، چه بر سر دستیابی به قدرت، چه بر سر اعتراض و نابود کردن یک قدرت و چه بر سر حفظ و تداوم بخشیدن به یک قدرت موجود. در این معنای عام، خشونت سیاسی را نمیتوان لزوما از مفهوم طبیعی خشونت جدا کرد زیرا موضوع قدرت در مرکز و بطن تقریبا تمام انواع خشونتها نهفته است. حتی در آنچه به ظاهر «غیر سیاسی ترین» اشکال خشونت میآید، مثلاً خشونتهای خانوادگی یا خشونتهای شهری، موضوع بر سر نوعی قدرت است. بر سر آنکه کدامیک از طرفین دارای سلطه بر دیگری باشد. هر بار، هر نوع قدرتی موجودیت خود را در خطر ببیند، طبیعیترین واکنش آن، رفتار خشونتآمیز است. از اینرو در کتاب حاضر، هر چند تکیه اصلی بر موضوع خشونت سیاسی در خاصترین اشکال آن یعنی پدیدههایی نظیر جنگ، انقلاب، شورشها و تنشهای اجتماعی، سرکوب، ترور و… میباشد اما رابطه حوزه خاص سیاست با حوزه عمومی، یعنی تقسیم و توزیع قدرت در گستره جامعه و در نهادهای بیشمار اجتماعی فراموش نمیشود. خشونت را باید در طیفی در نظر گرفت که با حرکت از سادهترین اشکال حیات و کوچکترین واحدهای اجتماعی نظیر خانواده تا بزرگترین این واحدها نظیر کشورها و مناطق فراملّی تداوم دارد هر چند تبلور آن عموما در شکلهای سختی چون جنگ و شورش و… است.
دسترسیBlock Title
پیشینه خشونت سیاسی در تاریخ ایران
بیشترتاریخ هر جامعهای در هر لحظه از عمر آن، مجموعهای انباشت شده از پدیدههای فرهنگی را حمل میکند که به صورتهای گوناگون نظیر شناخت وقایع و شخصیتها، باورها و ایدئولوژیها، عقاید و رویکردهای متفاوت و حتی اسطورهها و افسانهها در ذهنیت افراد آن جامعه جای گرفته است و خود را به رفتارهای اجتماعی آن منتقل میکند. شناخت تاریخ از این رو نه فقط به ما در درک مناسبات اجتماعی و کنشها و واکنشهای فرهنگی هر جامعهای یاری میرساند، بلکه میتواند احتمالا تصویری تقریبی از آینده آن جامعه را نیز ترسیم کند. طول عمر جوامع گوناگون انسانی که در اسناد تاریخی ثبت شده و قابل بررسی هستند، تفاوتهای زیادی از لحاظ کمیت با کیفیت حوادث تاریخی و حتی از لحاظ تراکم و تعداد پدیدههای تاریخی با یکدیگر دارند. از این رو جوامع را دارای حافظههای تاریخی کوچکتریا بزرگتری میشمارند. گروهی از جوامع هزاران سال تاریخ را با خود حمل کنند و گروهی دیگر عمری کمتر از چند صد سال دارند.
به طور کلی هر اندازه عمر تاریخی جامعهای طولانیتر باشد، عناصر فرهنگی انباشت شده در آن نه فقط بیشتر بلکه به صورت پیچیدهتری در ذهنیت افرادش جای گیرند. در نتیجه تحلیل رفتارهای اجتماعی در آن نیز کار دشوارتری میگردد. برای مثال درک رفتارهای اجتماعی در جامعهای همچون آمریکا که حافظه تاریخی آن به زحمت از دو قرن تجاوز میکند بسیار سادهتر از درک رفتارها و فرایندهای پیچیده جامعهای همچون چین است که چند هزار سال پیش از میلاد در خود شاهد حاکمیت امپراطوریهای سازمان یافته بوده است. البته باید توجه داشت که عمر طولانی تاریخی به ظاهر نوعی پیوستگی زمانی مکانی را در ذهن تداعی میکند که در واقعیت به لزوم چنین پیوستگیای وجود ندارد. برای نمونه، تصور کسانی که در یک مجموعه تاریخی قرار گرفتهاند معمولا آن است که میان پدیدههای فرهنگی موجود در آن جامعه در زمآنهای مختلف پیوندهایی مستقیم بیابند و آنها را با هم مرتبط کنند، در صورتی که ممکن است دورههای مختلف تاریخی با فاصلههای بزرگ و کوچک زمانی چنان از یکدیگر دور افتاده باشند که به لزوم نتوان چنین پیوندهایی را در تاریخ هر کشوری پیدا کرد.
پیچیدگی و گسستگی تاریخی، دو عنصری هستند که هر دو را میتوان در تاریخ چند هزار ساله فلات ایران مشاهده کرد. این تاریخ به رغم پیوستگی شگفت آوری که در عناصری چون زبان (از پارسی باستان تا پارسی جدید)، اسطورهشناسی از اسطورههای اوستایی تا اسطورههای ایرانی ـ اسلامی و حدود جغرافیایی دارد، در عین حال درون خود بارها و بارها در هم شکسته و ناچار بوده است شخصیتهای متضاد، وقایعی متناقض، مصیبتهایی بزرگ و زیر و رو شدنهایی خارق العاده را تجربه کرده و بار دیگر به خود آید. این رویدادها، بیشک نمیتوانسته است بر روحیه و کنشهای اجتماعی مردم این سرزمین بیتأثیر باشد. از این رو در بررسی تاریخ طولانی این کشور از لحاظ رفتارهای سیاسی نه تنها نمیتوان انتظار دست یافتن به الگوی از پیش تعیین شده و آرمانی را داشت بلکه اصولا وجود چنین الگویی زیر سؤال است. با این همه درک رفتارهای کنونی و آتی نیز بدون شناخت آن فرایند تاریخی ناممکن و لااقل نادقیق خواهد بود. در نتیجه هدف از این فصل آن است که ضمن سیری بر تاریخ ایران، بدون تأکید بر جزئیات در حوادث و وقایع تاریخی، تلاش کنیم مهمترین محورهای خشونت سیاسی در طول این تاریخ را بررسی نماییم. در این بررسی پرسش اساسی آن است که آیا میتوان محورهایی مشترک در تمام طول این تاریخ در زمینه مزبور به دست آورد؟ یا در غیر این صورت آیا وجود چنین محورهایی را میتوان در هریک از تقسیم بندیهای بزرگ این تاریخ مشاهده نمود؟