قوم سومری



فرهنگ ها

بعدتر باستان‌شناسان با توجه به ناگهانی بودن ظهور دولتشهر‌‌ها در ابتدای عصر سومری این فرض را تایید کردند و حدس زدند که گسستی که در پیچیدگی جوامع می‌بینیم از گسستی جمعیتی ناشی شده باشد و نتیجه ورود سومری‌های مهاجر به منطقه بوده باشد. میخالوفسکی بعدتر با دلایلی زبانشناسانه این نگرش را مردود دانست. استدلال او چنین بود که اگر سومری‌‌ها در منطقه مهاجر می‌بودند، می‌بایست زبان بومیان پیشین منطقه همچنان باقی بماند و لایه‌های کهن‌تر از عناصر زبانی را آشکار سازد. در حالی که زبان مردم میانرودان از ابتدای کار یک‌پارچه سومری بوده و تنوع یا لایه‌های قدیمی‌تری از زبان‌های دیگر را در آن باز نمی‌یابیم. او از اینجا نتیجه گرفته که سومری‌‌ها جمعیت درونزاد و بومیان اصلی میانرودان بوده‌اند و در همان منطقه به تدریج تحول یافته‌اند. پژوهش‌های بعدی هم این نگرش را تایید کرد و مثال روبیو نشان داد که جای‌نام‌‌ها و اسم‌های خاص مربوط به مس‌گری و رمه‌داری و کشاورزی که به عصر عبید مربوط می‌شود، وام‌واژه با بازمانده‌هایی از زبانی متفاوت نیستند و ردپایی از یک لایه کهن‌تر جمعیتی را نمایان نمی‌سازند.
 بنا به نظر کلیوسوف او خاستگاه این جمعیت در قفقاز قرار داشته (۶۰۰۰ سال پیش) و از آنجا به سومر و آناتولی )۵۵۰۰ سال پیش) کوچ کردند. کلیوسوف در آثار بعدی خود خاستگاه اصلی سومری‌‌ها را جنوب سیبری و گوشه شمال شرقی ایران زمین می‌داند و می‌گوید هاپلوگروه R1b حدود شانزده هزار سال پیش در این منطقه تکامل یافته و بعد با جمعیت‌های مهاجر به تدریج از ایران زمین عبور کرده و به قفقاز و میانرودان رسیده ، و مشتقR1b1a2  را در میان سومری‌‌ها پدید آورده است. از دید او آشوری‌‌ها هم نوادگان مستقیم سومری‌‌ها و حاملان همین ترکیب ژنتیکی هستند. استدلال کلیوسوف تا حدودی زیادی بر این نکته استوار شده که باسک‌‌ها (که تقریبا همه‌شان  R1b1a2 را دارند) را به دلیل شباهت‌های زبانی خویشاوند سومری‌‌ها دانسته است. این در حالی است که نشانی از این هاپلوگروه در جسد‌های سومری یافت نشده است و یکی از دوپایه استدلال او  ـ که به ترکیب ژنتیکی باز می‌گردد ـ  گواه محکمی ندارد. با جمع بستن کل این داده‌‌ها چنین می‌نماید که بومیان اولیه میانرودان که برسازندگان کهن‌ترین دولتشهر‌های جهان هستند، سومری‌هایی بوده‌اند که به احتمال زیاد جمعیت درونزاد و بومی این منطقه محسوب می‌شده‌اند.
 قومیت سومری به این ترتیب از چندین جنبه با ابهام و سردرگمی روبروست. تردیدی نیست که مردم ساکن مناطق جنوبی میانرودان باستان در هزاره سوم پ.م زبانی مشترک داشته و در بافت دینی مشترکی می‌زیسته‌اند. اما این سومری‌‌ها از میان شاخص‌های تعریف قومیت به ظاهر تنها زبان و دین و جغرافیای مشترک را داشته‌اند. هرگز یک دولت سومری متمرکز و فراگیر به شکلی پایدار در این منطقه پدید نیامد و در متون قلمرو سومر متونی شفاف و منظم تدوین نشد که میان «ما»ی سومری و «آنها»ی غیر سومری تمایزی روشن قایل شود و به مرزبندیای خودبنیاد و درونزاد از خودانگاره جمعی این مردم دلالت کند. کلمه مرسوم برای نامیدن سومر در متون سومری «کی اِنگی« است که تقریبا «وطن» و «سرزمین زادگاه» معنی می‌دهد و به مردمی که در آن زندگی می‌کنند ارجاع نمی‌دهد. حتا کلمه رایج برای اشاره به زبان سومری (اِمِه گیر) هم بیشتر به مکان مربوط می‌شود و مردمی که به این زبان سخن می‌گویند را نشان نمی‌دهد. چون مثال ترکیب‌هایی مثل «اودو اِمه گی» داریم که یعنی «گوسفند سومری »و این به گوسفندان  پرورده شده در قلمرو سومر ارجاع می‌دهد، و نه قطعا به گوسفندانی که سومری حرف بزنند.
حتا پس از انقراض زبان گفتاری سومری و چیرگی سامی‌‌ها بر منطقه، کلمه سومر (کی اِنگی) در میانرودان برای اشاره به قومیت به کار گرفته نمی‌شد. در متون بابلی کهن عبارت «دارای تخم سومری» یا «زاده سومر» بار‌‌ها تکرار شده است، اما همواره به خاستگاه جغرافیایی فرد و زادگاهش (در جنوب میانرودان) دلالت می‌کند و به کلی درباره قومیت اش خنثا است. مثال آخرین شاه دودمان سوم اور ـ ایبی سین ـ  درباره مردی به نام ایشبیاِرا که بنیانگذار خاندان سلطنتی دولتشهر ایسین است می‌گوید که او از تخم سومری نیست (به سومری: نومون کی اِنگی را نومِئا)، اما این به تبارنامه یا نژاد و قومیت این مرد مربوط نمی‌شود. چون نام او  ـ بر خلاف نام ایبی سین! ـ  سومری است و در یکی از کهن‌ترین دولتشهر‌های سومری هم دولت خود را بر پا می‌کند. در متن تصریح شده که او از تخم سومری نیست چون در جایی بیرون از این قلمرو یعنی شهر ماری در شمال میانرودان به دنیا آمده و یک «مردِ ماری» )لو ماری) است.
این بافت غیرعادی قومی زمین‌های فراهم ساخته تا برخی از نویسندگان مانند جوزف هالِوی اصولا سومری را زبانی منسجم و متمایز ندانند و آن را نوعی سنت نوشتار کاهنانه بدانند. در مقابل دیدگاه تند و تیز هالوی، رویکرد کسانی را داریم که بر مبنای جاین‌ام‌‌ها و رواج اسم‌های شخصی معتقدند زبان و هویت سومری تا دیرزمانی پس از فروپاشی آخرین دولت سومری در اوایل هزاره دوم پ.م همچنان باقی بوده و مثلا استفن لیبرمن می‌گوید زبان سومری تا دوره بابلی کهن و حدود سال ۱۶۰۰پ.م همچنان زنده بوده و در مناطقی پراکنده با آن صحبت می‌کرده‌اند. هرچند در تمایزیافتگی سومری‌‌ها از نظر زبانی و فرهنگی تردیدی وجود ندارد، اما در این که آنان را یک قوم به معنای دقیق مدرن امروزین بدانیم، باید قدری درنگ کرد. این نکته جای توجه دارد که در اسناد سومری هیچ اشاره عمومی‌ای به «مردم سومری» وجود ندارد و نام «شو ـ مر» که کلمه امروزین سومر از آن مشتق شده جای‌نامی است که به مناطق جنوبی آبگیر دجله و فرات اشاره می‌کند. یعنی حتا قلمرو سرزمینی سومری‌‌ها را هم کامل در بر نمی‌گیرد. سومری‌‌ها در سراسر تاریخ طولانی‌شان هیچ دولت متمرکز و یکپارچه‌ای پدید نیاوردند و از این رو موقعیتشان در بافت اقوام تا حدودی به یونانی‌‌ها شباهت دارد که سه هزار سال پس از ایشان دقیقا چنین سطحی از پیچیدگی را تجربه می‌کردند.
تنها پس از گذر چندین قرن و در دوران سلسله‌های قدیم بابلی است که کم کم اشاره به «سومری‌ها» در مقام گروهی از مردم نیز آغاز می‌شود، و این در زمانی است که بی‌شک مردمی با این هویت وجود نداشته و منقرض شده بوده‌اند. یعنی انگار که مفهوم قومیت سومری در مقام گروهی متشکل و منسجم از مردم که خودانگاره مشترکی  داشته باشند، یک برساخته فرهنگی دیرآیند باشد که در میانه هزاره دوم پ.م شکل گرفته باشد. این زمان سه چهار قرن پس از انقراض دولتشهر‌های سومری و زبان گفتاری سومری قرار می‌گیرد، و در هنگامی که این زبان هنوز به صورت نوشتاری کاربرد داشته اما آن نیز روی به افول و منسوخ شدن داشته است. در این دوران حتا استانده‌های یکسانی هم بر زبان سومری نوشتاری حاکم نبوده است. در دوران زمامداری حمورابی و فرزندانش بر میانرودان در دو شهر همسایه نیپور و اور که مراکز قدیمی فرهنگ سومری محسوب می‌شدند کاتبان شیوه یکسانی برای نوشتن زبان سومری نداشتند و در حالی که نویسندگان نیپوری به سنت املای قدیمی زبان سومری وفادار مانده بودند، کاتبان اور از طیفی وسیع از کوته‌نوشت‌‌ها و ابداع‌های نوشتاری استفاده می‌کردند و آزادانه در امالی کلاسیک خط سومری دست می‌بردند. همین پافشاری کاتبان نیپور در درستنویسی را در شرایطی که زبان سومری به شکل گفتاری منسوخ شده بود، دلیلی بر شکل‌گیری نوعی ایدئولوژی سیاسی سومرگرا دانسته‌اند که همچون واکنشی در برابر به قدرت رسیدن سامی‌های آموری در بابل شکل گرفته بود.
 شواهد زیادی در دست داریم که نشان می‌دهد ابداع مفهوم سومری در عصر پادشاه کهن بابلی دلایلی سیاسی داشته است. این مفهوم گویا به ویژه در جریان شورش شهر‌های جنوبی بر حاکمیت شمشوایلونا پسر حمورابی رونقی پیدا کرده است. سلسله بابل کهن که حمورابی بنیان نهاد و گرانیگاه سیاسی‌اش در شهر بابل قرار داشت، قدرتی سیاسی بود که سامی‌های آموری پشتیبان‌اش بودند و طی دو نسل توانست شهر‌های جنوبی میانرودان را زیر مهمیز حاکمیت خود بگیرد. این‌‌ها مناطقی بود که هویت و زبان قدیمی سومری در آن بیشتر پایدار مانده بود و از این رو شورش بر آموری‌‌ها در آن هنگام همچون مقاومت «سومری‌ها» در برابر نوآمدگان سامی صورت‌بندی و تبلیغ می‌شد. در جریان شورش شهر اور بر شمشو ایلونا الواحی در خانه یکی از نخبگان شهر نگهداری می‌شد (و احتمال همان جا و همان موقع نویسانده شده بود) که به بزرگداشت ریمسین اول شاه لارسا می‌پرداخت، که به دست حمورابی از قدرت فرو افتاده بود. پسر او ریمسین دوم که رهبری شورش را بر عهده داشت احتمال عامل وحدت‌بخشی بود که شورشیان را زیر پرچم هویتی یکپارچه گرد می‌آورد که با رمزگانی کهن و ارجاع به سومری‌‌ها مشخص می‌شد.
بخشی از این الواح «سومری‌گرا» در خانه کاهنی (از رده اَبریقّو) به نام اِنام تیسود یافت شده که در اور می‌زیسته است. الواحی که ریمسین اول را در مقام شاه سومری مشروع می‌ستایند، احتمال توسط همین شخص یا پدرش کو ـ نین گال نوشته شده‌اند، که این فرد اخیر هم کاهنی از گروه ابریقو بوده است. یعنی چنین می‌نماید که هویت جمعی سومری پس از انقراض این مردم و در دوران حاکمیت فرهنگی و هویتی سامی‌‌ها بر میانرودان همچون دستاویزی سیاسی برای مقاومت در برابر دودمان‌هایی نوآمده از نو ابداع شده باشد. از این رو وقتی از سومری‌‌ها سخن می‌گوییم، به قومی اشاره می‌کنیم که زبان و دین مشترکی داشتند، اما در قالب دولتشهر‌هایی متمایز و مستقل و در حال نبرد با هم پیکربندی می‌شدند و هریک خدای بزرگ شهر خود را می‌پرستیدند و هویت خود را در تقابل با دولتشهر همسایه‌های تعریف می‌کردند که مردم آن هم به زبان سومری سخن می‌گفتند و خدایان مشابهی داشتند. این همان وضعیتی است که در یونان باستان هم می‌بینیم و سایر جوامعی که در مرتبه پیچیدگی دولتشهری باشند هم آن را نشان می‌دهند.

خدایان در نظر سومری‌ها دارای صفاتی بودند، مانند: صفات انسانی از غضب و شهوت و عشق و تنفر و غیره. پاتسی‌های شهر علاوه بر ریاست شهر جنبه‌ روحانی و اداره‌ امور مذهب را نیز داشتند. زندگی پس از مرگ را سومری‎ها عالمی پر از درد و محن می‌دانستند. و از این رو برای سلامتی مردگان خود دعا می‌کردند، بزرگ‌ترین خدای سومری ربه النوع فراوانی بود که به مردم روزی می‌داد. این خداوندگار سومری‌ها، معمولاً، به شکل زنی که پستانش را به دست گرفته و شیر خود را نثار بنماید، مجسم می‌شد. این ربه النوع در ایران نیز مورد پرستش بود. و مجسمه‎ آن در کاشان و دامغان و گرگان و نهاوند دیده شده است. ربه النوع فراوانی بعدها در آسیای صغیر و یونان به نام ونوس خوانده شد. در شهرهای مختلف بین‎النهرین او را، نینا و ایشتار می‌خواندند. اناتوم Ennatum پادشاه لاگاش، ربه‎النوع ماه را به نام گوساله‎ای پرزور می‌خواند. رب النوع تموز به شکل ماری بود که در زمین پادشاهی می‌کرد، و مردوک گاو نری بود که در مرداب‌های تاریک به سر می‎برد. خورشید را بابر و ماه را نانر می‌خواندند و آن‌ها را می‌پرستیدند.
حادثه طوفان تا چند سال پیش جزو افسانه‌ها محسوب می‌شد ولی بنا به کشفیات لئونارد وولی Leonard Wooly در شهر اور، این داستان صورت حقیقت به خود گرفته است. بدین طریق در محلی که سیل و طغیان آب طبقات مختلفه‎ خاک را شسته، و زمین را به طبقه‌ خاک مربوط به 3200 قبل از میلاد رسانیده بود، گودلی به عمق 48 پا و عرض 75 پا کندند. در اینجا هشت ساختمان در یک لایه زمینی پشت سرهم پیدا شد که کف اتاق‎های آن‌ها از گل سفت کوبیده شده بوده است. در این ساختمان‌ها چندین رقم آجر به کار رفته که از آن جمله آجر سمنتی بوده است. یک طبقه از ریگ خالص به قطر 11 پا در اثر طوفان در عمق 40 پا کشف گردید و پایین‎تر از آن یک طبقه‎ بی‎قاعده و نامنظم پیدا شد، که نشان می‌داد مردم پیش از طوفان، از مدتی متمادی در آنجا مسکن داشتند. این مردم در خانه‎هایی از آجر که درهای چوبین داشت زندگانی می‎کردند، و مردگان خود را به پشت خوابانیده پاهای آن‌ها را به هم وصل می‎کردند. مردمی که بعد از طوفان در این سرزمین مسکن گرفتند، از نژاد مردم قبل بوده و همان اشیاء و ظروف سفالین را استعمال می‎کردند. اما در تمدن پست‎تر از آنان بوده‎اند. پس انقلابی در تمدن آنان روی داد، و مردمی از نژادی غیر از نژادی که طوفان را می‎شناختند، به جای آن‌ها نشسته‏اند. و احتمال می‎رود این واردان جدید سومری‎ها باشند.


مقاله و پایان نامه