قوم آموری


دانستنی ها



فرهنگ ها

 زمانی که اکدی‌‌ها به قدرت رسیدند آموری‌‌ها به قدری مهم و برجسته بودند که در اسناد اکدی همچون یکی از چهار گوشه دنیای پیرامون قلمرو اکد شناخته می‌شدند. در متون اکدی این دولت در میانه چهار سرزمین همسایه تصویر شده که عبارتند از ایلام و سومر و سوبارتو (گوتیوم) و آمورو. شاهان اکدی هم در نوشتارهایشان به جنگ با آموری‌‌ها اشاره کرده‌اند و نرام سین و شرکلی شری فتح‌نامه‌هایی در این مورد از خود به جای گذاشته‌اند. اکدی‌‌ها در این زمان با سومری‌‌ها درباره انگاره منفی‌شان از آموری‌‌ها توافق داشتند و ایشان را چنین توصیف می‌کردند: »آموری‌‌ها (مَرتو) که غله را نمی‌شناسند،… آموری‌‌ها که از خانه و شهر بی‌بهره‌اند، زمخت‌های کوهستانی… آموری‌‌ها   که زمین را برای یافتن قارچ خوراکی می‌کنند…، که زانوهایشان را (برای کاشتن گیاه) خم نمی‌کنند، که گوشت خام می‌خورند، که در سراسر عمرشان خانه ندارند و وقتی می‌میرند کفن و دفن نمی‌شوند.»
آنچه فراز آمدن سیاسی آموری‌‌ها را ممکن ساخت، حمله ایلامی‌‌ها بود که در سراسر تاریخ میانرودان عاملی تعیین کننده و بسیار مهم است. در ۲۰۰۴ پ.م سربازان ایلامی سومر را فتح کردند و شهر اور که پایتخت مهم‌ترین پادشاهی این قلمرو بود را گشودند و غارت کردند. پس از فرو افتادن اور، برای مدتی کوتاه اکدی‌های شمالی بار دیگر کوشیدند دولتی که از شروکین به ارث برده بودند را احیا کنند و به این ترتیب در ۲۰۵۰ پ.م نخستین دولت آشوری کهن را تاسیس کردند و تا نزدیک به سه قرن همچنان مقتدر باقی ماندند، اما به تدریج در نفوذ آموری‌‌ها حل شدند. در ۱۸۰۹ پ.م امیران آموری در آشور به قدرت رسیدند و وارث سنت سیاسی شروکین اکدی شدند. شمشی عداد اول که سرکرد‌های آموری بود در این تاریخ جانشین اِریشوم دوم شاه آشور شد. او در اصل امیر طِرقَه (تل عاشره (  بود که در منطقه دیرالزور سوریه امروزین و شصت کیلومتری شهر باستانی ماری قرار داشت. شمشی عداد پسر امیر آموری این منطقه بود که ایلَه کَبکَبو (کبکبه خدا) پسر یَذکُر اِل (خدایاد)نام داشت. او و پسرش ایشمه داگان واپسین شاهان دولت آشور قدیم بودند، و جای خود را به شاه نیرومند و جاه‌طلبی دادند که او نیز تباری آموری داشت. در حدود ۱۷۸۰ پ.م آموری‌‌ها با رهبری حمورابی شاه دولتشهر نوپای بابل متحد شدند و بخش عمده سومر قدیم را تسخیر کردند.
 با این همه دولتی که آمورو‌‌ها تشکیل دادند بر خلاف دولت گوتی و نوسومری پایدار از آب در نیامد و بلافاصله پس از مرگ حمورابی رو به زوال رفت. در ۱۷۴۰ پ.م پوزور سین در آشور آموری‌‌ها را بیرون راند و در حدود ۱۷۳۰ پ.م سومری‌های جنوبی که در این هنگام مردم دریایی خوانده می‌شدند، به همین ترتیب استقلال خود را باز یافتند و دست آموری‌‌ها را از سرزمینشان کوتاه کردند. قلمرو سیاسی آموری‌‌ها به ترتیب پس از خیزشی چشم‌گیر که تنها شصت سال به درازا کشید، بار دیگر در دولتشهر بابل چروکیده شد که هنوز در این زمان چندان بزرگ و پرجمعیت نبود و شهری کوچک و نوپا محسوب می‌شد. با این همه دودمان آموری‌‌ها و هویت این مردم در بابل تداوم یافت تا آن که در ۱۵۹۵ پ.م مورسیلیس اول شاه هیتی‌‌ها به قلمروشان تاخت و بابل را گرفت و غارت کرد. بعد از آن بود که کاسی‌‌ها بر بابل غلبه کردند و در زمانی کوتاه سراسر قلمرو قدیم حمورابی و سرزمین‌های فراسوی آن را فتح کردند و پایدار‌ترین سلسله میانرودانی را تاسیس کردند. نام و یاد آمورو‌‌ها ولی در ایران غربی  باقی ماند و در متونی مانند عهد عتیق دوام یافت. در تورات اغلب کلمه آموری و کنعانی همچون مترادفی به جای هم به کار گرفته می‌شود و این حدس ما را را در این مورد این دو شاخه‌هایی از یک قوم بوده‌اند، تایید می‌کند. این نکته هم شایان توجه است که از دید نویسندگان کتاب‌های عهد عتیق آموری‌‌ها مردمانی غول‌پیکر و جنگاور و در عین حال سرکش در برابر خداوند بوده‌اند. عوج بن عنق که در اساطیر دوران اسالمی همچون غولی کوه‌پیکر بازنموده شده، در سفر اعداد شاه آموری‌هاست و در شهری به نام باشان در زمین کنعان مستقر شده است. این قاعده    درباره همه اقوام باستانی صادق است که زادگاهی جغرافیایی و مرکز استقراری استوار و محکم در جایی دارند و از آنجا به سرزمین‌های اطراف کوچ می‌کنند. کوچندگان اغلب در سرزمین‌هایی که می‌گشایند برای چند قرن دوام میآورند، و چون معمولا این قلمرو‌‌ها تسخیر شده نویسا است، اطلاعاتی که ما درباره‌شان داریم به این دوران و این جغرافیای ثانوی مربوط می‌شود. به همین‌ که‌‌ خاطر معمولا پس از ریشه‌کن شدن قومی از سرزمینی نویسا که تسخیر کرده، مورخان فرض می‌کنند که آن قوم به کلی منقرض شده است. اما چنین نیست و برای ردیابی تداوم یا گسست در قومیت‌های باستانی باید به خاستگاه‌های اصلی‌شان نگریست. شواهد نشان می‌دهد که در ایران زمین قومیت‌‌ها از تداوم شگفت‌انگیزی برخوردارند که در ابعاد هزاره‌‌ها گسترش می‌یابد. گوتی‌‌ها که برای یک قرن سومر را در اختیار داشتند، در سرزمین اصلی‍شان همچنان باقی بودند، هزار و هفتصد سال پس از بیرون رانده شدن از میانرودان بار دیگر با رهبری کوروش این منطقه را فتح کردند و بنابراین در سراسر این مدت در گوتیوم (لرستان و کردستان) باقی و برجای بوده‌اند. کاسی‌‌ها هم که شش قرن بر میانرودان فرمان راندند، پس از آن در این منطقه حل شدند و از بین رفتند، اما پایگاه ا‍صلی‌‌شان که به نظرم منطقه کاشان و قزوین است همچنان هویت و جای‍نام‌‌ها و سنن ‍مربوط به ایشان را حفظ کرد.
 درباره آموری‌‌ها هم داستان به همین شکل است و زمامداری کوتاهشان در میانرودان را نباید با تاریخ کل قومشان یکی انگاشت. یکی از منابعی که این نکته را درباره آموری‌‌ها نشان می‌دهد، متن تورات است که هزار سال پس از پایان یافتن اقتدار حاکمان آموری بر میانرودان تدوین شده، و باز به نام و نشان ایشان اشاره می‌کند و خاستگاهی جغرافیایی را برایشان نشان می‌دهد که در نخستین اشاره‌‌ها به این قوم در یک و نیم هزاره پیشتر هم مشابهش را می‌دیدیم. قلمرو آموری‌‌ها در تورات جایی است که از کوهستان‌های پیرامون بحرالمیت آغاز می‌شود و  قلمرو جلعاد و باشان را شامل می‌شود و کرانه شرقی رود اردن را نیز در بر می‌گیرد. در تورات نام شاهانی مانند عوج و سیحون را می‍‎‍خوانیم که نشان می‌دهد دولتشهر‌های آموری در اوایل هزاره اول پ.م مستقل بوده و رهبرانی نیرومند داشته‌اند. جالب آن که یکی از این دولتشهر‌‌ها اورشلیم است و یِبوسی‌‌ها که بومیان اولیه این منطقه‌اند احتمال  شاخ‌های از آموری‌‌ها بوده‌اند. قبیله گیبعون هم که در نزدیکی اورشلیم میزیستند شاخ‌های از آموری‌‌ها بودند و اینان همان‌هایی هستند که با یهودیان پیمان دوستی داشتند و چون شائول عهدشکنی کرد و برخیشان را کشت، یهوه  بالی قحطی را بر قبایل یهود نازل کرد. در واقع قلمرو یهودیه عصر هخامنشی را می‌توان نوعی نوسازی سرزمین آموری‌‌ها دانست و دور نیست اگر یهودیان را شعب‌های از ایشان در نظر بگیریم. چون قبیله یهودا که هسته مرکزی قومیت یهودی را بر می‍سازد مقیم سرزمینی بوده که ارتفاعات جنوبی‍اش را «کوهستان آموری‌ها» می‌نامیده‌اند. البته یهودیان به خاطر دین متمایزشان با آموری‌های اولیه فرق دارند و دست کم در قرون نهم تا هفتم پ.م تمایزی میانشان وجود داشته چون در تورات می‌خوانیم که یوشع شکست‌شان می‌دهد و کشتارشان می‌کند و شموئیل با ایشان به صلحی دست می‌یابد.

دولت بابل ـ بابلی‎ها از نژاد سامی بودند. در موقعی که عیلامی‌ها از مشرق، کشور را مورد تاخت و تاز قرار می‌دادند، از جانب مغرب قومی به نام آموری‎ها که نژاد سامی بودند، به سال 2050 قبل از میلاد شهر کوچک بابل را، که در کنار فرات بود، تسخیر کردند، و آن را آنقدر رونق بخشیدند که پس از مدتی جای سومر را گرفت، آموری‎ها در حدود سیصد سال در بابل سلطنت کردند، و به تدریج سراسر سومر و اکد را به تصرف درآوردند. بابلی‎ها چون سومریان به خدایان گوناگون، که هر یک مظهر نیرویی از طبیعت بود، اعتقاد داشتند، بزرگ‌ترین خدایان ایشان مردوخ یا مردوک نام داشت، و ایشتار رب النوع عشق شمرده می‌شد و شمشا خدای آفتاب بود طالع گویی و علم ستاره شناسی در بابل رواج داشت، ولی بابل در معماری و حجاری ترقیات بسیار نکرد. وسعت آن، از دوره سومر پست‎تر بود.مردم ساکن عربستان از روزگار قدیم تا کنون به چادر نشینی و بدویت می‌گذرانند و معمولاً به طلب چراگاه از یک سرزمین دیگر می‌روند. در قرون قدیم مردم این شبه جزیره در جستجوی زمین‌های خوش‌آب‌وهوا و پرعلف از جنوب رو به شمال رفتند، و در حدود سه هزار سال قبل از میلاد طوایفی از آنان در منتهای شمال غربی ایران و در ساحل مدیترانه و در سرزمین فلسطین مسکن گزیدند. این طایفه کنعانیان بودند که پیش از عبرانیان به آن نواحی مهاجرت کردند. در شمال این قسمت قبیله‌ای نیرومندی از نژاد سامی به نام آموری ساکن بودند، و در همسایگی آنان در طول ساحل سوریه فنیقی‌ها مسکن گزیده بودند و آشوری‌ها و بابلی‌ها و اکدی‌ها و آرامی‌ها نیز اقوام سامی نژاد دیگر بودند، که از شبه جزیره عربستان مهاجرت کرده و در نواحی بین النهرین ساکن شده بودند.


مقاله و پایان نامه



مطالب مرتبط