قوم کنعانی این قوم با قوم عبرانی و آموری یکی است دانستنی ها اطلس تاریخی ایران اقوام ایران تاریخ گذشته فرهنگ ها تیره های ایرانی / جلد دوم / از آغار تا پایان عصر هخامنشی / شروین وکیلی آموریها قومی سامی و نیرومند بودند که در هزاره دوم پ.م در میانرودان دولتهایی مقتدر پدید آوردند. نامشان را در منابع گوناگون به شکلهای متفاوت میبینیم: آمورّوم یا تیدنوم به اکدی، عِموری در عبری و کنعانی، آمار در مصری، آمورایوی Ἀμορραῖοι ) ) در یونانی باستان، و مَرتو در سومری. از اسناد اکدی بر میآید که این نام در اصل به خدای بزرگ این مردم تعلق داشته است. کلمه سومری «مَرتو»به معنای «غربیها» است و به همین خاطر در بسیاری از متون جدید ایشان را با برچسب سامیهای غربی معرفی کردهاند. کلمه آمورو هم در اکدی کمابیش به معنای شبان و چوپان است و به سبک زندگی رمهدارانه این مردم اشاره میکند. نوشتارهای بازمانده از آموریها نشان میدهد که زبانشان به خانواده زبانهای سامی شمال غربی تعلق داشته و با زبان مردم دولتشهر ماری همسان بوده است. این در حالی است که زبان سامی رایج در بیشتر مناطق میانرودان یعنی اکدی که با زبان مردم ابلا نزدیک است، به شاخه زبانهای سامی شرقی تعلق دارد و زبانهای سامی جنوبی که در شبهجزیره عربستان رواج دارد هم با آن تفاوت میکند. یعنی این زبان به زبان کنعانی نزدیک بوده و از این رو آموروها را میتوان خویشاوند نزدیک کنعانیها و عبرانیهای بعدی دانست. چنین مینماید که این مردم بومیان اولیه سرزمین آسورستان بوده باشند. چون در کهنترین متون سومری و در حدود ۲۴۰۰ پ.م وقتی برای نخستین بار نامشان در اسناد پدیدار میشود، مردمی هستند که در قلمرو کنعان زندگی میکنند و هنوز وارد میانرودان نشدهاند. به همین خاطر منطقه شمال غرب فرات که کشور سوریه امروزین را شامل میشود از قدیم «زمین مَرتو» و یا به سادگی «آمورو» نامیده میشده است. به ویژه منطقه کوهستانی شمال سوریه و جبل بِشری امروز را کوههای آمورو مینامیدهاند و توصیفهای اولیه از این مردم نیز همچون قومی کوهنشین و بدوی توصیفشان میکند. در متن «انمرکار و سرور آراتا» به حضور این مردم در کوهستانهای غربی و این که به زبانی متفاوت با سومری سخن میگویند، اشاره شده است. در متن مهم دیگر سومری یعنی «لوگالباندا و پرنده آنزو» نیز اشاره دیگری به ایشان میبینیم. این متن که رخدادهای دولتشهر اوروک پنجاه سال پس از زمامداری انمرکار را توصیف میکند، به حمله آموریها و چیره شدنشان در قلمرو سومر اشارههایی دارد و میگوید مردم اوروک برای مقابله با ورودشان دیواری در اطراف شهر خود ساختند. در دولتشهر ابلا در دوران شکوفاییاش (۲۲۵۰ ـ ۲۵۰۰ پ.م) هم متونی نوشته شده که اشارههایی به آموریها دارد و ایشان را همچون مردمی بیابانگرد توصیف میکند که پیرامون بخشهای زبرین و میانی دره فرات در شمال سوریه امروزین میزیستهاند. زمانی که اکدیها به قدرت رسیدند آموریها به قدری مهم و برجسته بودند که در اسناد اکدی همچون یکی از چهار گوشه دنیای پیرامون قلمرو اکد شناخته میشدند. در متون اکدی این دولت در میانه چهار سرزمین همسایه تصویر شده که عبارتند از ایلام و سومر و سوبارتو (گوتیوم) و آمورو. شاهان اکدی هم در نوشتارهایشان به جنگ با آموریها اشاره کردهاند و نرام سین و شرکلی شری فتحنامههایی در این مورد از خود به جای گذاشتهاند. اکدیها در این زمان با سومریها درباره انگاره منفیشان از آموریها توافق داشتند و ایشان را چنین توصیف میکردند: »آموریها (مَرتو) که غله را نمیشناسند،… آموریها که از خانه و شهر بیبهرهاند، زمختهای کوهستانی… آموریها که زمین را برای یافتن قارچ خوراکی میکنند…، که زانوهایشان را (برای کاشتن گیاه) خم نمیکنند، که گوشت خام میخورند، که در سراسر عمرشان خانه ندارند و وقتی میمیرند کفن و دفن نمیشوند.» آموروها یکی از جمعیتهایی بودند که در جریان خشکسالی بزرگ عصر مگالایی در حدود ۲۲۰۰ پ.م به جنبش درآمدند، و از قلمرو خود به سوی میانرودان کوچیدند. آموروها پس از فروپاشی دولت اکد بر دودمان سوم اور غلبه کردند و دولتهای سومری احیا شده پس از خروج گوتیها را یکایک سرنگون کردند و شهرهای مهمی مثل کیش و اور و لارسا و ایسین را تسخیر کردند و شهرهایی نو بنیان نهادند که مهمترینش بابل بود. شوسین که شاه یکی مانده به آخر از دودمان سوم اور بود، وقتی هجوم آموروها آغاز شد دیواری بزرگ به طول ۲۷۰ کیلومتر برای مهار کردن پیشرویشان در مرزهای قلمرو خود ساخت. این قدیمیترین نمونه از ساخت دیوارهای بزرگ دفاعی است که بعدتر کوروش بزرگ مشابهش را در مرزهای دولت هخامنشی در آمودریا ساخت، و قرنها بعد چینیها هم مشابهش را با شهرتی بیشتر بنا کردند. با این همه حرکت آموریها به میانرودان حملهای سازمان یافته و منظم نبود و روسای قبایل گوناگون مستقل از هم با شیوههای مختلف به قلمروهای سومری وارد میشدند و با شیوههای متفاوت سیاسی یا نظامی به تدریج قدرت را در قلمروهای پیشارویشان قبضه میکردند. آنچه فراز آمدن سیاسی آموریها را ممکن ساخت، حمله ایلامیها بود که در سراسر تاریخ میانرودان عاملی تعیین کننده و بسیار مهم است. در ۲۰۰۴ پ.م سربازان ایلامی سومر را فتح کردند و شهر اور که پایتخت مهمترین پادشاهی این قلمرو بود را گشودند و غارت کردند. پس از فرو افتادن اور، برای مدتی کوتاه اکدیهای شمالی بار دیگر کوشیدند دولتی که از شروکین به ارث برده بودند را احیا کنند و به این ترتیب در ۲۰۵۰ پ.م نخستین دولت آشوری کهن را تاسیس کردند و تا نزدیک به سه قرن همچنان مقتدر باقی ماندند، اما به تدریج در نفوذ آموریها حل شدند. در ۱۸۰۹ پ.م امیران آموری در آشور به قدرت رسیدند و وارث سنت سیاسی شروکین اکدی شدند. شمشی عداد اول که سرکردهای آموری بود در این تاریخ جانشین اِریشوم دوم شاه آشور شد. او در اصل امیر طِرقَه (تل عاشره ( بود که در منطقه دیرالزور سوریه امروزین و شصت کیلومتری شهر باستانی ماری قرار داشت. شمشی عداد پسر امیر آموری این منطقه بود که ایلَه کَبکَبو (کبکبه خدا) پسر یَذکُر اِل (خدایاد)نام داشت. او و پسرش ایشمه داگان واپسین شاهان دولت آشور قدیم بودند، و جای خود را به شاه نیرومند و جاهطلبی دادند که او نیز تباری آموری داشت. در حدود ۱۷۸۰ پ.م آموریها با رهبری حمورابی شاه دولتشهر نوپای بابل متحد شدند و بخش عمده سومر قدیم را تسخیر کردند. با این همه دولتی که آموروها تشکیل دادند بر خلاف دولت گوتی و نوسومری پایدار از آب در نیامد و بلافاصله پس از مرگ حمورابی رو به زوال رفت. در ۱۷۴۰ پ.م پوزور سین در آشور آموریها را بیرون راند و در حدود ۱۷۳۰ پ.م سومریهای جنوبی که در این هنگام مردم دریایی خوانده میشدند، به همین ترتیب استقلال خود را باز یافتند و دست آموریها را از سرزمینشان کوتاه کردند. قلمرو سیاسی آموریها به ترتیب پس از خیزشی چشمگیر که تنها شصت سال به درازا کشید، بار دیگر در دولتشهر بابل چروکیده شد که هنوز در این زمان چندان بزرگ و پرجمعیت نبود و شهری کوچک و نوپا محسوب میشد. با این همه دودمان آموریها و هویت این مردم در بابل تداوم یافت تا آن که در ۱۵۹۵ پ.م مورسیلیس اول شاه هیتیها به قلمروشان تاخت و بابل را گرفت و غارت کرد. بعد از آن بود که کاسیها بر بابل غلبه کردند و در زمانی کوتاه سراسر قلمرو قدیم حمورابی و سرزمینهای فراسوی آن را فتح کردند و پایدارترین سلسله میانرودانی را تاسیس کردند. نام و یاد آموروها ولی در ایران غربی باقی ماند و در متونی مانند عهد عتیق دوام یافت. در تورات اغلب کلمه آموری و کنعانی همچون مترادفی به جای هم به کار گرفته میشود و این حدس ما را را در این مورد این دو شاخههایی از یک قوم بودهاند، تایید میکند. این نکته هم شایان توجه است که از دید نویسندگان کتابهای عهد عتیق آموریها مردمانی غولپیکر و جنگاور و در عین حال سرکش در برابر خداوند بودهاند. عوج بن عنق که در اساطیر دوران اسالمی همچون غولی کوهپیکر بازنموده شده، در سفر اعداد شاه آموریهاست و در شهری به نام باشان در زمین کنعان مستقر شده است. این قاعده درباره همه اقوام باستانی صادق است که زادگاهی جغرافیایی و مرکز استقراری استوار و محکم در جایی دارند و از آنجا به سرزمینهای اطراف کوچ میکنند. کوچندگان اغلب در سرزمینهایی که میگشایند برای چند قرن دوام میآورند، و چون معمولا این قلمروها تسخیر شده نویسا است، اطلاعاتی که ما دربارهشان داریم به این دوران و این جغرافیای ثانوی مربوط میشود. به همین که خاطر معمولا پس از ریشهکن شدن قومی از سرزمینی نویسا که تسخیر کرده، مورخان فرض میکنند که آن قوم به کلی منقرض شده است. اما چنین نیست و برای ردیابی تداوم یا گسست در قومیتهای باستانی باید به خاستگاههای اصلیشان نگریست. شواهد نشان میدهد که در ایران زمین قومیتها از تداوم شگفتانگیزی برخوردارند که در ابعاد هزارهها گسترش مییابد. گوتیها که برای یک قرن سومر را در اختیار داشتند، در سرزمین اصلیشان همچنان باقی بودند، هزار و هفتصد سال پس از بیرون رانده شدن از میانرودان بار دیگر با رهبری کوروش این منطقه را فتح کردند و بنابراین در سراسر این مدت در گوتیوم (لرستان و کردستان) باقی و برجای بودهاند. کاسیها هم که شش قرن بر میانرودان فرمان راندند، پس از آن در این منطقه حل شدند و از بین رفتند، اما پایگاه اصلیشان که به نظرم منطقه کاشان و قزوین است همچنان هویت و جاینامها و سنن مربوط به ایشان را حفظ کرد. درباره آموریها هم داستان به همین شکل است و زمامداری کوتاهشان در میانرودان را نباید با تاریخ کل قومشان یکی انگاشت. یکی از منابعی که این نکته را درباره آموریها نشان میدهد، متن تورات است که هزار سال پس از پایان یافتن اقتدار حاکمان آموری بر میانرودان تدوین شده، و باز به نام و نشان ایشان اشاره میکند و خاستگاهی جغرافیایی را برایشان نشان میدهد که در نخستین اشارهها به این قوم در یک و نیم هزاره پیشتر هم مشابهش را میدیدیم. قلمرو آموریها در تورات جایی است که از کوهستانهای پیرامون بحرالمیت آغاز میشود و قلمرو جلعاد و باشان را شامل میشود و کرانه شرقی رود اردن را نیز در بر میگیرد. در تورات نام شاهانی مانند عوج و سیحون را میخوانیم که نشان میدهد دولتشهرهای آموری در اوایل هزاره اول پ.م مستقل بوده و رهبرانی نیرومند داشتهاند. جالب آن که یکی از این دولتشهرها اورشلیم است و یِبوسیها که بومیان اولیه این منطقهاند احتمال شاخهای از آموریها بودهاند. قبیله گیبعون هم که در نزدیکی اورشلیم میزیستند شاخهای از آموریها بودند و اینان همانهایی هستند که با یهودیان پیمان دوستی داشتند و چون شائول عهدشکنی کرد و برخیشان را کشت، یهوه بالی قحطی را بر قبایل یهود نازل کرد. در واقع قلمرو یهودیه عصر هخامنشی را میتوان نوعی نوسازی سرزمین آموریها دانست و دور نیست اگر یهودیان را شعبهای از ایشان در نظر بگیریم. چون قبیله یهودا که هسته مرکزی قومیت یهودی را بر میسازد مقیم سرزمینی بوده که ارتفاعات جنوبیاش را «کوهستان آموریها» مینامیدهاند. البته یهودیان به خاطر دین متمایزشان با آموریهای اولیه فرق دارند و دست کم در قرون نهم تا هفتم پ.م تمایزی میانشان وجود داشته چون در تورات میخوانیم که یوشع شکستشان میدهد و کشتارشان میکند و شموئیل با ایشان به صلحی دست مییابد. مقاله و پایان نامه قوم آرامی قوم آموری قوم اروراتویی قوم اکدی قوم ایلامی قوم اومان ماندا قوم حاتی قوم بلخی قوم سندی قوم سکای خاوری قوم سومری قوم عبرانی قوم فلسطینی قوم کیمری قوم کاسی قوم کنعانی قوم لولوبی قوم گوتی قوم مادی قوم لوویایی قوم میتانی قوم مانا قوم هیتی قوم هوری تیره آشوری تیره ارمنی تیره اسکودره ای تیره ایلامی تیره ایونی تیره بابلی تیره بلخی تیره پارتی تیره تتگوشی تیره خوارزمی تیره رخجی تیره زرنگی تیره سغدی تیره سکای آنسوی دریا تیره سکای تیزخود تیره سکای هوم خوار تیره عربی تیره فنیقی تیره کاپادوکی تیره کاریایی تیره کوشی تیره گنداری تیره لودیایی تیره لوکیایی تیره لیبیایی تیره مادی تیره مصری تیره مکه ای تیره هراتی تیره هندی