تیره بابلی نوشته شده در ژوئن 29, 2023به روز شده در آگوست 28, 2023توسط omidjavidaniدسته بندی ها:اقوام ایرانی دانستنی ها اطلس تاریخی ایران اقوام ایران تاریخ گذشته فرهنگ ها تیره های ایرانی / جلد دوم / از آغار تا پایان عصر هخامنشی / شروین وکیلی بابل قلمرو جنوبی میانرودان را در بر میگیرد و همان منطقهای است که دولتشهرهای سومری از ابتدای هزاره سوم پ.م. در آن پدیدار شدند و از قرن هفدهم پ.م. با نام بابل مشهور شد. مردمش بیشتر از قبایل سامی کلدانی و آرامی تشکیل شده بودند، اما از همان قرن هفتم و هشتم پ.م. جمعیت افزایندهای از قبایل آریایی در آن مستقر شده بودند. شهرهای مهم این سرزمین عبارتاند از: بابل، اور، اوپیس (بغداد)، کوناکسا، اوروک، سیپار و نیپور. یکی از قلمروهای مربوط به بابل، منطقهای بود که در منابع آرامی با نام اَبیرناری (اَبَرنهر) مورد اشاره واقع شده و به منطقه فنیقیه و لوانت اشاره میکند. چنین مینماید که این منطقه نیز بخشی از استان بابل بوده و شواهدی هست که دست کم در دورانی قبرس نیز در همین محدوده طبقه بندی میشده است. از آن جا که فلسطین نیز در عصر هخامنشی در این استان ادغام شده بود، شهر اورشلیم نیز احتمالاً در این قلمرو قرار داشته است. این باور که بابل سرزمینی ستمدیده بوده که زیر فشار مالیات سنگین هخامنشیان رو به انحطاط و تباهی میرفته و در هفتاد سال آخر دوران هخامنشی در سکوتی کامل فرو رفته بود، هنوز هم در نوشتار برخی این برداشت به سادگی از این پیش فرضِ نادرست سرچشمه گرفته که از تاریخ نویسان غربی دیده میشود. سخنان هرودوت – مثلاً در مورد شورش بابل و ویرانیاش در عصر خشایارشا – سراسر راست است. این پیش فرض با خوانشی گزینشی و ناقص از متن تواریخ هرودوت به این فرضیه دامن زده است که مردم بابل در نیمه دوم دوران هخامنشی با فقر و تباهی فرهنگی دست به گریبان بودهاند. این پیش فرض نادرست وقتی با آن خوانش نادقیق و سرسری ترکیب شود، راه را بر توجه به سایر شواهد تاریخی میبندد و قالبی بر میسازد که تا به امروز بر بخش عمده مطالعات تاریخ هخامنشیان حاکم بوده است. حقیقت آن است که کافی است این پیشفرض را رها کنیم و به مدارک باستانشناختی و نوشتارهای بازمانده از آن دوران بنگریم تا دریابیم باور یادشده کاملاً بیاساس است. این البته درست است که مدارک مربوط به عصر پسین هخامنشی در بابل کمتر از اسناد دوران کوروش و داریوش است، اما این به عارضهای باستانشناختی و عمومی اشاره میکند و بدون دلایل استوار قابل تعمیم به خودِ تاریخ نیست. یعنی، از غیاب شواهد نمی توان چیزی را نتیجه گرفت، مگر آن که شواهدی دیگر حاضر باشند و استدلالی محکم در میان باشد. بماند که همان اندک اسناد بازمانده از بابلِ دوران هخامنشی پسین به هیچ عنوان نشانی از تباهی فرهنگی یا فقر اقتصادی ندارند. بایگانی موراشو، که به همین دوره مربوط میشود، نشان میدهد که احتمالاً بزرگ ترین بانک جهان در این روزگار در بابل مستقر بوده است و الواح اخترشناسانه خبر از تحول و تکامل شتابنده دانش ستارهشناسی در همین سالها میدهد. بروسوس بابلی در تاریخی که در عصر حاکمیت مقدونیان نوشته بر پویایی دینی چشمگیر در بابلِ عصر اردشیر دوم تأکید کرده است، همچنان که اسناد معبد شهر اوروک نشان میدهند که در این دوران – احتمالاً زیر تأثیر آیین زرتشت – ایزد آسمان، آنو، ناگهان اهمیت یافته و به بزرگترین خدای این شهر تبدیل شده است. بخش هایی از سالنامههای بابلی که به عصر شاهنشاهان پسین تعلق دارند نشان میدهند که اسناد و مدارک در این دوران نیز مانند سابق نوشته و ثبت میشده و شکوفایی اقتصادی و سیاسی را نشان میداده است. این را با مرور چهار بایگانی اقتصادی اصلی از شهرهای جنوب میانرودان نیز میتوان دریافت، چنانکه بایگانی »خانواده دالک« در شهر اور سابقه فعالیت اقتصادی هفت نسلِ پیاپی از خاندانی از طبقه متوسط را به دست میدهد و از پیوستگی و استمرار چشمگیر نهادهای اجتماعی و اقتصادی حکایت میکند. تنوع و تکثر فرهنگی در استان بابل را میتوان از محتواهای غنی و گوناگون بازمانده در اسناد بابلی این عصر دریافت. در این میان از همه عجیب تر سندی بابلی است به نام «پیشگویی پادشاهی» که در سالهای آخر دوران هخامنشی نوشته شده و در آن به نبرد اسکندر و داریوش سوم اشاره شده است. شگفتیِ اصلی در این سند آن است که روایتی یکسره متفاوت از تاریخ هخامنشیان را به دست میدهد. مثلاً اشارههایی به یک شاهِ ستمگر ایلام در آن دیده میشود که معمولاً این اشاره را به کوروش مربوط دانستهاند. در مقابل، داریوش سوم در آن هم چون پهلوانی مقدس و نجات بخش معرفی شده که پس از نخستین شکست در برابر اسکندر، بازمیگردد و مردم بابل را از خطر مقدونیان رها میسازد. آملی کورت معتقد است این سند، با توجه به اشاره نامنتظرهاش به کوروشِ ستمگر، سنتی محلی و خاص از تاریخنویسی بابلی را ثبت کرده که در آن کوروش منفور بوده و داریوش سوم مهم و محبوب اما این با تمام اسناد دیگرِ بازمانده از بابل در تضاد است. یک احتمال این است که شمرده میشده است. منظور از شاه ایلام، شاهی به راستی ایلامی در دوران پیشاهخامنشی بوده باشد که برای مدتی در بابل زمام امور را در دست داشته است. با توجه به ابهام و بیدقتی تاریخی این متنِ دینی و تبلیغاتی، یک حدس دیگر آن است که شاه ایلامی/ کوروشِ این متن را با کوروش کوچک، برادر اردشیر اول هخامنشی، برابر بگیریم، چون داستان زندگی او در ابتدای کار شباهتی چشمگیر به ماجرای اسکندر دارد. او هم از آناتولی و ایونیه سر برآورد و با سپاهی از مردم یونانی زبان به سوی بابل پیش تاخت و با پادشاه مشروع هخامنشی جنگید تا تاج و تخت را به دست آورد. این دقیقاً همان کاری است که اسکندر هم کرد. از آناباسیسِ کسنوفون برمی آید که دستگاه تبلیغاتی کوروش کوچک او را با کوروش بزرگ مقایسه میکرده و صفت هایی مانند جوانمردی و دلیری و برخورداری از نیروهای الهی را به وی منسوب میساخته است. جالب است که در مورد اسکندر نیز چنین است و چه بسا که او خود را با کوروش کوچک هم همسان میدانسته است. به هر صورت، اگر کوروشِ این متن همان مدعی سرکش و جوانِ تاج و تخت هخامنشی باشد که در برابر دروازههای بابل از شاه هخامنشی شکست خورد، معمای اشارههای منفی به وی حل میشود. عکس از کتاب تیره های ایرانی نوشته شروین وکیلی مقاله و پایان نامه قوم آرامی قوم آموری قوم اروراتویی قوم اکدی قوم ایلامی قوم اومان ماندا قوم حاتی قوم بلخی قوم سندی قوم سکای خاوری قوم سومری قوم عبرانی قوم فلسطینی قوم کیمری قوم کاسی قوم کنعانی قوم لولوبی قوم گوتی قوم مادی قوم لوویایی قوم میتانی قوم مانا قوم هیتی قوم هوری تیره آشوری تیره ارمنی تیره اسکودره ای تیره ایلامی تیره ایونی تیره بابلی تیره بلخی تیره پارتی تیره تتگوشی تیره خوارزمی تیره رخجی تیره زرنگی تیره سغدی تیره سکای آنسوی دریا تیره سکای تیزخود تیره سکای هوم خوار تیره عربی تیره فنیقی تیره کاپادوکی تیره کاریایی تیره کوشی تیره گنداری تیره لودیایی تیره لوکیایی تیره لیبیایی تیره مادی تیره مصری تیره مکه ای تیره هراتی تیره هندی omidjavidani
دیدگاهها